در بيان آنكه وجود يوم معاد و روز رستخيز از فطريات است كه تخمير در خميره بشر گرديده. و آن نيز چون دو مقام سابق با طريقهاى بسيار و فطرتهاى عديده ثابت شود، ولى ما در اين مقام به بعضى از آنها اشاره مىنماييم.
بدان كه يكى از فطرتهاى الهيه، كه مفطور شدهاند جميع عايله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است، كه اگر در تمام دورههاى تمدن و توحش و تدين و سر خودى اين نوع مراجعه شود، و از تمام افراد عالم و جاهل، وضيع و شريف، صحرايى و شهرى، سؤال شود كه اين تعلقات مختلفه و أهويه متشتته براى چيست، و اين همه تحمل مشاقّ و زحمات در دوره زندگانى براى چه مقصد است، همه متفق الكلمه با يك زبان صريح فطرى جواب دهند كه ما همه هر چه مىخواهيم براى راحتى خود است. غايت مقصد و نهايت مرام و منتهاى آرزو، راحتى مطلق و استراحت بىشوب به زحمت و مشقت است. و چون چنين راحت غير مشوب به زحمت و استراحت غير مختلط به رنج و نقمت معشوق همه است، و آن معشوق گمشده را هر كس در چيزى گمان مىكند، از اين جهت تعلق به هر چه در او محبوب را گمان كرده پيدا مىكند، با اينكه در تمام عالم ملك و جميع سر تا سر دنيا چنين راحتى مطلقى يافت نشود و چنين استراحت غير مشوبى ممكن نيست. تمام نعمتهاى اين عالم مختلط با زحمتها و رنجهاى طاقتفرساست، همه لذتهاى دنيا محفوف به آلامى است كمر شكن، درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصه سرتاسر اين عالم را فرا گرفته است. در تمام دورههاى زندگانى بشر يك نفر يافت نشود كه رنجش مساوى با راحتش باشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا چه رسد به آنكه راحتى خالص و استراحت مطلق داشته باشد. پس، معشوق بنى الانسان در اين عالم يافت نشود، عشق فطرى جبلى فعلى آن هم در تمام سلسله بشر و عايله انسان بى معشوق فعلى موجود ممكن نيست. پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود، بايد عالم باشد كه راحتى او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحت مطلق بىآلايش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشى خالص بىشوب به حزن و اندوه در آنجا ميسر باشد، و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است.