responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 125

پاسخ به برخي شبهات مذهبي

کد مطلب: ٦٤٢٤ تاریخ انتشار: ٢٥ خرداد ١٣٨٥ تعداد بازدید: 9865 مقالات » عمومي پاسخ به برخي شبهات مذهبي

س 1 - اولين بار چه كسي از زيارت قبر پيامبر ( ص ) جلوگيري كرد ؟.

ج - حاكم نيشابوري ( متوفاي 405 ه" ) از داود بن ابو صالح نقل مي كند : روزي مروان حَكَم ديد كه شخصي صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوي او آمد و گردن او را گرفته ، از جاي بلند كرد و گفت: مي داني چه مي كني ؟! منظور وي اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اي ! زائر كه ابو ايوب انصاري - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آري خوب مي دانم كه چه مي كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر ( ص ) آمده ام.

از رسول اللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبي هر دو صحيح مي دانند!

از اين رخداد تاريخي به خوبي روشن مي شود كه ريشه اين تفكّر از بني اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560.



س 2 - آيا مس قبر شريف پيامبر( ص ) و تبرّك به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است كه كسي از صحابه و تابعين دست به چنين كاري زده است؟

ج - 1 - آري ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پيامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود . ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 352.

2 - ابو ايوب انصاري صورت خود را روي قبر شريف پيامبر ( ص ) گذاشت . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج 4 ، ص 1404.

3 - بلال حبشي خود را روي قبر شريف پيامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مي ساييد ؛ «فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ» . سير اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 358 ؛ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 208.

4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روي قبر شريف مي گذاشت . شرح الشفاء ، ج 2 ، ص 199.

5 - ابن منكدر - تابعي - صورت خود را روي قبر پيامبر ( ص ) مي گذاشت و مي گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشي و لكنت زبان برايم پيش مي آيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و ياري مي طلبم . سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 213.



س 3 - آيا علماي مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر ( ص ) و يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند؟

ج - آري ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملي شافعي و محب الدين طبري و ابو الصيف يماني - يكي از علماي بزرگ مكه و زرقاني مالكي و عزامي شافعي و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است:

1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمي دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالي ندارد . الجامع في العلل و معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 32 ؛ وفاءالوفا ، ج 4 ، ص 1414.

2 - رملي شافعي مي گويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادي ندارد . كنز المطالب ، ص 219.

3 - محب الدين طبري شافعي گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسني المطالب ، ج 1 ، ص 331.

4 - از نظر تاريخي ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مي داشتند و رواياتي هم وارد شده كه تربت مدينه شفاي هر دردي است و امان از جذام و صداع.

از جمله زركشي مي گويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 69.

ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مي كند : «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام».

ابن اثير جزري از پيامبر ( ص ) نقل كرده:

«وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ».

«سوگند به كسي كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاي از هر دردي است .»

سمهودي مي نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمي داشتند وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 544.



س 4 - نمونه اي بياوريد كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته باشند.

ج - دو مورد ذيل ، نمونه اي هستند از موارد بسيار كه از نظر شما مي گذرد:

* تبرك به قبر و خاك قبرِ سعد بن معاذ صحابي

ابن سعد و ذهبي مي گويند: شخصي مقداري از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهي به آن كرد ، ناگهان آن را مشك يافت . طبقات الكبري ، 3 ، 10 - سير اعلام النبلاء ، 1 ، 289.

***

* تبرّك به خاك قبر عبداللّه حداّني

ابونعيم اصفهاني و ابن حجر عسقلاني مي گويند : حداني در سال 183 ه". در روز هشتم ذي الحجه - يوم الترويه - كشته شد و مردم از خاك قبراو همانند مشك برمي داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مي دادند . حلية الاولياء ، ج 2 ، ص 258 - تهذيب التهذيب ج 5 ، ص 310.

البته راجع به قبر بخاري در سمرقند ، و ابن تيميه نيز مطالبي نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعية ج 2 ص 233 ، سير اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البداية و النهايه ، ج 14 ، ص 136.




س 5 - آيا استغاثه و طلب حاجت از غير خداوند جايز است؟

ج - اگر كسي بگويد: اي محمد ، حاجت مرا روا كن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براي تعجيل و انجام كار باشد هيچ اشكالي به نظر نمي رسد . آيات زيادي داريم كه ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { ...وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ...} . نساء : 5.

{ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}. توبه : 74.

{ وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...} . توبه : 59.



با اينكه بي نياز كننده ، تنها خداوند است ، ليكن در اين آيات ، خداوند - عزّوجلّ پيامبر ( ص ) و مؤمنين را نيز رازق و شريك در اغنا وبي نيازي دانسته است . علاوه اينكه ، صحابه به هنگام گرفتاري به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل مي شدند.

عسقلاني مي گويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطي و خشكسالي شدند ، شخصي از اصحاب به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت يا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ...» فتح الباري ، ج 2 ، ص 557. و شخصيت هايي چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلي خلال ، شيخ الحنابله در زمان گرفتاري به قبور اهل بيت پيامبر ( ص ) متوسّل مي شدند:

الف - ابن حِبّان (متوفاي 350 ه" .) در كتاب خود «الثقات» مي گويد: بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا( ع ) رفتم و در مدتي كه در طوس بودم ، هر وقت مشكلي بر من عارض مي شد ، به زيارت قبر آن حضرت مي رفتم و از خداوند مي خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّهِ مشكلم برطرف مي شد و اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم . كتاب الثقات ، ج 8 ، ص 456.

ب - ابن خُزيمه؛ هموكه شيخ بخاري و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است ، شاگردي دارد به نام محمد بن مومل . وي مي گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا ( ع ) در طوس رفتيم ، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگي در شگفت مانديم . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 339.

ج - ابو علي خلال ، شيخ حنابله مي گويد: هرگاه به مشكلي برمي خورم قبر موسي بن جعفر ( ع ) را زيارت مي كنم و به ايشان متوسل مي شوم و خداوند نيز مشكل مرا آسان مي كند . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 120.

د - محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه و احمدبن حنبل به قبر شافعي متوسل مي شدند . مناقب ابي حنيفه ، ج 2 ، ص 199.

