responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 77

اعتراف نظّام معتزلي به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه (س)

کد مطلب: ٦٣٥٠ تاریخ انتشار: ١٤ آذر ١٣٩٥ تعداد بازدید: 9490 مقالات » عمومي اعتراف نظّام معتزلي به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه (س)

طرح شبهه:

عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابي، در مقاله اش با عنوان « قصة حرق عمر رضي الله عنه لبيتفاطمة رضي الله عنها» كه در سايت «فيصل نور» آمده، در باره روايت نظام معتزلي و اعتراف او به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه مي نويسد:

ونقل أبو الفتح الشهرستاني في كتابه الملل والنحل 1/57: وقال النظّام: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت الجنين من بطنها. وكان يصيح [عمر] احرقوا دارها بمن فيها، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين. انتهي كلام الشهرستاني.

قال الصفدي في كتاب الوافي بالوفيات 6/76 في حرف الألف، عند ذكر إبراهيم بن سيار، المعروف بالنظّام، ونقل كلماته وعقائده، يقول: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها!

يا لك من مفلس: فإن الشهرستاني يعدد هنا مخازي وضلالات النظام المعتزلي وذكر من بلاياه أنه زعم أن عمر ضرب فاطمة حتي ألقت جنينها. قال الشهرستاني « ثم زاد علي خزيه بأن عاب عليا وابن مسعودي وقال: أقول فيهما برأيي ». أرأيتم معشر المسلمين منهج الرافضة في النقل.

كذلك فعل الصفدي في تعداد مخازي عقائد المعتزلة باعترافك.

اصل كلام شهرستاني و صفدي در نقد شخصيت نظام:

محمد بن عبدالكريم شهرستاني (متوفاي548هـ) در الملل و النحل مي گويد:

النظامية، اصحاب إبراهيم بن يسار بن هانيء النظام وقد طالع كثيرا من كتب الفلاسفة وخلط كلامهم بكلام المعتزلة وانفرد عن اصحابه بمسائل...

الحادية عشرة ميله إلي الرفض ووقيعته في كبار الصحابة قال اولاً لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبي صلي الله عليه وسلم علي علي رضي الله عنه في مواضع واظهر اظهاراً لم يشتبه علي الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذي تولي بيعة أبي بكر يوم السقيفة ونسبه إلي الشك يوم الحديبية في سؤاله الرسول عليه الصلاة والسلام حين قال أ لسنا علي حق أ ليسوا علي الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلَمِ َنعطي الدنية في ديننا قال هذا شك وتردد في الدين ووجدان حرج في النفس مما قضي وحكم وزاد في الفرية فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي القت الجنين من بطنها وكان يصيح احرقوا دارها بمن فيها وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين. وقال: تغريبه نصر بن الحجاج من المدينة إلي البصرة وابداعه التراويح ونهيه عن متعة الحج... »

ابراهيم بن يسار بن هاني، نظام، بسياري از كتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آميخت و در برخي از مسايل تفرد داشت؛ از آن جمله: يازدهمين مورد از تفردات وي گرايش به مذهب تشيع و توهين به بزرگان صحابه بود؛ وي مي گفت: پيامبر (صلي الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح كرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابه ي پيامبر (صلي الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبكر اين مساله را پنهان داشت و او بود كه براي ابوبكر بيعت گرفت.

در داستان حديبيه، عمر در مقابل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و فرمان وي دچار شك و ترديد مي شود و با حالتي اعتراض گونه مي گويد: مگر ما بر حق و آنان بر باطل نيستند؟ رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: بلي، روش ما بر حق است و آنان به بيراهه مي روند، عمر گفت: پس چرا بايد با افرادي كه همسنگ ما نيستند، پيمان ببنديم؟

اين سخن عمر نشانه اي است از شك و ترديد او در درستي راه و فرماني كه پيامبر صادر كرده بود.

وي داستاني دروغين جعل كرده و گفته: عمر در روز بيعت، شكم حضرت فاطمه (رضي الله عنها) را زد و او سقط جنين كرد؛ در حاليكه فرياد مي زد، «خانه فاطمه را با ساكنان آن بسوزانيد» و حال آنكه جز علي، فاطمه، حسن و حسين كسي ديگر در خانه نبود.

همچنين عمر بود كه نصر بن حجاج را از مدينه به بصره تبعيد كرد، نماز تراويح را ابداع كرد، از متعه حج بازداشت و...

