مصالح تكوينى الهى زياد باشد. آرى افرادى كه تا آخر تحت نظر پدران خودند عملشان تكامل پيدا نمىكند و بايد كرّ و فرّى باشد، معاملاتى اختيارى انجام گيرد تا پخته شوند. اين بنده ناچيز بايد بسيار اعتذار جويد كه ذهن رجلى الهى و عالمى ربانى را اين قدر معطل كند اما چه كند اينها كه سوز و گدازهاى دوران انفصال اوست، با «او» در ميان مىگذارد باشد كه تخفيف يابد، اين بنده مىدانم كه رسم صحبت با مرجعى عاليقدر- و به زعم خود مرجع المراجع- اين نيست، ليكن به زعم خود رواياتى به او جرأت چنين جسارت داده است!! رواياتى كه مرجعيت را علاوه بر يك حكومت اجتماعى يك اثر تكوينى الهى قرار داده و محروميت عدهاى را از اين منصب با لسان لا يُصيب أمرنا الخ- على الظاهر المظنون فى بعض روايات ابى الجهد- بيان مىكند كه در نتيجه يكى از شئون آن محبت و وُدّى خواهد بود كه در كريمه الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1] بيان شده است، اين منقولات كه ظواهر كار را كنار زده پاى محبت و ودّ و صفا و قداست و اجمالًا پاى روح را به ميان مىكشد او را بهتر جرى ساخته كه پرده برداشته، مكنونات قلبى خود را بيان كند:
آرى سالى چند است كه باغبان قلوب بذرى پاكيزه و مرغوب در زمين دلم كاشته و عوامل حيات را بر پرورشش گماشته و مواد لازم را از مجارى مخصوص مقرر داشته است. اشعهاى روانبخش و ملكوتى از چشمانى پر فروغ و جذاب بر آن تابيده و آبى بس گوارا و صافى از چشمه قدس بر آن جارى ساخته، و شوقى كامل و شورى بالغ در درون به وديعت نهاده و مطالبى علمى دقيق و عميق و مبانى پخته در جلسات درس براى رزق الهى عقل مقرر داشته و نسيمى لطيف از سَمت اميد به سوى آن رانده و على رغم شتاب طبيعى انسان با تدبيرى متين و حوصله تام اندك اندك آن بذر را مستعد نموده آن گاه كه استعداد جهش بيشترى پيدا كرده «جريانى» پيشامد كرد و به جدايى مبتلايش ساخت! از اين نموّ و تكامل روزافزونى در آن پديد آمده و در اندك مدتى با سرعتى عجيب خود را به صورت نهالى برومند در آورده و ريشههاى نيرومند خود را در اعماق دل دوانيد ...
افسوس! كه باد سوزان هجران امان نداد ميوههايش برسد و بىرحمانه برگهاى شاداب آن را پژمرده ساخت و شعله شادى در ديدهام خاموش و نهال اميد در دلم پژمرده شد ... اما از كجا كه اين سوز و گداز
[1] سوره مريم، آيه 96: «همانا آنان كه به خدا ايمان آوردند و نيكوكار شدند خداى رحمان آنها را محبوب