responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 136

اثبات علم غيب امامان معصوم عليهم السلام از قرآن كريم

کد مطلب: ٧٧٣٨ تاریخ انتشار: ١٠ مهر ١٣٩٤ - ٠٥:٢٨ تعداد بازدید: 4338 مقالات » عمومي اثبات علم غيب امامان معصوم عليهم السلام از قرآن كريم

لینک دانلود مقاله در قالب PDF 

 

مقدمه:

به اعتقاد شيعيان، يكي از ويژگي‌هاي ائمه ي طاهرين عليهم السلام بهره‌مندی آن شخصیت‌های نورانی و عظیم القدر، به اذن خداوند متعال، از علم غیب و آگاهي به امور غيبي است.

جریان وهابيت، شيعه را به خاطر اين عقيده، طاغوت معرفي نموده است. محمد بن عبد الوهاب، در این زمینه، مي‌نویسد:

والطواغيت كثيرة ورءوسهم خمسة: الأول: الشيطان الداعي إلى عبادة غير الله ... الرابع: الذي يدعي علم الغيب من دون الله.»

«طاغوتيان بسيارند و سر دسته ي آن‌ها پنچ گروه هستند: گروه نخست شيطان است كه بندگان را به عبادت غير خدا مي‌خوانند ... گروه چهارم کسی که ادعای علم غیب برای خودش می‌کند در حالی که آن را از غیر خداوند گرفته است.»

محمد بن عبد الوهاب - متوفاي1206 ق – مجموعة رسائل في التوحيد و الإيمان، ج 1، ص 377، تحقيق: إسماعيل بن محمد الأنصاري، الطبعة الأولى، الرياض، مطابع الرياض، بر اساس برنامه ي الجامع الکبیر.

وي، در كتاب ديگرش، ذيل آيه ي شریفه ي «تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت و لا قومك» مي‌نويسد:

«تبرؤ الرسل من دعوى أن عندهم خزائن الله وعلم الغيب مع أن الطواغيت في زمننا ادَّعوا ذلك.»

«رسولان الهي از اين ادعا كه نزدشان خزائن خداوند و علم غيب است، بيزاري جسته‌اند اما طاغوت‌هاي زمان ما، ادعا كرده‌اند كه رسولان الهي علم غيب دارند.»

محمد بن عبد الوهاب - متوفاي1206ق - تفسير آيات من القرآن الكريم،‌ ج 1، ص 124، تحقيق: محمد بلتاجي،‌ الطبعة الأولى، الرياض، مطابع الرياض، بر اساس برنامه ي الجامع الكبير.

قفاري، از نويسندگان وهابي معاصر، نه تنها وجود علم غيب را براي ائمه عليهم السلام جايز نمي‌داند،‌ بلكه آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز نفي مي‌نماید. وی در كتاب اصول مذهب الشيعة مي‌نويسد:

«وقد نقلت كتب الشيعة نفسها أحاديث كثيرة في هذا المعنى، والله سبحانه أمر نبيه أن يقول: (قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إلاَّ مَا شَاءَ اللهُ) الأعراف/ 188، (قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً إلاَّ مَا شَاءَ اللهُ) يونس/ 49، (قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللهِ وَلاَ أعْلَمُ الْغَيْبَ) الأنعام/ 50، (قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَل كُنتُ إلاَّ بَشَراً رَّسُولا) الإسراء/ 93، (قُلْ إنَّما أَنَاْ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ... ) الكهف/ 110، فهذا هو رسول الهدى وخاتم الأنبياء وسيد الأولين والآخرين فكيف بمن دونه... .»

«كتاب‌هاي شيعه روايات زيادي درباره ي علم غيب ائمه عليهم السلام نقل كرده‌اند،‌ در حالي‌كه خداوند سبحان به پيامبرش امر مي‌كند كه بگويد: (من مالك نفع و ضررم نيستم مگر آن چه را خدا بخواهد)؛ (من نمي‌گويم خزائن خداوند نزد من است و غيب را هم نمي‌دانم)؛ (بگو: پاك است پروردگارم؛ آيا [من‏] جز بشرى فرستاده هستم؟)؛ (بگو:‌ من بشري همانند شما هستم)؛ (اين رسول هدايت و خاتم انبياء و آقاي اولين و آخرين است (كه مي‌گويد: من علم غيب نمي‌دانم) چه رسد به افرادي كه پايين تر از اوست.»

القفاري، ناصر بن عبد الله،(معاصر)،اصولمذهب الشيعة، ج2،ص 628و629.

همان‌گونه كه در متن قفاري ديده مي‌شود، وی به برخي از آيات، براي نفي علم غيب از ائمه عليهم السلام و حتي از رسول خدا صلي الله عليه وآله استدلال کرده است؛ در حالي كه اولا: آيات مورد استناد، به علم غيبي كه شيعيان به آن معتقدند، ربطی ندارد؛ ثانيا: آيات قرآن منحصر به آيات مورد نظر نيست؛ بلكه آيات ديگري نيز وجود دارد كه با چينش و در كنار هم قرار دادن آن‌ها، علم غيب براي پيامبران و ائمه عليهم السلام اثبات مي‌شود.

مقاله ي پيش رو، برای ارائه ي تفسير صحيح از آيات قرآن كريم و اثبات علم غيب براي انبياء و ائمه معصومين عليهم السلام و دفاع از ساحت مقدس قرآن كريم و اهل بيت عليهم السلام، در دو فصل تهيه شده و خدمت مخاطبان عزيز سايت مؤسسه ي تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تقديم مي‌گردد. فصل‌های این مقاله، به شرح زیر است:

فصل اول: بررسي آيات علم غيب در قرآن كريم؛

فصل دوم: اثبات علم غيب ائمه عليهم السلام بر اساس آيات قرآنی.

فصل اول: بررسي آيات علم غيب در قرآن كريم

آياتی که در قرآن کریم درباره ي علم غيب آمده است،‌ به چند گروه تقسيم مي‌شود. در ادامه به بررسی هر کدام از این گروه‌‌های آیات خواه يم پرداخت.

گروه اول: انحصار علم غيب براي خداوند متعال

 مضمون اين گروه از آيات، اين است كه علم غيب مخصوص خداوند متعال است و جز او، هيچ فرد ديگري غيب نمي‌داند. این آیات عبارتند از:

آيه ي اول

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو (انعام / 59)؛

«و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست در حالی که جز او [كسى‏] آن را نمى‏داند.»

فخررازي، از مفسرین به نام اهل سنت، اين آيه را دليل بر يگانگي خداوند گرفته و تصريح نموده كه آيه در صدد بيان انحصار علم غيب براي خداوند است:

«المسألة الثالثة: قوله تعالى: (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ) يدل على كونه تعالى منزهاً عن الضد والند وتقريره: أن قوله: (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ) يفيد الحصر، أي عنده لا عند غيره. ولو حصل وجود آخر واجب الوجود لكان مفاتح الغيب حاصلة أيضاً عند ذلك الآخر، وحينئذ يبطل الحصر.»

«مسأله ي سوم:‌ جمله ي (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ) دلالت مي‌كند كه خداوند متعال از شريك منزه است. تقريرش اين است كه «عنده مفاتح الغيب» انحصار را مي‌فهماند؛ يعني تنها نزد خدا است نه نزد غيرش و اگر يك واجب الوجود ديگري باشد، بايد كليد‌هاي غيب نزد او نيز باشد كه در اين هنگام حصر باطل مي‌شود.»

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي - متوفاى604 ق - التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 13، ص 53، الطبعة الأولى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1421 ق – 2000 م.

ابن عاشور نیز در تفسير التحرير والتنوير مي‌نويسد:

«فقوله: (وعنده مفاتح الغيب) بمنزلة أن يقول: عنده علم الغيب الذي لا يعلمه غيرُه.»

«فرمايش خداوند که (و عنده مفاتح الغيب)، به منزله‌ي اين است كه بگويد:‌ نزد او علم غيبي است كه كسي ديگر نمي‌داند.»

ابن عاشور، محمد الطاهر - متوفاي1284 ق - التحرير و التنوير، ج 7، ص 123، تونس، دار سحنون للنشر و التوزيع، 1997 م.

شنقيطي نیز مي‌گويد:

«وهذه الآية الكريمة تدل على أن الغيب لا يعلمه إلا الله وهو كذلك لأن الخلق لا يعلمون إلا ما علمهم خالقهم جل وعلا.»

«اين آيه ي كريمه دلالت مي‌كند كه تنها خداوند غيب مي‌داند و او هم چنين است؛‌ زيرا مخلوقات تنها چيزي را مي‌دانند كه خالقشان به آن‌ها آموخته است.»

الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار - متوفاى1393 ق - أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 1، ص 481، تحقيق: مكتب البحوث و الدراسات، بيروت، دار الفكر للطباعة و النشر، 1415 ق - 1995م.

آيه ي دوم

وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ (يونس/20)؛

«مى‏گويند: چرا معجزه‏اى از پروردگارش بر او نازل نمى‏شود؟!؛ بگو: غيب [و معجزات] تنها براى خدا [و به فرمان او] است!؛ شما منتظر باشید، من نیز با شما منتظرم! [شما در انتظار معجزات بهانه‏جويانه باشيد و من نیز در انتظار مجازات شما!].»

در اين آيه نيز، خداوند متعال به رسولش صلي الله عليه وآله دستور مي‌دهد كه به كفار بگويد: معجزه يا آيه‌اي كه شما مي‌خواهيد نازل شود، از امور غيبي است و از امور غيبي تنها خداوند متعال مطلع است.

آيه ي سوم

 قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (نمل/65)؛

«بگو: كسانى كه در آسمان‌ها و زمين هستند، غيب نمى‏دانند جز خداوند و نمى‏دانند چه هنگام بر انگيخته مى‏شوند!.»

اين آيه نيز، علم غيب را از همه نفي نموده و با تعبير «الا الله» فقط براي خداوند متعال ثابت كرده است.

آيات: چهارم، پنجم و ششم

در چند آيه ي ديگر نیز تعبير «عالم الغيب والشهادة»، آمده و بيان مي‌كند كه عالم به غيب و شهود، خداوند يگانه است:

«هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ (حشر/22)»؛

«عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبيرُ الْمُتَعالِ (رعد/9)»

«عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (تغابن/18)»

آيه ي هفتم

«قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ في‏ حُكْمِهِ أَحَداً (كهف/26)»

«بگو: خداوند از مدّت توقفشان آگاه‌تر است غيب آسمان‌ها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست!؛ آن‌ها هيچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكمش شریک قرار نمى‏دهد!»

آيه هشتم

«وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. (هود/123)»

«و [آگاهى از] غيب [و اسرار نهان] آسمان‌ها و زمين، تنها از آن خداست و همه ي كارها به سوى او باز مى‏گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكّل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏كنيد، هرگز غافل نيست!.»

نتيجه ‌گیری‌‌‌:

در برخی از اين آيات ادات حصر هم چون «اِلَّا» و «اِنَّما»، به كار رفته و در برخي نيز كلمات «لِلَّه» و «لَه» که خبر است مقدم شده و بنابراین روشن مي‌شود كه علم غيب تنها منحصر به خداوند متعال است.

گروه دوم:‌ آیات نفي علم غيب از پيامبر صلي الله عليه وآله

گروه ديگري از آيات، علم غيب را از پيامبر اسلام  نفي مي‌كند و نكته ي مهم اين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله تصريح مي‌نمايد كه من علم غيب نمي‌دانم. این آیات عبارتند از:

آيه ي اول

«قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَي‏ .. (انعام/50)»

«بگو: من نمى‏گويم خزائن خداوند نزد من است و من، [جز آن چه خدا به من بياموزد] از غيب آگاه نيستم! و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام، تنها از آن چه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم.»

در توضيح اين آيه بايد دانست كه در صدر اسلام، مشركان درخواست‌هاي عجيب و معجزه‌هايي دل بخواهي از رسول خدا صلي الله عليه وآله داشتند،‌ كه در سوره ي اسراء در ضمن چند آيه، برخي از آن‌ها بيان شده ‌است:

«وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعا أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيرا أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ قَبِيلا أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولا. (اسراء/90- 93)»

«و آن‌ها گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه از اين سرزمين، چشمه ي پر آبى برایمان خارج كنى‏؛ يا اين كه باغى از درختان خرما و انگور در اختيار تو باشد كه جويبارها و نهرها در میان درختانش به جريان اندازى‏؛‌ يا آسمان را آن چنان كه مى‏پندارى قطعه قطعه بر سر ما فرود آورى‏؛‌ يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما رو در رو بياورى‏؛ يا خانه‏اى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى؛ يا به آسمان بالا روى، حتى به آسمان رفتنت ايمان نمى‏آوريم مگر آن كه نامه‏اى بر ما نازل كنى كه آن را بخوانيم!؛ بگو: منزه است پروردگارم [از اين سخنان بى ارزش] مگر من جز بشرى هستم فرستاده ي خدا.»

آيه ي بالا، در پاسخ به همين درخواست‌ها نازل شده و به رسول خدا صلي الله عليه وآله دستور مي‌دهد كه براي آن‌ها بگو: نه خزائن خدا در دست من است و نه به صورت مستقل از غيب چيزي مي‌دانم و نه فرشته‌ام.

آيه ي دوم

«وَلا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ ... (هود/31)»

«و به شما نمى‏گويم كه گنجينه‏هاى خدا پيش من است و غيب نمى‏دانم و نمى‏گويم كه من فرشته‏ام.»

در اين آيه ي شریفه نیز، همانند آيه ي نخست، خداوند به حضرت نوح عليه السلام دستور می‌دهد كه در برابر تهمت زنندگان زمانش بگويد: نه گنجينه‌هاي خداوند نزد اوست و نه از علم غيب چيزي مي‌داند و نه از جنس فرشتگان است.

آيه ي سوم

«قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (اعراف/188)»

«بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آن چه را خدا بخواهد [و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آن چه خداوند اراده كند] و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏كردم و هيچ بدى [و زيانى] به من نمى‏رسيد؛ من فقط بيم ‏دهنده و بشارت ‏دهنده‏ام براى گروهى كه ايمان مى‏آورند! [و آماده ي پذيرش حقند]».

آيه ي چهارم

«قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أَدْري ما يفْعَلُ بي‏ وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يوحى‏ إِلَي وَما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ (احقاف/9)»

«بگو: من پيامبر نو ظهورى نيستم و نمى‏دانم با من و شما چه خواهد شد من تنها از آن چه بر من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم و جز بيم‏ دهنده ي آشكارى نيستم!»

