اختلاف افهام و ضعف و قوت ادراك لطمهاى بر آن وارد نياورد، و اگر چيزى بدان مثابه نشد، از احكام فطرت نيست و بايد آن را از فطريات خارج دانست، و لهذا در آيه شريفه فرموده: فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها يعنى، اختصاص به طايفهاى ندارد، و نيز فرموده: لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه. چيزى او را تغيير ندهد، مثل امور ديگر كه به عادات و غير آن مختلف شوند. ولى از امور معجبه آن است كه با اينكه در فطريات احدى اختلاف ندارد- از صدر عالم گرفته تا آخر آن- ولى نوعا مردم غافلاند از اينكه با هم متفقاند، و خود گمان اختلاف مىنمايند، مگر آنكه به آنها تنبه داده شود، آن وقت مىفهمند موافق بودند در صورت مخالفت، چنانچه پس از اين به وضوح رسد ان شاء اللّه. و به همين معنى اشاره شده است در ذيل آيه شريفه كه مىفرمايد: وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ.
و از آنچه ذكر شد، معلوم گرديد كه احكام فطرت از جميع احكام بديهيه بديهيتر است، زيرا كه در تمام احكام عقليه حكمى كه بدين مثابه باشد كه احدى در آن خلاف نكند و نكرده باشد نداريم، و معلوم است چنين چيزى اوضح ضروريات و ابده بديهيات است، و چيزهايى كه لازمه آن باشد نيز بايد از اوضح ضروريات باشد. پس اگر توحيد يا ساير معارف از احكام فطرت يا لوازم آن باشد، بايد از اجلاى بديهيات و اظهر ضروريات باشد، و لكنّ أكثر النّاس لا يعلمون.
فصل در اشاره اجماليه به احكام فطريات
بدان كه مفسرين، از عامه و خاصه، هر يك به حسب طريقه خود طورى بيان كيفيت فطرى بودن دين يا توحيد را كردهاند، و ما در اين اوراق بر طبق آراء آنها سخن نگوييم، بلكه در اين مقام آنچه از محضر شريف شيخ عارف كامل، شاهآبادى [1]، دام ظلّه، كه متفرد است در اين ميدان، استفاده نمودم بيان مىكنم [2]، گرچه بعضى از آنها به طريق رمز و اشاره در كتب بعضى از محققين از اهل معارف هست، و بعضى از آن به نظر خود قاصر رسيده است.
پس، بايد دانست كه از فطرتهاى الهى يكى فطرت بر اصل وجود مبدأ، تعالى و تقدس، است، و ديگر فطرت بر توحيد است، و ديگر فطرت بر استجماع آن ذات