از تو حساب كشند. و آينه دل را از شرك و نفاق و دورويى پاك كن، و مگذار زنگار شرك و كفر او را طورى بگيرد كه به آتشهاى آن عالم پاك نگردد، نگذار نور فطرت مبدل به ظلمت كفر شود، نگذار «فِطْرَة اللَّه الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها.» [1] ضايع گردد.
اين قدر خيانت مكن بر اين امانت الهى! پاك كن آينه قلب را تا نور جمال حق در او جلوه كند، و تو را از عالم و هر چه در اوست بىنياز كند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده تمام محبتها را بسوزاند كه همه عالم را به يك لحظه آن ندهى، و چنان لذتى ببرى از ياد خدا و ذكر آن كه تمام لذات حيوانى را بازيچه بدانى. اگر اهل اين مقام هم نيستى و اين معانى در نظرت عجيب مىآيد، نعمتهاى الهى را در عالم ديگر كه قرآن مجيد و اخبار معصومين از آنها اطلاع دادهاند، از دست مده، به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم، آن همه ثوابها را ضايع مكن، از آن همه كرامات خود را محروم مكن، سعادت ابدى را به شقاوت هميشگى مفروش.
فصل در دعوت به اخلاص است
بدان كه مالك الملوك حقيقى و ولى نعمت واقعى، كه اين همه كرامات به ما كرده و اين همه تهيهها براى ما ديده از قبل از آمدن ما در اين عالم، از غذاى لطيف داراى موادّ صالحه مناسبه با معده ضعيف ما و مربى و خدمتگزار با حب جبلى ذاتى كه خدمتش بىمنت باشد و محيط و هواى مناسب و ساير نعم و آلاء ظاهره و باطنه، و اين همه تهيهها ديده در عالم آخرت و برزخ براى ما قبل از رفتن در آنجا، و از ما خواسته است كه اين قلب را براى من يا براى كرامت من خالص كن تا براى خودت نتيجه دهد، خودت فايده ببرى، باز ما گوش ندهيم و نافرمانى كنيم و بر خلاف رضاى او قدم زنيم، چه ظلم بزرگى كرديم و با چه مالك الملوكى ستيزه نموديم كه نتيجهاش ظلم به خود ماست و به سلطنت او لطمهاى وارد نمىشود. از تحت سلطنت و سلطه او خارج نمىشويم، مشرك باشيم يا موحد فرقى براى او نكند، عارف باللّه يا متقى زكىّ النفس باشيم براى خود هستيم، كافر و مشرك باشيم به خود ضرر زديم: فَإنَّ اللَّه غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ.[1] «همانا خداى بىنياز است از همه مخلوقات.» احتياجى به عبادت ما، به اخلاص ما، به بندگى ما، ندارد، نافرمانى و
[1] «فطرت خدايى آن است كه خداوند خلق را بر آن آفريده است.» (روم 30).