الشهرستاني، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد (متوفاي548هـ)، الملل والنحل، ج 1، ص 57، تحقيق: محمد سيد كيلاني، ناشر: دار المعرفة - بيروت - 1404هـ.

صفدي، نيز پس از نقل كلام شهرستاني در باره نظام مي نويسد:

ومنها ميله إلي الرفض ووقوعه في أكابر الصحابة رضي الله عنهم وقال نص النبي (ص) علي أن الإمام علي وعينه وعرفت الصحابة ذلك ولكن كتمه عمر لأجل أبي بكر رضي الله عنهما وقال إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم لبيعة حتي ألقت المحسن من بطنها...

وقد ذهب جماعة من العلماء إلي أن النظام كان في الباطن علي مذهب البراهمة الذين ينكرون النبوة وأنه لم يظهر ذلك خوفا من السيف فكفره معظم العلماء وكفره جماعة من المعتزلة حتي أبو الهذيل والإسكافي وجعفر ابن حرب كل منهم صنف كتابا في تكفيره....

... در برخي از مسائل با معتزله همنظر بود و در برخي ديگر تفرد داشت از آن جمله: گرايش وي به رفض و توهين به بزرگان صحابه پيامبر (ص) بود؛ وي مي گفت: پيامبر (صلي الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح كرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابه ي پيامبر (صلي الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبكر اين مساله را پنهان داشت و مي گفت: عمر در روز بيعت با ابوبكر شكم حضرت فاطمه ي حضرت زهرا را زد چنانكه وي محسن را سقط كرد.

برخي از علما معتقدند كه نظام در حقيقت مذهب برهمائي داشت يعني: كساني كه منكر نبوت اند؛ و او به خاطر بيم از شمشير، عقيده اش را پنهان نمود. اكثر علما وي را كافر مي دانند و گروهي از پيشوايان معتزله همچون ابوهذيل، اسكافي و جعفر بن حرب نيز او را كافر دانسته اند و در اين باره كتاب هايي نوشته اند.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 6، ص 15، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

نقد و بررسي:

ابراهيم بن سيار بن هاني، مشهور به نظّام (متوفاي 230هـ) فيلسوف و متكلم مشهور اهل سنت، مؤسس فرقه نظاميه و از برزگان معتزله، از كساني است كه به هتك حرمت صديقه شهيده سلام الله عليها توسط خليفه دوم و نيز برخي ديگر از حقائق و وقايعي كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، اعتراف كرده است؛ اما متأسفانه دانشمندان اهل سنت بدون تدبّر در سخنان او و فقط به خاطر اعتراف او به حقايقي از اين دست، او را مورد بي مهري شديد قرار داده و بدون اين كه مدركي ارائه دهند، تهمت هاي ناروائي متوجه او كرده و حتي گفته اند كه او «برهمائي» بوده نه مسلمان!!!.

آيا نظام مذهب برهمائي داشت؟

صلاح الدين صفدي، بدون اين كه مدركي ارائه دهد، نظام را داراي مذهب «برهمائي» معرفي كرده و مي گويد:

وقال ابن أبي الدم قاضي حماة وغيره في كتب الملل والنحل إن النظام...

در جواب صفدي مي گوييم :

اولا: صفدي مشخص نكرده كه اين قضيه در كداميك از كتاب هاي ملل و نحل آمده است كه اين خود نشان دهنده ترديد او در صحت مطلب است؛ ثانيا: ادعاي برهمائي بودن نظام، با اعتقاد وي به نصب امام عليه السلام توسط رسول خدا به عنوان امام، با يكديگر سازگاري ندارد و تناقضي آشكار در كلام صفدي است؛ زيرا چگونه ممكن است كسي منكر نبوت نبي اكرم صلي الله عليه وآله باشد؛ ولي در عين حال بحث خلافت او را پيش كشيده و اعتقادش اين باشد كه رسول صلي الله عليه وآله، علي عليه السلام را به جانشيني خود برگزيده است؟

آيا ممكن است كسي منكر نبوت فردي باشد؛ ولي براي فعل او ( انتصاب علي عليه السلام به جانشيني خودش ) ارزش قائل باشد و اين حقيقت را بازگو كند و بعضي از صحابه را به خاطر كتمان اين مطلب به منفعت طلبي وصف كند؟!!!

بنابراين، اتهام برهمائي بودن وي، سخني است به گزاف كه به نظر مي رسد تنها به خاطر پرده برداري از برخي حقايق، به او نسبت داده شده است.

