وزارتخانهاى، اگر در جايى، احكام اسلام بخواهد جارى نشود، ما درِ وزارتخانه را مىبنديم. وزارتخانهاى كه ضرر داشته باشد براى اسلام، براى حكومت اسلامى، به چه درد ما مىخورد. بودجه را تصويب مىكند شورا، آقاى- مثلًا- وزير بودجه نمىدهد، اوضاع به هم مىخورد. آن وضع به هم مىخورد. آنجا وضع اين طورى است كه اشخاصى هستند افكارشان افكار انقلابى نيست. افكارى است كه مىگويند نه، ما بايد حالا با مسامحه، با چه با چه رفتار كنيم.
اسلام خواهى و طرد ملى گرايى
اين اشخاصى كه انقلابى نيستند بايد در رأس وزارتخانهها نباشند. و آقاى بنى صدر [1] بايد امثال اينها را معرفى به مجلس نكند و اگر كرد، مجلس رد بكند و هيچ اعتنا نكند، الّا اينكه وزيرى باشد كه كارآمد باشد. اسلامى باشد. مسامحه كار نباشد انقلابى باشد تا يك مملكتى دستمان باشد. اگر بنا باشد اين طورى باشد، بايد ما عزاى اصل جمهورى را بگيريم. عزاى اصل همه مسائل را بگيريم. آقايان سر يك ملى شدن چيز، امروز ديديد كه التماس مىكنند كه بگذاريد يك قدرى بگذرد. يك قدرى بگذرد ببينيم ملى چطورى است. ما چقدر سيلى از اين مليت خورديم. من نمىخواهم بگويم كه در زمان مليت، در زمان آن كسى كه اين همه از آن تعريف مىكنند، [2] چه سيلى به ما زد آن آدم! من نمىخواهم بگويم كه طلبههاى مدرسه فيضيه را به مسلسل بستند در آن زمان. همان طور كه در زمان پهلوى بستند كه من و آقاى حائرى بالاى سر اين جوانهايى كه از مدرسه فيضيه به تير بسته شده بودند، رفتيم و اطبا جرأت نمىكردند بنويسند اين زخمى شده است. بروند كنار اينها! بروند گم بشوند اينها! اينها منحل بايد باشند. ما نمىتوانيم تحمل كنيم به اينكه هر كس هر جورى دلش مىخواهد «خير، من دلم مىخواهد كه حالا دمكرات باشد، من دلم مىخواهد كه ملى باشد، من دلم مىخواهد كه ملى و اسلامى
[1] ابو الحسن بنى صدر، نخستين رئيس جمهور اسلامى ايران
[2] آقاى محمد مصدق، رهبر جبهه ملى و نخست وزير سالهاى 30 تا 32 در زمان سلطنت محمد رضا پهلوى.