responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 56

بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت

کد مطلب: ٦٣٢٤ تاریخ انتشار: ١٦ شهریور ١٣٩٦ - ٠١:٠٠ تعداد بازدید: 15181 مقالات » عمومي بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت

طرح شبهه :

ابن تيميه حراني در منهاج السنة مي نويسد :

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعثرتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري

وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض

وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا: إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره

والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

فعلم انه لم يكن في غدير خم أمر يشرع نزل إذ ذاك لا في حق علي ولا غيره لا إمامته ولا غيرها

آنچه كه مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل كرده است اين جمله است كه رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا است كه در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نكنيد' ولي بخاري آن را نقل نكرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است كه همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي كنند

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند كه از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از كتاب خدا ديده نمي شود كه در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذكر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است كه قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

در اين شبهه نگاه مغز متفكر مبارزه با آرمانهاي فكري تشيع و اهل بيت نگاهي آميخته به شك و ترديد به حديثي است كه جزو ارزشمند ترين سخنان پاياني رسول گرامي اسلام است آنجا كه جناب ابن تيميه مي گويد: والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله ، پس او نه تنها سفارش پيامبر را در باره اهل بيت قبول ندارد بلكه در نقل ديگران هم اگر متقن و محكم باشد ايجاد ترديد مي كند.

بنا بر اين در اين پاسخ هر چند كوتاه به توضيح اصل ما جرا و بخشهاي اصلي فرمايش رسول خدا اشاره داريم و در آغاز تفسير و تشريح الفاظ و لغات موجود در اين حديث.

پاسخ تفصيلي:

گفتار اول: مفهوم«حديث ثقلين»

الف-درلغت

اين حديث ، مشهور است به «حديث ثَقَليْن»، و ثَقَلَيْن، تثنيه «ثَقَل» مي باشد، و كلمه ثَقَل در لغت به معناي چيزي است كه مسافر با خود حملمي كند.

عدّه اي از محدّثين و اهل لغت، اين كلمه را «ثِقْلَيْن» يعني به كسر ثاء و سكون قاف، قرائت كرده اند، كه در اين صورتتثنيه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل به معناي بار سنگين و گنج آمدهاست، ولي به نظر مي رسد كلمه «ثقلين» در اين حديث شريف، به فتح ثاء و قافباشد. فيروز آبادي در كتاب «القاموس المحيط» مي گويد: و ثَقَل به (حركت قا)متاع مسافر و اثاثيه او و نيز هر چيز نفيسي را كه پنهان و محفوظش دارندگفته مي شود، و از همين لغت است حديث:

إِنِّي تارِكٌ فِيْكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي.

. القاموس المحيط: ج3 /353، المؤسّسة العربيّة ـ بيروت

ابن منظور دراين باره مي نويسد:

سميا ثقلين لأن الأخذ بهما ثقيل والعمل بهما ثقيل ، قال : وأصل الثقل أن العرب تقول لكل شيء نفيس خطير مصون ثقل ، فسماهما ثقلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما.

كتاب خدا و عترت را ثّقّلين ناميده اند چون تمسك به اين دو و عمل به آن سنگين است، و از طرفي عرب به هر چيزي كه ارزشمند و مهم و حفاظت شده باشد ثّقّل مي گويد، پس ناميدن كتاب خدا و عترت به اين نام به جهت والا بودن جايگاه اين دو و نگاهداري مرتبه آن است.

محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، الوفاة: 711 ، ج 11 ص 88 ، دار النشر : لسان العرب دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولي.

ترجيح ضبط اوّل بر ضبط دوّم بدين جهت است كه: تناسبضبط اوّل ( ثَقَلَيْن) با شرائطي كه رسول خداصلّي الله عليه وآله وسلّم در آن سخن گفته است بيشتر و مناسب تر است، زيرا مسافري كه از شهري به شهري كوچ مي كند ـ خصوصاً اگر قصد بازگشت بهمبدأ را نداشته باشد - اسباب و اثاثيه زندگاني اش را با خود مي برد، و ازآنجا كه حمل و نقل در آن زمان به سختي و مشقّت انجام مي گرفت و جا بجائي تمام لوازم و اثاثيه زندگي از جائي به جاي ديگر ممكن نبود، لذا هنگام كوچ كردن، گرانبهاترين و نفيس ترين اشياء تحت تملّك را منتقل مي كردند. رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در مقدّمه «حديث ثقلين» مي فرمايد:

من دعوت شده ام و به اين دعوت جواب گفته ام، و بنا بر بعضي ازنقلها فرمود: من دعوت خواهم شد و جواب مثبت به اين دعوت خواهم داد، آنحضرت خبر از نزديك بودن رحلت و سفر آخرت مي دهد و متعاقب اين خبر،مي فرمايد: «وإنّي تاركٌ»، موقعيّت سفر آخرت اقتضاء مي كند آن حضرتعزيزترين و گرانبهاترين اشياء را با خود ببرد، ولي به مقتضاي رأفتو لطف بي شائبه اي كه به امّت دارد، و از آنجائي كه نسبت به بقاي دينحنيف و بر پائي شريعت حريص است ، گرانبهاترين اشياء كه در طول زندگي پربركتش نهايت اعتناء و توجّه به آنها را داشته است در بين امّت باقي مي گذارد، سپس توصيه فرمود تا امّت قدر آن دو را بداند و از آن دور نشود، زيرا هدايتابدي آنان در گرو تمسّك به اين دو گوهر نفيس و گرانبهايي است كه آنبزرگوار به مقتضاي لطف خاصّش بر امّت در بين آنان باقي گذاشته است.

با توجه به اين توضيح، ضبط كلمه «ثَقَلين» انسب خواهد بود، اگر چه با قرائت ديگر نيز وافي به مقصود خواهد بود كه در ادامه مبحث و با تحقيق در الفاظ «حديث ثقلين» نكاتي را متذكر خواهيم شد.

ب: در اصطلاح :

كيفيّت دلالت الفاظي مانند «أخذ» و «تمسّك» و «اعتصام» بدينگونه است كهچون اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروي و اطاعت مطلق بدون قيد و شرط مي نمايند، قهراً مفاد حديث، امامت و خلافت خواهد بود، زيرا شكّي نيست كهبين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگي غير قابل انكاريوجود دارد.

مراجعه به سخنان شارحين «حديث ثقلين» از اعلام و مشاهير اهل سنّت، مانند: مناوي در «شرح جامع صغير»ملاّ علي قاري در «شرح شكاة»، و نيز به كتابهاي «نسيم الرّياض»، «شرحالمواهب اللَّدُنيّة»، «السّراج المنير في شرح الجامع الصّغير»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدين» حقيقت را روشن تر به اثبات مي رساند كه مفاد «حديث ثقلين» عبارت است از تشويق و وادار نمودن وبرانگيختن جميع امّت به پيروي وتبعيت از رفتار و كردار و اقوال خاندان نبوّت عليهم السّلام وحجت دانستن سيره و روش آنان در تمام مسائل دين و دنيا و آنچه كه در اداره زندگي فردي و اجتماعي انسان مؤثر مي باشد و در يك كلام آنان را مقتداي خويش در جميع امور قرار دهند، كه براي نمونه به سخن مناوي در اين باره اشاره مي كنيم:

عن عبد الله بن زيد عن أبيه أنه عليه الصلاة والسلام قال: من أحب أن ينسأ له في أجله وأن يمتنع بما خلفه الله فليخلفني في أهلي خلافة حسنة فمن لم يخلفني فيهم بتر عمره وورد علي يوم القيامة مسودا وجهه.

كسي كه دوست دارد خداوند مرگش را بتاخير اندازد و از شر آنچه برجاي گذاشته محفوظ بماند پس بايد حرمت مرا در خاندانم به بهترين و نيكوترين جايگزينيها به انجام رساند، و كسي كه به نيكوئي با آنان رفتار نكند عمرش كوتاه و در قيامت با صورتي سياه بر من وارد خواهد شد.

عبد الرؤوف المناوي، الوفاة: 1031 هـ ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج2 ص175 ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبري - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولي 0

گفتار دوم : بررسي شبهات

الف: عدم تواتر حديث ثقلين

ابن تيميه متواتر بودن حديث ثقلين را مورد ترديد قرار داده و بر آن اشكال و اعتراض نموده و مي نويسد:

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

آنچه كه مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل كرده است اين جمله است كه رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا است كه در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نكنيد' ولي بخاري آن را نقل نكرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود:

اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است كه همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي كنند.

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند كه از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است.

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از كتاب خدا ديده نمي شود كه در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذكر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است كه قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، الوفاة: 728 ، منهاج السنة النبوية ، منهاج السنة النبوية ج 7 ص 318 دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محمد رشا.

بررسي ونقد

اگر چه از شخصي مانند ابن تيميه بيش از اين انتظار نداريم كه حديثي از اين قبيل را كه به اعتراف بزرگاني از محدثان اهل سنت جزو احاديث متواتر و صحيح است انكار نمايد زيرا نه تنها در منابع شيعي اسناد و طرق گوناگوني بر نقل اين حديث حاكي است بلكه منابع حديثي و از همه مهمتر اعترافات مصنفين و شارحان آثار حديثي اهل سنت قوي ترين مستند بر اثبات تواتر اين حديث است، زيرا حديث متواتر خبر جماعتي است كه سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه بهحدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب، به طور عادي محال بوده و نيز موجب علمگردد.