ه" مسلمانان ، به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي شدند و براي طلب باران به قبر ايشان پناه مي بردند . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 518.

و - ابن خلكان و ذهبي مي گويند: مردم براي طلب باران به قبر ابن فورك اصفهاني ( متوفاي 406 ه" ) متوسل مي شدند و فيات الاعيان ،ج 4 ص 272 - سير اعلام النبلاء ،ج 17 ،ص 215 ؛ راجع به بخاري و مردم سمرقند مطلبي نيز ذكر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعيه ، 12 ، 469 - و طبقات الشافعيه ،ج 2 ص 234.

نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كرده اند.

قسطلاني گويد: شايسته است كه زائر در كنار قبر پيامبر( ص ) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بي تابي كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر ( ص ) را در حق او بپذيرد . المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 417.



س 6 - چه دليلي بر مشروعيت زيارت قبور داريم؟

ج - در پاسخ اين پرسش ، از كتاب و سنّت مي توان بهره جست و فعل صحابه نيز بر آن بوده:

الف - قرآن كريم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...}. نساء : 64.

«اگر به خود ستم كردند ، سراغ تو مي آيند و استغفار مي كنند و تو اي محمد ، براي آنان طلب مغفرت كني...».

اين آيه به زيارت پيامبر( ص ) در حيات و ممات تشويق مي كند؛ چنانكه سبكي مي گويد : علما از اين آيه عموميت؛ يعني زمان حيات و وفات پيامبر( ص ) را استفاده كرده اند ، چون طبق روايات از پيامبر ( ص ) نقل شده : «حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض عليّ أعمالكم...» طرح التثريب ، ص 297.

ب - سنت پيامبر اكرم( ص ):

روايات و احاديث بسياري از رسول اللّه( ص ) در تشويق به زيارت قبر شريف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي» . السنن الكبري ، ج 5 ، ص 24 5.



ج - فعل صحابه:

عبدالرزاق و بيهقي و ابن عبدالبر روايت كرده اند كه حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زيارت قبر عموي خود حضرت حمزه مي رفت ودر آنجا نماز مي خواند و گريه مي كرد.

حاكم نيشابوري مي گويد : سند و راويان اين حديث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق 3: 572 - مستدرك حاكم ، ج 1 ،377 - السنن الكبري 4 ، 131 - تمهيد شرح مو طا ، 3 ، 234 - و از خليفه ثاني و عبدللَّه بن عمر نيز نقل شده كه به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پيامبر ( ص ) را زيارت مي كردند شفاء السقام ، ص 44 وفاء الوفاء 4 ،1340..



س 7 - حديث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَي ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ...» زيارت قبور و قصد زيارت را منع مي كند؟

ج - خير ، به دلايلي كه در ذيل مي آوريم:

الف - احتمال مي رود كه مستثني منه در اين حديث ، مكان يا مسجد باشد ولي قسطلاني ارشاد الساري ج 2 ، ص 332. ، تأكيد دارد كه مراد مسجد است . بنابراين ، هيچ دلالتي بر «حرمت قصد زيارت» مشاهد متبركه ندارد.

ب - اين حديث در مورد خودش نيز مورد عمل نيست؛ زيرا اگر مراد اين است كه: «جايز نيست قصد كردن به هيچ مسجدي جز سه مسجد...» با عمل پيامبر( ص ) كه به طور قطع هر شنبه به مسجد قبا مي رفتند ، مخالف است.

ج - بلال حبشي به يقين ، به قصد زيارت قبر پيامبر ( ص ) از شام به مدينه آمد و جريان او معروف است.

د - علماي فريقين (شيعه وسني) قصد كردن زيارت پيامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تيميه - يعني همان كسي كه شبهه حرمت زيارت را مطرح كرد - به شدت موضع گرفتند.

* - قسطلاني مي گويد: «قول ابن تيميّة حيث منع زيارة قبر النبي( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقولة عنه» . ارشاد الساري ، ج 2 ، ص 329.

«گفتار ابن تيميه در منع زيارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترين مسائلي است كه از او نقل شده است .»

* - غزالي مي گويد: «كلّ من يتبرك بمشاهدته( ص ) في حياته ، يتبرك بزيارته بعد وفاته ويجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احياء العلوم ، ج 1 ، ص 258 ؛ ذهبي در استدلال به اين حديث تأمل دارد. سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 484.

«هركس پيامبر ( ص ) را در حال حيات مي ديد و متبرك مي شد ، بعد از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت از ايشان متبرك مي شود و شدّ رحال و قصد زيارت پيامبر ( ص ) نيز جايز است.»

ه" احاديثي از طريق فريقين داريم كه تأكيد بر زيارت مطلق قبور دارد.

عَنِ النَّبيّ( ص ) : «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 65.

جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب كرده اند ولي ابن حزم برداشت وجوب كرده است . التاج الجامع للاصول ، ج 1 ، ص 381.



س 8 - آيا جايز است زنان به زيارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پيامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟

ج - پاسخ اين پرسش را اينگونه مي توان داد:

الف - احاديثي داريم كه مي گويد حضرت فاطمه زهرا( س ) و يا عايشه به زيارت قبور مي رفتند؛ «إِنَّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»: سنن الكبري ، ج 4 ، ص 132 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 572.

«فاطمه زهراء ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفت و آنجا نماز مي خواند و گريه مي كرد .»

ابن أبي مليكه مي گويد: «رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشي وَ قُبر بمكة» . مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 570 - معجم البلدان 2 ،214.

«عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان در مكه مي رفت ...او در منطقه اي به نام حبشي كه در نزديكي مكه است مُرد و به مكه انتقال يافت و دفن گرديد».

ب - اين حديث - لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حديث بُريده نسخ شده و يا معارض است ، چنانكه حاكم نيشابوري و ذهبي به آن تصريح كرده اند.

و روايت بريده: «نَهي رَسُول اللّه ( ص ) عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها» . السنن الكبري ، ج 4 ، ص 131 ؛ مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 374 .

ج - علماي اهل سنت فتوي به استحباب زيارت قبور براي زنان داده اند:

* ابن عابدين مي گويد : «هل تستحبُّ زيارة قبره ( ص ) للنساء؟

الصحيح : نعم بلا كراهة ، بشروطها علي ما صرّح به بعض العلماء اما علي الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخي وغيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال و النساء جميعاً فلا اشكال و اما علي غيره فذلك نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قيل واجبة» . رد المحتار ، ج 2 ، ص 263 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 405.