فخر رازي، در تفسيرش، شأن نزول آيه را اين‌ گونه آورده ‌است:

«قال ابن عباس في رواية الكلبي: لما اشتد البلاء بأصحاب النبي صلى الله عليه وسلم بمكة رأى في المنام أنه يهاجر إلى أرض ذات نخل وشجر وماء، فقصها على أصحابه فاستبشروا بذلك ورأوا أن ذلك فرج مما هم فيه من أذى المشركين، ثم إنهم مكثوا برهة من الدهر لا يرون أثر ذلك، فقالوا يا رسول الله ما رأينا الذي قلت ومتى نهاجر إلى الأرض التي رأيتها في المنام؟ فسكت النبي صلى الله عليه وسلم فأنزل الله تعالى: (مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بِى وَلاَ بِكُمْ) وهو شيء رأيته في المنام، وأنا لا أتبع إلا ما أوحاه الله إليّ.»

«هنگامى كه فشار مشكلات بر ياران پيامبر صلي الله عليه وآله در مكه شديد شد، حضرت در خواب ديد به سرزمينى هجرت مى‏كند كه داراى نخلستان و درختان و آب فراوان است. اين مطلب را براى ياران خود بازگو كرد، آن‌ها همه خوشحال شدند و فكر كردند به زودى گشايشى در برابر آزار مشركان پيدا خواهد شد. مدتى صبر كردند، اما اثرى از آن نديدند، عرض كردند اى رسول خدا! آن چه را فرمودى نديديم؛ كى به آن سرزمينى كه در خواب ديدى مهاجرت خواهيم كرد؟. پيامبر صلي الله عليه وآله ساكت شد. در اين هنگام این آيه‌ نازل گرديد: وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ: «من نمى‏دانم خدا با من و شما چه خواهد كرد.» اين چيزي بود كه آن را در خواب ديدم؛ ولي من جز از وحي پيروي نمي‌كنم.»

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي - متوفاى604 ق - التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص 7، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1421ق – 2000 م.

مفسرین، تفسيرهاي ديگري نيز براي این آيه گفته‌اند. مهم اين است كه اين‌آيه،‌ به ظاهر، در صدد بيان نفي علم غيب از رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

نتيجه ‌گیری

در آيات بالا، جمله‌هاي «لا اعلم الغيب»، «وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْت»،«وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ» و «وَما أَدْري ما يفْعَلُ بي‏ وَلا بِكُمْ» در ظاهر، علم غيب را از پيامبران الهي عليهم السلام نفي مي‌كند.

گروه سوم: آیاتی که اثبات علم غيب براي فرستادگان الهي عليهم السلام می‌نماید

دسته ديگري از آيات، بر خلاف دو گروه اول، علم غيب را براي غیر خداوند متعال، افرادی هم چون پيامبران عظيم الشأن عليهم السلام ثابت مي‌كند.

آيه اول: خداوند رسولانش را بر علم غيب آگاه مي‌سازد

در اين ‌آيه، خداوند متعال تصريح مي‌كند كه تنها برگزيدگان الهي از علم غيب برخوردار هستند. در اين قسمت ترجمه ي آيات را از مترجمين اهل سنت، نقل مي‌كنيم:

«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيمٌ (آل عمران/179)»

اسفرائيني، از علماي قرن پنجم اهل سنت، در توضیح آيه بالا مي‌نويسد:

«و نباشد كه خداى تعالى بگذارد مؤمنان را بر آن چه شما برآنيد تا جدا كند پليد را از پاك، يعنى منافق را از مؤمن و نباشد كه خداى تعالى مطّلع گرداند شما را بر غيب بجملگى، و ليكن خداى تعالى اختيار كند از رسولان خويش آن كس را كه خواهد وى را مطّلع گرداند بر غيب، ايمان آوريد به خداى تعالى و بر رسولان وى، و اگر ايمان آوريد و بپرهيزيد شما را بود مزدى بزرگ‏.»

        اسفراينى ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، (متوفاي قرن پنجم ق) تاج التراجم في تفسير القرآن للأعاجم، ج‏1، ص: 443‏، تحقيق: نجيب مايل هروى و على اكبر الهى خراسانى‏ ، ناشر: انتشارات علمى و فرهنگى‏، مكان چاپ: تهران‏ ،‌سال چاپ: 1375 ش‏

نسفي، از علماي قرن ششم اهل سنت نيز، جمله‌ي: وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ را اين‌گونه معنا كرده است:

«و لكن خداى تعالى برگزيند از رسولان آن را كه خواهد و مرو را از غيب خبر دهد.»

      نجم الدين،‌  محمد، (متوفاي قرن ششم ق)، تفسير نسفى، ج‏1، ص 143، تحقيق: دكتر عزيزالله جوينى‏، ناشر: انتشارات سروش‏، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1367 ش‏

آيه ي دوم: افراد مورد رضايت خدا از غيب آگاه مي‌شوند

طبق اين ‌آيه، افرادي از علم غيب الهي بهرمند هستند كه مورد پسند و رضايت خداوند باشند:

 «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً (سوره جن/26 - 27)»

رشيد الدين ميبدي، از علماي اهل سنت، در ترجمه ي آيه مي‌نويسد:

«عالِمُ الْغَيْبِ آن داناى نهان فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (26) آگاه نكند از نهان خويش [و مطّلع نگرداند بر آن‏] هيچ كس را. إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ مگر آن رسول پسنديده فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اللَّه ميراند پيش آن رسول و از پس او رَصَداً (27) گوشوانان [و فرشتگان با نور و با تقديس تا سخن خداى مى‏كوشند كه در آن نفزايا و از آن چيز نكاها]. لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ تا محمد بداند كه ايشان كه پيغام رسانيدند از خداوند او رسانيدند. وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ و اللَّه خود داناست بآن چه نزديك فرشتگانست و بآن چه نزديك شياطين است وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً .»

        رشيدالدين ميبدى احمد بن ابى سعد (متوفاي قرن ششم، ق) كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج‏10، ص250، ناشر: انتشارات امير كبير، تحقيق: على اصغر حكمت‏ ، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1371 ش‏

آيه‌ ي سوم: علم حضرت عيسي عليه السلام به خوردني‌ها و ذخيرهاي مردم

در آيه‌ي ديگر، حضرت عيسي عليه السلام تصريح مي‌كند، من به اذن خداوند از گِل، پرنده خلق مي‌كنم، كور مادر زاد و مريضان مبتلا به مرض پيسي را شفا مي‌دهم، و به اذن خدا مرده را زنده مي‌كنم و از خوردني‌ها و ذخيره‌هاي شما خبر مي‌دهم. همه‌ي آن چه را حضرت عيسي عليه السلام نام مي‌برد، از صفات خداوند است؛ اما خداوند به آن حضرت عنايت فرموده است:

«وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (آل عمران/49)»

«و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل [قرار داده، كه به آن‌ها مى‏گويد:] من نشانه‏اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده‏ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى‏سازم سپس در آن مى‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اى مى‏گردد و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كنم و از آن چه مى‏خوريد، و در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏دهم مسلماً در اين‌ها، نشانه‏اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!.»

جمع بندي آيات علم غيب

اين سه دسته آيات، با يكديگر هيچ‌گونه تنافي‌ای ندارند و قابل جمع هستند. جمع میان آيات بدین صورت است که، گروه اول آیات ، در حال بیان «علم غيب استقلالي و ذاتي» هستند.‌ يعني بيان مي‌كنند كه تنها خداوند است كه به صورت مستقل، عالم بر غيب است و جز او، احدي به صورت مستقل داراي علم غيب نيست. در گروه دوم آيات، كه  پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله تصريح مي‌كند: من علم غيب ندارم، منظورش، نفي علم غيب استقلالي و ذاتي است؛ يعني علم غيب ذاتي را از خودش نفي مي‌كند نه علم غيبي را كه به اذن خداوند باشد. شاهد این مطلب، گروه سوم از آيات است كه بيان مي‌‌نماید: به فرستادگان الهي، از سوي خداوند، علم غيب عطا شده است. از سوی دیگر، از آن جايي كه بر اساس قرآن و روايات شيعه و اهل سنت، امامت منصبي الهي است، در نتيجه، اطلاق آيه ي «فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» شامل ائمه عليهم السلام نيز مي‌شود و علاوه بر پيامبران، این بزرگواران نيز به اذن الهي، علم غيب دارند كه در فصل دوم به صورت مفصل به آن پرداخته خواهد شد.

وهابي‌ها و برخي از مخالفان شيعه، تنها آيات گروه اول و دوم را براي نفي علم غيب مورد استناد قرار مي‌دهند و آيات گروه سوم را به هيچ عنوان ذكر نمي‌كنند و در حقيقت مصداق آيه ي «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» شده‌اند؛ گويا از نظر آنان اين آيات جزو قرآن نيست؛ و اين در حالي است كه آيات گروه سوم، آيات دسته‌ي اول و دوم را تفسير مي‌كند و جاي هيچ گونه شبهه و ابهامي را در زمینه ي اثبات علم غيب براي فرستادگان الهي، باقي نمي‌گذارد.

علامه ي طباطبايي، در جمع میان اين سه گروه از آيات، در ذيل آيه ي «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» مي‌نويسد:

«قوله تعالى: «إلا من ارتضى من رسول» استثناء من قوله: «أحدا» و «من رسول» بيان لقوله «من ارتضى» فيفيد أن الله تعالى يظهر رسله على ما شاء من الغيب المختص به فالآية إذا انضمت إلى الآيات التي تخص علم الغيب به تعالى كقوله: «وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو» الانعام:59، وقوله: «ولله غيب السماوات والأرض» النحل:77، وقوله: «قل لا يعلم من في السماوات والأرض الغيب إلا الله» النمل:65 أفاد ذلك معنى الأصالة والتبعية فهو تعالى يعلم الغيب لذاته وغيره يعلمه بتعليم من الله.»

«إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» استثنا از كلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بيان جمله «مَنِ ارْتَضى» است، در نتيجه مى‏فهماند كه خداى تعالى هر فرستاده‌اي را كه بخواهد به هر مقدار از غيب مختص به خود آگاه مى‏سازد. پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏داند، مانند آيه شريفه «وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» و آيه «وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»، و آيه «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ» اين نتيجه به دست مى‏آيد كه علم غيب ذاتي و تبعي است. علم غيب ذاتي از آن خداست، اما غير خداوند علم شان با تعليم خداوند و از جانب اوست.»

طباطبايى، سيد محمد حسين‏ - متوفاى1412ق - الميزان فى تفسير القرآن‏، ج 20، ص 53، الطبعة الخامسة، قم المقىسة، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، 1417ق.

ايشان در جاي ديگری مي‌نویسد:

«فمن مجموع الكلمات في علم الغيب نستنتج أنه بالاستقلال خاص بالله تعالى ولا يطلع عليه أحد الا باذنه عز وجل.»

«از مجموع كلماتي‌كه درباره ي علم غيب است نتيجه مي‌گيريم كه اين علم، بالاستقلال ويژه ي خداوند است و هيچ فردي بر آن آگاهي ندارد جز با اجازه ي خداوند.»

طباطبايى، سيد محمد حسين‏ - متوفاى1412 ق - القرآن في الإسلام، ص 49، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، بر اساس برنامه ي مكتبة اهل البيت عليهم السلام.

محمود آلوسي، از علماي اهل سنت، نيز پس از ذكر آيات «قل لا يعلم من في السموات والأرض الغيب إلا الله»، «وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو» و «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول»، درباره ي جمع میان آيات مي‌نويسد:

«ولعل الحق أن يقال: إن علم الغيب المنفي عن غيره جل وعلا هو ما كان للشخص لذاته أي بلا واسطة في ثبوته له وهذا مما لايعقل لأحد من أهل السموات والأرض لمكان الامكان فيهم ذاتا وصفة وهو يأبى ثبوت شيء لهم بلا واسطة ولعل في التعبير عن المستثنى منه بمن في السموات والأرض إشارة إلى عله الحكم وما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء ضرورة أنه من الواجب عز وجل أفاضه عليهم بوجه من وجوه الافاضة فلا يقال: إنهم علموا الغيب بذلك المعنى ومن قاله كفر قطعا وإنما يقال: إنهم أظهروا أو اطلعوا بالبناء للمفعول على الغيب أو نحو ذلك مما يفهم الواسطة في ثبوت العلم لهم ويؤيد ما ذكر أنه لم يجيء في القرآن الكريم نسبة علم الغيب إلى غيره تعالى أصلا وجاء الاظهار على الغيب لمن ارتضى سبحانه من رسول.»

«چه بسا حق اين است: علم غيبي كه از غير خداوند متعال نفي شده، علم غيب ذاتي و بدون واسطه است. اين گونه علم غيب براي هيچ يكي از اهل آسمان و زمين تصور نمي‌شود؛ چرا كه آن‌ها ذاتا و صفتا ممكن الوجود هستند [يعني در وجودشان محتاج خداوند هستند] و خود ممكن الوجود بودن، اِبا دارد از اين كه چيزي ذاتا و بدون واسطه براي آن‌ها ثابت شود. شايد تعبير مستثني منه «من في السموات والارض» اشاره به علت حكم داشته باشد و نيز اشاره داشته باشد كه آن علمي كه براي خواص واقع شده از نوع علم نفی شده [ذاتي] نيست؛ زيرا از ضروريات است كه خداوند متعال اين علم را از راه‌هايي افاضه كند. پس گفته نشود كه آن‌ها [فرستادگان الهي] علم غيب به اين معنا [ذاتي] را دارند، كسي كه اين سخن را بگويد، قطعا كافر است؛ بلكه گفته مي‌شود: آن‌ها به اين علم دست يافتند و يا بر غيب اطلاع يافتند و مانند اين تعبير كه واسطه را در ثبوت اين علم براي آن‌ها بفهماند. مؤيد گفته‌هاي بالا اين است كه در قرآن كريم علم غيب به غير خداوند اصلا نسبت داده نشده؛ بلكه اظهار بر غيب براي كساني كه مورد پسند الهي هستند [فرستادگان الهي] آمده است.»

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله - متوفاى1270 ق -، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 20، ص 11، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بی تا.

بنابراين، از ديدگاه علماي شيعه و اهل سنت، خداوند متعال افرادي را از علم غيب آگاه نموده ولی علمشان ذاتي نيست و ‌آياتي كه علم غيب را از غير خداوند نفي مي‌كنند، مراد علم غيب ذاتي و استقلالي است، نه علمي كه از سوي خداوند به افراد مورد پسند خداوند افاضه مي‌شود.

فصل دوم: اثبات علم غيب براي ائمه عليهم السلام بر اساس آيات

در فصل اول، تفسير اجمالي آيات علم غيب را دانستيم، در اين فصل پيرامون گروه سوم از آيات مربوط به علم غيب سخن مي‌گوييم كه اين آيات، علاوه بر پيامبران عليهم السلام، علم غيب را براي ائمه طاهرين عليهم السلام نيز با عنايت خداوند اثبات مي‌كند. در اين مجال، ابتدا تفسير تفصيلي و سپس كيفيت استدلال به آيات را بيان خواهد شد.

