حشر آنها با انسان كامل و وصول آنها به تبع وصول انسان كامل است، به شرط آنكه قلوب صافيه خود را از تصرفات شياطين و انيت و انانيت حفظ كنند، و يكسره خود را در سير تسليم انسان كامل و مقام خاتميت كنند.
در بعض مكايد شيطان است
و از تصرفات خبيثه شيطانيه يكى آن است كه انسان وجهه قلب خود را از جاده مستقيم معوج كند و به صورت شوخى يا شيخى متوجه كند. و يكى از شاهكارهاى بزرگ شيطان موسوس في صدور ناس است كه با بيانى شوخ و شنگ و تصرفاتى دلفريب گاهى بعضى مشايخ را به بناگوش شوخى دلبر درآويزد، و عذر اين كبيره، نه، بلكه اين شرك عرفانى، را چنين آورد كه قلب اگر احدىّ التعلق باشد، زودتر موفق به سلب علاقه شود! و گاهى بعض شوخ چشمان ابله را به صورت ديو سيرت شيخى عوامفريب، نه، بلكه شيطان قاطع الطريق، متوجه كند، و عذر اين شرك جلىّ را آورد به آنكه شيخ انسان كامل است و انسان از طريق انسان كامل بايد به مقام غيب مطلق، كه به هيچ وجه ظهور ندارد جز در مرآت احدى شيخ، برسد. و تا آخر عمر آن يك [با] ياد رخسار دلبند شوخ خود، و اين يك با صورت منكوس شيخ خود به عالم جنّ و شياطين ملحق شوند. نه آن، علاقه حيوانيهاش سلب مىشود، و نه اين از طريق كوركورانه به مقصود مىرسد.
و بايد دانست كه مؤمن چون سيرش مستقيم و قلبش مستوى و توجهش إلى اللّه و صراطش سوىّ است، از اين جهت در آن عالم نيز صراطش مستقيم و روشن و قامتش مستقيم و صورت و سيرت و باطن و ظاهرش به صورت و هيئت انسانيت است. و با اين مقايسه قلب مشرك را نيز مىتوان فهميد، كه چون قلبش از فطرت الهيه خارج و از نقطه مركزيه كمال متمايل و از بحبوحه نور و جمال منحرف است و از تبعيت هادى مطلق و ولىّ كامل منصرف و بركنار است، و به انيت و انانيت خود و دنيا و زخارف آن مصروف است، از اين جهت در عوالم ديگر نيز با سيرت و صورت مستقيمه انسانيه محشور نگردد و به صورت يكى از حيوانات منكوس الرأس محشور شود، زيرا كه در آن عالم صورت و هيئت تابع قلوب است و ظاهر ظلّ باطن و قشر سايه لبّ است، و مواد آن عالم مثل اين نشئه تعصى از قبول اشكال ملكوتيه باطنيه ندارند. و اين در محل خود مبرهن است. پس قلوبى كه از حق و حقيقت معرض