«رُعْب» است. در اسلام اين طور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مىداد خدا به اينكه طرف مقابل مىترسيد. شايد در ذهنشان مىآمد كه اين عربها ما را مىخورند! اين، اين طور بود. اين طور به نظرشان وحشتناك مىآمد. يكوقت مىديدى يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اين طور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مىكردند. اين نصر به رعب بود. در ذهنشان القا مىشد به اينكه خوب ملت ما را چه مىكند؟ همين جا اين طور بود، بزرگهايشان ترسيدند. و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستهجاتى كه مال آنها بود به ما. اين يك امر عادى نبود كه يكوقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوايى و نيروى نمىدانم چه و همه اينها متصل شدند يكوقت به خود مردم، و كار را آسان كردند. نتوانستند آن طورى كه به ما گفتند- بختيار وقتى كه مىخواسته برود، امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند. و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند، و بعد به ما اطلاع دادند. آن وقتى كه روز حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابانها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود، يعنى همه قواى انتظاميه هم با جِهازاتشان بيايند و خيابانها را بگيرند، و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند، و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست- ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم- اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بياييد بيرون. و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشهاى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانكهايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد. اين هم يك كار غيبى بود؛ يك كار الهى بود. هيچ كار بشر اينها نبوده. همه يك كارهايى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
معلمى، شغل انبيا
و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد؛ يعنى شماها يك