آيه ي اول: خداوند رسولانش را بر علم غيب آگاه مي‌سازد

خداوند متعال در سوره آل عمران تصريح مي‌كند كه تنها برگزيدگان الهي از علم غيب برخوردارهستند. البته علم غيبشان استقلالي و ذاتي نيست؛ بلكه به اذن خداوند است:

«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيمٌ (آل عمران/179)»

اسفرائيني، از علماي قرن پنجم اهل سنت، در ترجمه ي آيه ي فوق مي‌نويسد:

«و نباشد كه خداى تعالى بگذارد مؤمنان را بر آن چه شما برآنيد تا جدا كند پليد را از پاك، يعنى منافق را از مؤمن و نباشد كه خداى تعالى مطّلع گرداند شما را بر غيب بجملگى و ليكن خداى تعالى اختيار كند از رسولان خويش آن كس را كه خواهد وى را مطّلع گرداند بر غيب، ايمان آوريد به خداى تعالى و بر رسولان وى، و اگر ايمان آوريد و بپرهيزيد شما را بود مزدى بزرگ.»

آدرس آن، در فصل اول ذكر شد.

علاء الدين بغداديلإ از مفسران اهل سنت نيز، در تفسير الخازن در توضيح اين آيه‌ي شريفه مي‌نويسد:

«الخطاب في قوله: ليطلعكم، لكفار قريش الذين قالوا: يا محمد أخبرنا عمن يؤمن بك ومن لا يؤمن والمعنى وما كان الله ليبين لكم أيها الكفار المؤمن من الكافر فيقول فلان مؤمن وفلان كافر أو منافق لأنه لا يعلم الغيب أحد غيره ... (ولكن الله يجتبي من رسله من يشاء) يعني ولكن الله يصطفى ويختار من رسله من يشاء فيطلعه على ما يشاء من غيبه.»

«خطاب در كلمه ي «ليطلعكم» ، براي كفار قريش است ‌كه گفتند: اي محمد! به ما خبر بده چه كساني به تو ايمان مي‌آورند و چه كساني‌ ايمان نمي‌آورند.‌ معناي آيه اين است كه بناي خداوند بر اين نبوده كه براي شما مؤمنان را از كافران جدا سازد و مشخص كند و بگويد: فلاني كافر و فلاني مؤمن و فلاني منافق است؛ چرا كه تنها خداوند غيب را مي‌داند. ولي خداوند فرستادگان برگزيده‌اش را از امور غيبي به هر مقدار بخواهد، آگاه مي‌سازد.»

البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم - متوفاى725 ق  - تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج 1، ص 456، بیروت، دار الفكر، 1399 ق ـ 1979 م.

ابو حيان اندلسي در تفسيرش مي‌نويسد: آگاهي پيامبران از امور غيبي، از اطلاعات شخصي خودشان نيست؛ بلكه از طريق وحي الهي است:

«... (وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى) أي: يختار ويصطفي (مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء) فيطلعه على ما شاء من المغيبات. فوقوع لكنَّ هنا لكون ما بعدها ضداً لما قبلها في المعنى. إذ تضمن اجتباء من شاء من رسله اطلاعه إياه على ما أراد تعالى من علم الغيب، فاطلاع الرسول على الغيب هو باطلاع الله تعالى بوحي إليه، فيخبر بأنَّ في الغيب كذا من نفاق هذا وإخلاص هذا فهو عالم بذلك من جهة الوحي، لا من جهة اطلاعه نفسه من غير واسطة وحي على المغيبات ....»

«... از ميان پيامبرانش هر كه را بخواهد بر مي‌گزيند و او را بر امور غيبي، به هر مقدار بخواهد، آگاه مي‌سازد؛ وقوع «لكن» در اين جا نشان‌گر اين است كه معناي پس از آن، ضد معناي ما قبل آن است [قبل از «لكن» آمده است تنها خداوند بر علم غيب آگاهي دارد و بعد از آن آمده است كه هر كسي را بخواهد از علم غيب آگاه مي‌كند]؛ چرا كه انتخاب فرستادگان الهي از جانب خداوند مساوي است با آگاه ساختن آنان از علم غيب به هر ميزان كه خداوند اراده كند. بنابراين، آگاهي رسولان از امور غيب، از طريق وحي الهي است كه خداوند از نفاق اين و اخلاص آن فرد ديگر خبر داده‌ است و پيامبر عليه السلام از طريق وحي، نه از طريق اطلاع شخصي و بدون واسطه، عالم به امور غيبي است.»

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف - متوفاى745 ق - تفسير البحر المحيط، ج 3، ص 132، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1- زكريا عبد المجيد النوقي 2- أحمد النجولي الجمل، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1422ق – 2001 م.

هر يك از مفسرین در ذيل اين آيه، سخناني گفته‌اند و مطلب مورد اتفاق همه ي آن‌ها اين است‌ كه خداوند، رسولان برگزيده‌اش را از خبرهاي غيبي، مطلع مي‌سازد.

نكته‌ي در خور فکر، اين كه اطلاع رساني امور غيبي توسط خداوند، فقط شامل علم به حقايق احكام و دستورات ديني نيست؛ بلكه از آن جايي كه غيب آن چيزي است كه از علم بشر پنهان است، مصاديق زيادي هم چون علم به حوادث آينده، آگاهي از آن چه در سينه ي منافقين وجود دارد، توطئه‌هاي پنهاني منافقين و ...، مي‌تواند داشته باشد كه خداوند از طريق وحي يا الهام، فرستادگانش را از تمامي اين موارد مطلع مي‌سازد.

ابو حيان اندلسي در معناي غيب، در ذيل اين آيه، مي‌نويسد:

«والغيب هنا ما غاب عن البشر مما هو في علم الله تعالى من الحوادث التي تحدث ومن الأسرار التي في قلوب المنافقين ومن الأقوال التي يقولونها إذا غابوا عن الناس.»

«غيب در اين جا آن چيزهايي است كه از بشر پنهان و در علم خداوند ثابت است همانند:‌ علم به حوادثي كه اتفاق مي‌افتد و اسراري كه در سينه‌هاي منافقان است و سخناني‌كه به دور از چشم مردم مي‌گويند.»

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف - متوفاى745 ق - تفسير البحر المحيط، ج 3، ص 132، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1- زكريا عبد المجيد النوقي 2- أحمد النجولي الجمل، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1422ق – 2001 م.

آيه ي دوم: افراد مورد رضايت خدا از غيب آگاه مي‌شوند

بر اساس اين ‌آيه، افرادي از علم غيب الهي بهرمند هستند كه مورد پسند و رضايت خداوند باشند:

 «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً (جن/ 28 - 27)»

«عالم الغيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آن‌ها را برگزيده است و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آن‌ها قرار مى‏دهد. تا بداند پيامبرانش رسالت‌هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‏اند و او به آن چه نزد آن‌هاست احاطه دارد و هر چيزى را احصا كرده است‏.»

رشيد الدين ميبدي، از علماي اهل سنت، در ترجمه ي این آيه مي‌نويسد:

«عالِمُ الْغَيْبِ آن داناى نهان فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (26) آگاه نكند از نهان خويش [و مطّلع نگرداند بر آن‏] هيچ كس را. إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ مگر آن رسول پسنديده ... .»

        كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج‏10، ص 250

صدر اين آيه،‌ علم غيب را براي ذات يگانه هستي اثبات نموده و از ديگران نفي مي‌كند؛ اما جمله‌ي استثنائيه «إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» آن را براي عده‌اي خاص كه عبارت از رسولان الهي باشند، نيز ثابت مي‌كند و اين جمله، عموميت نفي جمله‌ي اولي را مي‌شكند.

مفسران شيعه و اهل سنت، گفته‌اند: بر اساس اين آيه، خداوند فرستادگانش را از علم غيبي كه مختص ذات خود اوست، بهره‌مند گردانيده ‌است. علامه‌ي طباطبايي فرمايش زيبايي در اين رابطه دارد كه براي روشن شدن مفاد آيه، آن را از نظر مي‌گذرانيم. ايشان مي‌فرمايد:

«و «عالم الغيب» خبر لمبتدء محذوف، والتقدير هو عالم الغيب، ومفاد الكلمة بإعانة من السياق اختصاص علم الغيب به تعالى مع استيعاب علمه كل غيب، ولذا أضاف الغيب إلى نفسه ثانياً فقال: «على غيبه» بوضع الظاهر موضع المضمر ليفيد الاختصاص ولو قال: «فلا يظهر عليه» لم يفد ذلك. والمعنى هو عالم كل غيب علما يختص به فلا يطلع على الغيب وهو مختص به أحدا من الناس فالمفاد سلب كلي... . قوله تعالى: «إلا من ارتضى من رسول» استثناء من قوله: «أحدا» و «من رسول» بيان لقوله «من ارتضى» فيفيد أن الله تعالى يظهر رسله على ما شاء من الغيب المختص به.»

«و جمله ي «عالم الغيب» خبر مبتداي محذوف است و تقدير كلام «هو عالم الغيب» است، و مفاد اين جمله به كمك سياق اين است كه علم غيب، مختص به خداوند متعال است، و چون علم او، تمام غيب و سراسر عالم را فرا گرفته، غيب را به خودش نسبت داده و «علي غيبه» فرموده؛ يعني اسم ظاهر [غيب] را به جاي ضمير به كار برده تا اختصاص را برساند، و اگر «فلا يظهر عليه» مي‌فرمود، اختصاص را افاده نمي‌كرد. معناى آيه اين است كه خداى تعالى عالم به تمامى غيب‏ها است، علمى كه اختصاص به خودش دارد، پس هيچ كس از مردم را به غيب خود كه مختص به خودش مى‏باشد آگاه نمى‏كند، در نتيجه مفاد آيه، سلب كلى است ... جمله ي «الا من ارتضي من رسول» استثنا از كلمه ي «احدا» است، و جمله «من رسول» بيان جمله «مَنِ ارْتَضى‏» است، در نتيجه مى‌‏فهماند كه خداى تعالى هر پيغمبرى از پيامبران را كه بخواهد به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد، آگاه مى‏سازد.»

طباطبايى، سيد محمد حسين‏ - متوفاى1412 ق - الميزان فى تفسير القرآن‏، ج 20، ص 53،  الطبعة الخامسة، قم المقدسة، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، 1417ق.

قرطبي از مفسران اهل سنت مي‌نويسد:

«قال العلماء رحمة الله عليهم: لما تمدح سبحانه بعلم الغيب واستأثر به دون خلقه كان فيه دليل على أنه لا يعلم الغيب أحد سواه ثم استثنى من ارتضاه من الرسل فأودعهم ما شاء من غيبه بطريق الوحي إليهم وجعله معجزة لهم ودلالة صادقة على نبوتهم.»

«علماء‌ گفته‌اند:‌ از اين‌كه خداوند سبحان خودش را به علم غيب مدح كرده و آن را ويژه ي خود [نه ويژه ي بندگان] قرار داده، دليل بر اين است كه غير او كسي ديگر عالم به غيب نيست. سپس رسولان برگزيده خودش را استثنا كرده است و از علوم غيبي‌اش هر آن چه را خواسته از طريق وحي به آن‌ها عطا نموده است و آن را معجزه ي آن‌ها و دليلي بر راستي نبوتشان قرار داده‌است.»

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد - متوفاى671 ق - الجامع لأحكام القرآن، ج 19، ص 28، القاهرة، دار الشعب.

تا اين جا ثابت شد كه خداوند متعال، فرستادگانش را از علم غيب بهره‌مند فرموده است و علم غيب آن‌ها به اذن خداوند است، نه به صورت استقلالي.

كيفيت اثبات علم غيب از اين دسته آيات براي ائمه عليه السلام

اثبات علم غيب براي ائمه عليه السلام از آيات فوق، مبتني بر اثبات سه مطلب است:

مطلب اول: كلمه «من» بيانيه است

كلمه‌ي «من» در آيه ي دوم، (إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ) «بيانيه» است كه مصداق «من ارتضي» را بيان مي‌كنند. بقاعي، از مفسرین اهل سنت، مي‌نويسد:

«و بين (من) بقوله (من رسول) أي من الملائكة ومن الناس ...»

«كلمه ي «من» در «من رسول»، بيانيه است كه مراد از آن فرشتگان و مردم است.»

البقاعي، برهان الدين أبي الحسن إبراهيم بن عمر – متوفاى 855 ق - نظم الدرر في تناسب الآيات والسور، ج 8، ص 347، تحقيق: عبد الرزاق غالب المهدي،  بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق - 1995م.

زمخشري از مفسران قرن ششم در ذيل آيه سخني دارد كه نشان می‌دهد: از دیدگاه او نيز «من» بيانیه است:

«وقد خصّ الله الرسل من بين المرتضين بالاطلاع على الغيب.»

«خداوند متعال از ميان افرادي كه مورد رضايت اوست، رسولان را براي آگاهي از غيب انتخاب نموده است.»

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله - متوفاى538 ق - الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج 4، ص 635، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.

فخر رازي به صورت صريح، بيان مي‌كند كه «من» براي تبيين است:

«لفظة (من) في قوله: (مِن رَّسُولٍ)، تبيين لمن ارتضى يعني أنه لا يطلع على الغيب إلا المرتضى الذي يكون رسولاً.»

«واژه ي «من» در جمله ي «من رسول» بيان‌گر جمله ي «من ارتضي» است؛ معنايش اين است كه خداوند جز كسي را كه مورد پسند اوست، آگاه نمي‌سازد و آن شخص هم رسول و برگزيده ي اوست.»

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي - متوفاى604 ق - التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 30، ص 385، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1421ق – 2000 م.

ابو حيان آندلسي نيز تصريح مي‌كند كه «من رسول»، عبارت «من ارتضي» را بيان مي‌كند:

«و (مِن رَّسُولٍ) تبيين لمن ارتضى.»

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف - متوفاى745 ق - تفسير البحر المحيط، ج 8 ، ص 385، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1- زكريا عبد المجيد النوقي 2- أحمد النجولي الجمل، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1422ق – 2001 م.

نسفي نيز مي‌نويسد:

«ومن رسول بيان لمن ارتضى»

«(من رسول)، جمله‌ي من ارتضي را بيان مي‌كند.»

النسفي، أبو البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود  - متوفاى710 ق - تفسير النسفي، ج 4، ص 289، بر اساس نرم افزار الجامع الكبير.

