نام کتاب : يادداشت نویسنده : يادداشت جلد : 1 صفحه : 258
تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است
کد مطلب: ٦٠٩٧ تاریخ انتشار: ٢٨ ارديبهشت ١٣٨٧ تعداد بازدید: 3349 يادداشت » عمومي تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است
حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني (مد ظله العالي) ، به مناسبت سالگرد شهادت حضرت صديقه شهيده ، فاطمه زهرا سلام الله عليها ، در درس خارج اصول سخنراني كردند كه عيناً تمامي سخنراني ايشان از منظر دوستان خواهد گذشت .
يك شنبه : 29/2/87 ؛ 12/ جمادي الأول/1429
تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است
اسلام وابسته به سيد الشهداء و عاشورا است و شعائر حسينيه همان است كه در اربعين گفتيم بدون كم و كاست . مناقشه در شعائر حسينيه ، خيانت به اسلام است . چون اسلام قائم به عاشورا است و عاشورا قائم به اين شعائر است .
اما نسبت به فاطميه : همان طوري كه اسلام و خاتم النبيين وابسته به سيد الشهداء است ،مذهب و امير المؤمنين وابسته به صديقه كبري است . تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است .
چون شماهايي كهدر اين بحث هستيد ، قسمت عمده نخبه فضلاء قم هستيد هم از ممالك مختلف هم از بلاد مختلف ايران در اين جا جمع شديد ، از نظر عقلي و عملي ، نه از نظر احساسي بايد عظمت فاطميه را درك كنيد و به بلاد خودتان منتقل كنيد .
كسي كه به او نبوت تمام انبياء و رسالت تمام مرسلين و دين خدا كامل شده :
آن كسي كه كمال دين به او است ، تمام نعمت به او است ، اسلام مرضي خدا وابسته به او است ، خود او وابسته به فاطمه زهرا (سلام الله عليها ) است و اين مطلب بسيار مهم است .
عامه از اعيان شان و همچنين خاصه از نخبه علماء شان اين روايت را نقل كردهاند . روايت منتهي ميشود به جابر بن عبد الله انصاري ، اعيان علماء عامه حتي مثل زمخشري و رجال شيعه مثل شيخ صدوق اين روايت را نقل كردهاند .
« جابر بن عبد الله گويد : شنيدم كه رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم سه روز قبل از رحلت خود به علي عليه السّلام ميفرمود :
اي پدر دو نوگل من ! سلام بر تو باد ، من در باره دو نوگل دنيوي خود به تو توصيه و سفارش مينمايم ، طولي نميكشد كه تو دو ركن زندگي خويش را از دست خواهي داد ، من تو را به خداوند ميسپارم .
هنگامي كه پيامبر اسلام از جهان رحلت كرد ، علي بن ابي طالب فرمود :
اين يكي از آن دو ركن من بود كه رسول خدا به من خبر داد . و پس از آن كه حضرت فاطمه از دنيا رفت ، فرمود : اين دومين ركني بود كه پيغمبر خدا به من خبر داد » .
الأمالي ، شيخ صدوق ، ص198 و معاني الأخبار ، ص403 و مناقب ابن شهرآشوب ، ج3 ، ص136 و الفائق في غريب الحديث ، جار الله زمخشري ، ج1 ، ص162 و نظم درر السمطين ، زرندي حنفي ، ص98 و كنز العمال ، متقي هندي ، ج11 ، ص625 و ج13 ، ص664 و تاريخ مدينه دمشق ، ابن عساكر ، ج14 ، ص166 و مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 204 والمناقب ، موفق خوارزمي ، ص141 و ... .
سه روز قبل از رحلت اين كلمات را فرموده . در كيفيت تعبير اهل دقت و نظر تأمل كنند . اين جمله است كه محير العقول است .
دو ركن تو منهدم ميشود ؛ ولي خدا خليفه من است بر تو .
چون اين مصيبت اخبارش براي امير المؤمنين عليه السلام كمر شكن بود ، تسليت داد به جمله دوم كه والله خليفتي عليك .
شرح اين حديث ، در اين مختصر نميگنجد ؛ ولي چون شما در اين بحث به مراحل عاليه علم رسيدهايد ، ما اشارهميكنيم و خودتان بعدتأمل كنيد .
ركن يعني چه ؟ هر جزء واجبي ، قيداً و تقيّداً دخيل در آن واجب است . به فوت آن جزء بالضروره كل منتفي ميشود . اين خاصيت جزئيت است . پس به رفتن يك جزء تمام اين كل به هم ميخورد ؛ ولي فرق جزء با ركن چيست ؟
افتراق در اين جهت است : آن جزء بدل دارد و به وسيله بدل جاي مبدل پر ميشود ؛ لذا اگر سوره در نماز فوت شد ، فاقد سوره ميشود بدل تنزيلي به حكم قاعده تجاوز و فراغ جبران مافات ميشود .