« آيا زيارت قبور براي زنها استحباب دارد؟

آري هيچ كراهتي هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرايطي كه بعضي از علما بدان اشاره كرده اند.

صحيح تر نزد ما و كرخي و ديگران اين است كه جواز زيارت قبور براي مردان و زنان ثابت است و هيچ اشكالي در آن نيست. اما بنا بر غير مذهب - و مبناي - ما ، باز هم قائل به استحباب هستيم چون اصحاب به طور مطلق فتوي به استحباب داده و ويژه مردها ندانسته اند . بلكه بعضي قائل به وجوب آن شده اند .»

د - اين حديث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طريق دارد كه هر سه ضعيف است:

در طريق اول ابن خثيم است و گفته اند كه به احاديث او احتجاج و استدلال نمي شود . ميزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 45 9.

در طريق دوم باذان است كه او هم مورد احتجاج نيست . تهذيب الكمال ، ج 4 ، ص 6.

در طريق سوم عمر بن ابي سلمه است كه او را هم ضعيف دانسته اند. سيراعلام النبلاء ، ج 6 ، ص 33.



س 9 - آيا نماز گزاري و دعا در كنار قبور اوليا و صلحا و يا قبر پيامبر( ص ) اشكال دارد؟

ج - در پاسخ اين پرسش بايد گفت:

الف - آيه شريفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...} دلالت بر رجحان دعا در كنار قبر پيامبر( ص ) دارد ، چون كلمه «جَاءُوكَ» هم شامل زمان حيات است و هم شامل زمان رحلت.

ب - فاطمه زهرا( س ) هر هفته - روز جمعه - كنار قبر حضرت حمزه حضور مي يافت و در آنجا نماز مي گزارد و گريه مي كرد.

حاكم نيشابوري گويد: راويان اين حديث همگي ثقه هستند . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 .

ج - سيره مسلمين بر اين بوده است.

* ابن خلكان مي گويد : سيده نفيسه ، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن علي (ع) در محله اي به نام «درب السباع» به خاك سپرده شده و قبر او - در مصر معروف به استجابت دعا است و بسيار هم مجرب است و فيات الاعيان ، ج 5 ، ص 424.

* شافعي نيز مكرّر به زيارت قبر ابو حنيفه مي رفت و دو ركعت نماز مي گزارد . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.

* زهري هم درباره دعا كنار قبر معروف كرخي مطالبي را نقل كرده است . سير اعلام النبلاء ، ج 9 ، ص 343.

* جزري نيز راجع به قبر شافعي چيزهايي را نقل مي كند . الجواهر المضيئه ، ج 1 ، ص 461.



س 10 - آيا معناي حديث: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ» و حديث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَناً» . مسند احمد، ج 2 ، ص 246 ؛ الموطّا، ج 1، ص 172.

خداوند يهود را لعنت كند چون قبور پيامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند و در حديث ديگر فرمودند : بار خدايا! قبر مرا بت قرار مده .

آيا نهي از نماز و دعا در كنار قبر پيامبر ( ص ) و ساير قبور نيست؟

ج - در پاسخ اين پرسش نيز - مانند پرسشهاي پيشين - بايد به چند نكته بپردازيم:

الف - افرادي كه در سند اين حديث آمده اند ، يا ضعيف هستند و يا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علماي رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَري مسلك بوده است . و «ابو صالح» مردّد بين ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منكر الحديث و ابن بهمان ، شناخته شده نيست . پس حديث از نظر سند مشكل دارد.

ب - حديث هيچ دلالتي بر حرمت نمازگزاري و دعا كردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه به هنگام مرگ فردي از صالحان خود ، مسجدي بر روي قبرش بنا مي كردند و عكس هايي روي آن مي گذاشتند و به سوي آن عكس ها و قبر سجده مي كردند و اين معنا ارتباطي به خواندن نماز براي خداوند و رو به كعبه ايستادن در كنار قبور صالحان ندارد.

* قرطبي مي گويد : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذكّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون كإجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان: إن اسلافهم كانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلك» . ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 497.



* « نياكان آنان عكس هايي از مردگان خود ترسيم كردند تا به آن اُنس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جديت و تلاش كنند و در كنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولي بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نياكان خود جاهل بودند و شيطان هم وسوسه كرده ، به آنان چنين القا كرد كه نياكان شما اين عكس ها را مي پرستيدند و آن را تعظيم مي كردند ، پس پيامبر ( ص ) مردم را از اين انحراف بر حذر داشت .» بنابراين ، هيچ دلالتي بر حرمت دعا و زيارت كنار قبور انبيا و صلحا ندارد.

* بيضاوي مي گويد : «لمّاكانت اليهودوالنصاري يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبيّ( ص ) ...» ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 479.

* « چون يهود و نصاري بر قبور انبيا سجده مي كردند و آن را قبله - و جهت - نماز قرار مي دادند و همانند بت با آن رفتار مي كردند ، مورد لعن پيامبر ( ص ) قرار گرفتند.

و اين معنا هم هيچ ارتباطي با زيارت قبر پيامبر ( ص ) و ائمه طاهرين و صلحا و نماز خواندن براي خداوند - در آنجا - ندارد.

ج - بسياري از علماي اهل سنت فتوي به جواز نماز خواندن در مقبره ها داده اند؛ از جمله آنها مالك بن انس است:

- «كان مالك لا يري بأساً بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّي في المقبرة كانت القبور بين يديه وخلفه و عن يمينه وشماله».

- و قال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر و قال بلغني إن بعض اصحاب النبي كانوا يصلّون في المقبرة» . المدونة الكبري ، ج 1 ، ص 90.

مالك مي گويد : نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد و چنين مي پنداشت كه اگر در اطراف نمازگزار قبرهايي باشد باز هم مشكلي به نظر نمي رسد.