با توجه به مطالبی كه گذشت، «من ارتضي» يك عنوان عام است كه يكي از مصاديق آن، «رسول» است؛ پس «من» در اين جا يك مصداق را بيان مي‌كند.

مطلب دوم: مراد از رسول، همه ي فرستادگان الهي است

مطلب دوم اين است كه مراد از «رسول» تنها پيامبران نيست؛ بلكه شامل مطلق فرستادگان الهي مي‌شود؛ چه اين فرستاده بشر باشد يا فرشته. علماي اهل سنت اين مطلب را ذيل ‌آيه بيان كرده‌اند. ابن كثير، از علماي اهل سنت، در شرح این آیه می‌نویسد: كلمه‌ي «رسول» ، شامل فرستادگان خداوند، اعم از بشر و فرشتگان مي‌شود.

«(عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول) وهذا يعم الرسول الملكي والبشري.»

«رسول در آيه ي (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول) عموميت دارد و شامل فرستادگان ملکي [فرشته‌ها] و بشري می‌باشد.»

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي  - متوفاى774 ق - تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص462،  بیروت، دار الفكر، 1401ق.

هم چنین پیش از این گذشت که بقاعي نیز «رسول» را به فرشتگان و فرستادگان بشری تفسير كرده است:

«وبين (من) بقوله: (من رسول) أي من الملائكة ومن الناس ...»

«كلمه «من» در «من رسول» بيانيه است كه مراد از آن فرشتگان و مردم است.»

البقاعي، برهان الدين أبي الحسن إبراهيم بن عمر - متوفاى855 ق - نظم الدرر في تناسب الآيات والسور، ج 8، ص 347، تحقيق: عبد الرزاق غالب المهدي، بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق – 1995 م.

هم چنین زحيلي، از دیگر مفسرین، نيز مي‌نويسد:

«و الرسول: هو الملك أو صاحب الشريعة السماوية، أي يشمل الرسول الملكي والبشري.»

«رسول: همان فرشته يا صاحب شريعت ‌آسماني است؛ يعني شامل فرستاده ي از جنس فرشته و بشر مي‌شود.»

الزحيلي، وهبة بن مصطفى التفسير الوسيط، ج 3، ص 2757، الطبعة الأولى، دمشق، دار الفكر، 1422 ق، بر اساس نرم افزار المكتبة الشاملة.

راغب اصفهاني از واژه شناسان قرآني، پس از عبارت «إلا من ارتضى من رسول» مي‌نويسى:

«فيه إشارة أن لله تعالى علما يخص به أولياءه.»

«در اين آيه، اشاره به اين است كه خداوند علمي دارد كه ويژه اولياي اوست.»

الراغب الإصفهاني، أبو القاسم الحسين بن محمد - متوفاى502 ق - المفردات في غريب القرآن، ج 1، ص 344، تحقيق: محمد سيد كيلاني،  لبنان، دار المعرفة.

باقلاني در كتاب تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، پس از عبارت «من ارتضى من رسول»، سخني دارد كه نشان مي‌دهد، خداوند متعال غیر خودش را نيز، از علم غيب با خبر مي‌سازد و از دیدگاه او، اين «غير خداوند» منحصر در پيامبران عليهم السلام نيست:

«وفي نظائر هذه الآيات ما يدل على أن علم ما يكون لا يدركه إلا علام الغيوب أو من أطلعه على ذلك.»

«در آیات همانند این آیات، آمده است که علم آن چه را که در عالم وجود دارد، جز داناي غيب‌ها [خداوند متعال] يا كسي كه او را خداوند آگاه ساخته، نمي‌داند.»

الباقلاني، القاضي أبي بكر محمد بن الطيب - متوفاي 403 ق - تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل، ج 1، ص 77، تحقيق: الشيخ عماد الدين أحمد حيدر، الطبعة الثالثة، بيروت، مركز الخدمات والأبحاث الثقافية - مؤسسة الكتب الثقافية، 1414 - 1993 م.

سلمي يكي ديگر از مفسران اهل سنت، «من ارتضي» را به گونه‌اي معنا كرده است كه شامل افراد دیگری غير از پيامبران عليهم السلام نیز مي‌شود:

«(إلا من ارتضى من رسول) و هو الفاني عن أوصافه المتصف بأوصاف الحق.»

«من ارتضي» كسي است كه از اوصاف خود رهيده و به اوصاف حق آراسته شده است.»

السلمي، ابوعبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسي الأزدي -  متوفاى412ق - تفسير السلمي وهو حقائق التفسير، ج 1، ص 128، تحقيق: سيد عمران، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1421ق – 2001 م.

از مجموع نوشته‌هاي مفسرين و علماي اهل سنت نتيجه گرفته مي‌شود كه واژه ي «من»، در «من رسول»، بيانيه است كه تنها يك مصداق از «من ارتضي» را بيان مي‌كند و واژه ي «رسول» نيز مطلق است و شامل رسول بشري و فرشتگان مي‌شود.

مطلب سوم: ائمه عليهم السلام فرستادگان خداوند هستند

شيعيان، بر اساس قرآن و روايات معتبر، امامت را الهي و در امتداد نبوت مي‌دانند؛ يعني امام را خداوند مشخص نموده و راه پيامبر را ادامه داده، در خط او حركت و برنامه‌هايش را در ميان امت پياده مي‌كند.

براي اطلاع بيشتر از اين موضوع، به آدرس زير مراجعه فرماييد:


ادله نقلي «نصب امام» توسط خداوند (امامت عامه)

 

ثانيا: حتي بر اساس روايات اهل سنت، مقام جانشينی پيامبر صلي الله عليه وآله و امامت پس از آن حضرت، امری الهي است؛ يعني خداوند متعال، امام را، به مقام امامت برگزيده است و هيچ بشري حتي رسول خدا صلي الله عليه وآله حق انتخاب امام را ندارد؛ همان گونه كه پيامبر را خداوند انتخاب مي‌كند و در کسی و حتی خود پیامبر نیست که خودش را برای این وظیفه ي مهم انتخاب کند. براي اثبات این مطلب، چند روايت، از منابع شيعه و اهل سنت، بیان خواهد شد.

روايت شيعه

در منابع شيعه، روايات فراوانی در اين زمینه نقل شده است.

روايت اول:

در یکی از روایات صحيح ، امام صادق عليه السلام تصريح فرموده است: انتخاب امام به دست خداوند است نه در اختيار ما:

«2 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْأَشْعَثِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: أَتَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَى مَنْ يُرِيدُ؟ لَا وَ اللَّهِ وَ لَكِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ صلي الله عليه وآله لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ الْأَمْرُ إِلَى صَاحِبِهِ.»

«عمرو بن اشعث مى‌گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى‌فرمود: آيا فكر مى‌كنيد يكى از ما به هر كه خواست وصيت مى‌كند؟ نه به خدا سوگند؛ اين عهدى است از خدا و رسولش صلي الله عليه وآله، به فردى پس از فردى تا اين‌كه به صاحبش برسد.»

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق _متوفاى328 ق_، الأصول من الكافي،ج 1، ص 278، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

روایت بالا از نظر سندی صحیح است و مرحوم ميرزا محمد تقي اصفهاني به صحت سندش تصريح كرده است:

«ومنها ما رواه ثقة الإسلام في الكافي في الصحيح عن أبي عبد الله ( عليه السلام ): أترون الموصي منا يوصي إلى من يريد ؟ لا والله ولكن عهد من الله ورسوله ( صلى الله عليه وآله ) لرجل فرجل حتى ينتهي الأمر إلى صاحبه.»

«یکی از آن‌ها، روايتي است كه ثقه الاسلام كليني، به صورت صحیح در كتاب الكافي، از امام صادق روایت کرده است که فرمود ... .»

الموسوي الأصفهاني، ميرزا محمد تقي - متوفاي1348ق - مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام، ج 1، ص 31، تحقيق: السيد علي عاشور، الطبعة الأولى، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1421 ق - 2001 م.

روايت دوم:

در روايت صحيح ديگر نيز امام صادق عليه السلام فرموده است:

 «[1] الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَذَكَرُوا الْأَوْصِيَاءَ وَذَكَرْتُ إِسْمَاعِيلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.»

«ابو بصير مي‌گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، اي ابا محمد، تعيين امام در اختيار ما نيست، اين كار تنها به دست خداست كه هر يك را پس از ديگري مي فرستد.»

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق - متوفاي 328 ق -  الأصول من الكافي، ج 1، ص 279، بَابُ أَنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ مِنْ وَاحِدٍ إِلَي وَاحِدٍ، حدیث اول، الطبعة الثانية، تهران، اسلاميه، 1362 ش.

بررسي سند روايت:
1. حسين بن محمد بن عامر

اين راوي، از دیدگاه علماي رجال، ثقه است و به نام «حسن بن محمد بن عمران» نيز معرفي شده است. نجاشي 1 مي‌نويسد:

«الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، أبو عبد الله: ثقة .»

«حسين بن محمد بن عمران بن ابو بكر اشعري قمي، كنيه‌اش ابو عبد الله، ثقه است.»

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس  - متوفاى450 ق -  فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍رجال النجاشي، ص 66، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، الطبعة الخامسة، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1416 ق.

آقاي نمازي شاهرودي نیز مي‌نويسد:

«الحسين بن محمد بن عامر الأشعري القمي أبو عبد الله: من مشائخ الكليني في الكافي . يروي عنه كثيرا وهو الحسين بن محمد بن عامر بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي الثقة بالاتفاق .»

«حسين بن محمد بن عامر اشعري قمي، كنيه‌اش ابو عبد الله، از اساتید كليني است كه از وي بسيار روايت نقل كرده است. او همان حسين بن محمد بن عامر بن عمران بن ابو بكر اشعري قمي است كه به اتفاق علما، ثقه است.»

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي - متوفاي1405 ق - مستدركات علم رجال الحديث، ج 3، ص 191، الطبعة الاولی، تهران، شفق، 1412ق.

2. معلي بن محمد البصري

هر چند مرحوم نجاشي، اين راوي را مضطرب المذهب و الحديث معرفي كرده و ابن غضائري گفته: يعرف حديثه و ينكر؛ یعنی روايتش منكر است، اما مرحوم آيت الله العظمي خويي ايشان را موثق مي‌داند و درباره‌اش نوشته است:

«أقول: الظاهر أن الرجل ثقة يعتمد على رواياته . وأما قول النجاشي من اضطرابه في الحديث والمذهب فلا يكون مانعا عن وثاقته ، أما اضطرابه في المذهب فلم يثبت كما ذكره بعضهم ، وعلى تقدير الثبوت فهو لا ينافي الوثاقة ، وأما اضطرابه في الحديث فمعناه أنه قد يروي ما يعرف ، وقد يروي ما ينكر ، وهذا أيضا لا ينافي الوثاقة. و أما روايته عن الضعفاء على ما ذكره ابن الغضائري ، فهي على تقدير ثبوتها لا تضر بالعمل بما يرويه عن الثقات ، فالظاهر أن الرجل معتمد عليه ، والله العالم.»

«مي‌گويم: ظاهر اين است كه اين شخص موثق است و به رواياتش اعتماد مي‌شود. اما سخن نجاشی که وي را مضطرب الحديث و المذهب معرفي كرده، مانع از وثاقتش نيست؛ زيرا اضطراب در مذهبش ثابت نشده و بر فرض ثبوت، منافي وثاقت نيست. اضطراب در حديث نیز معنايش اين است كه وي روايات معروف [شناخته شده] و منكر [غير شناخته شده] را روايت كرده است و اين نيز با وثاقتش منافات ندارد.

اما اين سخن ابن عضائري كه وي از ضعفاء روايت كرده، بر فرض اين كه ثابت باشد، براي عمل به رواياتي كه او از افراد ثقه نقل كرده، ضرري نمي‌زند. درنتيجه ظاهرا اين شخص مورد اعتماد است.»

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم - متوفاى1411 ق - معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 19، ص 280، الطبعة الخامسة، 1413ق ـ 1992م.

سيد بحر العلوم، كلام علامه ي مجلسي را درباره ي معلي بن محمد، نقل كرده و تصريح نموده كه علامه، سخن نجاشي و ابن غضائري را نقد كرده ‌است:

«وقال المجلسي: لم نطلع على خبر يدل على اضطرابه في الحديث والمذهب . . .  و في  الوجيزة: ولا يضر ضعفه لأنه من مشايخ الإجازة و في  المعراج  - نقلا عن بعض معاصريه - القول بصحة حديثه لكونه من المشائخ.»

«مجلسي گفته: ما به روايتي كه بر اضطراب او در مذهب و نقل روايت دلالت كند، نيافتيم. علامه در كتاب «وجيزه» گفته است: اين ضعف وي ضرري به او نمي‌زند؛ چون ايشان از مشايخ اجازه هستند و در كتاب معراج از برخي معاصرينش نقل كرده كه روايت او صحيح است؛ چرا كه او از مشايخ ثقات هستند.»

الطباطبايي، السيد مهدي بحر العلوم - متوفاي 1212 ق - الفوائد الرجالية، ج 3، ص340، تحقيق و تعليق: محمد صادق بحر العلوم - حسين بحر العلوم، الطبعة الأولى، تهران، مكتبة الصادق، 1363 ش.

3. حسن بن علي الوشاء

اين راوي نيز از دیدگاه علماي شيعه مورد اعتماد و وثوق است. نجاشي 1 درباره‌اش  مي‌نويسد:

«الحسن بن علي بن زياد الوشاء بجلي كوفي ... و كان من وجوه هذه الطائفة ... .»

«حسن بن علي بن زياد وشاء بجلي از اهل كوفه ... از سرشناسان اماميه بوده است.»

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس _متوفاى450ق_، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 39، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

مرحوم آيت الله العظمي خويي، پس از بحث درباره ي ايشان مي‌نويسد:

«فلا ينبغي الريب في جلالة الرجل ووثاقته.»

«ترديد و شك در جلالت و وثاقت اين شخص، سزاوار نيست.»

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم _ متوفاى1411 ق_، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 6، ص 40، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

آقاي نمازي شاهرودي نيز‌ مي‌نويسد:

«الحسن بن علي بن زياد الوشاء الخزاز الكوفي ... من وجوه هذه الطائفة و عين من عيون هذه الطائفة.»

«حسن بن علي بن زياد وشاء خزاز كوفي ... از سرشناسان اماميه و چشم چراغ اماميه است.»

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي _ متوفاي1405ق_، مستدركات علم رجال الحديث،  ج 2، ص 451، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

4. عمر بن ابان الكلبي

اين راوي  نيز از نظر علماي رجال توثيق دارد. نجاشي‌ مي‌نويسد:

«عمر بن أبان الكلبي أبو حفص مولى، كوفي، ثقة.»

