بود. غفلت از اين، انتحار [1] است. همه گويندگان موظفند، چه ائمه جمعه و چه ائمه جماعت و چه خطبا و همه نويسندگان موظفند كه اين توطئه را افشا كنند و ذكر كنند و مردم را از توجه به جبهه جنگ خودمان غافل نكنند و بيدار كنند. ما مىخواهيم كه قدس را نجات بدهيم، لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس نمىتوانيم. ما لبنان را از خود مىدانيم، لكن مقدمه اينكه لبنان را ما نجات بدهيم اين است كه عراق را نجات بدهيم. ما مقدمه را رها نكنيم و بىربط برويم سراغ ذى المقدمه و همه چيز خودمان را صرف كنيم در آن و عراق براى خودش محكم كند جاى خودش را.
هذيان گوييهاى صدام
من نمىدانم ديشب اين اعلاميهاى كه، اطلاعيهاى كه صدام داده است و طولانى، خيلى طولانى است و آقايان ملاحظه كردند. اگر ملاحظه نكردند، دنبال كنند، پيدايش كنند. به نظر من مىآيد كه اين را نوشتند و آنهايى كه نقشه در دستشان است نوشتند و دادند دست صدام كه او بخواند. و من آن طورى كه از حال صدام در نظرم است، اين است كه حال صدام اين نيست كه بتواند تفكر كند يا بتواند يك چيزى بنويسد. او اين چيزها را از دست داده است. شما نمىدانيد كه چقدر هذيان در اين گفتار است. اگر يك آدمى بود كه به قدر يك جوان كلاس اول ادراك داشت، اين را نمىخواند، اين چيزى كه برايش نوشتند، نمىخواند. نمىدانيد چقدر از پيروزيهاى خودش نقل كرده! چقدر از شجاعتهاى لشكر خودش كه در همه جبههها پيروز شدند، چقدر ذكر كرده است! اين را بخوانيد و بخنديد! مىگويد كه ما اين عقبنشينيمان پيروزى بزرگى است براى ملت عراق! ما ملت عراق را نجات داديم از اين كشور. مثلًا، كى؟ از اين كشور اسلامى، اينها ريختند در كشور ما و جنگ شروع كردند و ما جلو آنها را گرفتيم و عقب زديم آنها را و برديم تا آبادان و اهواز! يك آدمى كه عقلش تا يك اندازه يك جوانى سرجا باشد،