كه مىخواهند نباشد، اين اساس [نباشد] مىخواهند روضه را از بين ببرند: روضه نخوانيد ديگر! روضهخوانى نكنيد ديگر؛ صحبت كنيد. اينها نمىدانند كه روضهخوانى است كه عواطف مردم را همچو تهييج مىكند كه براى همه چيز حاضرند. وقتى مردم ديدند كه سيد الشهداء جوانهايش را آن طور قطعه قطعه كردند و آن طور جوانهاى خودش را داد، براى مردم آسان مىشود كه جوان بدهند. و با اين حس شهادت دوستى اين معنى را ملت ما پيش برد. و رمز همين معنايى بود كه از كربلا منعكس شد به همه جهاتى كه ما داشتيم، به همه ملت ما؛ و همه آرزوى شهادت مىكردند؛ همان شهادتى كه سيدش سيد الشهداء بود. اينها نمىفهمند كه اينهاست كه نگه داشته است. آنهايى كه مىفهمند تزريق مىكنند و ديگران را گول مىزنند.
مستكبرين، دشمنان روحانيت
آنهايى كه بر ضد روحانيت حرف مىزنند، قلمفرسايى مىكنند، و حالا بيشتر، براى اينكه مىبينند اين روحانيت است كه اسلام را نگه داشته؛ و اين اسلام است كه با منافع آنها مخالف است. اين اسلامى است كه طرفدار «مستضعفين» است: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ[1] وعده فرموده، و عمل خواهد شد. اين طبقهاى كه آن بالانشينها اينها را پست مىشمردند مىگفتند طبقه پايين. منطق مستكبرين همين بود كه استكبار [مىكردند] تكبر مىفروختند بر جامعه؛ ملت ما را طبقه پايين حساب مىكردند. بالا كى بود؟ آقاى «آريامهر» و آن دستجات خودش! آنها بالاها بودند؛ و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمىآوردند. چيزى نيستند اينها!
معناى مستضعف در قرآن كريم
قضيه استضعاف همين است؛ نه اينكه خدا مىفرمايد ضعفا. ضعفا نه، مستضعفها. يعنى آنهايى كه قدرت دارند، قدرت ايمان دارند، و آنها نمىفهمند و اينها را مستضعف
[1] سوره قصص، آيه 5: «و ما اراده كرديم منت گذاريم بر آن طايفه مستضعف در آن سرزمين، و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث حكومت و جاه فرعونيان گردانيم».