با توجه به اينكه حديث شريف ثقلين را تعداد قابل توجهي از راويان در منابع فريقينروايت كرده اند، پس مي توان آن را از ديدگاه مذهب اهل بيت عليهم السلام و اهل سنتحديث متواتر ناميد، و علاوه بر آن بسياري از علماي حديثي اهل سنت نيز حديث شريفثقلين را صحيح و معتبر ناميده اند كه به اسامي و كتابهاي برخي از آنهااشاره مي كنيم.

1-مسلم بن حجاج نيسابوري (206 ـ 261ق)

وي با نقل حديث ثقلين در كتاب صحيح خود،بر صحت و اعتبار آن صحه گذاشته است. روايت زيد بن ارقم را در همينزمينه پيش از اين ملاحظه نموديد.

حدثني زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جميعا عن بن عُلَيَّةَ قال زُهَيْرٌ حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حَيَّانَ حدثني يَزِيدُ بن حَيَّانَ قال انْطَلَقْتُ أنا وَحُصَيْنُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ إلي زَيْدِ بن أَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا إليه قال له حُصَيْنٌ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ * وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يا زَيْدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ * قال يا بن أَخِي والله لقد كَبِرَتْ سِنِّي وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الذي كنت أَعِي من رسول اللَّهِ فما حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُكَلِّفُونِيهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَي خُمًّا بين مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ ألا أَيُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رسول رَبِّي فَأُجِيبَ وأنا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فيه الْهُدَي وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ علي كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فيه ثُمَّ قال وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي فقال له حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ قال نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ من حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ قال وَمَنْ هُمْ قال هُمْ آلُ عَلِيٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ قال كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قال نعم.

يزيد بن حيان مي گويد: همراه با حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم بعد از اين كه در كنار او نشستيم حصين گفت: اي زيد! ترا خير بسيار نصيب شده است. پيغمبر را ديده اي و حديث او را شنيده اي و همراه با آن حضرت جهاد كرده اي. شمه اي از آن چه از رسول الله (ص) شنيده اي باز گوي. زيد گفت: فرزند برادر! به خدا سوگند كه عمرم زياد و عهدم با رسول الله (ص) كهن شده و بسياري از آنچه از او شنيده بودم فراموش كرده ام. پس آن چه براي شما مي گويم بپذيريد و آن چه را نمي گويم مرا به گفتن آن مجبور نسازيد. سپس گفت: روزي پيغمبر خدا بين ما براي خواندن خطبه برخاست. ما در مكاني بين مكه و مدينه بوديم كه «خم» خوانده مي شود. حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذكر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم. نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من. درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود) حصين از زيد پرسيد: اهل بيت او چه كساني هستند؟ مگر زنان او اهل بيت او نيستند؟ ـ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بيت رسول الله (ص) كساني هستند كه بعد از او صدقه برايشان حرام است ـ حصين گفت: آنان چه كساني هستند؟ ـ گفت: آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. حصين گفت: آيا صدقه بر همه ايشان حرام است؟ ـ گفت: آري. مسلم به سند ديگري از زيد بن ارقم روايت كرده است كه از او پرسيدند: آيا زنان پيغمبر هم اهل بيت او هستند؟ ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتي از زمان با مرد است. بعد او را طلاق مي دهد و نزد پدر و مادر خود بر مي گردد. اهل بيت او اصل و جماعت او هستند كه صدقه بر ايشان حرام است.

مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261 ، صحيح مسلم ج 4 ص 1873 دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

2- ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي (209 ـ 297ق)

وي در كتاب الجامع الصحيح با نقل دو روايت مربوط به ثقلين ، هر دو روايت را حسن (حديثي كه ازنظر اعتبار پس از حديث صحيح قرار مي گيرد) ناميده ومي نويسد:

«حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش عن عطية عن أبي سعيد والأعمش عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا قال رسول الله * إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما قال هذا حديث حسن غريب».

« رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: من چيزي بين شما بر جاي مي نهم كه اگر بدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يكي از آن دو از ديگري عظيم تر است: كتاب خدا رشته اي است كه از آسمان به زمين كشيده شده است. و ديگري عترت كه اهل بيت منند. اين دو هرگز از هم جدا نمي گردند تا كنارحوض (كوثر) بر من وارد شوند. پس بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد . سپس مي گويد: اين حديثي است حسن و غريب (مشتمل بر لفظ خاص).

همچنين ترمذي در صحيح ازجابر بن عبدالله انصاري روايت كرده است :

حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن الحسن هو الأنماطي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال رأيت رسول الله في حجته يوم عرفة وهو علي ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول يا أيها الناس إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي...

جابر مي گويد: رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه ديدم كه بر ناقه قصواي خود سوار بود و خطبه مي خواند. شنيدم كه مي فرمود: اي مردم، همانا من چيزي را بين شما بر جاي مي گذارم كه اگر تسليم آن بوده و بدان عمل كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. آن كتاب خدا و عترت، يعني اهل بيت من است»

محمد بن عيسي أبو عيسي الترمذي السلمي، الوفاة: 279 ، الجامع الصحيح سنن الترمذي ، ج 5 ص 662، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون

3-حافظ ابو عبد الله حاكم نيسابوري (م 405ق)

حاكم نشابوري ، حديث ثقلين را در كتاب المستدرك علي الصحيحين ذكر نموده و پس از نقل آن چنين گفته است:

«لما رجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقمن فقال: كاني قد دعيت فاجبت . اني قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الآخر. كتاب الله تعالي و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم قال: ان الله

عز و جل مولاي و انا مولي كل مؤمن. ثم اخذ بيد علي فقال: من كنت مولاه فهذا وليه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه»

«چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد دستور داد زير درختها را از خار و خاشاك پاك كردند... سپس فرمود: گويا مرا فرا خوانده اند و من اجابت كرده ام. همانا من بين شما دو شي ء گرانبها بر جاي گذاشته ام كه يكي از آنها از ديگري بزرگتر است، كتاب خداي تعالي و عترت من. پس بنگريد كه بعد از من با آن دو چگونه رفتار مي كنيد، كتاب خدا و عترت من از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) نزد من حاضر شوند. سپس گفت: همانا خداي عز و جل مولاي من است و من مولاي همه مؤمنانم. آنگاه دست علي را گرفت و فرمود: هر كه را من مولاي اويم پس علي هم ولي و سرور اوست. خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كه با او دشمني كند. »

حاكم تصريح مي كند :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله.

اين حديث [ثقلين] بر اساس شرط بخاري و مسلم صحيح است وليكن آن دو اين حديث را [در كتب خود] به طور كامل نقل نكرده اند

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، الوفاة: 405 هـ ، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ص 118، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا

4-أحمد بن حنبل أبو عبد الله شيباني (م241):

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ يعني بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ اني قد تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلي الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا انهما لَنْ يَفْتَرِقَا حتي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ

ابو سعيد خدري از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: من دو شيء گرانبها باقي مي گذارم كه يكي بزرگتر از ديگري است و آن كتاب خداي بلند مرتبه و ريسمان متصل به آسمان تا زمين است و ديگري عترت و خاندانم، بدانيد كه اين دو از يكديگر جدائي ناپذيرند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.

أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني، الوفاة: 241 ، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 3 ص 26 دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر .ونيز: احمد بن حسين بيهقي در سنن (2/148) و عبدالله بن عبدالرحمن دارمي در سنن (2/431) علي متقي در كنز العمال في سنن الاحوال و الافعال (1/45) احمد بن محمد طحاوي در مشكل الآثار (4/368) و ساير محدثين نيز روايت كرده اند

4-احمد بن علي نسائي (م 303 ق)

نّسائي در كتابخصائص امير المؤمنين علي بن ابي طالب همين حديث را با اندك اضافه اي نقل كرده است:

فقلت لزيد سمعته من رسول الله * فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه

«به زيد گفتم آيا تو خود اين سخن را از رسول الله (ص) شنيدي؟ گفت: زير آن درختها هيچ كس نبود مگر آن كه رسول الله صلي الله عليه وآله را با چشم ديده و سخنش را با گوش شنيده است.

أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي ، لسنن الكبري ،ج5،45، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن ،

ونيز: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج1، 106 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي .

5-حافظ ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقي (م 774ق)

ابن كثير نيز در تفسيرش، ذيل آيه23 ازسوره شوري، حديث شريف ثقلين را صحيح ناميده است، متن سخن وي و حديث مورد نظر چنيناست:

وقد ثبت في الصحيح م 2408 أن رسول الله قال في خطبة بغدير خم: إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض...

در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درخطبه غديرخم چنين فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را مي گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند.

إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، الوفاة: 77،تفسيرالقرآن العظيم ، اسم المؤلف: ، ج 4 ص 114 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1401

6- حاكم در روايت ديگري از سلمه بن كهيل از پدرش از ابوالطفيل از وائله از زيد بن ارقم چنين حديث كرده است:

«نزل رسول الله صلي الله عليه وآله بين مكه و المدينة عند شجرات خمس دوحات عظام فكنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسول الله صلي الله عليه وآله عشية فصلي ثم قام خطيبا فحمد الله و اثني عليه و ذكر و وعظ فقال ما شاء الله ان يقول ، ثم قال: ايها الناس. اني تارك فيكم امرين لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما كتاب الله و اهل بيتي عترتي ، ثم قال : اتعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ ثلاث مرآت قالوا نعم. فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: من كنت مولاه فعلي مولاه»

«رسول الله صلي الله عليه وآله بين مكه و مدينه نزديك پنج درخت بزرگ و پر شاخ و برگ فرود آمد. مردم زير درختها را جارو كردند. رسول الله صلي الله عليه وآله شامگاهان به آن جا رسيد و بعد از نماز براي ايراد خطبه برخاست. ابتدا حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و سخناني در ذكر و وعظ بيان كرد و آنچه را خداي مي خواست كه او بگويد گفت. سپس فرمود: ايها الناس، من دو امر را بين شما باقي مي گذارم كه اگر از آن دو پيروي كنيد هرگز گمراه نمي شويد: كتاب خدا و عترت و اهل بيت من. (سپس گفت) آيا مي دانيد كه من بر مؤمنان از جانهاي خودشان اولي ترم؟ (سه بار) گفتند: آري. پس رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: هر كه را من مولي و سرورم، علي هم مولي و سرور اوست.

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، المستدرك علي الصحيحين ، ج 3 ، ص 118، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا.

7- حافظ ابو نعيم احمد بن عبد الله:

وي در كتابش از حذيفة بن اسيد غفاري از رسول الله صلي الله عليه وآله چنين نقل كرده است كه فرمود:

«ايها الناس اني فرطكم و انكم واردون علي الحوض. فاني سائلكم حين تردون علي عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما. الثقل الاكبر كتاب الله. سبب طرفه بيد الله و طرفه بايديكم. فاستمسكوا به لا تضلوا و لا تبدلوا . و عترتي اهل بيتي. فانه قد نبأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»

اي مردم همانا من پيشگام و پيشاهنگ شمايم. و شما همه در كنار حوض نزد من خواهيد آمد. وقتي كه بر من وارد شديد از شما درباره ثقلين پرسش خواهم كرد. بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد ـ ثقل (وزنه) بزرگ كتاب خدا است. ريسماني است كه يك طرفش در دست خداست و طرف ديگرش در دستهاي شماست. پس بدان چنگ بزنيد تا گمراه نگشته و دگرگون نشويد. و عترت من كه اهل بيت منند زيرا خداي مهربان دانا مرا خبر داده است كه اين دو گوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند.

حلية الأولياء ، اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430 ، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1 ، ص 355 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة.ه

ب:-شبهه دلالي حديث:

در اين بخش و پس از اشاره به نقل حديث ثقلين و توصيه و سفارش پيامبر اكرم به حلقه زدن در محور قرآن و اهل بيت، اكنون نوبت به اين مبحث مي رسد كه همانگونه كه ابن تيميّة وقبل از ايشان قاضي عبد الجبار وبعداز او عبد العزيز دهلوي گفته اند آيا حديث ثقلين دلالت بر امامت و گوش جان سپردن به سفارشها و دستورات آنان و در يك سخن پذيرش پيشوائي و امامت آنان مي كند يا خير؟ به ديگر سخن آيا از اين حديث مي توان گفتار شيعه را بر امامت و رهبري اهل بيت استفاده نمود؟

راجع: منهاج السنة : 7/317 ـ 319، والتفسير: 2/11، مجموعة الفتاوي: 13/113. والقاضي عبد الجبّار في المغني: 20/191، والدهلوي في تحفة اثنا عشريّه: 439، وفصل الخطاب للغرسي: 96

نقد وبررسي

توجه به واژه هاي بكار گرفته شده در اين حديث و آشنائي با مفاهيم آن نزديك ترين راه براي پي بردن به مقصود شارع و گوينده حديث است كه ذيلاً به آن اشاره مي گردد:

1 - الأمر بالأخذ:

در يك تعبير رسول صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است:

2 - «ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا»

صحيح الترمذي: 5/228 ح 3874، مسند أحمد: 3/59

3- الأمر بالتمسّك

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در جاي ديگر فرمودند:

«ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا»

صحيح الترمذي: 5/329 ح 3876، الدر المنثور للسيوطي ج 6 ص 7، تفسير ابن كثير ج 4 ص 123

4- الأمر بالمتابعه

رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمودند :

«لن تضلّوا إن اتبعتم واستمسكتم بهما» أو «لن تضلّوا إن اتبعتموها»

مسند أحمد: 1/118، المستدرك: 3/110 وقال صحيح علي شرط الشيخين

5 ـ الأمر بالاعتصام

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم درحديث ديگر فرمودند:

«تركت فيكم ما لن تضلّوا إن اعتصمتم، كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي»

كنز العمال: 1/187 ح 951، عن ابن أبي شيبة والخطيب في المتفق والمفترق

تعابيري مانند: أخذ و تمسك و متابعه واعتصام هر يك به تنهائي صراحت دارد بر اين كه ثقلين واجب الاطاعه است و پيروي از آن دو بر هر مكلفي واجب است. زيرا اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروي و اطاعت مطلق بدون قيد و شرطدارد، بنا بر اين مفاد حديث ، امامت و خلافت خواهد بود ، زيرا شكّي نيست كهبين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگي تامّ و غير قابل انكاريوجود دارد.

سخن ابن الملك كه در آن كلمه و واژه تمسك را تشريح كرده است خواندني است، او در توضيح و بيان مفهوم اين كلمه چنين گفته است:

«التمسك بالكتاب العمل بمافيه وهو الإئتمار بأوامر اللّه والانتهاء بنواهيه. ومعني التمسك بالعترة محبّتهم والاهتداء بهداهم وسيرتهم»

تمسك به كتاب عمل كردن به آن يعني پذيرش دستورات وترك نواهي الهي است و معناي تمسك به عترت محبت آنان و هدايت يافتن به وسيله و سيره وروش آنان است.

المرقاة في شرح المشكاة: 5/600

مُناوي در بيان و شرح «إنّي تارك فيكم» و «تمسك» گفته است:

تلويح بل تصريح بأنّهما كتوأمين خلّفهما ووصّي أمّته بحسن معاملتهما وإيثار حقّهما علي أنفسهم والاستمساك بهما ...،

اين تعبير نه اشاره بلكه تصريح دارد كه كتاب وعترت هردو مانند دو قلوهايي هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آنان را در بين امّت باقي گذاشته و به امّت توصيه فرموده است تا به نيكي با آن دو سلوك نمايند، و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم كرده و در امور دينشان به آن دو تمسّك جويند.

عبد الرؤوف المناوي ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ،ج2،ص472، دار النشر : المكتبة التجارية الكبري - مصر - 1356هـ،الطبعة :الأولي .

تفتازاني نيز پس از نقل حديث صحيح مسلم مي نويسد:

ألاتري أنّه عليه الصلاة والسلام قرنهم بكتاب اللّه تعالي في كون التمسك بهما منقذاً عن الضلالة، ولا معني للتمسك بالكتاب إلاّ الأخذ بما فيه من العلم والهداية فكذا في العترة

آيا نمي بيني رسول خدا صلي الله عليه وآله عترت وكتاب را باهم قرين قرار دا ده است كه تمسك به آن دو نجات از گمراهي است و تمسك به كتاب معنايي ندارد مگر عمل نمودن به آنچه از دانش و ارشاد و هدايت در آن است و در اخذ به عترت هم همين مفهوم اراده شده است.

سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني ،شرح المقاصد في علم الكلام ،ج 2،221 ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة :

و اما لفظ «الإعتصام» در قرآن و حديث به معناي «تمسّك» است، امام صادق عليه السلام در روايتي ذيل آيه 103 سوره آل عمران (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) فرموده است:

نَحْنُ حَبْلُ الله الذي قال الله: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) ما آن ريسمان الهي هستيم كه اعتصام و تمسك به آن را خداوند متعال فرمان داده است.

اين روايت در كتب فريقين موجود است.

ابن حجر هيثمي ،الصّواعق المحرقة: 233، چاپ دارالكتب العلميّة ـ بيروت ـ 1414 هـ.ق.

تفسير فخر رازي: ج8/173و تفسير خازن: ج1/277، دار الكتب العلميّة ـ بيروت ـ 1415 هـ.ق.

پس الفاظ و تعابيري مانند: «اخذ» «اعتصام» «تمسّك»، در حقيقت به يك مفهوم و معني باز مي گردند كه نتيجه آن «اتّباع و پيروي» است، و مفاد «حديث ثقلين» چيزي غير از اين نيست. بنا بر اين بدون هيچگونه تأمّل و اشكالي،امامت و خلافت اهل بيت عليهم السلام با اين حديث اثبات مي شود، و اين نتيجه از الفاظ «حديث ثقلين» بدست مي آيد كه : علي و اهل بيت عليهم السّلامخلفاء رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم بعد از آن حضرت مي باشند.