بررسي اشكالات شهرستاني بر نظام:

مهمترين اشكالاتي كه شهرستاني به نظام مي گيرد و به همين دليل روايت وي را رد مي كند، چهار مطلب (به علاوه تصريح به شهادت حضرت زهرا توسط عمر) است كه آن را نقل و نقد آن را نيز ذكر خواهيم كرد:

1. تصريح به امامت اميرالمؤمنين، توسط رسول خدا (عليهما السلام):

نخستين اشكال شهرستاني بر نظام اين است كه وي معتقد به منصوص بودن امامت پس از پيامبر بوده وگفته است: رسول خدا صلي الله عليه وآله، اميرمؤمنان عليه السلام را به عنوان امام پس از خودش نصب كرده است؛ ولي عمر آن را انكار كرده است:

اولا لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبي صلي الله عليه وسلم علي علي رضي الله عنه في مواضع واظهر اظهاراً لم يشتبه علي الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذي تولي بيعة أبي بكر يوم السقيفة.

وي مي گفت: پيامبر (صلي الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح كرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابه ي پيامبر (صلي الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبكر اين مسأله را پنهان داشت و او بود كه براي ابوبكر بيعت گرفت.

پاسخ:

اين عبارت اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه برخي ديگر از بزرگان اهل سنت؛ از جمله امام الحرمين غزالي نيز به آن تصريح كرده است.

... واجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي كل مولي فهذا تسليم ورضي وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوي تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوي فعادوا إلي الخلاف الأول: « فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا ».

ولما مات رسول الله صلي الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي.

قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر...

از خطبه هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:

افتخار، افتخار اي ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمين هاي ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد:]

پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايي ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله اي كردند.

و زماني كه رسول خدا از دنيا رفت، پيش از رحلت ، فرمود: كاغذ و دواتي براي من بياوريد تا مشكل شما را در امر خلافت پس از خودم حل و كسي را كه مستحق آن است، براي شما ذكر نمايم. عمر گفت: به سخنان اين مرد توجه نكنيد، او هذيان مي گويد.

الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، سر العالمين وكشف ما في الدارين، ج 1، ص 18، باب في ترتيب الخلافة والمملكة، تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1424هـ 2003م.

حال پرسش ما از اهل سنت اين است كه: آيا شما مي توانيد به خاطر اين سخن، امام الحرمين غزالي، اين شخصيت برجسته اهل تسنن را تضعيف كنيد؟

2. شك عمر در نبوت رسول خدا (ص):

اشكال دوم شهرستاني به نظام اين است كه وي معتقد بوده عمر بن الخطاب در صلح حديبيه در نبوت رسول خدا شك كرده است:

ونسبه إلي الشك يوم الحديبية في سؤاله الرسول عليه الصلاة والسلام حين قال أ لسنا علي حق أليسوا علي الباطل؟ قال: نعم ، قال عمر: فَلِمَ نعطي الدنية في ديننا؟ قال: هذا شك وتردد في الدين ووجدان حرج في النفس مما قضي.

در داستان حديبيه، عمر در مقابل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و فرمان وي دچار شك و ترديد مي شود و با حالتي اعتراض گونه مي گويد: مگر ما بر حق و آنان بر باطل نيستند؟ رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: بلي، روش ما بر حق است و آنان به بيراهه مي روند، عمر گفت: پس چرا بايد با افرادي كه همسنگ ما نيستند، پيمان ببنديم؟

اين سخن عمر نشانه اي است از شك و ترديد او در درستي راه و فرماني كه پيامبر صادر كرده بود.

پاسخ:

اعتراض عمر به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در حديبيه، قضيه اي است كه در صحيح بخاري و مسلم آمده و از قول سَهْلُ بْنُ حُنَيْف نقل شده و آن را با اعتراض خوارج به حضرت علي عليه السلام را در صفين مقايسه كرده است:

عن أَبي وَائِل، قَالَ كُنَّا بِصِفِّينَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّا كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، وَلَوْ نَرَي قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَي الْحَقِّ وَهُمْ عَلَي الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَي. فَقَالَ أَلَيْسَ قَتْلاَنَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِي النَّارِ قَالَ: بَلَي. قَالَ فَعَلَي مَا نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا؟...

