آنها برسد. و اما كسى كه از اسرار آنها بيخبر است و از گنج معارف آنها محروم است، به واسطه انغمار در حظوظ نفسانيه دنيّه و فرو رفتن در لذات بدنيه، پس او از شنيدن اين كلمات در خطر عظيم است و بيم آن است كه گرفتار الحاد شود و توهّم حلول و اتحاد نمايد، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا. [1] و ما در اين مقام به طريق ساده و سهل التناول سخن گوييم تا به افهام نزديك باشد. پس گوييم كه اين كلام مبالغه است در قرب، و بيان استيلاى سلطان محبت بر ظاهر بنده و باطنش و سر او و علنش مىباشد. پس مراد، و اللّه أعلم، آن است كه وقتى بنده را دوست داشتم او را جذب كنم به محل انس و متوجه نمايم به عالم قدس، و فكر او را مستغرق كنم در اسرار ملكوت و حواس او را قصر كنم بر اخذ انوار جبروت، پس قدم او در اين حال ثابت بماند در مقام قرب، و محبت با گوشت و خون [او] ممزوج گردد تا آنكه از خود غايب شود و از حس خويش غافل گردد، پس اغيار از نظرش محو شود تا آنكه من به منزله چشم و گوش او گردم. چنانچه گفتهاند:
و جناب افضل المتأخرين و اكمل المتقدمين، خواجه نصير طوسى، قدّس اللّه سرّه القدّوسى، فرمايد: «عارف چون از خود منقطع شد و به حق متصل شد، مىبيند تمام قدرتها را مستغرق در قدرت حق، و همه علوم را مستغرق در علم حق، و جميع ارادات را مستغرق در اراده او، پس تمام وجودات و كمالات وجودات را صادر از او و فائض از ناحيه او مىبيند، پس حق تعالى در اين هنگام سمع و بصر و قدرت و علم و وجود او گردد، پس عارف در اين حال متخلق به اخلاق اللّه شود.» انتهى كلامه [2]، زيد في علوّ مقامه.
و جناب محقق مجلسى را نيز در اين مقام كلامى است كه ملخّص آن آن است كه انسان اگر صرف قواى خود در راه شهوت و شيطان نمود، از آنها چيزى باقى نماند جز حسرت و ندامت. و اگر آنها را صرف در راه اطاعت خداوند كرد، خداوند تبديل
[1] «خداوند از اين برتر است، برترى بسيار.»
[2] «ديوانه توام و آن پنهان نيست- و آتشى كه از تو بجان دارم خاموش نگردد. پس تويى گوش و چشمها- اندام و قلب من.»