فرموده و از عالم غيب نازل نموده اماناتى است الهى كه طاهر از جميع قذارات و پاك و پاكيزه بوده بلكه متنوّر به نور فطرة اللهى، و از ظلمت و كدورت تصرّف ابليس دور بوده، و چون در ظلمتكده عالم طبيعت نازل و دست تصرّف شيطان واهمه و خيانت ابليس به آنها دراز شده، از طهارت اصليّه و فطرت اوّليّه بيرون آمده و به انواع قذارات و ارجاس شيطانيّه آلوده گرديده است. پس اگر سالك إلى اللّه با تمسّك به ذيل عنايت ولىّ اللّه دست تصرّف شيطان را دور نمود و مملكت ظاهر را طاهر كرد و امانات الهيّه را چنانچه تحويل گرفته بود ردّ نمود، خيانت به امانت ننموده، و اگر كرده بود، مورد غفران و ستّاريّت شود و از جهت ظاهر آسوده خاطر شود و به تخليه باطن از ارجاس اخلاق فاسده قيام كند. و اين مرتبه دوم از قذارات است كه فسادش بيشتر و علاجش صعبتر است و اهمّيّتش در نزد اصحاب ارتياض بيشتر مىباشد، زيرا كه تا خلق باطنى نفس فاسد و قذارات معنوى به آن احاطه نموده، لايق مقام قدس و خلوت انس نشود، بلكه مبدأ فساد مملكت ظاهر نفس اخلاق فاسده و ملكات خبيثه آن است. و تا سالك تبديل ملكات سيّئه را به ملكات حسنه ننمايد، از شرور اعمال مأمون نيست، و اگر به توبه موفّق شود، استقامت آن كه از مهمّات است ميسّر نمىشود. پس، تطهير ظاهر نيز متوقّف به تطهير باطن است، علاوه بر آن كه خود قذارات باطنيّه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنّم اخلاق، كه به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزندهتر است از جهنّم اعمال، مىباشد. و اشاره به اين معنى در اخبار اهل بيت عصمت بسيار است.
پس، سالك إلى اللّه را اين طهارت نيز لازم است. و پس از آن كه لوث اخلاق فاسده را با آب طاهر پاكيزه علم نافع و ارتياض شرعى صالح از لوح نفس شستوشو نمود، بايد اشتغال پيدا كند به تطهير قلب، كه امّالقرى و به صلاح آن همه ممالك صالح، و به فساد آن همه فاسد مىشوند. و قذارات عالم قلب مبدأ تمام قذارات است. و آن عبارت از تعلّق به غير حق و توجه به خود و عالم است. و منشأ آن حبّ دنيا، كه بالاترين خطاها است، و حبّ