نكته لازم به ذكر وتوجه اين است كه علاوه بر استفاده از مفردات اين حديث، در برخي از نقلها واژه ي «خليفتين» به جاي «ثقلين» آمده است كه در كتب روائي اهل سنت موجود است، كه اين لفظ نيز صراحت در مرجعيت ديني وسياسي اهل بيت دارد.

مسند احمد: 6/232، حديث 21068 و ص244، حديث 21145، و كتاب السُّنّة تأليف ابن ابي عاصم: ص336، حديث 754، چاپ المكتب الاسلامي بيروت ـ 1415 هـ.ق، مجمع الزّوائد: 9/165، چاپ دارالكتاب العربي ـ بيروت 1402 هـ.ق.

ج: عدم وجود حديث ثقلين در بخاري

شبهه ديگري كه ابن تيميه در باره حديث ثقلين مطرح كرده است عدم نقل آن در صحيح بخاري است، وي مي نويسد:

وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري...

حديث ثقلين را فقط مسلم نقل كرده است و در صحيح بخاري از آن اثري نيست.

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

جناب ابن تيميه باطرح اين شبهه و ادعا با آبروي نداشته خودش بازي كرده و زحمت ديگران را زياد كرده است، چرا كه با مراجعه به سخن بخاري در پي ريزي و نوشتن كتابش و همچنين ديگر حديث باوران اهل سنت بي پايگي ادعا ثابت و رسوائي خنده آوري را به ارمغان مي آورد.

زيرا نقل نكردن بخاري در صورتي كه طريق صحيح براي حديث وجود داشته باشد دليل بر ضعف روايت نيست، زيرا بسياري از علماي اهل سنت گفته اند: احاديث صحيح منحصر در منقولات صحيحين نمي باشد بلكه به اعتراف خود آنان چه بسيار روايات صحيحي كه از قلم افتاده باشد ولي در ديگر آثار حديثي مكتوب و محفوظ مانده باشد.

نووي در اين باره مي نويسد:

«انّهما لم يلتزما استيعاب الصحيح بل صحّ عنهما تصريحهما بأنّهما لم يستوعبا وانّما قصدا جمع جمل من الصحيح كما يقصد المصنف في الفقه جمع جملة من مسألة»;

«بخاري و مسلم التزام نداده اند كه تمام احاديث صحيح السند را نقل كنند و خود نيز به اين مطلب تصريح كرده اند، بلكه قصد آنان اين بوده كه مقداري از احاديث صحيح السند را جمع آوري كنند; همان گونه كه نويسنده و مصنف در فقه تمام مسائل فقه را ذكر نمي كند»

أبو زكريا يحيي بن شرف بن مري النووي ، صحيح مسلم بشرح النووي ، ج 1، ص 37، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانية

ابن قيّم جوزيه در مورد حديث ابي الصهباء كه تنها مسلم نقل كرده، مي گويد: «انفراد مسلم در نقل، به صحت حديث ضرري نمي رساند.

آيا كسي مي تواند ادعا كند كه منفردات مسلم صحيح نيست؟ آيا هرگز بخاري ادعا كرده است هر حديثي را كه در كتاب خود ذكر نكرده ام، باطل و ضعيف بوده و حجّت نيست؟

محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ، زاد المعاد في هدي خير العباد ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت - 1407 - 1986 ، الطبعة : الرابعة عشر ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط

چه بسيار احاديثي كه بخاري در غير صحيح خود به آن احتجاج كرده، در حالي كه در صحيح نياورده است و چه بسيار احاديثي كه بخاري آن ها را تصحيح كرده ولي در صحيح نياورده است».

ابن الصلاح مي گويد:

«لم يستوعبا الصحيح في صحيحيهما ولا التزما ذلك، فقد روينا ذلك عن البخاري انّه قال: ما ادخلت في كتابي الجامع الاّ ما صحّ و تركت من الصحاح لحال الطول. وروينا عن مسلم انّه قال: ليس كل شيء عندي صحيح وضعته هنا، انّما وضعت هاهنا ما اجمعوا عليه. وقال البخاري: احفظ مائة الف صحيح ومائتي الف حديث غير صحيح، وجملة ما في كتابه سبعة آلاف ومائتان وخمسة وسبعون حديثاً بالأحاديث المتكررة. وقيل: انّها باسقاط المكررة أربعة آلاف حديث»;

«بخاري و مسلم تمام احاديث صحيح السند را در صحيح خود نياورده اند و اصلا چنين التزامي هم نداده اند. از بخاري روايت شده است: من تنها احاديث صحيح السند را در كتاب خود آورده ام، چه بسيار احاديث صحيح السند را كه به جهت طولاني شدن كتاب ترك نموده ام. همچنين از مسلم روايت شده است: اين چنين نيست كه تمام احاديث صحيح السند نزد خود را در اين كتاب آورده باشم، تنها رواياتي را در صحيح خود ذكر كرده ام كه مورد اجماع است... بخاري مي گويد: صدهزار حديث صحيح حفظ دارم و دويست هزار حديث غيرصحيح، در حالي كه در كتاب «الجامع الصحيح» خود بيش از 7275 حديث با احاديث مكرّر، نقل نكرده است و بنا بر نظر برخي با حذف مكرّرها چهار هزار حديث است».

عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي د، ج 1، ص 30ار النشر : مكتبة الرياض الحديثة - الرياض ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف.

د - وجود علي بن منذر درحديث شقلين

اشكالي كه دكتر سالوس بر حديث ثقلين وارد نوده است اين است «در روايت دوّم ترمذي علي بن منذر كوفي است كه او از شيعيان كوفه به حساب مي آيد...»

. أثر الإمامة في الفقه الجعفري و أصوله

نقد وبررسي شبهه

در جاي خود اشاره شده به اينكه، در صورتي كه راوي ثقه باشد تشيّع ضرري به احاديث وي وارد نمي كند.

الباني ، سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 4، ص 356ـ358.

از ترجمه علي بن منذر كوفي استفاده مي شود كه او از مشايخ ترمذي، ابن ماجه و نسائي و جماعت كثيري از بزرگان ائمه حديث; از قبيل: ابوحاتم، مطيّن، ابن منده، سجزي، ابن صاعد و ابن ابي حاتم بوده است. صاحب تهذيب در اين باره مي نويسد :

روي عنه : الترمذي ، والنسائي ، وأبن ماجة ، وأبو بكر أحمد ابن جعفر بن محمد بن أصرم البجلي ، وأحمد بن الحسين بن إسحاق الصوفي الصغير ، وأبو علي أحمد بن محمد بن مصقلة

ترمذي،ونساي ، ابن ماجه ابو بكر ...از اورواي نموده است .

المزي ، تهذيب الكمال - ج 21 ص 146.

عده زيادي از علماي اهل سنت; از قبيل: ابوحاتم رازي، نسائي، ابن حبّان، ابن نمير و ديگران او را توثيق كرده اند.

قال عبد الرحمان بن أبي حاتم سمعت منه مع أبي وهو صدوق ، ثقة

قال النسائي: شيعي محض ثقة . وذكره ابن حبان في كتاب " الثقات. وقال محمد بن عبد الله الحضرمي ... سمعت ابن نمير يقول هو ثقة صدوق

ابن حاتم مي گويد :

از اومن وپدرم شنيدم واو صادق وثقه بود .

نساي مي گويد : ابن منذر شيعي وثقه است

ابن حبان مي كويد :ازابن نمير شنيدم كه مي گفت او ثقه وراست گو است .

المزي ، تهذيب الكمال - ج 21 ص 146. الذهبي ، ميزان الاعتدال ، ج 3 ص 157.

گفتار سوم :شبهه تعارض

راه ديگري كه مخالفان رهبري اهل بيت براي بي اثر كردن حديث ثقلين انتخاب كرده اند از طريق شبهه تعارض است و لذا بعضي از علماي اهل سنت تعدادي از احاديثي كه به نظر آنها متعارض با حديث ثقلين است مطرح كرده اند كه به بررسي آنها مي پردازيم.

الف) تعارض حديث ثقلين با حديث اصحابي كالنجوم

يكي از احاديثي كه مدعي تعارض آن شده اند حديثي است كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در شان اصحاب و اقتداي به آنان در كتب حديثي اهل سنت آمده اين حديث است كه فرمود:«أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» اصحاب من مانند ستارگان آسمان هستند به هر يك از آنها اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد.

مفاد اين حديث مي گويد: اصحاب و ياران رسول خدا مظهر و نشانه ارشاد و هدايت مردم هستند، و فرد خاصي را از بين اصحاب نام نبرده است تا ترجيح و امتيازي درست شود.

واز طرفي مفاد حديث ثقلين منحصر شدن هدايت و رشد در پيروي از اهل بيت عليهم السلام است، بنا بر اين جمع بين اين دو مفاد و بر داشت ممكن نيست، زيرا در يك روايت تمام اصحاب را هاديان و نشانه هاي نجات معرفي فرموده است و در حديث ديگر «ثقلين» اهل بيت را راهنمايان و منجيان امت ناميده است.

آمدي از بزرگان اهل سنت پس از بيان مفهوم اهل بيت و سرايت دادن آن به همسران پيامبر به وجه تعارض اشاره كرده و مي گويد: دليلي نداريم كه انحصار نجات از گمراهي را در تبعيت از اهل بيت بدانيم زيرا پيامبر صلي الله عليه وآله در برابر حديث ثقلين حديث اقتدا به اصحاب را نيز فرموده است.

