تنهاست، بلكه وظيفه شاهنشاه و همه افراد اين مملكت است كه بگويند اين كار صلاح نيست ...
[خطاب به حجت الاسلام انصارى، واعظ شهير قم:]
شنيدهام دو شب است زبان تو [1] را بستهاند. چه مىشود كه اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بيندازند؟ مگر ما از حسين بن على و امام سجاد بالاتر هستيم؟ در تمام نقاط اين كشور، اين جريان، رويش بحث است و مردم تنفر خودشان را از اين امر چه به شاهنشاه و چه به دولت، نوشتهاند
قانون اين كشور قانون امام جعفر صادق (ع) است
اين كشور، قانون اسمىاش قانون امام جعفر صادق است و بايد تا موقع ظهور امام زمان، اين قانون [2] باقى بماند. از كليه علما بخواهيد تا آنها بخواهند. فرستاده آقاى بهبهانى [3] نزد من آمد و گفت: من تا آخرين نفس براى اين موضوع اقدام مىكنم. دولت بايد بنويسد در روزنامههاى رسمى كه اين عمل نقض شد و علناً به مردم اعلام كند. شنيدهام آقاى فرماندار گفته است: دولت كار دارد. چه كارى از اين كار واجبتر است كه رضايت بيست ميليون جمعيت را فراهم كنند؟ چون از ده ميليون نفر جمعيت زن ايران، فقط يكصد نفر زن هر جايى مايل هستند كه اين كار بشود. سازمانهاى ادارى بايستى به دولت بگويند؛ و «انصارى» زبان گوياى مردم قم است و تنها نيست؛ و همه جمعيت پشت سر او هستند، و حتماً امشب بايستى به منبر بروى و جريان را كاملًا شرح دهى كه مردم بيدار شوند ...
[1] آقاى انصارى از وعاظ قم كه در آن ايام به دستور ساواك و شهربانى قم ممنوع المنبر شده بود.
[2] اشاره به اصل «نظارت پنج روحانى طراز اول بر نحوه تصويب قوانين»، پيشبينى شده در قانون اساسى مشروطه.
[3] آقاى سيد محمد موسوى بهبهانى (فرزند آقاى سيد عبد اللَّه بهبهانى) از علماى سرشناس تهران.