از مظاهر و تعينات مشيت منى: وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّه رَمى.[1] و از براى اين مطلب عرفانى شواهد كثيره از اخبار و آيات است كه ذكر آن لزومى ندارد.
و شيخ جليل اشراقى، قدّس سره، علم تفصيلى حق تعالى را به اشيا عبارت از همين مقام علم فعلى مىداند، [2] و محقّق طوسى، قدس سرّه، در اين باب از او تبعيت فرموده. [3] و حضرت صدر المتألّهين، قدس سرّه، علم تفصيلى را همان مقام ذات بسيط مىداند. [4] و كلام اين دو بزرگوار به طور اطلاق مرضىّ ايشان نيست. و نويسنده روح كلام آنها را به يك امر راجع مىدانم و نزاع را لفظى مىدانم به بيانى كه مناسب اين مقام نيست.
و از اين بيان معلوم شد كه هر چه در دار تحقق متحقق گردد، چه از جواهر قدسيه الهيه، يا ملكيه طبيعيه، يا اعراض، و چه ذوات و اوصاف و افعال- تمام آنها به قيوميت و نفوذ قدرت و احاطه قوّت حق متحقق شوند. پس، درست شد كه بقوّتى أدّيت فرائضي. و همين مقام مشيت مطلقه مقام رحمت واسعه و نعمت جامعه است، چنانچه فرمايد: و بنعمتى قويت على معصيتي.
فصل در اشاره به مسئله جبر و تفويض
در اين حديث شريف اشاره واضحه به مسئله جبر و تفويض نموده، و مذهب حق را، كه امر بين امرين و منزلة بين المنزلتين است، مطابق مسلك اهل معرفت و طريقه اصحاب قلوب ذكر فرموده است، زيرا كه هم اثبات مشيت و اتيان و قوّت براى بنده نموده، و هم آنها را به مشيت حق دانسته فرموده است: تو مشيّت كردى و به مشيت من مشيت تو ظاهر است، تو اتيان فريضه نمودى، و قوّه تو ظهور قوّه من است، و به نعمت من كه بسط رحمت واسعه است قوّه تو بر معصيت حاصل شد، پس از تو سلب نمىشود افعال و اوصاف و وجودات مطلقا، چنانچه اثبات مطلق نيز نشود، تو مشيت [كردى] و مشيت تو فانى در مشيت من و ظهور و تعين آن است، و به قوّه خود تقويت بر طاعت و معصيت دارى، و با اين حال، قوّت و قدرت تو ظهور قدرت و قوّت من است. و پس از آن، چون مظنه اشكالى بوده است و آن اين است كه بنابراين، نقايص و رذايل و معاصى را نيز به حق بايد نسبت داد، رفع آن اشكال را