است. و علامات صحت نسخههاى انبيا و انوار فطرت و عقل است، و دواى اصلاح نفوس اقدام در تصفيه آن است. اين حال متوسطين.
و اما حال كمّل و مؤمنين مطمئنين، پس آنها كراهت از موت ندارند گرچه وحشت و خوف دارند. زيرا كه خوف آنها از عظمت حق تعالى و جلالت آن ذات مقدس است، چنانچه رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، مىفرمود: فأين هول المطّلع! [1] و حضرت امير المؤمنين، سلام اللّه عليه، در شب نوزدهم وحشت و دهشت عظيمى داشت، [1] با آنكه مىفرمود: و اللّه لابن أبي طالب آنس بالموت من الطّفل بثدى أمّه. [2] «به خدا قسم كه پسر أبو طالب به مرگ مأنوستر است از بچه به پستان مادرش.» بالجمله، خوف آنها از امور ديگر است، مثل خوف ما پا بستگان به آمال و امانى و دل دادگان به دنياى فانى نيست.
و قلوب اولياء نيز در كمال اختلاف است كه در تحت احصا و رشته تحرير نيايد. و ما اشاره اجمالى به بعضى از آنها مىنماييم.
پس گوييم كه قلوب اوليا در قبول تجليات اسماء مختلف است، چنانچه بعضى قلوب عشقى و شوقى است، و حق تعالى در مثل آن به اسماء جمال تجلى فرمايد. و آن تجلى هيبت مشوب به شوق آورد، و هيبت خوف از تجلى عظمت و ادراك آن است. دل عاشق در وقت ملاقات مىتپد و وحشتناك و خائف شود، ولى اين خوف و وحشت غير از خوفهاى معمولى است.
و بعض قلوب خوفى و حزنى است، و حق تعالى در آن قلوب به اسماء جلال و عظمت تجلى فرمايد، و آن تجلى هيمان آورد مشوب به خوف، و حيرت مىآورد مشوب به حزن. و در حديث است كه حضرت يحيى، عليه السلام، ديد كه حضرت عيسى، عليه السلام، مىخندد. با عتاب به او گفت: گويا تو مأمونى از فكر خدا و عذاب او. حضرت عيسى جواب داد: گويا تو مأيوسى از فضل خدا و رحمت او.
پس خداى تعالى وحى فرمود به آنها كه هر يك از شما حسن ظنتان به من بيشتر است، او محبوبتر است پيش من. [3] چون حق در قلب حضرت يحيى به اسماء جلال تجلى فرموده بود، هميشه خائف بود و به حضرت عيسى، عليه السلام، آن طور عتاب نمود، حضرت عيسى به مقتضاى تجليات رحمت آن طور جواب داد.
فصل
بدان كه ظاهر اين حديث كه مىفرمايد: عمّرتم الدّنيا و أخربتم الآخرة
[1] «پس چگونه خواهد بود وحشت روز حساب!» تفسير برهان، ج 4، ص 517، ذيل آيه 1 سوره «نصر»، حديث 3.