«عمر بن ابان كلبي، ... از اهل كوفه و مورد اعتماد است.»

النجاشي، رجال النجاشي، ص 285.

آقاي نمازي شاهرودي اتفاق علماي شيعه بر ثقه بودنش را نقل كرده است:

«عمر بن أبان الكلبي أبو حفص الكوفي: من أصحاب الصادق عليه السلام؛ ثقة بالاتفاق .»

الشيخ علي النمازي الشاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج 6 ، ص 69.

5. يحيي ابو بصير اسدي

آخرين راوي متصل به امام عليه السلام، ابو بصیر اسدي است كه وي از نظر علماي رجال کاملا ثقة و مورد اعتماد است. نجاشي مي‌نويسد:

«يحيى بن القاسم أبو بصير الأسدي؛ و قيل: أبو محمد، ثقة، وجيه.»

«يحيي بن قاسم، ابو بصير اسدي، و برخي كنيه‌اش را ابو محمد گفته‌اند، موثق و سرشناس است.»

النجاشي، رجال النجاشي، ص 441.

روايت اهل سنت

در منابع دست اول اهل سنت نیز رواياتي پيرامون امامت الهي به چشم مي‌خورد كه به عنوان نمونه يكي از آن‌ها را از صحيح‌ترين كتاب اهل سنت - صحيح مسلم - نقل مي‌كنيم.

مسلم بن حجاج نيشابوري در روايتي از ابن عباس چنين نقل مي‌كند:

«2273 حدثني محمد بن سَهْلٍ التَّمِيمِيُّ حدثنا أبو الْيَمَانِ أخبرنا شُعَيْبٌ عن عبد اللَّهِ بن أبي حُسَيْنٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَيْرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال: قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ النبي صلى الله عليه وسلم الْمَدِينَةَ فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ فَأَقْبَلَ إليه النبي صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ النبي صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدَةٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ قال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ أَتَعَدَّى أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ ... .»

«ابن عباس مي‌گويد: مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وآله به مدينه آمد و ‌گفت: اگر محمد صلي الله عليه وآله جانشيني پس از خودش را براي من قرار دهد، از او پيروي مي‌كنم. او با افراد زيادي از قبيله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلي الله عليه وآله به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالي كه در دستشان تكه چوبي بود به نزدش رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: «اگر اين تكه چوب را از من بخواهي، به تو نخواهم داد و هرگز امر خدا را به تو واگذار نمي‌كنم ... .»

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج _ متوفاى261 ق_ ، صحيح مسلم، ج 4، ص1780، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

سیوطی در شرح این فقره از صحیح مسلم می‌نویسد:

«ولن أتعدى أمر الله فيك أي لا أجيبك إلى ما طلبته مما لا ينبغي لك من الاستخلاف والمشاركة.»

«هرگز امر خدا را به تو نمي‌دهم، يعني به درخواست تو در زمينه ي جانشيني و مشاركت، كه شايسته تو نيست، پاسخ نخواهم داد.»

الديباج على مسلم، عبدالرحمن بن أبي بكر أبو الفضل السيوطي، - متوفای 911 ق - تحقيق: أبو إسحاق الحويني الأثري، ج 5، ص 291، السعودیة، دار ابن عفان، 1416 ق – 1996 م.

نووي يكي ديگر از شارحان صحيح مسلم، درباره ي جمله‌ي «ولن أتعدى أمر الله فيك» مي‌نويسد:

«قوله صلى الله عليه وسلم لمسيلمة (ولن أتعدى أمر الله فيك) فهكذا وقع في جميع نسخ مسلم ووقع في البخاري ولن تعدو أمر الله فيك. قال القاضي: هما صحيحان فمعنى الأول لن أعدو أنا أمر الله فيك من أني لا أجيبك إلى ما طلبته مما لا ينبغي لك من الاستخلاف أو المشاركة.»

«اين سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله «ولن أتعدى أمر الله فيك» به مسيلمه، در همه ي نسخه‌هاي مسلم همین طور آمده است؛ اما در بخاري «لن تعدو امر الله فيك» آمده است. قاضي عياض گفته: هر دو تعبير صحيح است. معناي تعبير نخست اين است كه من امر خدا را به تو نمي‌دهم، يعني به خواسته ي تو  - جانشيني و يا مشاركت - كه لياقتش را نداري، پاسخ نمي‌دهم.»

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام  - متوفاى 676 ق - شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 15، ص33، الطبعة الثانية، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1392 ق.

بر اساس اين روايت صحيح اهل سنت، جانشيني رسول خدا صلي الله عليه وآله، به فرموده ي خود آن حضرت، امری الهي است و خداوند جانشين ایشان را انتخاب مي‌نماید و پيامبر صلي الله عليه وآله حق واگذاري آن را به هيچ فرد ديگري ندارد.

روايات شيعه و اهل سنت را در موضوع «الهي بودن امامت»، در مقاله‌ا‌ي مستقل و به صورت مفصل، پیش از این مورد بررسي قرار گرفته است. براي اطلاع بيش‌تر به آدرس زير مراجعه فرماييد:

  ادله نقلي «نصب امام» توسط خداوند (امامت عامه)
 
نتيجه‌ گیری: ائمه عليهم السلام نيز مصداق «رسول» هستند

از آن چه که تاکنون گذشت، نتيجه گرفته مي‌شود كه ائمه ي اهل بيت عليهم السلام نيز، مصداق رسول در اين آيات هستند. به اين بيان که:

اولا: بر اساس ديدگاه علماي اهل سنت، رسول، اعم از فرستاده ي بشري و فرشتگان است.

ثانيا: ثابت شد كه به اعتقاد شيعه و از ديدگاه روايات اهل سنت، مقام امامت، الهي است؛ يعني خداوند «امام» را به اين مقام انتخاب مي‌كند؛ همان گونه كه پيامبر را، خداوند انتخاب مي‌نماید.

از این دو مطلب نتيجه گرفته می‌شود که ائمه طاهرين عليهم السلام نيز فرستادگان الهي هستند، و در نهايت، همان طوري كه پيامبران علم غيب دارند، ائمه ي طاهرين عليهم السلام نيز كه مصداق رسول مي‌باشند، از اين علم بهرمند خواهند بود.

نكته ي مورد توجه اين است كه آيه ي بالا، تنها يكي از آياتی است كه مي‌شود علم غيب ائمه عليهم السلام را از آن اثبات كرد. آقاي نمازي شاهرودي نزديك سی آيه را در كتابش آورده كه بر اثبات علم غيب آن بزرگواران دلالت دارد. ايشان پس از ذكر آيه‌ي «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول» درباره ي اين مطلب مي‌نویسد:

«وسائر الآيات الدالة على إثبات علم الغيب له و لأوصيائه المعصومين عليهم السلام قريبة إلى الثلاثين، ذكرناها في كتابنا «رسالة علم غيب» فراجع إليه.»

«آياتي كه بر اثبات علم غيب براي رسول خدا صلي الله عليه وآله و اوصياء معصومش عليهم السلام دلالت دارند، نزديك سي تاست كه آن‌ها را در كتاب «رسالة علم غيب» ذكر كردم. به آن جا مراجعه نماييد.»

النمازي الشاهرودي، الشيخ علي - متوفاي1405ق -‌ مستدرك سفينة البحار، ج 8 ، ص 39، چاپ 1418، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن بن علي النمازي،‌ قم، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.

ائمة عليهم السلام مصداق «من ارتضي» و وارث علوم پيامبر صلي الله عليه وآله

در منابع شيعه رواياتي ذكر شده كه ائمه طاهرين عليهم السلام را وارث علم پيامبر صلي الله عليه وآله و مصداق «من ارتضي» معرفي كرده‌اند. در ادامه به برخی از این روایات شریف اشاره می‌شود:

روايت اول

در روايت صحيح، امام باقر عليه السلام فرموده، رسول خدا صلي الله عليه وآله مصداق «من ارتضي» و داراي علم غيب الهي - علوم قضا و قدر - است و همان علم غيب، از پيامبر صلي الله عليه وآله به ما نیز رسيده است:

«[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (البقرة/117) قَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ (هود/7) فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (الجن/26) فَقَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ (الجن/27) وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَيْبِ (الجن/26) فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلَا يُمْضِيهِ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ إِلَيْنَا.»

«سدير صيرفى مي‌گويد: شنيدم كه حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام درباره ي اين آيه كه مي‌فرمايد: «خدا ايجاد كننده ي آسمان‌ها و زمين است»‌ ‌پرسيد: امام فرمود: خداى عز و جل همه چيز را با علمش ايجاد كرد، بدون آن كه نمونه ي قبلى داشته باشد. آسمان‌ها و زمين‌ها را آفريد در صورتى كه پيش از آن، آسمان و زمينى نبود، آيا گفتار خداوند را نشنيده‌‌اي كه فرمود: «و عرش خدا روى آب بود» [پس اگر آسمان و زمين مي‌بود، عرش خدا روى آن‌ها قرار مي‌گرفت) حمران عرض‌كرد: بفرمائيد معنى اين سخن خداوند متعال را كه فرمود: «خدا غيب مي‌داند و كسى را بر علم غيب خود آگاه نكند» امام عليه السلام [ادامه ي آيه را] تلاوت کرد: «مگر فرستاده‌‌اي كه مورد رضايت او باشد» به خدا سوگند كه محمد صلي الله عليه وآله از پسنديدگان او بود و اما اين كه فرمايد: «خدا غيب مى‏داند»، همانا خداى عز و جل عالم است به آن چه از خلقش غايب است نسبت به هر چيزي كه مقدر مي‌كند و حكم مى‏دهند پيش از آن كه آن را بيافريند و به فرشتگانش افاضه كند، اى حمران! اين علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشيت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد [و آن را به مورد اجرا گذارد] و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود كه اجرايش نمي‌كند و اما علمى كه خداى عز و جل آن را قطعي كرده و امضاء نموده، علمي است كه اولا به پيغمبر صلي الله عليه وآله و سپس به ما رسيده است.»

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق _ متوفاى328 ق_ ، الأصول من الكافي،ج 1، ص 257، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

در اين روايت، دو نكته ي مهم بیان شده است:

نكته ي اول اين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله مصداق «من ارتضي» است: وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله مِمَّنِ ارْتَضَاهُ.

نكته ي دوم اين كه علم به قضا و قدري كه ويژه‌ي خداوند است، به پيامبر صلي الله عليه وآله رسيده و ائمه عليهم السلام نيز همان علوم را دارا مي‌باشند: فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ إِلَيْنَا.

در نتيجه ائمه عليهم السلام نیز به اذن خداوند، علم غيب الهي را دارند.

تصحيح روايت

اين روايت از لحاظ سندی، صحيح است. شيخ هادي نجفي بعد از نقل روايت، به صحت سندش تصريح كرده است:

«الرواية صحيحة الإسناد.»

هادي النجفي، - معاصر - موسوعة أحاديث أهل البيت (ع)، ج 8 ، ص 215،  چاپ اول، بیروت، دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع، 1423 ق – 2002 م، بر اساس نرم افزار مكتبة اهل البيت علیهم السلام.

روايت دوم

در روايت طولاني ديگری، به نقل از سلمان فارسي، امير مؤمنان عليه السلام، با استناد به آيه ي «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول» تصريح نموده كه من، «مرتضي» یعنی پسنديده از ميان فرستادگان هستم كه خداوند علم غيبش را بر آن‌ها ظاهر ساخته است:

«1 - حدثنا الشيخ أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه [ قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد ] قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد ابن زكريا، عن أبي المعافا عن وكيع، عن زاذان، عن سلمان قال: ...  يَا سَلْمَانُ أَ مَا قَرَأْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى حَيْثُ قَالَ «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً  إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» فَقُلْتُ: بَلَى يَا سَيِّدِي فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ أَنَا الْمُرْتَضِي مِنَ الرَّسُولِ الَّذِي أَظْهَرَهُ عَلَى غَيْبِهِ أَنَا الْعَالِمُ الرَّبَّانِيُّ أَنَا الَّذِي هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيَّ الشَّدَائِدَ وَ طَوَى لِيَ الْبَعِيد.»

«... ای سلمان؛ آيا قرآن را نخوانده‌اى كه می‌فرمايد: داناى غيب است و بر غيب خود كسى را آگاه نمي‌سازد جز فرستادگان مورد پسندش را؟. گفتم: آري اى آقاي من؟ فرمود: اى سلمان منم پسنديده، رسولى كه او را بر غيب خود گمارد، منم عالم ربانى، منم كه خدا سختي‌ها را بر من آسان كرده و دور را براى من نزديك كرده است [چنان از حوادث آينده مطلعم نموده كه گويا آن‌ها را ديده ام].»

الطبري (الشيعي)، محمد بن جرير  - متوفاي قرن چهارم - نوادر المعجزات، ص 18، تحقيق: مؤسسة الإمام المهدي (ع)، چاپ اول، قم، مؤسسة الإمام المهدي (ع)، 1410 ق.

روايت سوم

در روايت ديگری كه از طريق محمد بن فضيل هاشمي نقل شده، امام هشتم عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام موسي بن جعفر 8، به مدينه آمد و در ميان جمعي از شيعيان، شخصي به نام «عمرو بن هذاب»، كه از ناصبي‌ها بود، حضور داشت. حضرت به او فرمود: اگر خبر دهم كه شما در همين روزها به خون يكي از اقوامت مبتلا مي‌شوي قبول مي‌كني؟ او گفت: نه؛ فإن الغيب لا يعلمه إلا الله تعالى؛ تنها خداوند غيب مي‌داند.

امام هشتم عليه السلام با استناد به همین آيه فرمود:

«قَالَ: عليه السلام أَوَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَى وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِكَ الرَّسُولِ الَّذِي أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَى مَا شَاءَ مِنْ غَيْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الَّذِي أَخْبَرْتُكَ بِهِ يَا ابْنَ هَذَّابٍ لَكَائِنٌ إِلَى خَمْسَةِ أَيَّامٍ فَإِنْ لَمْ يَصِحَّ مَا قُلْتُ لَكَ فِي هَذِهِ الْمُدَّةِ فَإِنِّي كَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ إِنْ صَحَّ فَتَعْلَمُ أَنَّكَ الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ لَكَ دَلَالَةٌ أُخْرَي.»

