و بإسناده عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال: شكر النّعمة اجتناب المحارم، و تمام الشّكر قول الرّجل: الحمد للّه ربّ العالمين. [1] فرمود: «شكر نعمت دورى جستن از محرّمات است، و كمال شكر گفتن مرد است: الحمد للّه ربّ العالمين.
و بإسناده عن حمّاد بن عثمان قال خرج أبو عبد اللّه، عليه السّلام، من المسجد و قد ضاعت دابّته، فقال: لئن [ردّها] اللّه علىّ، لأشكرنّ اللّه حقّ شكره. قال [فما] لبث أن أتى بها، فقال: الحمد للّه. فقال له قائل: جعلت فداك، أ ليس قلت لأشكرنّ اللّه حقّ شكره؟ فقال أبو عبد اللّه، عليه السّلام: أ لم تسمعني قلت: الحمد للّه.» [2] «گفت بيرون آمد حضرت صادق، عليه السلام، از مسجد و حال آنكه گم شده بود مركوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند ردّ كند آن را به من، هر آينه شكر مىكنم او را حقّ شكر او.» گفت درنگى نكرد تا آنكه آن مركوب آورده شد. پس فرمود: «الحمد للّه.» قائلى عرض كرد: «فدايت شوم، آيا شما نگفتيد كه شكر خدا مىكنم حقّ شكر او را؟» فرمود: «آيا نشنيدى كه من گفتم: الحمد للّه.» از اين روايت معلوم شود كه حمد خداوند افضل افراد شكر لسانى است. و از آثار شكر زيادت نعمت است، چنانچه در كتاب كريم منصوص است: لئن شكرتم لأزيدنّكم. [1] و در كافى شريف سند به حضرت صادق، عليه السلام، رساند، قال، من أعطى الشّكر أعطى الزّيادة، يقول اللّه عزّ و جلّ: «لئن شكرتم لأزيدنّكم.»[3] «كسى كه اداى شكر كند زيادت به او عنايت شود. خداوند عزّ و جلّ مىفرمايد، «اگر شكر نماييد زيادت كنم براى شما.»
تتميم
بدان كه عايشه گمان كرده بود كه سرّ عبادات منحصر به خوف از عذاب يا محو سيّئات است، و تصور كرده بود كه عبادت نبى مكرم، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، نيز مثل عبادت ساير مردم است، از اين جهت، مبادرت به اين اعتراض نمود كه چرا اين قدر خود را به زحمت مىاندازى. و اين گمان ناشى از جهل او به مقام عبادت و عبوديت بود، و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمىدانست كه عبادت عبيد و اجراء از