علي بن محمد الآمدي أبو الحسن ، الإحكام في أصول الأحكام ، دار النشر : دار الكتاب العربي- بيروت - 1404 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. سيد الجميلي

نقد اين شبهه

شرط تعارض:

متعارض بودن دو حديث در صورتي است كه هر دو از جهاتي يكسان باشند، يعني از نظر صحت سند و قوت متن در يك حد و اندازه باشند.

الباني مي گويد:

أن التعارض شرطه التساوي في قوة الثبوت، وأما نصب التعارض بين قويوضعيف فمما لا يسوغه عاقل منصف.

شرط تعارض دو حديث مساوي بودن در استحكام رساندن محتوا است و اما ايجاد تعارض بين دو حديثي كه يكي قوي و ديگري ضعيف باشد هيچ انسان عاقل منصف نمي پذيرد..

ناصر الباني ، رسالة حول المهدي

با توجه به اين شرط سراغ سخنان انديشمندان اهل سنت مي رويم تا معلوم شود كه آيا حديث: «اصحابي كالنجوم» شرائط و قدرت تعارض با حديث ثقلين را دارد يا نه؟

ديدگاه دانشمندان اهل سنت:

در موسوعه دارقطني آمده است :

وفيه «أصحابي كالنجوم ، بأيهم اقتديتم اهتديتم »، أخرجه الدارقطني في (غرائب مالك) ، والخطيب ، في الرواة عن مالك ،... قال الدارقطني لا يثبت عن مالك ، ورواته مجهولون .

حديث «اصحابي كالنجوم...» را دار قطني در زمره غرائب مالك و خطيب در زمره راويان از مالك ذكر نموده ...وسپس گفته است: اين روايت از مالك ثابت نمي باشد و تمام راويان آن مجهولند.

موسوعة أقوال الدارقطني ، ج10 ، ص82 جمع وترتيب : السيد أبو المعاطي النوري المتوفي سنة 1401 ـ 1981 الدكتور محمد مهدي المسلمي ، أشرف منصور عبد الرحمان ، أحمد عبد الرزاق عيد أيمن إبراهيم الزاملي ، ومحمود خليل .

فتني در تذكره مي گويد :

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم " من نسخة نبيط الكذاب .

حديث «اصحابي كالنجوم...»از روايات نبيط كذّاب است .

الفتني ،تذكرة الموضوعات ، ص 98.

ابن قيم جوزيه در اين باره مي نويسد :

وَأَمَّا مَا يُرْوَي عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ { أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ } فَهَذَا الْكَلَامُ لَا يَصِحُّ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .

حديث «اصحابي كالنجوم...»كلامي است كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله صادر نشده و صحت ندارد.

محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ابن القيم الجوزيه ،إعلام الموقعين عن رب العالمين ، ج2 ص 361 ا مصدر الكتاب .

شوكاني مي نويسد :

روي عنه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أنه قال: "أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم" فهذا لم يثبت قط، والكلام فيه معروف عند أهل هذا الشأن، بحيث لا يصح العمل بمثله في أدني حكم من أحكام الشرع .

حديث «اصحابي كالنجوم...» قطعا ثابت نيست و اشكالات آن نزد محدثان شناخته شده است كه عمل به آن در ساده ترين احكام شرع صحيح نمي باشد .

محمد بن علي بن محمد الشوكاني (المتوفي : 1250هـ) ، إرشاد الفحول إلي تحقيق الحق من علم الأصول ، ج2 ، ص 188، الناشر : دار الكتاب العربي ، الطبعة الأولي 1419هـ ، 1999م .

زيعلي در كتاب تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف مي نويسد :

هَذَا حَدِيث مَشْهُور وَأَسَانِيده كلهَا ضَعِيفَة لم يثبت مِنْهَا شَيْء .

اين حديث مشهور وتمام سند هاي آن ضعيف است و هيچ چيزي را ثابت نمي كند.

عبد الله بن عبد الرحمن السعد ، تخريج الاحاديث ج2ص230 ، ناشر:دارابن خزيمة - الرياض ، الطبعة : الأولي ، 1414هـ

ابن قدامه مقدسي مي گويد :

قول النبي صلي الله عليه وسلم :« أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »لا يصح هذا الحديث .

اين سخن رسول خدا كه فرموده است: «اصحابي كالنجوم...» حديث صحيحي نيست .

للإمام العلامةموفّق الدين عبدالله بن أحمد بن محمّدالشهير بـ:ابن قدامة المقدسي ملتقي أهل الحديث ،المنتخب من علل الخلال لعلل للخلال ج1 ص، 12.

ابن حزم در باره اين روايت مي نويسد:

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم .، وأما الحديث المذكور فباطل مكذوب .

حديث «اصحابي كالنجوم...»باطل و دروغ است .

الاحكام ، ابن حزم ، ج 5 ، ص 642 ، 643

و در جاي ديگر مي نويسد :

وأما قولهم: «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »، فحديث موضوع .

حديث «اصحابي كالنجوم...»حديثي جعلي است .

ابن حزم الأندلسي ،رسائل ابن حزم الأندلسي ، ج3 ص 96 ، المحقق : إحسان عباس الناشر : المؤسسة العربية للدراسات والنشر .

ابن حجر مي گويد :

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم أخرجه الدارقطني في غرائب مالك و قال لا يثبت عن مالك. ورواته مجهولون .

حديث «اصحابي كالنجوم...» را دار قطني در زمره غرائب مالك آورده و گفته است اين روايت از مالك ثابت نيست و راويان آن مجهولند.

لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 137 ، 138،

الباني در باره عدم صحت روايت مي نويسد:

«أصحابي كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديتم» لا يصح : واه جدا وموضوع .

حديث «اصحابي كالنجوم...»صحيح نبوده و حديثي پوچ و جعلي است .

صفة صلاة النبي صلي الله عليه وسلم ج1 ص49 ، المؤلف : محمد ناصر الدين الألباني ، الناشر : مكتبة المعارف للنشر والتوزيع ، الرياض

ابن تيميه در باره صحت روايت مزبور مي نويسد:

«أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»ضعيف باطل .

حديث «اصحابي كالنجوم...»حديثي ضعيف و باطل است .

أحمد الحراني الحنبلي، صفة الفتوي ، ج1 ص55 . الإمام أحمد بن حمدان الحراني الحنبلي، صفة الفتوي والمفتي والمستفتي ، الناشر : المكتب الإسلامي - بيروت الطبعة : الرابعة - 1404 تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني

همچنين در مجموعه اي از فتاواي علماي الازهر حديث فوق ردّ شده است كه بعضي از آنا به شرح ذيل است:

قول النبي صلي الله عليه وسلم : «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »

وهو أيضا ضعيف وقيل موضوع،رواه الدارمي وغيره،وأسانيده ضعيفة .

حديث «اصحابي كالنجوم...»ضعيف است و گفته شده است جعلي است و دارمي و غير او آن را روايت نموده اند و سلسله سند آن ضعيف است .

فتاوي الأزهر ج8 ص209 المصدر : موقع وزارة الأوقاف المصرية http://www.islamic،council.com

السؤال : هل من الحديث ما يقال : أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم ؟

آيا آنچه كه در شان اصحاب از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود: ياران من همانند ستارگان آسمانند، به هر يك كه اقتدا نموديد هدايت مي شويد، صحيح است؟

الجواب : هذا حديث ضعيف وقيل موضوع .

جواب : حديث «اصحابي كالنجوم...»حديث ضعيفي است.وگفته شده است :جعلي است.

فتاوي الأزهر - ج8 ص209 المصدر : موقع وزارة الأوقاف المصرية http://www.islamic،council.com

محمَّد بن إبراهيم بن عَبداللطِيف آل الشيخ مفتي مكة مكرمه ورئيس قضات وشؤون اسلامي مي نويسد:

أصحابي كالنجوم المعروف عند أَهل الحديث حقاً أَنه لا يثبت سنده ولا يصلح للاحتجاج فلا تقوم به حجة.

حديث «اصحابي كالنجوم...» كه مشهور و معروف شده است، حق نزد اهل حديث اين است كه اين حديث سند آن قابل اثبات نيست وصلاحيت براي احتجاج را نداشته و شايستگي اثبات حكمي را ندارد.

فتاوي و رسائل الشيخ محمد بن إبراهيم آل الشيخ ج2 ص7 .

با توجه به كثرت سخنان حديث شناسان از اهل سنت، مدعيان تضاد حديث ثقلين با روايت مجعول و دروغ «اصحابي كالنجوم» پاسخ خويش را گرفته و اميد واريم براي هميشه دست از منفي بافي و دروغ پردازي بر دارند تا افراد عادي از امت اسلامي راه درست و صحيح را انتخاب كنند.

ب) - تعارض حديث ثقلين با حديث اقتدوا

عبد العزيز دهلوي در كتابش بنام «التحفة الاثنا عشرية» در مقام رد حديث ثقلين آن را معارض با حديثي كه در كتب اهل سنت بصورت « اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر» نقل شده است مي داند .

سنن الترمذي: ج 5ص 272. و ابن حبان: ج 15ص 328.