- عبدالغني نابلسي مي گويد : «اذا كان موضع القبور مسجداً أو علي طريق ، أو كان هناك أحد جالساً ، أو أن قبر وليّ من اولياءاللّه أو عالم من المحقّقين ، تعظيماً لروحه المشرفة ، علي تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه وليّ ليتبركوا به ، و يدعوااللّه عنده فيستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحديقة النديه ، ج 2 ، ص 630.

« اگر قبري مسجد شود يا در راه واقع شود... و يا قبر يكي از اولياءاللّه باشد ، و يا عالمي از محققين براي تعظيم روان تابناك او براي اعلام و آگاهي دادن به اينكه او يكي از اولياء اللّه است تا مردم به او تبرك جويند و در كنار آرامگاهش او دعا كنند و مستجاب شود . البته اين كار جايز است و منعي ندارد .»



س 11 - آيا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبيل گنبد ، ضريح و ... منع شرعي دارد؟

ج - به چند دليل پاسخ اين پرسش منفي است و منعي ندارد:

الف دليلي بر حرمت ، جز روايت ابي الهياج نيست صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 61. و نيز اين روايت از نظر سند مورد اشكال است؛ زيرا وكيع و حبيب بن ابي ثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مي باشند.

ب - در دلالت حديث نيز جاي بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّيته» به معناي تخريب بناي قبور نيست بلكه به معناي مسطح كردن آن در مقابل تسنيم؛ يعني بلند كردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند كوهان شتر است.

قسطلاني مي گويد : «السنة في القبر تسطيحه و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابي هياج : لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار ...» ارشاد الساري ، ج 2 ، ص 468.

« سنت پيامبر ( ص ) همان مسطح كردن قبر است و اين سنت - چون شعار پيروان مذهب شيعه گرديده - جايز نيست رها شود و هيچ منافاتي ميان مسطح كردن قبر و روايت أبي الهياج نيست؛ زيرا كه منظور روايت صاف كردن قبر و برابر كردن آن بازمين نيست . بلكه مراد مسطح كردن در مقابل تسنيم است ، و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مي آوريم.

ج - روش مسلمانان اين بوده كه روي قبرها بنا مي ساختند:

1 - بناي حجره شريف نبوي.

2 - قبور ائمه بقيع كه در سال 1345 ه" ق به دست وهابيان تخريب گرديد.

3 - قبر ابراهيم فرزند رسول اللّه ( ص ) در خانه محمدبن زيدبن علي بود و به دست وهابيان تخريب گرديد.

4 - بناي مسجد ، روي قبر حمزه( ع ) . در اوايل قرن دوم هجري و به دست وهابيان تخريب گرديد.

5 - بناي قبر سعد بن معاذ - اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روي آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج 2 ، ص 545.

6 - بنا بر روي قبر باهلي (سال 275 ه" .) در بصره . سير اعلام النبلاء ، ج 13 ، ص 285.

7 - بنا بر روي قبر امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات 6 ، 97.

8 - بنا بر روي قبر سلمان فارسي . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 163.

9 - بنا بر روي قبر ابوعوانه (سال 316 ه" .) . سير اعلام النبلاء ، ج 14 ، ص 419.

خلاصه ، سيره مسلمين؛ چه شيعه و چه سني بر اين بوده است كه بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام بلاد اسلامي همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و كربلا و كاظمين و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخاري در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعي است ، تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمين به مخالفت برخاسته اند.



س 12 - آيا حديث: «نَهي رَسُول اللّه ( ص ) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبني عليه» صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 63. صريح در منع از ساختن بر قبور نيست؟

اولاً - اين روايت با سيره قطعيه مسلمين منافات دارد؛ چنانكه در پاسخ پرسش پيش روشن شد.

ثانياً - سند اين روايات ، جاي بحث دارد؛ زيرا در سند آن ابوالزبير - محمد بن مسلم آمدي - قرار گرفته و علماي رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعيف مي دانند تهذيب الكمال 26 : 407.

و همچنين در سند آن حفص بن غياث است و علماي رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفي دارند تهذيب التهذيب 2 ، 360 - تاريخ بغداد 8 ، 199 - سير اعلام النبلاء 9 ،31 .

و باز در سند اين روايات ، شخصي بنام ربيعه است كه ازدي وابن أبي شيبه و ساجي در باره او تأمل دارند . تهذيب التهذيب 9 ، 143 ، ميزان الاعتدال 3 ، 545 ، تهذيب الكمال 18 ، ص 483 . و بالاخره تمامي طرق و اسناد اين روايات ، مورد اشكال است . به ص 182 «الوهابيه ، دعاوي وردود» مراجعه شود .



س 13 - آيا قراردادن روشنايي بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشكال شرعي دارد؟

ج - به چند دليل بايد گفت خير:

الف - طبق روايات اهل سنت ، پيامبر( ص ) شبي مي خواست وارد قبر و يا قبرستاني شود كه دستور داد چراغ روشن كردند . الجامع الصحيح ، ج 3 ، ص 372.

ب - سيره و روش مسلمين همواره بر اين بوده كه بر روي قبور بعضي از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مي كرده اند:

* قنديل بر روي قبر ابو ايوب انصاري ، در قرن چهارم . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 154.

* قنديل بر روي قبر زبيربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج 14 ، ص 383.

* قنديل بر بارگاه حضرت موسي بن جعفر ( ع ) ، اوايل قرن پنجم . وفيات الاعيان ، ج 5 ، ص 310.

ج - حديث «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشكال سندي است؛ زيرا راوي آن «ابو صالح» است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود مي باشد و شارحان اين حديث گفته اند: نهي در اينجا «ارشادي» است نه «مولوي» چنانكه سِنْدي و عزيزي و علي ناصف و شيخ حنفي بدان اشاره كرده اند . شرح الجامع الصغير ،ج 3 ، ص 198 ؛ سنن نسائي ، ج 4 ، ص 95 ؛ التاج ، ج 1 ، ص 381.



س 14 - آيا نذر كردن براي صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است ؟

ج - آري ، اگر نذر براي خدا باشد و اهداي ثواب براي صلحا و مؤمنان ، همانگونه كه در ميان شيعه رايج است ، به چند جهت جايز مي باشد:

الف - احاديثي از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك ، عَنِ النَّبيّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة ، فأتي رسول اللّه فاخبره . فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم» . ابو داود ، ج 3 ، ص 238.