أبي وائل مي گويد: در صفين بوديم كه سهل بن حنيف برخواست و گفت: اي مردم! مواظب خودتان باشيد، ما در حديبيه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بوديم، اگر جنگي پيش مي آمد، مي جنگيديم، عمر بن خطاب نزد پيامبر آمد و گفت: اي رسول خدا! مگر نه اين است كه ما بر حقيم و آنان بر باطل؟ فرمود: آري، چنين است. گفت: مگر نه اين است كه كشته هاي ما بهشتي هستند و كشته هاي آنان جهنمي؟ فرمود: آري چنين است، گفت: پس چرا بايد با ذلّت بازگرديم، و نبايد خدا بين ما و آنان حكم نمايد؟ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: اي پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم ، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمي كند.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1162، ح 3011، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

شك عمر در نبوت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم از مسلمات نزد اهل سنت مي باشد كه، احمد بن حنبل، عبد الرزاق صنعاني، شمس الدين ذهبي، ابن حبان، جلال الدين سيوطي و ديگران اين قضيه را مفصل نقل كرده و حتي تصريح كرده اند كه عمر بن خطاب به خاطر شك خود و جسارت به پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله بارها صدقه و كارهاي نيكي انجام داد تا كفاره عمل او باشد.

البته اين مطلب را در بخش مستقلي تحت عنوان استدلال به آيه بيعت رضوان بررسي كرده ايم كه علاقه مندان مي توانند تفصيل بحث را در آن جا بخوانند.

بنابراين، نقل اين مطلب، اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل تسنن آن را نقل كرده اند. حال با توجه به اين نكته آيا مي توان افرادي همچون بخاري ، مسلم ، ذهبي، ابن حبان، عبد الرزاق صنعاني، طبراني، سيوطي و... را به خاطر نقل اين مطلب تضعيف كرد؟

3. نماز تراويح از بدعت هاي عمر:

سومين اشكال شهرستاني بر نظام اين است كه وي گفته نماز تراويح از بدعت هاي عمر است!

پاسخ:

وابداعه (عمر) التراويح:

نقل اين مطلب نيز اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه اين مطلب از قطعيات تاريخ است كه حتي محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت، آن را نقل كرده است. بخاري مي نويسد:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ الْقَارِيِّ... فَقَالَ عُمَرُ إِنِّي أَرَي لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَي قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ. ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَي أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَيْلَةً أُخْرَي، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هَذِهِ...

عمر گفت: نظر من اين است كه اگر براي اين نماز گزاران امام جماعتي قرار دهم بهتر است؛ سپس تصميمش را عملي كرد و ابي بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.

راوي مي گويد: شبي همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه پشت سر يك شخص نماز مي خوانند. عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبي است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 707، ح1906، كتاب صلاة التراويح، باب فَضْلِ مَنْ قَامَ رَمَضَانَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

آيا مي توان محمد بن اسماعيل بخاري را به خاطر نقل اين روايت تضعيف و كتاب او را از اعتبار انداخت؟

4. نهي عمر از متعه حج:

چهارمين اشكالي كه شهرستاني به نظام دارد، اين است كه وي معتقد بوده كه عمر بر خلاف سنت رسول خدا، حكم به تحريم متعه حج كرده است.

ونهيه عن متعة الحج ومصادرته العمال كل ذلك احدث.

پاسخ:

اتفاقاً اين مطلب نيز از قطعيات تاريخ است و تنها نظّام آن را نقل نكرده است؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل تسنن؛ از جمله محمد بن اسماعيلي بخاري و مسلم نيشابوري در صحيحش بر اين مطلب تصريح كرده اند.

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش نقل مي كند كه:

حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَي عَنْ عِمْرَانَ أَبِي بَكْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يُنْزَلْ قُرْآنٌ يُحَرِّمُهُ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّي مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ قَالَ مُحَمَّدٌ يُقَالُ إنَّهُ عُمًر .

آيه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مي كرديم و آيه اي هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت. محمد (بخاري) گفته: اين شخص عمر بن الخطاب بود.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 133، ح4246، كِتَاب التفسير، بَاب فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إلي الْحَجِّ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

و محمد بن مسلم نيشابوري مي نويسد:

حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ عُمَرَ الْبَكْرَاوِيُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ يَعْنِي ابْنَ زِيَادٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِي نَضْرَةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَابْنُ الزُّبَيْرِ اخْتَلَفَا فِي الْمُتْعَتَيْنِ فَقَالَ جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَهَانَا عَنْهُمَا عُمَرُ فَلَمْ نَعُدْ لَهُمَا.

