تحميل كنند، خوب آسان است اين؛ روزنامه نگارى را كه الزام نمىكنند كه شما روزنامهنگار باشيد، دست از روزنامهتان برداريد، برويد يك شغل بهترى. از آن طرف من به او پيغام دادم كه بايد اين درست بشود؛ بايد اين تكذيب بشود. از قرارى كه ديشب باز يك كسى آمده بود گفت كه او تعريف كرده است كه من نمىتوانم با ملت مواجه بشوم؛ نمىتوانم با روحانيت مواجه بشوم؛ فكرى بكنيد من يك سوژهاى درست مىكنم كه تكذيب بشود؛ دستگاه گفته اين دليل بر سستى كار ماست. خوب، ما مرتجعيم يا شما؟
دروغ شاخدار
يك دروغى را آخر ما كه مرده نيستيم كه شما نسبت به ما مىدهيد؛ ما يك جمعيت كثيرى بحمد اللَّه از علما داريم؛ ما مراجع بزرگ داريم؛ ما مراجع بزرگ عالى الشأن داريم؛ ما علما داريم در بلاد؛ ما فضلا داريم در حوزهها؛ ما مدرسين بزرگ داريم در حوزهها؛ ما طلاب و فضلاى علوم دينيه داريم؛ اينها كه نمىنشينند كه گوش كنند كه كسى در روزنامه كثير الانتشارش يك دروغ شاخدارى بنويسد: «بحمد اللَّه موافقت كردند»؛ خوب ما داد مىكنيم، فرياد مىكنيم، نمىگذارند منعكس بشود. خوب آقا! آقايى [1] كه ديروز گفتى كه- يا ديشب گفتى كه- كهنهپرستى را جلو مىگيريم، اين كهنهپرستى نيست كه شما جلوى مطبوعات را مىگيريد؟ تحميل مىكنيد به روزنامه اطلاعات؟ سند داريم. ديگر اينكه يك چيز دروغى نيست كه آقايان بگويند كه افترا بستيد؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است كه شما گفتهايد بايد اين را بنويسيد، و نگذاشتيد تكذيب كند.
نمىترسم و نترسيدهام
ما حرفمان اين است كه آقا به قانون اساسى عمل كنيد؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذاريد بنويسند مطالب را. اگر دين داريد به دين عمل كنيد؛ اگر چنانچه دين را ارتجاع مىدانيد، به قانون اساسى عمل كنيد. خوب بگذاريد بنويسند. [مدير اطلاعات] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پيغام دادم كه من از آن آدمها نيستم كه اگر يك