ثابت بن ضحاك مي گويد : شخصي از پيامبر ( ص ) سئوال كرد ؛ نذركرده ام گوسفندي را در محلي بنام بوانه - در نزديكي ساحل - ذبح كنم ، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر ( ص ) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتي پرستش مي شد؟ عرض كرد: خير - فرمود : آيا در آنجا محل به پا داشتن يكي از اعياد جاهليت بود ؟ عرض كرد ، خير فرمود : به نذر خود وفا كن ، يعني در همانجا گوسفندي را ذبح كن - زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1 - نذر در معصيت خداوند 2 - نذر در موردي كه ملك خود نباشد.

اگر نذر ، طبق روال جاهليت؛ يعني براي بت و اعياد كفار نباشد ، وفاي به نذر لازم است . هر چند شيعه رجحان نذر را شرط مي داند و قرباني در مكاني كه قبلاً بتكده بوده ، راجح نيست ، اما علي ايّ حال اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مي كنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولي بايد صحيح بدانند.

ب - عزامي شافعي در تأييد اين نذرها مي گويد: كسي كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند ، چنين به دست مي آورد كه قصدشان از اين قرباني ها و نذرها براي مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداي ثواب براي آنان ، چيز ديگري نيست و اجماع اهل سنت بر اين است كه صدقه زنده ها براي مردگان سودمند و واصل است . و احاديث در اين زمينه بسيار است . سپس عزامي به يك حديث اشاره مي كند:

سعد از پيامبر( ص ) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود ، صدقه اي مي داد . آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودي به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آري ، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهي را حفر كرد و آن را صدقه براي مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص 133.

ج - قبرهايي از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براي آنان نذرها مي كردند.

* قبر البستي در مراكش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوي . نيل الابتهاج ، ج 2 ، ص 62 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 5 ، ص 346 ؛ تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.



س 15 - نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزاداري ها چيست؟

ج - به يقين جايز است ، زيرا:

الف - اصل در اشياء ، اباحه و جواز است ، مگر دليلي بر خلاف آن بيايد.

ب - نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است.

ج - روش مسلمانان از گذشته تا كنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانكه قسطلاني و دياربكري بدان اشاره كرده اند . تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 323 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 1 ، ص 27.

د - روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم براي مردگان بوده ، چنانكه ذهبي درباره فوت جويني (متوفاي 478 ه" .) مي نويسد:

«غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرووس عاماً بحيث ما اجترأ أحد علي ستر رأسه وكانت الطلبة يطوفون في البلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع» . سير اعلام النبلاء ، ج 8 ، ص 468.

«بازارها تعطيل شد و مرثيه هايي درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت كه اينان يك سال عزاداري كردند و عمامه ها را از سر - به عنوان احترام - تا يك سال برداشتند . اين شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حركت در آمدند و نوحه سرايي مي كردند و با صداي بلند به عزاداري مي پرداختند .»

و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاي 346 ه" .) مي نويسد:

«فغشينا اصوات طبول ، مثل ما يكون من العساكر حتي ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم» . سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 481.

« صداي زدن طبل ها هر صدايي را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه كه در ارتش انجام مي گيرد - مارش عزا - سر و صدا آنچنان بود كه ما گمان كرديم لشگري يورش برده است .»

و در مورد مرگ ابن جوزي (ت 597 ه" .) مي نويسد:

«و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل . . . و اصبحنا يوم السبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي» . سير اعلام النبلاء ، ج 18 ، ص 379.

«در كنار قبر او تمامي ماه رمضان را ماندند و چندين قرآن ختم كردند و به همراه خود شمع و قنديل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزاداري به پا داشتيم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زيادي شركت كردند و مرثيه خواني انجام شد».



س 16 - آيا ازدواج متعه مورد قبول و پذيرش بزرگاني از اهل سنت بوده است؟

ج - بلي ، از آن جمله:

الف - ابن جريج اموي شيخ بخاري كه اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مي كنند ، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت.

ذهبي مي گويد: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع علي ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يري الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه» . ميزان الاعتدال ،ج 2 ، ص 659 ؛ تهذيب التهذيب ،ج 6 ، ص 360.

«ابن جريج يكي از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اينكه او هفتاد زن متعه - نكاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود . او فقيه اهل مكه در زمان خود بود .»

ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصاري ، عمران بن حصين ، ابو سعيد خدري وامير مؤمنان علي( ع ) ، اين عمل را جايز مي دانستند.

ج - خود عمربن خطاب با صراحت مي گويد: «كانتا عَلي عهد رسول اللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهما».

« دو چيز در زمان پيامبر ( ص ) حلال بوده ولي من آن را تحريم و بر آن تعيين عقوبت مي كنم».

چنانكه قوشچي در شرح تجريد ، صفحه 484 ، اين جمله را از او آورده و تحليل و توجيه شگفتي كرده است!

د - در تاريخ طبري ج 2 ، ص 579. آمده است كه اين نهي از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتي و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهي او رسانده است.

ه" خود عمربن خطاب در هيچ موردي اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر( ص ) منع و يا نهي و يا تحريم كرده است ، بلكه مي گويد : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».

و - تنها روايتي - به تعبير آنان صحيحه كه به آن استناد مي كنند كه پيامبر( ص ) متعه را تحريم كرده ، همان حديث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالي - خارج از روايتي كه نقل كرده سخني از او به ميان نياورده اند .



س 17 - چرا شيعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمي خواند؟

الف : چون شيعه آن را حرام و هيچيك از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانسته اند بلكه آن را عملي مستحب و نزد بعضي ديگر در نمازهاي واجب ، مكروه شمرده اند مثلاً رييس مذهب مالكي نماز خواندن دست بسته را مكروه مي داند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مي خواندند تا عمر اين بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبير - از صحابه - و حسن بصري و ابن سيرين - از تابعين - و ليث بن سعد و ابراهيم نخعي از اتباع تابعين قائل به ارسال بودند.