بررسي سندي روايت

1-اهل سنت به اين دليل كه چون بخاري و مسلم اين روايت را در صحيح خودشان نياورده اند آن را بي اساس دانسته و با همين ملاك رواياتي را كه در فضائل اميرالمومنين عليه السلام وسايراهل بيت عليهم السلام نقل شده است رد نموده و بي اعتبار تلقي كرده اند، از جمله ابن تيميه در باره مشروعيت خلافت ابو بكر مي گويد : چون در دو كتاب صحيح بخاري و مسلم، نصوص فراوان و از طرفي اجماع بر خلافت ابوبكر داريم ولي در باره علي چيزي وجود دندارد پس خلافت ابوبكر ثابت مي شود.

لأن النص والإجماع المثبتين لخلافة أبي بكر ليس في خلافة علي مثلها فإنه ليس في الصحيحين ما يدل علي خلافته وإنما روي ذلك أهل السنن

منهاج السنة ، ج4 ، ص388 .

و يا در جاي ديگر دليل عدم صحت روايت صادره از رسول خدا كه «امت من هفتاد و سه يا هفتاد و دو فرقه مي شوند» را عدم وجود آن در صحيحين دانسته و مي گويد:

أن حديث الثنتين والسبعين فرقة ليس في الصحيحين

منهاج السنة ، ج5 ، ص249 .

2- اين روايت با سند هاي مختلف توسط جمعي از صحابه مثل حذيفه بن يمان - عبدالله بن مسعود - ابودردا - انس بن مالك - عبدالله بن عمر- عبدالله بن ابي الهذيل نقل شده ؛ ولي معتبر ترين آنها روايت حذيفه و ابن مسعود مي باشد كه تحقيق در سند، ضعف ادعاها روشن مي گردد.

طريق اول حديث حذيفة:

رواياتي كه از طريق حذيفه بن يمان نقل شده ، در سلسله سند آن «عبدالملك بن عمير» واقع شده است كه در كتب رجالي اهل سنت با تعبيراتي همچون: «رجل مدلس» «ضعيف جدا»، «كثير الغلط»، «مضطرب الحديث جدا»، «مخلّط»، «ليس بحافظ» از او ياد شده است.

به عنوان مثال : مزي در تهذيب الكمال و ابن حجر در تهذيب التهذيب در باره او آورده اند :

وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته .

احمد بن حنبل مي گويد:

احاديث عبدالملك بن عمير، بسيار مضطرب ودگرگون است و روايات او در كتب روايي نيز اندك مي باشد.

تهذيب الكمال - المزي - ج 18 - ص 373و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 6 - ص 365 )

ذهبي در سير اعلام النبلاء در باره او آورده است:

وروي إسحاق الكوسج ، عن يحيي بن معين قال : مخلّط . وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته ، ما أري له خمس مئة حديث ، وقد غلط في كثير منها . وذكر إسحاق الكوسج عن أحمد ، أنه ضعفه.

اسحاق كوسج از يحيي بن معين نقل كرده است كه مي گفت: عبد الملك بن عمير مخلّط است يعني احاديث صحيح را با ضعيف به هم مي آميخته است، و احمد بن حنبل گفته است: وي احاديثش با اينكه اندك است ولي مضطرب و ضعيف است.

سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 5 ص 440

هم چنين ذهبي از ابوحاتم نقل كرده:

عبد الملك بن عمير لم يوصف بالحفظ

...عبد الملك بن عمير جزو حافظين به شمار نمي آيد .

سير اعلام النبلاء - ذهبي - ج 5 ص 440

خوارزمي از علماي اهل سنت در باره عبد الملك بن عمير چنين آورده است :«او همان كسي است كه عبدالله بن يقطر و يا قيس بن مسهر صيداوي را كه سفير و نماينده حسين بن علي عليهما السلام به سوي مردم كوفه بود، شهيد كرد و به دستور ابن زياد او را از بالاي دارالاماره به زير انداخت و در حالي كه هنوز جان ورمق در كالبد او بود سر از تن او جدا نمود وچون او را نكوهش نمودند گفت : خواستم او را راحت سازم.»

مقتل الحسين عليه السلام - خوارزمي ص185

از سوي ديگر همين عبد الملك بن عمير حديث را مستقيماً از ربعي بن حراش نشنيده و ربعي بن حراش نيز مستقيما از حذيفه بن يمان نشنيده است . مناوي در اين رابطه مي گويد:

عبد الملك لم يسمعه عن ربعي و ربعي لم يسمع من حذيفه...

عبد الملك اين حديث را از ربعي و ربعي از حذيفه نشنيده است...

( فيض القدير- ج2 ص56- الانساب حنظلي- ج4-ص251 )

طريق دوم حديث حذيفة:

در روايت ديگري كه از طريق حذيفه بن يمان وارد شده است اشخاص زير آمده اند:

1-«سالم بن علاء مرادي» كه ذهبي در باره وي مي نويسد:

ضعفه ابن معين ، والنسائي

ابن معين و نسائي او را تضعيف كرده اند.

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج2 ص112

ابن حجر در باره او مي نويسد :

قال الدوري عن ابن معين ضعيف الحديث

دوري از ابن معين نقل كرده است كه او ضعيف الحديث است.

تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 3 ص 381 .

2- « عمر بن هرم » كه ذهبي در ميزان الاعتدال در باره او آورده است:

عمرو بن هرم ضعفه يحيي القطان .

عمرو بن هرم را يحيي بن قطان تضعيف نموده است.

( ميزان الاعتدال - ج3 ص 291 )

3-« وكيع بن جراح » كه او را « مقدوح» (مورد قدح و خدشه) دانسته اند .

...قال عبدالله بن احمد حنبل عن ابيه : ...سمعت ابي يقول : ابن مهدي اكثر تصحيفا من وكيع ، و وكيع اكثر خطا من ابن مهدي ، و وكيع قليل التصحيف ...و سمعت ابي يقول : اخطا وكيع في خمس مائه حديث.

وكيع از ابن مهدي پر غلط تر و رواياتش كم است...وكيع در پانصدحديث اشتباه كرده است.

تهذيب الكمال - ج30 ص471 به نقل از العلل: ج1 ص14 و ص 127

4- همچنين در سند غلام « ربعي بن حراش » وجود دارد كه ابن حزم تصريح به مجهول بودن او نموده است.

قال ابن حزم: و قد سمي بعضهم المولي فقال : هلال مولي ربعي و هو مجهول لا يعرف من هو اصلا

هلال غلام ربعي مجهول است و كسي او را اصلا نمي شناسد .

الاحكام في اصول الاحكام- ج2ص243

بررسي طريق ابن مسعود:

اما روايتي كه از طريق « ابن مسعود » نقل شده ، نكات ذيل در آن قابل توجه است :

الف : ترمذي تصريح نموده و گفته است:

هذا حديث غريب من هذا الوجه من حديث ابن مسعود لا نعرفه الا من حديث يحيي بن سلمه بن كهيل و يحيي بن سلمه يضعف في الحديث .

اين حديث (حديث اقتدوا) حديث غريبي است كه فقط از طريق يحيي بن سلمه نقل شده است و او در نقل حديث ضعيف است.

صحيح ترمذي - ج5 ص672

ب : در همين سلسله سند « يحيي بن سلمه بن كهيل » قرار دارد.

ابن حجر در لسان الميزان مي گويد:

ضعفه يحيي بن معين

يحيي بن معين او را تضعيف نموده است.

لسان الميزان - ابن حجر - ج 7 - ص 431

ابن حجر در لسان الميزان آورده است :

يحيي بن سلمة بن كهيل بالتصغير الحضرمي أبو جعفر الكوفي متروك

او شخصي متروك است احاديث او بايد ترك شود و نقل نشود و يا مورد عمل قرار نگيرد.

تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 2 - ص 304

ذهبي در ميزان الاعتدال گفته است :

يحيي بن سلمة بن كهيل . عن أبيه . قال أبو حاتم وغيره : منكر الحديث . وقال النسائي : متروك . وقال عباس ، عن يحيي : ليس بشئ ، لا يكتب حديثه .

يحيي بن سلمه بن كهيل را ابو حاتم و ديگران منكرالحديث دانسته اند و نسائي گفته است: حديثش متروك است . و عباس از يحيي نقل كرده است: قابل اعتناء نيست و حديثش ارزش نوشتن ندارد .

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 4 - ص 381

ج : و نيز در همين سلسله سند « اسماعيل بن يحيي بن سلمه» واقع شده است كه مزي در تهذيب الكمال او را متروك الحديث ناميده است.

تهذيب الكمال - المزي - ج 3 - ص 212 - 213

ذهبي در ميزان الاعتدال آورده است :

قال الدارقطني : متروك .

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 - ص 254

علاء الدين مغلطاي در اكمال تهذيب الكمال آورده است :

إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الكوفي . قال أبو حاتم بن حبان : لا تحل الرواية عنه وقال أبو الفتح الأزدي ، فيما ذكره ابن الجوزي : متروك الحديث. إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الحضرمي الكوفي متروك.

...ابو حاتم بن حبان گفته است : نقل روابت از او جايز نيست... ابن جوزي او را متروك الحديث دانسته است.

إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال - علاء الدين مغلطاي - ج 2 - ص 08

و نيز ابن حجر در تهذيب التهذيب و تقريب التهذيب آورده است :

إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الحضرمي الكوفي . قال الدارقطني متروك . ونقل ابن الجوزي عن الأزدي أنه قال متروك.

... دار قطني و ازدي گفته اند: اومتروك الحديث است .

تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 1 - ص 100 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 1 - ص 293

د : و نيز در همين سلسله سند « ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي » آمده است كه در باره او گفته اند :

1-« لين ، متروك ، ضعيف ، مدلس ، قال الذهبي : لينه ابو زرعه و تركه ابوحاتم.»

او شخصي بي مبالات، متروك ، ضعيف و حيله گر در نقل حديث است، ذهبي در باره او گفته است : ابو زرعه او را بي مبالات دانسته و ابوحاتم احاديث او را طرد كرده است.

ميزان الاعتدال - ج1 - ص 20 -المغني - ج 1 - ص 10

2-« و قال العقيلي عن مطين :كان ابن نمير لا يرضاه و يضعفه و قال : روي احاديث مناكير. قال العقيلي : و لم يكن ابراهيم هذا بقيم الحديث. »

عقيلي از مطين نقل مي كند كه:ابن نمير از روايات او راضي نبود و او را تضعيف مي كرد و مي گفت: او احاديث نا شناخته نقل مي كرد. عقيلي مي گويد: حديث ابراهيم ارزشي نداشت.

تهذيب التهذيب - ج1 - ص 106

بررسي طريق انس بن مالك :

اما حديث از طريق «انس»

در همه سندهاي آن افرادي چون : عمرو بن هرم، عمر بن نافع ، حماد بن دليل وجود دارند:« عمرو ين هرم» كه قبلا وضعيت وي مشخص گرديد.

در باره « عمر بن نافع» آمده است :

«حديثه ليس بشيء» ، «لا يحتج بحديثه»

«حديث او قابل اعتنا نيست»، « به حديث او احتجاج نمي شود»

الكامل - ج5- ص 1703- تهذيب التهذيب - ج1 - ص 499

در باره « حماد بن دليل » گفته اند :

« من الضعفاء»، « ضعفه ابو الفتح الازدي و غيره» ، «و ابن الجوزي في الضعفاء»

المغني في الضعفاء - ج1 - ص 189 - ميزان الاعتدال - ج1- ص 590 - هامش تهذيب الكمال - ج7 -ص236

بررسي طريق عبد الله عمر:

در تمام سندهايي كه در كتب اهل سنت از طريق« عبدالله بن عمر »نقل كرده اند پس از آن با تعبيرات مختلف روايت او را از درجه اعتبار ساقط كرده اند، نظير اين موارد:

حديث اقتدوا باللذين من بعدي . وهذا غلط ، وأحمد لا يعتمد عليه .

حديث اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر ، وهذا غلط واحمد لا يعتمد عليه .

حديث اقتدوا اشتباهي است كه احمد بن حنبل به آن اعتماد نمي كرد.

ميزان الاعتدال - ذهبي - ج1 - ص 105 - لسان الميزان - ابن حجر - ج 1 - ص 188

ان حديث عبدالله بن عمر هذا باطل بجميع طرقه...

اين حديث عبد الله بن عمر از همه طرقش باطل است...

لسان الميزان -ج 5 - ص 237

با توجه به نقل اقوال متعدد در باره راويان اين حديث، آيا باز هم عقل و منطق صحيح اجازه مي دهد كه روايتي از اين دست را با حديثي صحيح السند و محكم، مانند حديث ثقلين معارض بدانيم؟

شبهه

آمدي دهلوي در اصول الاحكام اين شبهه را مطرح مي كند كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرموده است:« خذوا شطر دينكم عن الحميراء» نصف دين خود را از عايشه بگيريد. پس ضرورتي ندارد كه ما دين خود را فقط از اهل بيت بگيريم زيرا رسول خدا صلي الله عليه وآله در كنار حديث ثقلين امر به تبعيت و گرفتن احكام دين از عايشه نيز كرده است و ما دين خود را از عايشه گرفته ايم و به سخن پيامبر صلي الله عليه وآله عمل كرده ايم.

علي بن محمد الآمدي أبو الحسن الوفاة: 631 ، الإحكام في أصول الأحكام ، ج1،ص248، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1404 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. سيد الجميلي

نقد وبررسي

آمدي اين حديث را در برابر و معارض با حديث ثقلين مطرح كرده است در حاليكه بسياري از علماي اهل سنت به جعلي و كذب بودن حديث اشاره كرده اند تا جائي كه الباني راجع به آن مي گويد: اين حديث موضوع و جعلي و كذب بر رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

قال القاري في الموضوعات الصغري : لا يعرف له أصل . قال ابن القيم الجوزية في المنار المنيف ص 60 وكل حديث فيه " يا حميراء " أو ذكر حميراء فهو كذب مختلق .

قاري در موضوعات صغري گفته است: اين حديث اصل و اساسي ندارد، ابن جوزيه گفته است: هر حديثي كه در آن تعبيري مانند: يا حميراء و يا نامي از حميراء باشد دروغ و ساختگي است.

ابن كثير مي گويد:

خذوا شطر دينكم عن هذه الحميراء فإنه ليس له أصل ولا هو مثبت في شئ من أصول الاسلام ، وسألت عنه شيخنا أبا الحجاج المزي فقال : لا أصل له .

اين حديث كه در آن گفته شده است: نصف دين خود را از حميرا بگيريد اصل و اساسي ندارد و در كتب معتبر ديده نشده است، از استادمان مزي پرسيدم گفت: اصلي ندارد.

ابن كثير ، البداية والنهاية ، ج 8 ص 100

همچنين ابن حجر عسقلاني مي نويسد

لاأعرف له إسنادا ، ولا رأيته في شئ من كتب

سندي در باره آن نديدم و در هيچ كتابي آن را نيافتم.

صائب عبد الحميد ، منهج في الإنتماء المذهبي ص 214

با ملاحظه آنچه نقل شد، آيا اين حديث قابليت تعارض با حديث صحيح متواتر ثقلين را دارد؟.

گفتار چهارم :اهل بيت عليهم السلام درحديث ثقلين

ابن تيميه اشكال مي كند كه مراد از اهل بيت تمام بني هاشم است ومنظور اين است كه بني هاشم اتفاق بر كذب نمي كنند، اين مطلب را اهل سنت نيز قبول دارند.

ابن تيميه مي نويسد :

إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

نقد وبررسي

در پاسخ اين شبهه بايد گفت كه فهميدن اين نكته چندان مشكل نيست و هر كس درمحتواي حديث شريف «ثقلين» اندكي تأمل و تفكر نمايد، منظور از اهل بيت در آن را بهخوبي به دست خواهد آورد، كه منظور از اهل بيت در اين حديث شريف كه به عنوانثقل اصغر (امانت سنگين كوچك تر) معرفي شده است، بايد كساني باشند كه لياقت و شرايطرهبري همه جانبه امت اسلامي را داشته و در عين حال از هر گونه لغزش و گناه و انحرافدور باشند. ثقل اكبر (امانت سنگينن بزرگ تر) يعني قرآن كريم نيز داراي چنين ويژگياست و ضامن رستگاري و سعادت امت اسلامي است. اما افراد غير معصوم توان و لياقتايفاي چنين نقش الهي و بزرگي را ندارند.

بدون شك منظور از اهل بيت در حديث شريف «ثقلين» كساني هستند كه خداوند متعال درآيه33 از سوره احزاب، از تطهير آنها از هر گونه پليدي و گناه خبر داده است، و منظور از آنها كساني است كه خداوند متعال در آيه 59 از سوره نساء به صاحبان واقعي امر بودن آنها اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تأكيد ورزيدهاست.

در قرآن مي بينيم كه لفظ اهل براي بعضي خاص از خاندان انبيا استعمال شده است و مقصود تمامي نزديكان ايشان نيست . زيرا در قرآن حتي پسر نوح نبي عليه السلام هم از اهل ايشان استثنا شده است . تا چه رسد به همسر. ( مانند همسر نوح ولوط)

قَالَ يَا نُوحُ إنَّهُ لَيسَ مِن أهلِكَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِحٍ ،سوره هود / 46

خداوند فرمود اي نوح او از خاندان تو نيست او (صاحب) عمل ناشايست است.

پس براي فهميدن معناي اهل بيت هر رسولي بايد به منبع وحي تمسك جست تا معناي اهل بيت روشن شود.

بنا بر اين در مورد اهل بيت رسول خدا بهتر است به روايات نبوي مورد اتفاق شيعه وسني مراجعه كنيم تا حقيقت امر روشن شود.

در مورد شان نزول اين آيه سوره احزاب ، اهل تسنن روايت حديث كساء را نقل مي كنند:

عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ، قَالَتْ: قَالَتْ عَائِشَةُ: خَرَجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).

صحيح مسلم: 130/7 ح 6414

عائشه گفت كه رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود، حسن بن علي آمد، او را در زير عبا گرفت، حسين آمد او را نيز وارد كرد، علي آمد او را نيز وارد كرد، سپس فرمود: خداوند مي خواهد از شما اهل بيت پليدي ها را دور كند و شما را پاك نمايد .

