در اين حكومت دوم، كه باز تمام اسلامى نيست، باز يك نسيمى از اسلام است، يك نسيم جزئى از اسلام در ايران آمده است، شما ديديد كه وقتى قضيه كردستان پيش آمد چه كردند مردم از همه اطراف. نه نظامى تنها و نه پاسدارهاى تنها؛ اقشار مردم، مردم كوچه و بازار، زنها اينجا آمدهاند كه شما اجازه بدهيد ما برويم كردستان. گفتم نه آقا جان، لازم نيست شما برويد. و چنانچه آن وقت جلو گرفته نشده بود، براى اينكه خوب، خيلى آنجا شلوغ نشود، شايد آنجا بسيار مىرفتند براى كمك كردن، منتها احتياجى پيدا نشد بحمد اللَّه- خود ارتش با پاسدارها حل كردند، اين براى چه بود؟ براى اينكه حالا مردم مىبينند كه اين حكومتشان نمىخواهد آزارشان بدهد؛ نمىخواهد اذيّت كند؛ بيخودى كسى را نمىگيرد؛ خودش هم مىآيد توى [مردم]؛ نخست وزيرتان هم مىآيد توى مردم و راه مىرود و توى همين شلوغيها مىآيد و مردم هم به او تنه مىزنند؛ از باب اينكه يك نفر از افراد است ديگر، ولى مردم پشتيبانش هستند. و آن روزى كه برايش و براى مملكت يك مشكلى پيدا بشود، مردم مملكت را از خودشان مىدانند؛ نمىگويند كه منافع ما را آنها مىبرند، خوب، خودشان هم جلو بگيرند. اين منافع مال خودمان است، خودمان هم بايد حفاظت كنيم. براى ارتش و تمام قواى انتظاميه اين بايد يك عبرت باشد. اين دو قطب را مطالعه كنند و عبرت بگيرند كه آن طور وقتى عمل مىشد، مردم با آنها آن طور بودند؛ كارشكنى مىكردند، هر چه مىتوانستند از زير بار بيرون مىرفتند، اگر مىتوانستند هم كارشكنى مىكردند. در اين قطب، مردم موافقاند؛ همراهى مىكنند. اين جهاد سازندگى شما خيال مىكنيد در آن وقت اگر بود اين جهاد سازندگى مىشد. هر چه فرياد مىكردند، مىگفت غلط كردند! اين جهاد سازندگى كه با يك ندا جهاد سازندگى اين طور شد كه از امريكا مىآيند اينجا جوانها- كه يك دستهاى پيش از اين چند روز، چند وقت پيش از اين آمدند- و مىروند سراغ دهات اينجاها براى سازندگى. در تلويزيون ديدهايد لا بد كه زن، مرد، زنهاى محترم، مردهاى محترم، اينها خودشان را الآن از ملت مىدانند، و مىروند با ملت [و] با برادرهاى خودشان، مثل خانه