ب : پيامبر ( ص ) در نماز اين كار را نمي كردند

قرطبي مي گويد: «اختلف العلماء في وضع اليدين أحدهما علي الأخري في الصلاة فَكَرِهَ ذلك مالك في الفرض وأجازه في النفل و رأي قوم أنّ هذا من سنن الصلاة و هم الجمهور ، والسبب في اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فيها صفة صلاته عليه الصلاة والسلام ، ولم ينقل فيها انّه كان يضع يده اليمني علي اليسري وثبت ايضا أنّ الناس كانوا يؤمرون بذلك» . بداية المجتهد ، ج 1 ، ص 136.

« يعني درباره دست روي دست گذاشتن در نماز ميان علما اختلاف شده است ، مالك آن را در نمازهاي واجب مكروه و بعضي ديگر جزو آداب و سنن نماز دانسته اند . و اين نظر جمهور اهل سنت است . و علت اين اختلاف نظر اين است كه رواياتي صحيح به ما رسيده است و نماز خواندن پيامبر ( ص ) راتوصيف مي كند و در آن نقل نشده است كه پيامبر ( ص ) دست راست روي دست چپ مي گذاشت و از طرفي به مردم امر مي شد كه در نماز دست روي دست بگذارند .»

ج - عمده دليل جمهور ، روايت بخاري و مسلِم است.

* روايت بخاري: «عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون أن يضع الرجل اليد اليمني علي ذراعه اليسري في الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ينمي ذلك الي النَّبيّ» صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 135.

« ابو حازم از سهل بن سعد نقل مي كند: مردم مأمور مي شدند كه - مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند .



ابو حازم مي گويد: اين مطلب را صحيح نمي دانم مگر اينكه امر كننده آن پيامبر ( ص ) باشد».

نكته : روشن نيست كه چه كسي مردم را به اين عمل امر كرده است؟ آيا عمر بوده و يا كس ديگر و چنانكه از عيني ، شارح بخاري به دست مي آيد ، اين روايت مرسل است . عمدة القاري 5 : 278 . وهمچنين ازسيوطي . التوشيح علي الجامع الصحيح ، ج 1 ، ص 463 و نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 187.

* عن علقمة بن وائل و مولي لهم انهما حدثاه عن اَبيه وائل بن حجر أنّه راي النبي( ص ) رَفَع يَدَيهِ حين دخل الصلاة . . . ثمّ وضع يده الُيمْني عَلي الْيُسْري » صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 150.

اين روايت هم مرسل است؛ زيرا كه اهل سنت روايت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مي دانند.

ابن حجر از ابن معين نقل مي كند: «علقمة بن وائل عن أَبيه مرسل» . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 247 ؛ تهذيب الكمال ، ج 13 ، ص 193 .

د - اهل بيت پيامبر ( ع ) از آن نهي كرده و گاهي بعنوان «لا تفعل ذلك التكفير» و گاهي به عنوان «يفعل ذلك المجوس . . .» از فعل آن جلوگيري كرده اند و طبق بعضي از نقل ها ريشه آن به اسراي عجم منتهي مي شود و خليفه ثاني اين عمل را پسنديد و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الكلام ، ج 11 ، ص 19 ؛ مصباح الفقيه ، ص 402.



س 18 - صلاة تراويح چيست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟

ج - اصل نوافلِ شبهاي ماه رمضان بيست و يا سي ركعت است و تا اينجا ميان فريقين اختلافي نيست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخاري از عمربن خطاب ، ايشان مردم را وادار به جماعت كرد و نام آن را بدعت گذاشت:

«فقال عمر: إنّي أري لو جمعتُ هولاء عَلي قاري ءغ واحد ، لكان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلي اُبيّ بن كعب ، ثمّ خرجت معه ليلة اخري والناس يصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخاري ، ج 1 ، ص 342.



« عمر گفت : نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معني تصميم گرفت: و ابي بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.

راوي مي گويد سپس در شب ديگري به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مي خوانند.

عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبي است».

قسطلاني مي گويد: عمر از آن با تعبير «بدعت» ياد كرد؛ چون پيامبر( ص ) براي مردم به جماعت خواندن - نماز تراويح - را بيان نكرده بود و در زمان ابوبكر نيز نبوده است . ارشاد الساري، ج 4 ، ص 656.

و عيني مي گويد : عمر تعبير « بدعت » آورد ، چون پيامبر ( ص ) جماعت را براي اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود . عمدة القاري ، ج 11 ، ص 126.

قلقشندي مي گويد : عمر اوّلين كسي است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجري بود . مأثر الانافة في معالم الخلافة ، ج 2 ، ص 337.



س 19 - آيا بدعت به حَسَن و غير حسن تقسيم مي شود و منظور خليفه دوم از «نعم البدعه » چيست؟

ج - مسلماً هر بدعتي ، ضلال و گمراهي است؛ «وَكُلُّ ضلالٍ في النار» ، پس تقسيم بدعت به «حسن» و «غير حسن» را بسياري از علماي اهل سنت مردود شمرده اند؛ مانند شاطبي و ابن رجب حنبلي و غامدي از نويسندگان معاصر عربستان در كتاب «حقيقة البدعة و احكامها» مي نويسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعية الواردة في ذمّ عموم البدع . ذلك أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة و علي كثرتها لم يرد فيها استثناء البتة و لم يأت فيها ما يقتضي أنّ فيها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . علي انّ القاعدة الكلّية في ذمّ البدع لا يمكن أن يخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج 1 ، ص 138.

«اينكه بگوييم بعضي از بدعتها حسن و نيكو است اين مطلب با ادلّه شرعي كه تمامي بدعتها را مذموم مي داند ، تناقض دارد ، زيرا نصوصي كه بدعت را مذمت مي كند و مردم را از آن برحذر مي كند عام است و مطلق و بدعتي از آن استثنا نشده است و دليلي هم نيامده كه بگويد بعضي از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده كلي كه در مذمت بدعت وارد شده ممكن نيست از دايره آن ، فردي از آن خارج شود .»



س 20 - احاديثي نقل شده كه امير مؤمنان ( ع ) نماز تراويح را مي خواند و يا بر آن ، امام جماعت تعيين مي كرد و يا اينكه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهُ كَما نَوَّرَ مَساجِدَنا» اين احاديث با بدعت بودن تراويح چگونه جمع مي شود؟

ج - اين نسبت از نظر شيعه مسلماً دروغ است و از نظر علماي اهل سنت نيز ثابت نيست؛ چنانكه در اين باره بيهقي چهار يا پنج روايت نقل كرده و خودش سند همه را ضعيف مي داند و با تحقيق در روايات ، به يك روايت كه سند آن صحيح باشد برخورد نكرده ايم.

