از وظيفه خود با مالك الملوك. اين جهل و نادانى است كه اسباب اين همه بدبختيها شده و ما را مبتلاى به اين همه ظلمتها و كدورتها كرده. خرابى كار از سر منشأ است و آلودگى آب از سرچشمه. چشم معارف ما كور است و دل ما مرده است، و اين موجب همه مصيبتهاست، و درصدد اصلاح هم نيستيم.
خداوندا، تو به ما توفيق عنايت كن. تو ما را به وظايف خود آشنا كن. تو از انوار معارف خود كه قلوب عرفا و اوليا را لبريز كردى يك نصيبى به ما عنايت فرما. تو احاطه قدرت و سلطنت خود را به ما نشان ده و نواقص ما را به ما بنما. تو معنى الحمد للّه ربّ العالمين را به ما بيچارههاى غافل، كه همه محامد را به خلق نسبت مىدهيم، بفهمان. تو قلوب ما را آشنا كن به اينكه هيچ محمدهاى از مخلوق نيست. تو حقيقت ما أصابك من حسنة فمن اللّه و ما أصابك من سيّئة فمن نفسك. [1] را به ما بنما. تو كلمه مباركه توحيد را به قلوب قاسيه مكدره ما وارد كن.
ما اهل حجاب و ظلمتيم و اهل شرك و نفاق، ما خودخواه و خود پسنديم، تو حب نفس و حب دنيا را از دل ما بيرون كن. تو ما را خداخواه و خدا پرست كن. إنّك على كلّ شيء قدير. [1]
فصل در بيان آنكه منشأ عجب حب نفس است.
بدان كه رذيله عجب از حب نفس پيدا شود، چون كه انسان مفطور به حب نفس است و سر منشأ تمام خطاهاى انسانى و رذايل اخلاقى حب نفس است. و از اين جهت است كه انسان اعمال كوچك خودش به نظرش بزرگ آيد و خود را به واسطه آن از خوبان و خاصان درگاه حق شمارد، و خود را به واسطه اعمال ناقابل مستحق ثنا و مستوجب مدح داند، بلكه قبايح اعمالش گاهى در نظرش نيكو جلوه كند، اگر از غير اعمال بهتر و بزرگتر از اعمال خود ديد، چندان اهميت نمىدهد و هميشه انسان كارهاى خوب مردم را تأويل به يك مرتبه از بدى مىكند، و كارهاى زشت و ناهنجار خود را تأويل به يك مرتبه از خوبى مىكند. نسبت به خلق خدا بدبين است، ولى نسبت به خودش خوشبين. به واسطه اين حب نفس با يك عمل
[1] «هر نيكويى به تو رسد از جانب خداست، و هر زشتى به تو رسد از خود تو است.» (نساء- 79).