آن، ممكن است، و آن نسبت ظاهريت و افاضه، اتمّ از اين نسبت مظهريت و قابلى است. و اما در سيّئات و شرور به عكس است، ليكن هر دو نسبت محفوظ است، زيرا كه آنچه از حق مفاض است خيرات است، و لازمه اين خيرات تخلّل شرور است به طريق انجرار و تبعيت، پس بالعرض به او منتسب و بالذات از نقصان ذوات و قصور ماهيات است. چنانچه در آيه شريفه نيز به دو نظر اين دو معنى را فرمود:
آنجا كه سلطان وحدت غلبه كرده و كثرات و نقايص را مضمحلّ فرموده، فرمايد: قُلْ كُلٌّ مِنْ عَنْدِ اللَّه. [1] و آنجا كه تخلّل كثرت را بالعرض ملاحظه فرموده و وسايط را مقرر داشته، فرمايد: ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنْ اللَّه ... الآية [1]
فصل در بيان آنكه حق تعالى سؤال نشود از آنچه بكند و ديگر موجودات سؤال شوند
بدان كه محققين از فلاسفه گويند كه از براى فعل مطلق حق غايت و غرضى جز ذات مقدس و تجليات ذاتيه او نيست، و ممكن نيست كه ذات مقدس در ايجاد اشيا جز ذات خود و ظهور و تجلى ذات مقدس خود غايت ديگرى داشته باشد، زيرا كه هر فاعلى كه به قصد و غايت غير ذات ايجادى كند، براى هر غايتى باشد، و لو ايصال نفع و رسيدن مثوبت به غير باشد و يا براى عبادت و معرفت يا ثنا و محمدت باشد، متكمل به آن است و وجود آن برايش اولى از عدم آن است، و اين مستلزم نقص و قصور و انتفاع است، و آن بر ذات مقدس كامل على الاطلاق و غنىّ بالذات و واجب من جميع الجهات محال است. پس، در افعال او لمّيّت و سؤال از لمّيّت نيست و لا يسأل عمّا يفعل. [2] و اما ساير موجودات در افعال خود اغراض و مقاصد ديگر دارند غير ذات خود. پس، عشاق جمال حق و مقربين و مجذوبين غايت افعالشان وصول به باب اللّه و رسيدن به لقاء اللّه و ساحت قدس الهى است. و ديگر موجودات به حسب كمال و نقص و شدت و ضعف خود غرض زايد بر ذات خود دارند. و بالجمله، چيزى كه كمال مطلق است و واجب بالذات است، واجب من جميع الجهات است، و چنانچه ذات مقدسش مبرا از لمّيّت است، افعالش نيز مبرا