افزون بر اين ، ثابت نشده است كه خودِ عمربن خطاب نيز نماز تراويح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نيز به شدت از آن نهي مي كرد . امير المؤمنين ، علي( ع ) نيز به هنگام خلافت در كوفه با اين مظهر مخالفت كرد و معارض اقامه آن بود.

«لَمَّا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ( ع ) بِالْكُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً يَؤُمُّنَا فِي رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا فِيهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا يَقُولُونَ ابْكُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج 3 ، ص 639.

« زماني كه امير مؤمنان علي ( ع ) در كوفه بودند مردم كوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت براي نماز تراويح كردند ، حضرت جواب منفي داد و آنان را از اقامه نوافل شبهاي ماه رمضان به جماعت نهي كرد . چون شب هنگام فرا رسيد به هم ديگر مي گفتند بر رمضان گريه كنيد واي بر رمضان.



س 21 - آيا به هنگام تشريع اذان ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» بود يا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟

ج - به دلايلي كه در ذيل مي آيد ، جزو اذان نبوده است:

الف - روايت صحيحي كه اهل سنت نقل مي كنند ، روايت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ب - سعيد بن مسيب با صراحت مي گويد: «ادخلت هذه الكلمة في صلاة الفجر» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ج - امام مالك در «موطأ» تصريح مي كند كه اين عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضميمه شد:

«عن مالك: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلي عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ يُؤْذنه لِصَلاة الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن يجعَلَها في نِداء الصّبح» . الموطا ج 1 ، ص 72.



«مالك مي گويد مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولي او را خفته يافت لذا فرياد برآورد : «الصلاة خير من النوم؛ «نماز از خوابيدن بهتر است . عمر دستور داد تا اين جمله را در اذان صبح قرار دهند .»

د - شافعي آن را مكروه و در يكي از دو قول آن را بدعت مي داند و شوكاني مي گويد : «لَو كانَ لما انكره عَلِيّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 38.

يعني اگر جزو اذان بود هرگز حضرت علي ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمي كردند.

ه" ابن جريج از عمربن حفص نقل مي كند كه سعد ، نخستين كسي بود كه در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج 1 ، ص 474.

و - ابن حزم مي گويد: «لا نقول بهذا - الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم يأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلي ، ج 3 ، ص 16 0.



يعني ما اين جمله را در اذان نمي گوييم؛ زيرا كه از پيامبر ( ص ) به ما نرسيده است.



س 22 - آيا حي علي خير العمل جزو اذان بوده و كسي از صحابه و تابعين اين جمله را در اذان آورده است؟

ج - طبق روايت صحيح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنيف ، اينان ( حتي پس از اينكه اين جمله از اذان حذف گرديد ) در اذان خود آن را مي آوردند . المحلي ، ج 3 ، ص 160.

بيهقي هم روايتي از امام زين العابدين ( ع ) نقل مي كند كه ايشان اين جمله را در اذان مي آورد و مي فرمود: اذان اول اين است ! السنن الكبري ، ج 1 ، ص 624.

همچنين حسن بن يحيي بن الجعد و زيد بن ارقم و شافعي - در يكي از دو قول خود اين جمله را ذكر مي كرد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 39 ، البته اين شيوه بحث از ديدگاه اهل سنت است .



س 23 - نظر صحيح در باره رجعت چيست؟

ج - در توضيح رجعت بايد گفت:

الف - مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعي از مؤمنان و جمعي از كفار به دنيا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و اين امر محال نيست و ده ها بلكه صدها روايت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشكلي پيش نمي آيد ولي بعضي از اهل سنت در ردّ و انكار آن ، پافشاري مي كنند.

ب - رجعت در امت هاي پيشين ، نمونه هاي بسيار دارد:



1 - رجعت هفتاد نفر از قوم موسي.

2 - رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ . . .} بقره : 243. .

يعني : آيا نديدي به سوي آنانكه بيرون رفتند از خانه هايشان و ايشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ايشان را خدا كه بميريد ، سپس آنان را زنده كرد.

او كالذي مر علي قرية . بقره : 259 .

3 - رجعت عزير بعد از صد سال.

4 - رجعت سام بن نوح به دنيا.

5 - رجعت فرزندان ايّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 316 ؛ جامع البيان ، ج 16 ، ص 42 ؛ تفسير نيشابوري ، ص 44 ؛ الشيعه و الرجعه ، ج 2 ، ص 154 تأليف مرحوم آيت اللّه شيخ محمد رضا طبسي . رجعت از نظر شيعه: 28 .

6 - رجعت يوشع ، اليسع ، اشموئيل . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 280 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 11 ، ص 170 ؛ الكامل في التاريخ ، ج 1 ، ص 154.

ج - در اسلام نيز نمونه هاي زيادي از رجعت وجود داشته است و كساني ، پس از مرگ ، به دنيا بازگشتند . ابن ابي الدنيا از علماي عامه (متوفاي 208 ه" .) در اين زمينه كتابي نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» كه در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هايي از كساني را كه بعد از مرگ زنده شده اند ، جمع آوردي كرده است . اينك چند نمونه از آن را مي آوريم:

1 - رجعت زيدبن خارجه.

2 - رجعت جواني از انصار.

3 - رجعت مردي از مقتولين مسيلمه.

4 - رجعت ابن خراش.

5 - رجعت يكي از بستگان - دايي - ابن ضحاك.

6 - رجعت رؤبه دختر بيجان.

7 - رجعت شخصي از بني جُهينه.

و نمونه هاي ديگر . ..

و نيز حديثي از پيامبر ( ص ) نقل مي كنند كه: «ليأتينّ عَلي أمّتي ما أتي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذي ، ج 5 ، ص 26.

يعني: آنچه بر سر امت هاي پيشين آمد بر سر امت من نيز بدون كم و كاست خواهد آمد.

بخاري مي گويد: عَنِ النَّبيّ( ص)

« لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّي لو دخلوا في جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا يا رسول اللّه اليهود و النصاري؟ قال: فمن إذن» . بخاري ، ج 4 ، ص 264.