ابونضره مي گويد: در خدمت جابر بن عبد الله انصاري بوديم، شخصي آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبير در باره ازدواج موقت (متعه) و متعه حج اختلاف نظر دارند، جابر گفت: هر دو متعه را در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) انجام داديم، سپس عمر ما را از آن نهي كرد و به آن عمل نكرديم.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 2، ص 914، ح 1249،كِتَاب الْحَجِّ، بَاب التَّقْصِيرِ في الْعُمْرَةِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و سرخسي فقيه مشهور حنفي، در كتاب المبسوط تصريح كرده و مي نويسد:

وقد صحّ أنّ عمر رضي اللّه عنه نهي الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا علي عهد رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم وأنا أنهي الناس عنهما؛متعة النساء، ومتعة الحج.

در خبر صحيح از عمر وارد شده است كه از ازدواج موقت مردم را منع كرد و گفت: دو متعه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جايز بود و به آن عمل مي كردند؛ ولي من از آن نهي مي كنم، يكي ازدواج موقت و دوم متعه حج.

السرخسي، شمس الدين (متوفاي483هـ)، المبسوط، ج 4، ص 27، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

علاقعه مندان مي توانند براي اطلاع بيشتر در اين باره به مقاله مشروعيت متعه در كتاب هاي اهل سنت مراجعه فرمايند

با اين حال ، آيا مي توان محمد بن اسماعيل بخاري را به خاطر اعتراف به اين حقيقت كه خليفه دوم متعه را تحريم كرده، تضعيف كرد؟

در نتيجه تمام اشكالات شهرستاني بر نظام مردود و غير قابل قبول است.

ستايش هاي نظام:

از همه اين ها كه بگذريم، نظام فرد ضعيفي نيست؛ بلكه برخي از عالمان اهل سنت ستايش هايي از وي نموده اند؛ از جمله خود صفدي در ابتداي شرح حال وترجمه نظام مي گويد:

وكان إبراهيم هذا شديد الذكاء.

ابراهيم بن سيار از هوش بسيار بالايي برخوردار بود.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 6، ص 12، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

خطيب بغدادي از عالمان بزرگ اهل سنت در باره او مي گويد:

إبراهيم بن سيار، أبو إسحاق النظام: ورد بغداد وكان أحد فرسان أهل النظر والكلام علي مذهب المعتزلة، وله في ذلك تصانيف عدة، وكان أيضا متأدبا، وله شعر دقيق المعاني علي طريقة المتكلمين، وأبو عثمان الجاحظ كثير الحكايات عنه.

إبراهيم بن سيار از جمله كساني بود كه وارد بغداد شد. او از يكه تازان و صاحب نظران در علم كلام بر طبق مذهب معتزله بود، و در علم كلام (بر طبق آراي مذهب معتزله ) كتاب هاي زيادي به رشته تحرير در آورده است، او فردي اديب بود، و اشعار بسيار دقيق و پرمعنايي در زمينه علم كلام سروده است. ابوعثمان جاحظ ( شاگرد او ) مطالب بسياري از او نقل كرده است.

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 6، ص 97، رقم 3131، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

ابن ماكولا در باره او مي گويد:

وأما نظام بتشديد الظاء فهو إبراهيم بن سيار أبو إسحاق النظام مولي بني الحارث بن عباد من بني قيس بن ثعلبة وكان أحد فرسان المتكلمين وله شعر مليح رقيق.

منظور از نظام إبراهيم بن سيار ابوإسحاق النظام است... او ( در زمان خودش) از يكه تازان و صاحب نظران در علم كلام بود، وي اشعار زيبا و رواني سروده است.

إبن ماكولا، علي بن هبة الله بن أبي نصر (متوفاي475هـ)، الإكمال في رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف في الأسماء والكن، ج 7، ص 274، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي 1411هـ.

نتيجه:

نظام معتزلي، از بزرگان اهل سنت است و تضعيفات كه براي او نقل كرده اند، فقط و فقط به خاطر اعتراف به حقايقي است كه برملا شدن آن ها، اصل مشروعيت خلافت خلفا را زير سؤال مي برد؛ بنابراين اشكالات برخي از عالمان اهل سنت؛ همچون شهرستاني و صفدي بر او وارد نيست و اعتقادات خاص او سبب تضعيف او نخواهد شد؛ زيرا بسياري از بزرگان اهل سنت نيز همان اعتقادات را داشته اند.


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست