المسألة ثلاث مرّات، حتّى رجع الرّجل إلى نفسه، فقال: لا أسأل عن شيءٍ بعد هذا، ما أمرني رسول اللّه إلّا بالخير. قال و كان أبي يقول: أىّ شيءٍ أشدّ من الغضب؟ إنّ الرّجل ليغضب فيقتل النّفس الّتى حرّم اللّه و يقذف المحصنة. [1] يعنى «حضرت صادق، عليه السلام، فرمايد شنيدم پدرم مىفرمود مرد بيابان نشينى خدمت رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، آمد، عرض كرد: «من ساكن باديه هستم، تعليم فرما مرا جوامع كلم را،» (يعنى چيزى كه كم لفظ و داراى معانى بسيار باشد.) پس رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، فرمود: «من امر مىكنم تو را كه غضب نكنى.» پس شخص اعرابى پرسش خود را سه مرتبه تكرار كرد تا آنكه رجوع به نفس خود كرد و گفت بعد از اين سؤال نمىكنم از چيزى، رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، امر نمىكند مرا مگر به خير.» حضرت صادق، عليه السلام، فرمايد: «پدرم مىفرمود: «چه چيز سختتر از غضب است؟ همانا مرد غضب مىكند پس مىكشد كسى را كه خداوند خون آن را حرام كرده و افترا به محصنه مىبندد.» پس از آنكه انسان عاقل در حال سكونت نفس و خاموشى غضب ملاحظه مفاسد آن و مصالح كظم غيظ را نمود، لازم است بر خود حتم كند كه با هر قيمتى است و با هر رنجى و زحمتى ممكن است اين آتش سوزان و نايره فروزان را از قلب خود فرو نشاند و دل خود را از ظلمت و كدورت آن صافى نمايد. و اين با قدرى اقدام و بر خلاف نفس و خواهش آن رفتار نمودن و تدبر نمودن در عواقب امر و نصيحت نمودن نفس كارى است بس ممكن. چنانچه تمام اخلاق فاسده ملكات زشت را مىتوان از ساحت نفس خارج كرد، و جميع محاسن و ملكات حسنه را مىتوان در قلب وارد كرد و روح را با آن متحلى نمود.
فصل در بيان علاج غضب در حال اشتعال آن
از براى علاج غضب در حال اشتعال آن نيز علاج علمى و عملى است.
اما علمى، تفكر در اين امور كه ذكر شد، كه آن نيز خود از طرق معالجات عمليه است در اين حال.
[1] اصول كافى، ج 2، ص 303 «كتاب ايمان و كفر»، «باب غضب»، حديث 4.