«امام عليه السلام فرمود: آيا خداوند نمى‏فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً  إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ». پس رسول خدا نزد خداوند مرتضى [مورد پسند] مي‌باشد و ما ورثه ي همان رسولى هستيم كه خداوند او را بر غيب خود، از هر آن چه خواسته، مطلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن چه در گذشته رخ داده و آن چه در آينده، تا روز قيامت، رخ خواهد داد، آگاه هستيم. اى پسر هذّاب! آن چه به تو خبر دادم، در مدت پنج روز واقع خواهد شد. پس اگر آن چه را كه به تو گفتم در اين مدت صورت نگرفت، من دروغ‌گو و افترا زننده هستم؛ ولى اگر درست بود، پس خواهي دانست كه تو رد كننده ي خدا و رسول او هستى و اين [اتفاق افتادن حوادث در اين مدت] نشانه‌ي ديگري [بر حقانيت ما] براي توست.»

الراوندي، قطب الدين - متوفاى573 ق - الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 343، تحقيق و نشر: مؤسسة الإمام المهدي عليه السلام الطبعة الأولى، قم، 1409 ق.

مرحوم علامه ي طباطبايي، بعد از نقل اين روايت در تفسير شريف الميزان مي‌نویسد:

«أقول: والاخبار في هذا الباب فوق حد الاحصاء و مدلولها أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أخذه بوحي من ربه وأنهم أخذوه بالوراثة منه صلى الله عليه وآله وسلم.»

«مي‌گويم: روايات در اين باب، بي‌شمار است و دلالت دارد بر اين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله اين علم را از راه وحي گرفته و ائمه عليهم السلام آن را از آن حضرت صلي الله عليه وآله به ارث برده‌اند.»

طباطبايى، سيد محمد حسين‏  - متوفاى1412 ق - الميزان فى تفسير القرآن‏، ج 20، ص 59، الطبعة الخامسة، قم، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، 1417 ق.

نتيجه ‌گیری: با توجه به روايات بالا:

اولا: «ائمه ي معصومين عليهم السلام» وارث علوم پيامبر صلي الله عليه وآله هستند و همان گونه كه ايشان علم غيب دارند، ائمه عليهم السلام نيز داراي اين علم هستند؛

ثانيا: در روايت دوم، اميرمومنان عليه السلام خودش را مصداق آيه ي «من ارتضي من رسول» معرفي كرده است، پس ائمه عليهم السلام نيز مصداق «رسول» می‌باشند. حتي بر اساس برخی از روايات اهل سنت، براي برخي از ائمه عليهم السلام علم غيب اثبات شده است. عبد الرزاق صنعاني، در روايتي صحيح، این چنين نقل کرده است:

«عبد الرزاق عن معمر عن وهب بن عبد الله عن أبي الطفيل قال: شهدت عليا وهو يخطب وهو يقول: سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلا حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم بليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل.»

«أبو طفيل مي‌گويد: شاهد بودم كه علي عليه السلام خطبه مي‌خواند و مي‌فرمود: از من بپرسيد؛ به خدا سوگند! از هر چه كه تا روز قيامت به وجود مي‌آيد و اتفاق مي‌افتد، سؤال نمي‌كنيد؛ مگر اين كه تمام آن‌ها را پاسخ مي‌گويم. از كتاب خدا بپرسيد؛ به خدا سوگند! هيچ آيه‌اي نازل نشده است؛ مگر اين‌كه مي‌دانم شب نازل شده است يا روز، در صحرا نازل شده است يا در كوه.»

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام - متوفاي211 ق - تفسير القرآن، ج 3، ص 241، تحقيق: مصطفي مسلم محمد،  الطبعة الأولي، الرياض، مكتبة الرشد، 1410ق.

آگاهي برخي افراد از طريق الهام

بر اساس منابع شيعه و اهل سنت، برخي از افراد بشر از طريق الهام نيز، بر امور غيبي آگاه مي‌شوند. در ادامه به تعدادی از این موارد اشاره می‌شود:

1-     آگاهي ائمه عليهم السلام از طريق الهام

در برخي از روايات، القاب «محدَّث» يا «محدَّثون» به ائمه ي طاهرين عليهم السلام، نسبت داده شده است. مرحوم كليني دركتاب الكافي، بابی به «ان الائمه عليه السلام مفهمون محدثون»‌ نام گذاری کرده است که برخي از روايات باب را ارائه خواهد شد:

روايت اول

«[3] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ: الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ.»

«محمد بن اسماعيل مي‌گويد: از امام هشتم عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: ائمه عليهم السلام دانشمند، راست‌گو، فهميده شده [تفهيم شده] محدث [كسي كه فرشتگان با او سخن مي‌گويند] هستند.»

   الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق _ متوفاى328 ق_ ، الأصول من الكافي،ج 1، ص271، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

اين روايت از نظر سند صحيح است. علامه ي مجلسي 1، علاوه بر تصحيح سند روایت، واژ‌ه‌گان روايت را نيز شرح داده است:

الحديث الثالث:‏صحيح.

«مفهمون» من جهة النبي صلى الله عليه و آله و سلم فهمهم القرآن و تفسيره و تأويله و غير ذلك من العلوم و المعارف‏ «محدثون» من الملك.»

«روايت سوم، صحيح است. «مفهمون» يعني آن‌ها قرآن، تفسير، تأويل قرآن و علوم و معارف ديگر را از پيامبر صلي الله عليه وآله فرا گرفته‌اند. «محدثون» يعني فرشته‌گان با ایشان هم سخن شده‌اند.»

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏ 3، ص164، چاپ دوم، تهران، 1404 ق.

شيخ جلال صغير، از علماي شيعه نيز، به صحيح بودن سند روايت تصريح كرده ‌است:

«وفي صحيحة يعقوب بن يزيد، عن محمد ابن إسماعيل بن بزيع قال: سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول: الأئمة علماء صادقون مفهمون محدثون.»

الشيخ جلال الصغير، الولاية التكوينية، الحق الطبيعي للمعصوم (ع)، ص 261، بر اساس نرم افزار مكتبة اهل البيت علیهم السلام.

شيخ علي آ‌ل محسن نيز، این روايت را معنا كرده و روايت را صحیح می‌داند:

«ثم إنا بينا أن الأئمة عليهم السلام ليسوا بأنبياء مرسلين، بل إن القول بنبوة واحد منهم كفر بلا إشكال، و إنما هم علماء صادقون محدثون ملهمون، وبهذا نطقت الأخبار الثابتة، كصحيحة محمد بن إسماعيل، قال: سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول: الأئمة علماء صادقون مفهمون محدثون.»

«بيان كرديم كه ائمه عليهم السلام پيامبران فرستاده شده نيستند؛ بلكه سخن گفتن از نبوت يكي آن‌ها، بدون شك كفر است؛‌ اما آن‌ها عالمان، راستگويان و افرادي هستند كه از طريق فرشتگان با آن‌ها سخن گفته مي‌شود و به آن‌ها الهام مي‌شود. درباره ي اين مطلب، روايات سخن گفته‌اند؛ برای نمونه روايت صحيح محمد بن اسماعيل است که ... .»

الشيخ علي آل محسن، كشف الحقائق، ص 153، بيروت، دار الميزان للطباعة والنشر والتوزيع، 1419 ق - 1999 م.

روايت دوم

در روايت صحيح ديگری، آمده است كه پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، جبرئيل با حضرت زهرا عليها السلام سخن مي‌گفته است:

«5- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْجَفْرِ فَقَالَ: هُوَ جِلْدُ ثَوْرٍ مَمْلُوءٌ عِلْماً. قَالَ لَهُ فَالْجَامِعَةُ؟. قَالَ: تِلْكَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِي عَرْضِ الْأَدِيمِ مِثْلُ فَخِذِ الْفَالِجِ‏ فِيهَا كُلُّ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ مِنْ قَضِيَّةٍ إِلَّا وَ هِيَ فِيهَا حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ قَالَ فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها السلام. قَالَ: فَسَكَتَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ إِنَّكُمْ لَتَبْحَثُونَعَمَّا تُرِيدُونَ وَ عَمَّا لَا تُرِيدُونَ إِنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ‏ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام يَأْتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَكْتُبُ ذَلِكَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها السلام.»

«ابو عبيده ‌مي‌گويد: يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام درباره ي جفر پرسيد. حضرت عليه السلام فرمود: جفر پوست گاوي است كه پر از علم مي‌باشد. عرض‌كرد: جامعه چيست؟. فرمود: طوماريست به اندازه ي هفتاد ذراع و عرض يك پوست؛ مانند ران شتر چاق كه تمام احتياجات مردم در آن نوشته شده است [يعنى نوشته‏ها، در آن است نه آن كه روى خود آن پوست نوشته باشد – مرآة] همه ي قضايا حتى جريمه ي خراش در آن جا وجود دارد. عرض‌كرد: مصحف فاطمه عليها السلام چيست؟. حضرت مدتى سكوت كرد و سپس فرمود: شما از آن چه مي‌خواهيد و نمي‌خواهيد بحث مي‌كنيد. همانا فاطمه عليها السلام پس از پيغمبر صلي الله عليه وآله هفتاد و پنج روز در قيد حيات بود و از فراق پدر اندوه بسيارى داشت و جبرئيل عليه السلام مى‏آمد و او را در مرگ پدر تسليت مي‌گفت و خوشحال مي‌ساخت و از احوال و مقام پدرش خبر مي‌داد و سرگذشت اولادش را پس از او برايش بیان می‌کرد و على عليه السلام اين‌ها را مي‌نوشت و آن نوشته‏ها مصحف  فاطمه عليها السلام است.»

كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (طبعة الإسلامية)، ج ‏1، ص 241، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.

اين روايت نیز، از نظر سندی صحيح است. علامه ي مجلسي، پس ذكر روايت، مي‌نويسد:

«الحديث الخامس‏: صحيح.»

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏3، ص 59، چاپ دوم، تهران،  1404 ق.

مرحوم‌ آيت الله العظمي تبريزي نيز، درباره ي صحت سند اين روايت و «محدثه بودن حضرت زهرا عليها السلام» مي‌نويسد:

«وكانت فاطمة عليها السلام في بطن أمها محدثة، وكانت تنزل عليها الملائكة بعد وفاة الرسول صلي الله عليه وآله و يشهد بذلك الروايات المتعددة، منها صحيحة أبي عبيدة عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن فاطمة عليها السلام مكثت بعد رسول الله صلي الله عليه وآله خمسة وسبعين يوما ، وكان دخلها حزن شديد على أبيها وكان يأتيها جبرئيل عليه السلام فيحسن عزاءها على أبيها و يطيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه، ويخبرها بما يكون بعدها في ذريتها و كان علي عليه السلام يكتب ذلك.»

«حضرت زهرا عليها السلام در شكم مادرش «محدثه» بود و بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله، فرشتگان بر ايشان نازل مي‌شد. بر اثبات اين مطلب، روايات متعددي شهادت مي‌دهد. یکی از آن‌ها، صحيحه ي ابو عبيده است كه از  امام صادق عليه السلام روايت شده است ... .»

التبريزي، الميرزا جواد، صراط النجاة، ج 3، ص 440.

روايت سوم

در اين روايت دیگری، امام باقر عليه السلام، اوصيای رسول خدا صلي الله عليه وآله را با عنوان «محدث» توصيف كرده است:

«[1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: أَرْسَلَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِلَى زُرَارَةَ أَنْ يُعْلِمَ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ أَنَّ أَوْصِيَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُونَ.»

«عبيد بن زراره مي‌گويد: امام باقر عليه السلام سراغ زراره فرستاد تا به حكم بن عتيبه اعلام كند كه اوصياي پيامبر صلي الله عليه وآله محَدَّث هستند.»

الشيخ الكليني، الكافي، ج 1، ص270.

سيد بدر الدين حسيني، واژه ي «محدثون» را به «ملهمون» تفسير كرده است‌؛ يعني به آن‌ها الهام مي‌شده است:

«قوله عليه السلام: محدثون أي ملهمون.»

الحسيني العاملي، السيد بدر الدين بن أحمد - متوفاي 1020ق - الحاشية على أصول الكافي، ص 166، جمعها ورتبها: السيد محمد تقي الموسوي، تحقيق: علي الفاضلي، چاپ اول، دار الحديث للطباعة والنشر، 1425 ق – 1383 ش.

روايت چهارم

امير مؤمنان عليه السلام در حديث معروف «نورانيت» مي‌فرمايد:

وأنا صاحب اللوح المحفوظ ألهمني الله عز وجل علم ما فيه.»

«من صاحب لوح محفوظ هستم كه خداوند متعال علم آن را به من الهام كرده است.»

المجلسي، محمد باقر - متوفاى1111 ق - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 26، ص 4، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، الطبعة الثانية، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق - 1983م.

2-     آگاهي برخي از خلفا و علماي اهل سنت

البته این نکته نیز باید بیان شود که تنها شیعه نیست که بهره‌مندی ائمه عليهم السلام از علم غیب به وسیله ي الهام را قائل می‌باشد؛ بلکه در منابع اهل سنت نيز رواياتي نقل شده است كه برخي از افراد را به عنوان «محدًّث» نام برده‌ است و بر اساس اين روايات، به این افراد الهام می‌شده است. در ادامه فهرستی از این افراد ارائه می‌گردد:

الف- عمر بن خطاب

  علمای اهل سنت، درباره ي عمر، نقل كرده‌اند كه وي «محَدَّث» بوده است:

«2398 حدثني أبو الطَّاهِرِ أَحْمَدُ بن عَمْرِو بن سَرْحٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن وَهْبٍ عن إبراهيم بن سَعْدٍ عن أبيه سَعْدِ بن إبراهيم عن أبي سَلَمَةَ عن عَائِشَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ كان يقول: قد كان يَكُونُ في الْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مُحَدَّثُونَ فَإِنْ يَكُنْ في أُمَّتِي منهم أَحَدٌ فإن عُمَرَ بن الْخَطَّابِ منهم قال: بن وَهْبٍ تَفْسِيرُ مُحَدَّثُونَ: مُلْهَمُونَ.»

«از عايشه نقل شده كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: در امت‌هاي پيش از شما، افرادی محدث بودند و اگر در ميان امتم [این افراد] باشند، عمر بن خطاب يكي از آن‌هاست. ابن وهب گفته: تفسير «محدثون» ملهمون است [يعني كسي كه به او الهام مي‌شود].»

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج - متوفاى261 ق - صحيح مسلم،ج 4، ص 1864، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، بیروت، دار إحياء التراث العربي.

علماي اهل سنت ، براي واژه «محدثون» ، تفسيرهاي مختلفي آورده اند.

  1. محدَّث يعني كسي كه از روي حدس و گمان سخن مي‌گويد.

ابن اثير جزري پس نقل روايت مي‌گويد:

«محدَّثون؛ أراد بقوله: محدثون، أقواما يصيبون إذا ظنوا وحدسوا ، فكأنهم قد حدثوه بما قالوا.»

«مراد از «محدثون» گروهي هستند كه از روي ظن و حدس سخن درست مي‌گويند؛ گويا آن چه را مي‌گويند برايشان گفته شده است.»