ودعا رسول الله صلي الله عليه وسلم الحسن والحسين وعليا وفاطمة فمد عليهم ثوبا فقال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا

سنن النسائي الكبري ج5/ص113

رسول خدا، حسن، حسين، علي وفاطمه را خواست پس پارچه اي بر روي ايشان كشيد و گفت: خداوندا ايشان اهل بيت من هستند، پس بدي را از ايشان دور گردان وايشان را پاك نما.

حدثنا محمود بن غيلان حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثنا سفيان عن زبيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن النبي صلي الله عليه وسلم جلل علي الحسن والحسين وعلي وفاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي وخاصتي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا فقالت أم سلمة وأنا معهم يا رسول الله قال إنك إلي خير. قال هذا حديث حسن وهو أحسن شيء روي في هذا وفي الباب عن عمر بن أبي سلمة وأنس بن مالك وأبي الحمراء ومعقل بن يسار وعائشة

سنن الترمذي ج5/ص699

ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي گويد: رسول خدا بر روي حسن ، حسين ، علي وفاطمه عبايي كشيد، آنگاه عرض كرد: حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديكان من هستند. از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاك گردان . ام سلمه مي گويد : از رسول خدا پرسيدم: آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمود: تو بر خوبي هستي (از اهل بيت نيستي اما از نيكاني) .

ترمذي گفته است: اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است ...

همچنين اين روايت را حاكم نيشابوري نقل كرده وگفته است:

هذا حديث صحيح علي شرط البخاري ولم يخرجاه.

المستدرك: 416/2، 146/3.

اين روايت طبق نظر بخاري ومسلم صحيح است ولي آن را ذكر نكرده اند.

همچنين بعد از ذكر روايتي با همين مضمون مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك: 416/2.

اين روايت طبق نظر مسلم صحيح است ولي آن را نقل نكرده است.

طبراني در ج3/ ص52 از حديث 2662 تا 2673 ده روايت مي آورد كه در آنها تصريح به همين مضمون شده است كه اهل بيت رسول خدا تنها علي فاطمه حسن وحسين هستند و حتي ام سلمه از همسران رسول خدا در آن مجموعه نيست .

احمد بن حنبل و طبراني در ضمن اين روايت نقل كرده اند كه ام سلمه گفت :

فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه من يدي وقال: إنّك علي خير.

مسند أحمد ج 6 ص 323، المعجم الكبير للطبراني ج 3 ص 53

پس من عبا را بالا بردم تا همراه ايشان داخل شوم، رسول خدا عبا را از دست من كشيد و فرمود: تو بر خير هستي

ابن تيميه در اين باره مي نوسيد :

والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه علي علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا.

حسن و حسين از مهمترين و بزرگترين اعضاي خاندان پيامبرند، همانگونه كه در خبر صحيح آمده است كه رسول خدا عبا را روي بدن علي و فاطمه و حسن و حسين كشيد، سپس عرضه داشت: خداوندا اينان خاندان من مي باشند، پليدي را از آنان دور و پاكشان فرما.

منهاج السنة النبوية ج4/ص561

محصور نمودن افرادي خاص و با نام و نشان قطعا افراد ديگري مانند همسران پيغمر را از دايره و محدوده اهل بيت خارج مي كند.

در بعضي از روايات صحيحه اهل تسنن نيز به اين حقيقت اشاره و اعتراف شده و بعضي از بزرگان صحابه صريحا همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را جزو اهل بيت ندانسته اند:

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ دَخَلْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ

فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنْ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَي الْهُدَي وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَي ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قَالَ لَا وَايْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنْ الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَي أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ

به زيد بن ارقم گفته شد: تو بهره هاي فراواني برده اي، همنشين رسول خدا بوده و پشت سرش نماز خوانده اي و...گفت: رسول خدا فرمود: من دو يادگار ارزنده باقي مي گذارم، كتاب خدا كه ريسمان او است، هر كس آن را پيروي نمايد هدايت يابد، و هر كس آن را ترك گويد گمراه شود، پرسيديم: آيا همسران رسول خدا از اهل بيت او محسوب مي شوند؟ گفت: نه، زيرا زن مدت زماني نزد مرد مي ماند سپس او را طلاق مي دهد و او نزد پدر و خويشانش باز مي گردد، اهل بيت رسول خدا افرادي هستند كه بعد از او صدقه بر آنان حرام شده است.

صحيح مسلم ج4/ص1874 كتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علي بن أبي طالب

نكته پاياني درحديث ثقلين

ابن تيميه اشكال ديگري بر حديث ثقلين دارد وآن اشكال اين است كه به اين حديث مطلب ديگري اضافه شده است.

...وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض...

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس متوفاي728هـ منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

نقد وبررسي شبهه

جمله اي كه ترمذي در صحيحش آورده مطلبي نيست كه او آن را اضافه كرده باشد بلكه اين فقره را بقيه محدثين اهل سنت نيز آورده اند كه ذيلاًَبه آن اشاره مي شود:

1- احمد بن حنبل

عن أبي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :« إني تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض »

أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، فضائل الصحابة ، ج 2 ص 779، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس.

2 - ابن سعد درطبقات

...لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما...

محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، الطبقات الكبري ، ج 2 ص 194 ، دار النشر : دار صادر - بيروت .

3 - بلاذري در انساب الا شراف

عن زيد بن أرقم ...قال صلي الله عليه وآله ه: أنا تارك فيكم ما إن تمسكتم به لم تضلوا، كتاب الله وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم أخذ بيد علي فقال: من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.

أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : 279هـ) الوفاة: 279 ، أنساب الأشراف،، ج 1 ص 281 ، دار النشر :

4 - عقيلي

...وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض... وقران لا يتابع عليه ، هذا يروي بأصلح من هذا الإسناد

أبو جعفر محمد بن عمر بن موسي العقيلي الوفاة: 322 ، الضعفاء الكبير ، ج 4 ص 362 ، دار النشر : دار المكتبة العلمية - بيروت - 1404هـ - 1984م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد المعطي أمين قلعجي

ابن كثيرمي نويسد : شيخ ما ابو زهره مي گويد: ...وهذا حديث صحيح...،

أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفي : 774هـ) الوفاة: ، السيرة النبوية لابن كثير ، ج 4 ص 416، دار النشر

5 - ابن حجر هيثمي

ابن حجر بعد از نقل« لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» در باره سند حديث مي نويسد: مشكلي ندارد.

لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا بم تخلفوني فيهما وسنده لا بأس به

أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 438 ج 2 ص 438، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط.

نتيجه گري و جمع بندي نهائي

ا ساس هدايت اسلام تعليماتي است كه دين اسلام براي انسان آورده است تا صراطمستقيم را به او شناسانده و او را به پيمودن آن موفق سازد. اين تعليمات دردو ركن پيوسته به هم گرد آمده است،قرآن و حديث. دو ركني كه طلب هدايت از هر يك بدون رجوع به ديگري امكان پذير نيست،تصوراين كه با قرآن كريم بدون مراجعه به عترت و تعليمات و آموزشها و همچنين سيره و سنن آنان مي توانبه «هدايت فعليه» رسيد، درست نيست و برخلاف خود قرآن كريم و وصيت هاي مكررو مؤكد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي باشد، همانگونه كه تعليمات عترت نيز بدون عرضه بر قرآن كريم درست نيست و برخلاف تعليمات خود عترت است، اين موضوع بسيار مهم، در حديث نبوي مسلّم الصدور؛ يعني «حديث ثقلين» به روشني تبيين شده است «انيتارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي - احدهما اعظم منالاخر كتاب الله حبلٌ ممدود من السماء الي الارض، و عترتي اهل بيتي، و لنيفترقا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما» من در بين شمادو شيء گرانقدر را مي گذارم كه تا وقتي به آن دو تمسك جوييد، گمراه نمي شويد يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است : كتاب خدا كه طنابكشيده شده از آسمان به زمين است و عترت و خاندان من، اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد كه در نبود من چگونه با آنان رفتار مي كنيد.

حديث ثقلين از پرآوازه ترينو از گنجينه هاي با ارزش حديثي مسلمانان است و بزرگان مذاهب اسلامي در كتاب هايشان،اعم از صحاح و سنن و مسانيد و تفسير و سيره و تاريخ و لغت و غير آن، از اين حديث ياد كرده اند. شيعيان اين حديث صحيح و متواتر را يكي ازدلائل امامت و وصايت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي دانند و آن را بههشتاد و دو طريق، با عباراتي متفاوت از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت كرده اند. اهل سنت نيز اين حديث را بهتر دانسته و آن را از ده ها طريق و از بيست واندي صحابه پيامبر صلي الله عليه وآله روايت كرده اند، و شبهه واشكالي كه نسبت به دلالت وسند وتغييرات در اين حديث از ناحيه ي برخي مانند ابن تيميه وديگران مطرح شده است را مورد نقد وبررسي قرار گرفته ومطابق اسناد ومدارك معتبر اهل سنت پاسخ آن داده شده و به جرات مي توانيم بگوئيم كه هيج يك از اين شبهه ها واشكالات نسبت به اين حديث وارد نبوده و نخواهد بود.



نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 56
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست