كاملتر دانسته و امتياز براى خود قايل باشد، و اعتماد به خود و ايمان و اعمال خود كند و ديگر مخلوق را ناچيز و ناقص شمارد و به همه مردم به نظر خوارى نگاه كند، و در دل يا زبان بندگان خدا را سرزنش و تعيير كند. هر كس را به طورى از درگاه رحمت حق دور كند و رحمت را خاص خود و يك دسته مثل خود قرار دهد. صاحب اين مقام به جايى رسد كه هر چه عمل صالح از مردم ببيند به آن مناقشه كند و در دل در آن به يك نحو خدشه كند، و اعمال خود را از آن خدشه و مناقشه پاك بداند. اعمال حسنه مردم را چيزى نشمارد، و همان عمل اگر از خودش صادر شد بزرگ بداند. عيوب مردم را خوب ادراك كند و از عيب خود غافل باشد. اينها علامت عجب است، گرچه خود انسان از آن غافل است.
و از براى عجب درجات ديگرى است كه بعضى از آن را ذكر ننمودم و از بعضى ديگر ناچار غافلم.
فصل در اينكه اهل فساد نيز گاهى عجب به فساد مىكنند
اهل كفر و نفاق و مشركين و ملحدين و صاحبان اخلاق زشت و ملكات پست و اهل معصيت و نافرمانى گاهى كارشان به جايى رسد كه به آن كفر و زندقه خويش يا سيّئات اخلاق و موبقات اعمال خود عجب كنند و ابتهاج نمايند! خود را به واسطه آن داراى روح آزاد خارج از تقليد و غير معتقد به موهومات شمارند و خويشتن را داراى شهامت و مردانگى دانند، و ايمان به خدا را از موهومات و تعبد به شرايع را از كوچكى فكر تصور كنند، و اخلاق حسنه و ملكات فاضله را از ضعف نفس و بيچارگى شمارند، و اعمال حسنه و مناسك و عبادات را از ضعف ادراك و نقصان مشاعر محسوب كنند. خود را به واسطه آن روح آزاد غير معتقد به موهومات بى اعتناى به شرايع مستحق مدح و ثنا مىدانند. خصال زشت ناهنجار در دل آنها ريشه كرده و مأنوس به آنها شده، چشم و گوششان از آن پر شده، در نظرشان زينت پيدا كرده آنها را كمال پندارند، چنانچه در اين حديث شريف اشاره به آن شده آنجا كه فرمود: «يكى از درجات آن اين است كه زينت پيدا كند از براى بنده بدى عملش و آن را نيكو ببيند.» و اين اشاره است به قول خداى تعالى: أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