ابن أثير الجزري، المبارك بن محمد ابن الأثير - متوفاى544 ق - معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج 8، ص 610، بر اساس نرم افزار الجامع الكبير.

ابن قتيبه نيز همين تفسير را برای «محدثون» گفته است:

«وقال ابن قتيبة: يريد قوما يصيبون إذا ظنوا وحدسوا، فكأنهم حدثوا بشيء فقالوه.»

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد - متوفاى 597  ق - كشف المشكل من حديث الصحيحين، ج 3، ص 381، تحقيق: علي حسين البواب، الریاض، دار الوطن، 1418 ق - 1997م.

  1. محدَّث به معنای كسي است كه به او الهام مي‌شود.

برخي ديگر از علماي اهل سنت،‌ واژه ي «محدث» را به معناي «مُلْهَم» گرفته‌اند، مراد از آن، كساني هستند كه در دلشان الهام مي‌شود. ابن حجر عسقلاني، در تفسير اين واژه، مي‌نويسد:

واختلف في تاويله فقيل: ملهم. قاله: الأكثر.»

«در تأويل اين واژه اختلاف شده است. گفته شده به معناي الهام شده است. اين دیدگاه را بیش‌تر علما گفته‌اند.»

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل - متوفاى852 ق - فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص50، تحقيق: محب الدين الخطيب، بیروت، دار المعرفة، بی تا.

در این جا باید بیان کرد كه مقصود علماي اهل سنت از «ملهم»، الهام ملائكه به شخص نمي‌باشد؛ بلكه به ذهن ‌آمدن حقيقت مطلب يا همان حس ششم است؛ چنان که بغوي و ابن اثير اين مطلب را بیان كرده‌اند. بغوي در كتاب شرح السنة مي‌نويسد:

قوله: محدثون فالمحدث: الملهم يلقى الشيء في روعه يريد قوما يصيبون إذا ظنوا، فكأنهم حدثوا بشيء، فقالوه وتلك منزلة جليلة من منازل الأولياء.»

«محدث، كسي است كه چيزي در دلش به وي الهام شده است و مقصود از محدثون، گروهي هستند كه در موقع ظن و گمان، درست مي‌گويند؛ گويا اين كه با آن‌ها سخن گفته شده و آن‌ها همان را گفته‌اند. اين جايگاه بالايي از جايگاه اولياست.»

البغوي، الحسين بن مسعود - متوفاى516 ق - شرح السنة، ج 14، ص 22، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، الطبعة الثانية، دمشق - بیروت، المكتب الإسلامي، 1403 ق - 1983م.

ابن اثير نیز، واژه ي «ملهم» را اين‌ گونه تفسير كرده است:

«وقد جاء في الحديث تفسيره: (أنهم ملهمون) والملهم هو الذي يلقى في نفسه الشئ فيخبر به حدسا وفراسة و هو نوع يختص به الله عز وجل من يشاء من عباده الذين اصطفى، مثل عمر، كأنهم حدثوا بشئ فقالوه.»

«ملهم آن كسي است كه در نفس او چيزي القا مي‌شود و از روي حدس و فراست از آن خبر مي‌دهد. اين نوع الهام را خداوند متعال به برخي از بندگان برگزيده‌اش اختصاص مي‌دهد؛ گويا با آنها سخن گفته مي‌شود، آن گاه آن‌ها مي‌گويند.»

ابن أثير الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد - متوفاى606 ق- النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 1، ص 350، تحقيق: طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، بیروت، المكتبة العلمية،  1399 ق - 1979م.

با توجه به مطالب بالا، روشن شد كه مراد از «ملهم»، كساني هستند كه بر اساس يك حس دروني، حدس و گمانشان درست از آب در مي‌آيد. بنابراين، مورد اول و دوم با هم تفاوت چندانی ندارد.

  1. محدثون به معناي كساني است كه به آن‌ها وحي مي‌شود.

ابن عاشور در تفسير التحرير والتنوير، ذيل آيه ي (أو يرسل رسولاً فيوحي بإذنه ما يشاء)، وحي را واقع شدن مراد خدا در نفس پيامبر صلي الله عليه وآله مي‌داند و تصريح مي‌كند كه براي غير انبياء عليهم السلام نيز حاصل مي‌شود. وی پس از آن، به روايت مورد بحث، استناد كرده است:

«والمراد بالوحي هنا: إيقاع مراد الله في نفس النبي يحصل له به العلم بأنه من عند الله فهو حجة للنبيء لمكان العلم الضروري وحجة للأمة لمكان العِصمة من وسوسة الشيطان وقد يحصل لغير الأنبياء ولكنه غير مطرد ولا منضبط مع أنه واقع وقد قال النبي صلى الله عليه وسلم: قد كان فيما مضى قبلكم من الأمم مُحَدَّثون فإن يكن في أمتي منهم أحد فعُمرُ بن الخطاب؛ قال ابن وهب: محدَّثون: مُلْهَمُون.»

«مقصود از وحي، در اين جا، واقع شدن مراد خداوند در نفس پيامبر عليه السلام است به گونه‌اي كه براي آن حضرت علم پيدا مي‌شود كه آن چيز از طرف خداوند است. پس به خاطر اين علم قطعي، اين مطلب برايشان حجت است و از آن جايي كه ايشان از وسوسه‌هاي شيطان مصون هستند، اين مسأله براي امت نيز حجت است. اين نوع از وحي، براي غير پيامبران نيز حاصل مي‌شود، اما شايع و هميشگي نيست. رسول خدا صلي الله عليه وآله می‌فرماید: در ميان امت‌هاي پيش از شما افرادي محدث بودند، اگر در امت من كسي باشد، او عمر بن خطاب است.» 

المقدسي، جمال الدين يوسف بن حسن بن عبد الهادي - متوفای 909 ق - تفسير التحرير و التنوير، ج 25، ص 34، تحقيق: محمد بن ناصر العجمي، الطبعة الأولى، بیروت، دار البشائر الإسلامية، 1418ق - 1997 م.

ابن عاشور بر اين باور است كه بر اساس روايت پيامبر صلي الله عليه وآله، به عمر، وحي مي‌شده است.

  1. محدَّث كسي است كه فرشتگان با او سخن مي‌گويند.

محمد بن اسماعيل بخاري، در این زمینه، نقل کرده است:

«زَادَ زَكَرِيَّاءُ بن أبي زَائِدَةَ عن سَعْدٍ عن أبي سَلَمَةَ عن أبي هُرَيْرَةَ قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم: لقد كان فِيمَنْ كان قَبْلَكُمْ من بَنِي إِسْرَائِيلَ رِجَالٌ يُكَلَّمُونَ من غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِيَاءَ فَإِنْ يَكُنْ من أُمَّتِي منهم أَحَدٌ فَعُمَرُ.»

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل _ متوفاى256 ق_ ، صحيح البخاري، ج 3، ص 1349، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

برخي از علماي اهل سنت، روايت محدث بودن عمر را، به اين معنا تفسير كرده‌اند؛ چنان که ابن حجر عسقلاني و نووي در معتبرترين شرح‌های صحيح بخاري و صحيح مسلم، از اين مطلب با عنوان «قيل» تعبير كرده‌اند:

«وقيل مكلم أي تكلمه الملائكة بغير نبوة.»

«و گفته شده محدث كسي است كه با وي سخن گفته شده است؛ يعني فرشتگان با او سخن مي‌گويند بدون اين كه او پيامبر باشد.»

فتح الباري، ج 7، ص 50

نووي از شارحان صحيح مسلم نيز، در شرح اين واژه، مي‌نويسد:

«وقيل تكلمهم الملائكة وجاء في رواية متكلمون وقال: البخاري يجري الصواب على السنتهم.»

«وگفته شده است كه با محدثون، فرشتگان سخن مي‌گويند و در روايتي، تعبير «متكلمون»‌ آمده است. بخاري گفته: سخن درست بر زبان آ‌ن‌ها جاري مي‌شود.»

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام - متوفاى676  ق - شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 15، ص 166،الطبعة الثانية، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1392 ق.

اين مضمون، در روايت ديگری که طبرانی نقل کرده است، به صورت صريح بيان شده است:

«6726 حدثنا محمد بن أبي زرعة ثنا هشام بن عمار نا إسماعيل بن عياش نا محمد بن مهاجر عن أبي سعد خادم الحسن بن أبي الحسن عن الحسن عن أبي سعيد الخدري قال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم من أبغض عمر فقد أبغضني ومن أحب عمر فقد أحبني وإن الله باهى بالناس عشية عرفة عامة وباهى بعمر خاصة وإنه لم يبعث نبيا إلا كان في أمته محدث وإن يكن في أمتي منهم أحد فهو عمر. قالوا: يا رسول الله كيف محدث؟. قال: تتكلم الملائكة على لسانه.»

«ابو سعيد خدري مي‌گويد:‌ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: كسي‌كه با عمر دشمني كند، با من دشمني كرده است و كسي كه عمر را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد. همانا خداوند در شام عرفه، به مردم، به صورت عام و به عمر، به صورت خاص، افتخار مي‌كند و هيچ پيامبري بر انگيخته نشده مگر اين كه در ميان امتش «محدث» وجود داشته است. اگر در ميان امت من چنين فردي باشد، او عمر است. گفتند: يا رسول الله چگونه «محدَّث» است؟. فرمود: فرشتگان، با زبان او سخن مي‌گويند.»

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب - متوفاى360 ق - المعجم الأوسط، ج 7، ص 18، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد - ‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهرة، دار الحرمين، 1415ق.

نقد اين روايت

روايت بالا، كه درباره ي عمر بن خطاب بود و اهل سنت از آن «محدث بودن» وي را فهميده‌اند، از نظر سند ضعيف است و اعتباري ندارد. در سند اين روايت، شخصي به نام «ابو سعد خادم حسن بصري» قرار دارد كه از نظر علماي رجال اهل سنت، فردي نا آشناست. دیدگاه برخی از این علماء بدین شرح است:

1.     ابو بكر هيثمي؛

وي در كتاب مجمع الزوائد، پس از نقل اين روايت، درباره ي ابو سعد خادم حسن بصري مي‌نویسد: من او را نمي‌شناسم، اما دیگر رجال ثقه هستند.

«عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله من أبغض عمر فقد أبغضني ومن أحب عمر فقد أحبني وإن الله باهى بالناس عشية عرفة عامة وباهى بعمر خاصة وإنه لم يبعث الله نبيا إلا كان في أمته محدث وإن يكن في أمتي منهم أحد فهو عمر. قالوا يا رسول الله: كيف محدث؟. قال: تتكلم الملائكة على لسانه.

رواه الطبراني في الأوسط وفيه أبو سعد خادم الحسن البصري ولم أعرفه وبقية رجاله ثقات.»

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر - متوفاى807  ق - مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 69، القاهرة – بيروت، دار الريان للتراث -‏ دار الكتاب العربي،1407 ق.

2.     ذهبي؛

او نيز در كتاب ميزان الاعتدال‌ تصريح مي‌كند كه من ابو سعد خادم حسن بصري را نمي‌شناسم و روايتش باطل است و انگشت روي همين روايت گذاشته و مي‌گويد:

«10236 ( 483 ): أبو سعد خادم الحسن البصري لا يدرى من ذا و خبره باطل هشام بن عمار حدثنا إسماعيل بن عياش حدثنا محمد بن مهاجر عن أبي سعد خادم الحسن عن الحسن عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من أبغض عمر فقد أبغضني إن الله باهى بالناس عشية عرفة عامة وباهى بعمر خاصة. رواه الطبراني في المعجم الأوسط.»

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان - متوفاى748 ق - ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 7، ص 372، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض و الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية، 1995م.

3.     ابن حجر عسقلاني؛

وي نيز در كتاب لسان الميزان همانند ذهبي گفته است كه من ابو سعد را نمي‌شناسم و خبرش باطل است:

«482 - أبو سعد خادم الحسن البصري لا يدري من ذا خبره باطل. روى الطبراني في المعجم الأوسط عن شيخ له عن هشام بن عمار عن إسماعيل بن عياش عن محمد بن مهاجر عن أبي سعد خادم الحسن البصري عن الحسن عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم من ابغض عمر فقد ابغضني ان الله باهى بالناس عشية عرفة عامة وباهى بعمر خاصة.»

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل - متوفاى852  ق - لسان الميزان، ج 7، ص 51، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، الطبعة الثالثة، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1406ق –  1986م.

4.     علي بن محمد كناني؛

او نیز در كتاب تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة، همين سخن را گفته است:

«21 - أبو سعد خادم الحسن البصرى؛ لا يدرى من ذا و خبره باطل.»

الكناني، علي بن محمد بن علي بن عراق  - متوفاي963 ق - تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة، ج 1، ص 132، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف -  عبد الله محمد الصديق الغماري، الطبعة الأولى، بیروت، دار الكتب العلمية،‌ 1399 ق.

 بنابراين، روايت مذكور، اعتباري ندارد و استناد اهل سنت به اين روايت براي اثبات محدث بودن عمر و سخن گفتن فرشته با او، حقيقت ندارد و چه بسا سرّ اين كه ابن حجر و نووي از اين قول با عبارت «قيل یعنی قول ضعيف» ياد كرده‌اند، ضعف روايتي است كه پايه و اساس آن قول بود.

ب- عبد الوهاب شعراني

عبد الوهاب شعراني نيز ادعا دارد كه از طريق الهام، بر دليلي آگاهي يافته است:

«و قد اطلعني الله تعالى من طريق الالهام على دليل لقول الإمام داود الظاهري رضي الله عنه بنقض الطهارة بلمس الصغيرة التي لا تشتهي.»

«خداوند متعال از طريق الهام به دليل قول امام داود ظاهري مرا آگاه ساخت، قول او اين است كه با لمس صغيره در صورتي كه شهوت بر انگيز نباشد،‌ طهارت نقض مي‌شود.»

الشعراني المصري، عبد الوهاب _ متوفاي 973 ق_، علماء المسلمين والوهابيون، ص 12، بر اساس مكتبة اهل البيت.

البته ما نمي‌توانيم اين ادعاي شعراني را بپذيريم؛ زيرا اولا: دليلي بر اين مطلب وجود ندارد كه افراد عادي چنين توانايي داشته باشند و ثانيا: این سخن، شهادتی به نفع خودش است. جالب این جاست که هنگامی ما، ماجراي فدك و ادعاي حق حضرت صديقه طاهره عليها السلام را مطرح مي‌كنيم، با اين كه آيه ي تطهير در شأن آن حضرت نازل شده، مي‌گويند: ايشان شهادت به نفع خودش داده و شهادت انسان در حق خودش، پذيرفته نيست؛ اما برخی علمای اهل سنت، براي اثبات خودشان و حرفشان، بدون كوچك‌ترين دليلي، ادعاهاي بزرگي را مطرح مي‌كنند. ثالثا: ‌از اشكال بالا كه بگذريم، اگر افرادی عادي غير از پيامبران عليهم السلام، از راه الهام از امور غيبي آگاه شوند، ائمه ي طاهرين عليهم السلام كه فرستادگان الهي هستند، به طريق اولي از غيب آگاه هستند.