اما اگر نوبت به ركن رسيد ، خاصيت ركن اين است كه ديگر بدلي برايش نيست . منهدم ميشود بالمرة و آن از دست رفته جايگزين ندارد . عقد مستثني و مستثني منه لا تعاد ، حقيقت ركن را روشن ميكند .
وقتي حقيقت ركن اين است ، اولا بايد ديد آن كسي كه به اين ركن متكي است ، او كيست ، تا او شناخته نشود ، ركن او شناخته نميشود .
براي اين كه ما فاطمه زهرا را بشناسيم و فاطميه ر ا به آن اندازه ميسور كه در خور ما است نه در شأن او احياء كنيم ، بايد حقيقت ركنيت صديقه كبري روشن بشود . و اين مسأله عبيسه و اين حكمت عاليه به اين سادگي درك نميشود . بايد ديد امام ششم (از او بايد گرفت اين جا جايي نيست كه كلام حكيمي ، فيلسوفي و فقيهي مطرح باشد) و بايد ديد رأس مذهب ، لسان الله ناطق و آن كسي كه اسمه عند اهل السماء الصادق ، او در اين زمينه چه ميگويد .
وقتي مقابل قبر امير المؤمنين عليه السلام ايستاد ، آن حضرت را زيارت كرد . در اين زيارت سه قسمت است : يك صلوات است ، يكي سلام است و يكي شهادت است .
بايد ديد چه گونه بر او صلوات از خدا خواست ، چه جور به او سلام كرد و در مرحله آخر چه جور شهادت داد ؟ يك كتاب شهادات را بايد ورق بزنيد تا بفهميد اين شهادت ؛آن هم از چنين شاهدي ، يعني چه .
اما سلسله بحث . ما از هر قسمتي تكهاي را به طور اشاره ميگوييم :
اين بيان جعفر بن محمد (عليهما السلام) است كه بايد همه فقهاء و همه حكماء دقت كنند ببيند در جمله به جمله چي است !
اللهم صل علي محمد وال محمد ، وصل علي أمير المؤمنين عبدك المرتضي ، وأمينك الأوفي ، وعروتك الوثقي ، ويدك العليا وجنبك الأعلي ، وكلمتك الحسني ، وحجتك علي الوري ، وصديقك الأكبر ، وسيد الأوصياء ، وركن الأولياء ، وعماد الأصفياء ، أمير المؤمنين ، ويعسوب الدين ، وقدوة الصالحين ، وإمام المخلصين ، والمعصوم من الخلل ، المهذب من الزلل ، المطهر من العيب ، المنزه من الريب ، أخي نبيك ووصي رسولك ، البائت علي فراشه ، والمواسي له بنفسه ، وكاشف الكرب عن وجهه .
مضافها را دقت كنيد . مضاف اليه را هم دقت كنيد . بعد ببينيد در اين اضافه چه غوغائي است . اين مرحله اول نمونهاي از صلواتش بود .
مرحله دوم :
السلام علي اسم الله الرضي وجهه المضئ وجنبه القوي ...
السلام علي نور الأنوار وسليل الأطهار وعناصر الأخيار السلام علي والد الأئمة الأطهار و ...
اين هم سلامش ؛ اما شهادتش كهغوغا است شهادت است ؛ آن هم شهادت از جعفر بن محمد (عليهما السلام) است .
واشهد أنك جنب الله وبابه ، وحبيب الله ووجهه الذي يؤتي منه .
شهادت ميدهم تو جنب الله هستي . اين كلمه اشاره است به آن آيه :
« بترسيد از روزي كه هر كسي به خود ميگويد: وا حسرتا بر من از آن ستمها كه به «جنب الله» روا داشتم ، اعتراف ميكنم كه به راستي از مسخره كنندگان بودم » .
آن روزي كه همه انبياء داد وانفساه ميزنند آن روز است كه : أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَي مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ .
شهادت ميدهم تو همان جنب الله هستي كه هر نفسي در آن روزحسرت مي خورد به آن تفريطي كه نسبت به تو كرده است .
شهادت ميدهم تو باب الله هستي . آن خانه درش منحصر است به تو . شهادت ميدهم تو حبيب الله هستي شهادت ميدهم تو وجه هستي .
همچنين كسي چنين اعجوبهاي كه عقل ، علم ، درك ، فكر ، همه مشاغل از انوار عظمت او كه نمونهاش در اين كلمات بود ، خائب و خاسر است ؛ آن وقت چنين موجودي ركن وجودش ، نقطه اتكائش ، عماد هستي اش فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است .
