يمشى ... الآية يعنى «آيا كسى كه راه مىرود در حالى كه بر رو افتاده راه هدايت را بهتر يافته، يا كسى كه مشى كند استوار بر راه راست؟» و اما قلبى كه در آن ايمان و نفاق است، پس آنها طايفهاى بودند در طائف. پس اگر هر يك از آنها را در حال نفاق مرگ در رسيد هلاك شود، و اگر در حال ايمان در رسيد نجات يابد.» شرح «المنكوس» أى المقلوب. يقال: نكست الشّيء أنكسه نكسا. قلبته على رأسه، يعنى واژگونه و سرازير نمودم آن را. و في الصحاح: الولد المنكوس، الّذى يخرج رجلاه قبل رأسه. بچهاى را كه در وقت تولد پاهايش قبل از سرش بيرون آيد، بر خلاف طبيعت، او را منكوس گويند. و قريب به اين معناست: مكبّا على وجهه كه در آيه شريفه است و حضرت به آن استشهاد فرمودند، زيرا كه «اكباب» به معنى بر رو افتادن است. و اين كنايه از آن است كه قلوب اهل شرك واژگونه و حركت و سير معنوى آنها بر غير صراط مستقيم است، چنانچه تفصيل آن بيايد ان شاء اللّه.
و «المطبوع» أى المختوم. و الطّبع، بالسّكون، الختم، و بالتّحريك، الدّنس و الوسخ. [1] و اگر به معنى مختوم باشد، كنايه است از آنكه حرف حق و حقايق الهيه در آن وارد نشود و قبول آن نكند، نه آنكه حق تعالى الطاف خاصه خود را از آن منع فرمايد: گرچه آن معنا نيز صادق است، ولى آنچه ذكر شد مناسبتر است.
و «الأزهر» الأبيض المستنير، كما عن النّهاية [1]. و في الصّحاح: الأزهر، النيّر. و يسمّى القمر الأزهر. قال ابن السّكّيت: الأزهران، الشّمس و القمر. و رجل أزهر، أى أبيض مشرق الوجه. و المرأة، الزّهراء. بالجمله، «ازهر» يعنى نورانى و سفيد، از اين جهت آفتاب و ماه را ازهران گويند، و مرد سفيد نورانى را «ازهر» وزن سفيد نورانى را «زهراء» گويند.
و «الاجرد» الّذى ليس في بدنه شعر. و في الصّحاح: الجرد، فضاء لا نبات فيه. [2] و اين كنايه است از عدم تعلق به دنيا، يا از صاف و بى غل و غش بودن است.
و بيان آنچه مناسب است در حديث شريف در ضمن مقدمه و چند فصل مىنماييم.
مقدمه در ترغيب به اصلاح قلب
بدان كه از براى «قلب» در لسان شريعت و حكما و عرفا اطلاقاتى است كه