تطبيق آيات گروه سوم بر ائمه عليهم السلام در تفاسير دانشمندان اهل سنت

با جست و جويي كه در کلام و سخنان علماي اهل سنت انجام گرفت، آن‌ها، آيات گروه سوم را بر «وَلِيّ»، «ائمه» و «وارثان پيامبر عليهم السلام» تطبيق داده و آن‌ها را مصداق «رسول» معرفی کرده‌ و نتيجه گرفته‌اند كه ائمه ي عليهم السلام پیرو پيامبر صلي الله عليه وآله نيز، از علم غيب بهره‌مند هستند. برای نمونه، در ادامه، برخی از این علما معرفی می‌گردند.

1-     شعبي: وارث رسول از غيب و اسرار با خبر است

اسماعيل بروسوي در تفسير روح البيان در ابتداي سوره ي هود، پيرامون تفسير حروف مقطعه «الر»، نوشته است:

«قالوا: الله اعلم بمراده من الحروف المقطعة فانها من الاسرار المكتومة كما قال الشعبى حين سئل عنها سر الله: فلا تطلبوه و الله تعالى لا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول او وارث رسول.»

«علما گفته‌اند: خداوند به مرادش از حروف مقطعه داناتر است؛ زيرا این از اسرار پنهان خداست؛ چنان که شعبي هنگامي كه از وي درباره اين حروف سؤال شد، گفت: آن‌ها سر خدا هستند و از آن سؤال نكنيد و خداوند هيچ فردي را، جز كساني كه از ایشان راضي است، همانند رسول و يا وارث او، از غيبش مطلع نکرده است.»

حقى بروسوى، اسماعيل‏، - متوفاي قرن دوازدهم‏ - تفسير حقي المسمی بتفسير روح البيان، ج 4، ص90،  بیروت، دار الفكر، بى تا، بر اساس نرم افزار جامع التفاسير.

2-     فخر رازي : خداوند غیر رسولان را نیز از غیب آگاه می سازد

وي در تفسير كبير، ذيل آيه ي «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» تصريح مي‌كند كه مراد آيه اين نيست كه خداوند تنها رسولان را از غيب آگاه مي‌سازد؛ بلكه غير رسولان را نيز از غيب آگاه مي‌سازد:

«و اعلم أنه لا بد من القطع بأنه ليس مراد الله من هذه الآية أن لا يطلع أحداً على شيء من المغيبات إلا الرسل، و الذي يدل عليه وجوه أحدها: أنه ثبت بالأخبار القريبة من التواتر أن شقاً و سطيحاً كانا كاهنين يخبران بظهور نبينا محمد صلى الله عليه وسلم قبل زمان ظهوره و كانا في العرب مشهورين بهذا النوع من العلم، حتى رجع إليهما كسرى في تعرف أخبار رسولنا محمد صلى الله عليه وسلم فثبت أن الله تعالى قد يطلع غير الرسل على شيء من الغيب.»

«قطعا مقصود خداوند از آيه اين نيست كه تنها رسولان را از غيب‌ها آگاه مي‌سازد. دلائلي كه اين مطلب را ثابت مي‌كند، اين است:

اولا: با رواياتي كه نزديك به تواتر است، ثابت شده كه «شق و سطيح» [نام دو نفر است] كه كاهن بودند، از ظهور پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه وآله، خبر مي‌دادند و ‌آن دو، در ميان عرب مشهور بودند كه اين نوع از علم را دارا هستند. تا جايي كه «كسري» در شناخت احوال پيامبر ما صلي الله عليه و‌آله به آن دو مراجعه كرد. پس در نتيجه ثابت شد كه خداوند متعال غير پيامبران را نيز بر مقداري از غيب آگاه مي‌كند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي - متوفاى604 ق - التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 30، ص 149، الطبعة الأولى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1421 ق – 2000 م.

3-     ابن حجر عسقلاني: ولي و تابع رسول از غيب آگاهي دارد

ابن حجر در كتاب فتح الباري شرح صحيح البخاري در تفسير آيه ي بیست و هفت سوره ي جن، مي‌نويسد:

«إلا من ارتضى من رسول فإنه يقتضي اطلاع الرسول على بعض الغيب والولي التابع للرسول عن الرسول يأخذ وبه يكرم والفرق بينهما أن الرسول يطلع على ذلك بأنواع الوحي كلها والولي لا يطلع على ذلك إلا بمنام أو الهام والله اعلم.»

«مقتضاي جمله «الا من ارتضي من رسول»، اين است كه رسول، به برخي از غيب‌ها آگاهي دارد و نيز «ولي» كه پيرو رسول است از ايشان اين علم را مي‌گيرد و به واسطه ي آن، مورد اكرام است. تفاوتش در اين است كه رسول، از راه انواع وحي آگاهي مي‌يابد؛ اما ولي، از راه خواب يا الهام به آن دست مي‌يابد.»

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل - متوفاى852 ق - فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 514، تحقيق: محب الدين الخطيب، بيروت، دار المعرفة، بی تا.

ابن حجر از قول شيخ ابو الفضل بن عطاء، بعد از نقل روايتي آورده است، كه «ولي» به اذن خداوند از غيب آگاهي دارند:

«قال الشيخ أبو الفضل بن عطاء في هذا الحديث عظم قدر الولي .....

قال وفيه دلالة على جواز اطلاع الولي على المغيبات باطلاع الله تعالى له.»

«اين روايت دلالت دارد بر اين كه «ولي» با اطلاع خداوند از غيب آگاه است.»

فتح الباري، ج 11، ص 347

4-     ابن حجر هيثمي: وارثان پيامبر علم غيب دارند

ابن حجر هيثمي تصريح مي‌كند كه خداوند وارثان انبياء عليهم السلام را نيز از علم غيبش مطلع ساخته است:

«لأن الله تعالى أطلع أنبياءه بل وراثهم على مغيبات كثيرة لكنها جزئيات قليلة بالنسبة إلى علمه تعالى فهو المنفرد بعلم المغيبات على الإطلاق كليها وجزئيها دون غيره.»

«خداوند متعال، پيامبران بلكه وارثان آن‌ها را بر غيب بسياري آگاه ساخته است؛ اما اين آگاهي، نسبت به علم خداوند، جزئي و اندك است، پس تنها خداوند است كه مطلقا و به صورت كلي و جزئي بر غيب آگاهي دارد؛ نه غير خداوند.»

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر - متوفاى973 ق - الزواجر عن اقتراف الكبائر، ج 2، ص 724، تحقيق: تم التحقيق والاعداد بمركز الدراسات والبحوث بمكتبة نزار مصطفى الباز، الطبعة الثانية، صيدا – بيروت، المكتبة العصرية، 1420 ق – 1999 م.

5-    حكمت بن بشير بن ياسين: علم غيب انبيا عليهم السلام و اوليا از راه وحي و الهام است

وي از مفسرین ديگر اهل سنت است كه علم غيب انبياء عليهم السلام و اولياء را، با علم غيب اختصاصي خداوند، در تضاد و منافات نمي‌داند:

«وما روى عن الانبياء والاولياء من الاخبار عن الغيوب فبتعليم الله تعالى اما بطريق الوحى او بطريق الالهام والكشف فلا ينافى ذلك الاختصاص علم الغيب مما لا يطلع عليه الا الانبياء والاولياء والملائكة كما اشار اليه بقوله: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ... .»

«خبرهاي غيبي كه از پيامبران و اولياء روايت شده، به تعليم خداوند متعال است يا از طريق وحي يا الهام و مكاشفه؛ پس اختصاص دادن علم غيب به خداوند،  با آن علم غيبي كه خدا آن را به انبياء و اولياء مي‌دهد، منافات ندارد؛ چنان که خداوند در اين آيه اشاره كرده است ... .»

حكمت بن بشير بن ياسين، موسوعة الصحيح المسبور من التفسير بالمأثور، ج 4، ص 548، الطبعة الأولى، المدينة النبوية، الدار المآثر للنشر والتوزيع والطباعة، 1420 ق - 1999 م، بر اساس نرم افزار المكتبة الشاملة.

إبراهيم إبراهيم هلال: خداوند افراد مورد پسند خود را از غيب آگاه ساخته است

ابن حجر در كتاب فتح الباري ذيل روايت «من عاد وليا ...» چند صفحه‌ بحث كرده و از آن نتيجه گرفته است كه ولي خدا نيز، مي‌تواند با اذن خداوند از غيب آگاه شود:

«وفيه دلالة على جواز اطلاع الولي على المغيبات باطلاع الله تعالى وإياه و لا يمنع من ذلك ظاهر قوله: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول) فإنه لا يمنع دخول بعض أتباعه معه بالتبعية لصدق قولنا: ما دخل على الملك اليوم إلا الوزير و من المعلوم أنه دخل معه بعض خدمه.»

«اين روايت، دلالت مي‌كند كه آگاهي ولي، بر غيب، با اذن و اطلاع خداوند، جايز است و ظاهر آيه ي «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا» مانع این سخن نمی‌شود؛ زيرا آيه، ورود برخي از پيروان يك شخص را به خاطر پيروي از او، ممنوع نمي‌کند؛ زیرا مثلا هنگامی كه ما مي‌گوييم: امروز بر پادشاه جز وزير وارد نشد، درست است؛ اما روشن است كه وزير با برخي از خادمانش وارد شده‌ است.»

ابراهيم ابراهيم در شرح اين روايت، كتاب مستقلي نوشته و سخن ابن حجر را نقل كرده و پس نقل آن، درباره ي این آيه ي قرآن، مي‌گويد:

«قلت: الوصف المستثنى للرسول هنا إن كان فيما يتعلق بخصوص كونه رسولا فلا مشاركة لأحد من أتباعه فيه إلا منه وإلا فيحتمل ما قال ، والعلم عند الله عز وجل ' انتهى.»

«مي‌گويم: وصفي كه در اين جا براي «رسول» مستثنا شده، [مراد من ارتضي است] اگر ويژه ي خود رسول باشد، هيچ يك از پيروانش، داخل در اين وصف نيستند [علم غيب ندارند] مگر اين كه خداوند افاضه كند. اما اگر ويژه ي خودش نباشد، آن چه را ابن حجر گفته احتمال دارد و علم آن در نزد خداوند است.»

ابراهيم ابراهيم پس از آن، اين سخن ابن حجر را تصديق كرده و مي‌گويد:

«فأقول: هذا صحيح؛ فإن الله سبحانه قد أطلع على ما يشاء من غيبه من يرتضيه من رسله كما تفيده هذه الآية ... و قد وقع منه [ صلى الله عليه و وآله وسلم] ذلك في غير قضية كاطلاعه حذيفة على أهل النفاق ومعرفته بهم. ... فهذا وأمثاله هو من عند الله سبحانه ... .»

«مي‌گويم: اين سخن صحيح است؛ زيرا خداوند سبحان هر اندازه از غيب خودش را كه بخواهد، به كساني را كه از ايشان راضي است همانند فرستادگانش، می‌دهد؛ چنان که اين مطلب از اين آيه فهميده مي‌شود ... آگاه نمودن از غيب توسط رسول خدا صلي الله عليه وآله در چندين قضيه واقع شده است؛ همانند اين كه حذيفه را از اسامي منافقان آگاه نمود ... اين مورد و امثال آن، از جانب خداوند متعال است.»

إبراهيم إبراهيم هلال، ولاية الله و الطريق إليها، ج 1، ص 504، تحقيق: تقديم ابن الخطيب، القاهرة، دار الكتب الحديثة، بی تا.

6-    علاء الدين بخاري: غير خدا با تعليم خدا مي‌توانند از غيب آگاه شوند

اين عالم اهل سنت، پس از آيه ي «لا يعلم تأويله الا الله» مي‌نويسد:

«ثم إنه لا يمنع أن يعلم غير الله بتعليمه كما قال تعالى: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول.»

«اين آيه، منع نمي‌كند كه غير خدا به واسطه ي تعليم خدا، از تأويل و معناي حقيقي آيات آگاهي يابد؛ چنان که خداوند متعال فرموده: «داناي به غيب خداست، بر غيبش كسي را ‌آگاه نمي‌كند، جز فرستادگاني كه خداوند از آن‌ها راضي باشد.»

البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد - متوفاي730 ق - كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج 3، ص310، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، بیروت، دار الكتب العلمية، 1418ق - 1997م.

نتيجه ‌گیری پایانی

اولا: وهابيت و برخي علماي اهل سنت، گروه ي از آياتِ علم غيب را، كه اين علم را از غير خداوند نفي مي‌كنند، دستاويز قرار داده و بر نفي علم غيب پيامبر صلي الله عليه وآله و ائمه ي اطهار عليهم السلام استدلال کرده‌اند، در حالي كه آيات ديگر را ناديده مي‌گيرند. در اين نوشتار روشن گردید كه گروه ديگري از آيات، علم غيب را براي غير خداوند نيز اثبات مي‌كنند. بنابراین آيات نفی کننده ي علم غيب از غير خدا، ناظر به علم غيب ذاتي و استقلالي است كه تنها براي خداوند است و آيات اثبات علم غيب براي غير خدا، ناظر به علم غيب خدادادي و غير ذاتي است. جمع میان آن‌ها، اين است كه غير خداوند علمشان ذاتي نيست؛ بلكه از جانب خداوند به آن‌ها بخشیده شده است و در نهايت ميان اين دو گروه، هيچ گونه تنافي‌ای وجود ندارد.

ثانيا: ثابت شد كه بر اساس آيات قرآنی، علاوه بر پيامبران عليهم السلام، ائمه طاهرين عليهم السلام نيز علم غيب دارند؛ زيرا واژه ي «رسول» در گروه سوم آيات، شامل همه ي فرستادگان الهي مي‌شود و ائمه عليهم السلام نيز، مصداق «رسول» هستند؛ به دليل اين كه از ديدگاه شيعه و روايات صحيح اهل سنت، مقام امامت، الهي است، و امام را خداوند انتخاب كرده و براي هدايت بشر فرستاده است و در نتيجه، هر علمي را كه پيامبر صلي الله عليه وآله دارد، ‌ائمه عليهم السلام نيز دارند.

موفق باشيد.

گروه پاسخ به شبهات.

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف



نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 136
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست