پس بر هر مسلم غيور ديندارى لازم است براى [حفظ] شخص خود از فساد و نوع اهل دين از نفاق و نگهدارى حوزه مسلمين و نگهبانى وحدت و جمعيت و احكام عقد اخوّت، خود را از اين رذيله [حفظ] كند و آنها را نهى از اين عمل قبيح نمايد، و اگر خداى نخواسته تا كنون داراى اين عمل زشت [بوده]، از آن توبه كند، و در صورت امكان و عدم فساد، از صاحبش استرضاء و استحلال نمايد، و الا براى او استغفار كرده، و ترك اين خطيئه را نموده، و ريشه صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود كشت كرده، تا از اعضاى صالحه جامعه به شمار آيد و يكى از اجزاى دخيله در چرخ اسلام باشد. و اللّه الهادى إلى سبيل الرّشاد.
فصل در بيان علاج اين موبقه است
بدان كه علاج اين خطيئه عظيمه چون خطيئات ديگر به علم نافع و عمل توان نمود.
اما علم، پس چنين است كه انسان تفكر كند در فايده مترتبه بر اين عمل و آن را مقايسه كند با نتايج سوء و ثمرات زشتى كه بر آن مترتب است، و آن را در ميزان عقل گذاشته از آن استفتا نمايد. البته انسان با خود دشمنى ندارد، تمام معاصى از روى جهالت و نادانى و غفلت از مبادى آن و نتايج آن از انسان صادر مىشود. اما فايده خيالى مترتّب بر آن، آن است كه انسان به قدر چند دقيقه قضاى شهوت نفسانى خود را در ذكر مساوى مردم و كشف عورات آنها كرده، و با بذله گويى و هرزه سرايى، كه ملايم با طبيعت حيوانى يا شيطانى است، صرف وقت نموده مجلس آرايى نموده و تشفّى قلبى از محسودان نموده است.
اما آثار زشت آن، شمهاى از آن را در فصلهاى سابق شنيدى. اكنون شمهاى از آن را گوش كن و عبرت گير و در ميزان مقايسه گذار. البته اين تفكر و موازنه نتايج حسنه دارد. اما آثار آن در اين عالم، آن است كه انسان از چشم مردم مىافتد و اطمينان آنها از او سلب مىشود. طباع مردم بالفطره مجبول به حبّ كمال و نيكويى و خوبى و متنفر از نقص و پستى و زشتى است، و بالجمله، فرق مىگذارند بين