مىكشيد و به تباهى مىكشد. ما با صنعت مخالف نيستيم. ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلًا سرِ تمدنْ ما مىگوييم كلاه سر ما مىگذارند. غربى و شرقى كلاه سر ما مىگذاريد كه ما مىخواهيم به شما تعليمات بدهيم. مىخواهند ما را نگه دارند؛ متوقف كنند. مىخواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد و فرهنگمان هم مستشار داشته باشد، و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند؛ بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند. ما با اين مخالفيم.
مخالفت روحانيت با تمدن دروغين
روحانيت با ترقى مخالف نيست؛ با ترقى محمد رضايى مخالف است. با اين تمدن «، دروازه تمدن» مخالف است. اين «دروازه تمدنى» كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى «آزاد زنان و آزاد مردانى» كه ايشان مىگويند مخالفند؛ نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش، اما بىبند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مىخواهد هر كارى بكند! مىخواهم هروئين بكشم، به شما چه! مىخواهم قمار كنم! مىخواهم كارهاى زشت بكنم! با اين مخالف است روحانيت. نه با آزادى بيان؛ نه با آزادى قلم؛ نه با آزادى گفتار؛ نه با روشنگريها؛ نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف با آن است. اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند؛ حالا هم مىگويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم، و الّا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مىكنيم! ما ضرر مىبريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهايى هم كه عرضه مىكنند، به صورت خوب عرضه مىكنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده و او از ريسمان سياه و سفيد مىترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مىترسيم، براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند؛ مثلًا صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مىبينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود! حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون- كه من حالا يادم نيست-