ملكى دارى، ميزان ملكوت و باطن، غير از اين است، بايد استقامت باطنى پيدا كنى تا مستقيم القامة در قيامت باشى. بايد روحت روح انسانى باشد تا صورت عالم برزخ و آخرتت صورت انسان باشد. تو گمان مىكنى كه عالم غيب و باطن، كه عالم كشف سراير و ظهور ملكات است، مثل عالم ظاهر و دنيا است كه اختلاط و اشتباه در كار باشد: چشم و گوش و دست و پا و ساير اعضايت- همه با زبانهاى ملكوتى، بلكه به قول بعضى با صورتهاى ملكوتى، شهادت به هر چه كردى مىدهند.
هان اى عزيز گوش دل باز كن و دامن همت به كمر زن و به حال بدبختى خود رحم كن، شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از اين عالم به صورت آدمى بيرون روى كه آن وقت از اهل نجات و سعادتى. مبادا گمان كنى اينها موعظه و خطابه است، اينها همه نتيجه برهان حكمى حكماى عظام و كشف اصحاب رياضت و اخبار صادقين و معصومين است، در اين اوراق بناى اقامه برهان و نقل اخبار و آثار زياد نيست.
فصل در بيان جلوگيرى انبيا از اطلاق طبيعت
بدان كه و هم و غضب و شهوت ممكن است از جنود رحمانى باشند و موجب سعادت و خوشبختى انسان گردند، اگر آنها را تسليم عقل سليم و انبياء عظيم الشأن نمايى. و ممكن است از جنود شيطانى باشند، اگر آنها را سر خود گردانى و «وهم» بر آن دو قوّه با اطلاق عنان حكومت دهى. و اين نيز پوشيده نماند كه هيچ يك از انبياء عظام، عليهم السلام، جلو شهوت و غضب و وهم را به طور كلى نگرفتهاند، و هيچ داعى إلى اللّه تا كنون نگفته است بايد شهوت را بكلى كشت و نائره غضب را بكلى خاموش كرد و تدبير «وهم» را از دست داد، بلكه فرمودهاند بايد جلو آنها را گرفت كه در تحت ميزان عقلى و قانون الهى انجام وظيفه دهند، زيرا اين قوا هر يك مىخواهند كار خود را انجام دهند و به مقصود خويش نايل شوند اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود. مثلا نفس بهيمى مستغرق شهوت خود سر عنان گسيخته مىخواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگر چه به زناى با محصنات در خانه كعبه باشد. و نفس غضوب خود سر مىخواهد انجام مطلوب خود دهد، اگر