اين جا است كه بايد فهميد زهرا كسيت ؟ كو كسي كه فهميده باشد ؟ يك جمله در كلمات حضرت بود و آن جمله اين است :
وسيد الأوصياء وركن الأولياء .
امير المؤمنين ركن اولياء است . اولياء كيانند ؟ كه او باز ركن آنها است . اولياء آنهايي هستند كه نص قرآن است :
أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون. يونس / 62 .
«آگاه باشيد ، كه بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين ميشوند»
تمام عالم بدون استثناء همه مبتلا هستند به دو آفت : يكي ترس يكي حزن . ترس از چه؟ از اين كه آن چه دارند نبازند . حزن از آن چه ندارند ، چه جور به اوبرسند . همه در اين بين ، بين الخوف و الحزن گرفتارند .
حالا كساني كه به مقامي رسيدهاند كه « لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» آنها كيانند؟!
اين در قرآن است ؛ اما مفسر قرآن خاتم پيغمبران است او در بيان اين اولياء ، بيانش اين است :
نظر آنها عبرت است . مشي آنها ، قدم آنها بركت است . سكو تشان ذكر است نطقشان حكت است . اگر آيات مكتوبه الهيه برآنها نبود لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ .
اين اكسير احمر كجا پيدا ميشود ؟! همگي من الأولين والأخرين ركنشانامير المؤمنين (عليه السلام) است . حالا كسي خودش ركن تمام اولياء است ، ركن او فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است .
چه كسي صديقه كبري را شناخته است ؟ به قدري ساحت بلند است به قدري مقام منيع است كه حتي در عالم بقاء هم درك نميشود زهراء كيست ؟
پرسيد از امام ششم چرا فاطمه زهراء ناميده شده است ؟ جواب داد : چون قصري خدا براي او ساخته آن قصر نه از طرف بالا متصل به جائي است ، نه از اين طرف اتكاء به استوانهاي دارد ، فقط آن قصر معلق است به قدرت پروردگار ، صد هزار باغ دارد . بر هر باغي هزار ملك است . اين قصر آن اندازه با اهل بهشت فاصله دارد كه اهل زمين به كوكب دري به آسمان نگاه ميكنند ، اهل بهشت به قصر او اين گونه مينگرند . اين سرّ اسمزهراء است . اين گوهري است كه ستاره درخشان تمام اهل بهشت است .
[
آن وقت چنين كسي رفت از اين دنيا چه جور از اين دنيا رفت ؟ اگر كسي ميخواهد بهفمد نمونه اش اين است گفت :
اين وديعهاي بود از كه پيامبر گرفت ؛ اما نگفت برگرداندم گفت : يا رسول الله بر گردانده شد . هر چه هست در اين صيغههاي مجهول است . وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ .
آن جملهاي كه كمر شكن است : وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ ؛ زهرا ربوده شد .
جائي از بدنت شكسته شده ؟ اگراستخوان انگشت بشكند ، چه حالي داري ؟ حالا اگر استخوان سينه بشكند !!!
وقتي استخوان سينه بشكند ، نفس نميشود كشيد . نود و پنج روز ، سه روز بعد از پيامبر استخوان سينهاش شكست . نود روز نميتوانست نفس بكشد . جان داد ، نه يك مردن است ، در هر نفسي جان دادن است .
وقتي آمد كنار بستر پيامبر سني و شيعه نوشتهاند چه جور آمد . با آن مشيي كه مشي پيامبر است با آن حال آمد ، أما وقتي از دنيا رفت ، كان كالخيال . يعني بدني نبود شبهي بود .
گفت يا رسول الله خودت از او استخبار كن . خوت از او سؤال كن خواست بگويد :
يا رسو الله آن چه كشيد ، به من هم نگفت ، تو خودت از او بپرس كه بر او چه گذشت .
روز سوم جمادي الثانيه ، براي اين كه اجر رسالت داده بشود ، به اقرب خاتم انبياء اظهار مودت بشود ، بايد مملكت يك پارچه يا زهراء بشود .
آن جنازهاي كه آن گونه زير خاك رفت ، بايد آن روز هر كس دل به علي بن أبي طالب (عليه السلام) دارد آن چه در توان دارد ، انجام دهد .
اين وظيفه شعائر فاطميه است . تضعيف شعائر فاطميه تضعيف مذهب است . سبك شمردن فاطميه ، استخاف به امير المؤمنين (عليه السلام) است . كوتاهي و تقصير به حق خاتم النبيين (صلي الله عليه وآله وسلّم) است .
خلاصه كلام : صاحب عصر ، ولي وقت و امام زمان ، از شما انتظار دارد كه براي آن بازوي ورم كرده ، آن پهلوي شكسته ، آن قبر مخفي و آن جنازه نيمه شب دفن شده ، آن چه در قدرت داريد كار كنيد .