بدان كه انسان چون وليده همين عالم طبيعت است و مادر او همين دنياست و اولاد اين آب و خاك است، حب اين دنيا در قلبش از اول نشو و نما مغروس است، و هر چه بزرگتر شود، اين محبت در دل او نمو مىكند. و به واسطه اين قواى شهويه و آلات التذاذيه كه خداوند به او مرحمت فرموده براى حفظ شخص و نوع، محبت او روز افزون شود و دلبستگى او رو به ازدياد گذارد. و چون اين عالم را محل التذاذات و تعيشات خود مىپندارد و مردن را اسباب انقطاع از آنها مىداند، و اگر به حسب برهان حكما يا اخبار انبيا، صلوات اللّه عليهم، عقيدهمند به عالم آخرت شده باشد و به كيفيات و حيات و كمالات آن، قلبش باز از آن بيخبر است و قبول ننموده، چه رسد به آنكه به مقام اطمينان رسيده باشد، لهذا حبش به اين عالم خيلى زياد مىشود.
و نيز چون فطرتا انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گريزان است، و مردن را فنا گمان مىكند، گر چه عقلش هم تصديق كند كه اين عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقى و سرمدى است، ولى عمده ورود در قلب است، بلكه مرتبه كمال آن اطمينان است، چنانچه حضرت إبراهيم خليل الرحمن، عليه السلام، از حق تعالى مرتبه اطمينان را طلب كرد و به او مرحمت گرديد [1]. پس چون قلوب يا ايمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گر چه تصديق عقلى داريم، يا اطمينان ندارند، حب بقاء در اين عالم را دارند و از مرگ و خروج از اين نشئه گريزاناند. و اگر قلوب مطلع شوند كه اين عالم دنيا پستترين عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم و تغير است و عالم هلاك و نقص است، و عوالم ديگر كه بعد از موت است هر يك باقى و ابدى و دار كمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است، فطرتا حب آن عالم را پيدا مىكنند و از اين عالم گريزان گردند. و اگر از اين مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنيه اين عالم را و علاقه به اين عالم را [و صورت باطنيه آن عالم را] و علاقه به آن را ببيند، اين عالم براى او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پيدا كند، و اشتياق پيدا كند كه از اين محبس ظلمانى و غل و زنجير زمان و تصرم خلاص شود.
چنانچه در كلمات اوليا اشاره به اين معنى شده است: حضرت مولى الموالى
[1] اشاره است به آيه مباركه و اذ قال إبراهيمُ ربِّ ارِنى كيفَ تُحْيىِ الموتى قالَ اوَ لَم تؤُمِنْ قالَ بلى وَ لكنْ لِيَطْمَئِنَّ قلبى. (و آن گاه كه إبراهيم گفت: پروردگارا، نشانم ده چگونه مردگان را زنده مىكنى، گفت، مگر ايمان نياوردى؟ گفت: آرى ايمان دارم، اما براى اينكه دلم آرام گيرد.» (بقره- 260).