« تمامي سنتهاي پيش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهيد كرد . و حتي اگر به لانه سوسماري وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهيد كرد . عرض كردند يا رسول اللّه منظور شما از پيشينيان يهود و نصاري هستند فرمود ، آري ، چه كسي غير از آنان را قصد دارم؟!

بالأخره - در اين زمينه ، از ائمه طاهرين بيش از پانصد روايت رسيده است . اضافه بر آيات شريفه اي كه به رجعت تفسير شده است . الشيعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 161.

علامه طباطبايي مفسر بزرگ شيعه درباره رجعت مي فرمايد: «اگر در اين زمينه به كاوش بپردازي ، بسياري از آياتي را مي يابي كه از ائمه طاهرين به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور امام( ع ) تفسير كرده اند ، و اين نيست مگر به لحاظ وحدت سنخيت بين اين سه معنا . وليكن چون مردم در حقيقت قيامت بحث نكرده اند و در زمينه كشف از هويت و واقعيت اين روز عظيم به تحقيق وسيعي نپرداخته اند ، در معناي اين روايات اختلاف پيدا كرده و بعضي آن را رد و طرح كرده اند - و حال آنكه بيش از پانصد روايت است . و بعضي ديگر آن را تأويل كرده و حال آنكه آنها در كمال ظهور و يا صراحتند.

و بعضي ديگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظري نقد كرده اند . . . تفسير الميزان ، ج 2 ، ص 108.

علامه طباطبايي بحث مفصلي را مطرح مي كند كه از حوصله اين جزوه خارج است.



س 24 - آيا در كتابهاي اهل سنت درباره يورش به خانه وحي يعني خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره اي شده است؟

ج - آري جريان جسارت به پاره تن رسول الله يعني سيده نساء العالمين حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراء روشن تر از اين است كه نياز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان كتب حديث و تاريخ و رجال از اهل سنت با اينكه بناي بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقايق داشته اند ، باز هم نتوانسته اند تمامي آنچه را كه اتفاق افتاد مخفي كنند لذا با شرمندگي و احتياط هر يك به گوشه اي از آن فاجعه اشاره كرده اند؛ بعضي به آوردن آتش توسط خليفه ثاني ،«و معه قبس من نار» تاريخ طبري ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابي شيبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفريد ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه" ، انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .

بعضي ديگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشي و معه جماعة حتي اتوا باب فاطمة . . .و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا علياً . . .» الامامة و السياسة ، ج 1 ،ص 12 .

گروهي هم به سقط جنين و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره كرده اند؛

«ان عمر رفَسَ فاطمة حتي أسقطت محسناً» سيراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان الميزان ، ج 1 ، ص 373؛ ميزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .

و عده اي به هتك حرمت ايشان و شكسته شدن استخوان پهلو و پايمال كردن حقوق و ارث ايشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و كسر جنبها ، و اسقطت جنينها» فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 34؛ جويني شافعي ، متوفي سال 722 ، او شيخ و استاد شمس الدين ذهبي است .

گروهي ديگر به عذر خواهي عمر و ابوبكر از ايشان بعد از فاجعه - كه خود دليل گويا بر اصل جريان است - اشاره دارند:

«فقال عمر لابي بكر انطلق بنا الي فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جميعاً ، فاستأذنا علي فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتيا علياً فكلمّاه ،فادخلهما عليها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الي الحائط فسلَّما عليها فلم ترد عليهما ، السلام .» الامامة والسياسة ، ج 1 ،ص 12 .

«عمر به ابوبكر گفت: برويم به حضور فاطمه زهرا ، زيرا كه ما ايشان را به خشم آورده ، ناراحت كرديم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت اميرالمؤمنين علي ( ع ) آمده و ايشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روي برگردانيد و جواب سلام آن دو را نداد .»

ذهبي مي گويد: «اتي ابوبكر فاستاذن ، فقال علي: يا فاطمة ، هذا ابوبكر ، يستأذن عليك ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل عليها يترّضاها .» سيراعلام النبلاء ،ج 2 ،ص 121 .

«ابوبكر خدمت علي بن ابي طالب آمد و طلب اذن براي زيارت و عذر خواهي از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت علي به فاطمه زهرا فرمود: ابوبكر اذن مي طلبد ايشان عرض كرد: آيا دوست داري به او اذن دهم؟ فرمود: آري؛ پس ابوبكر اذن يافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضايت و عذر خواهي كرد .» دقت كنيد: كه ذهبي جريان عذر خواهي و پشيماني را چگونه با احتياط و سانسور شديد نقل مي كند ، به گونه اي براي خواننده و مطالعه كننده اصل جريان و حادثه كاملا روشن و واضح نشود .

بعضي به پشيماني خليفه اول به هنگام مرگ از يورش به خانه وحي اشاره دارد:

«وددت اني لم اكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق علي الحرب .» المعجم الكبير ، ج 1 ،ص 62؛ شماره حديث 43 ، كتاب الاموال بن سلام ص 174متوفي 224ه$ - ولي اين عبارت را تغيير داده و به جاي آن كلمه «كذا و كذا» آورده است .

«اي كاش خانه فاطمه را رها مي كردم وبه آن يورش نمي بردم و آن را باز نمي كردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»



س 25 - آيا در عبارات و متون كتابها ، تحريف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟

ج - البته بعضي از عبارات را تا بحال نتوانسته اند تغيير دهند مثلاً در كتاب العقد الفريد ابن عبد ربه اندلسي ، ظاهراً در بعضي از عبارات آن تصرف نكرده اند و همان متن موجود است:

«بعث اليهم ابوبكر عمر بن الخطاب ليخرجهم من بيت فاطمة و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار علي ان يضرم عليهم الدار ، فلقيته فاطمة ، فقالت: يابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الامة .» العقد الفريد ، ج 4 ،ص 260 .

«ابوبكر عمر را براي تعقيب و شكستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بيرون آمدن ممانعت كردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالي كه شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روي آنان به آتش بكشد . فاطمه زهرا به او برخورد كرد و فرمود: اي پسر خطاب آيا آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟!»

گفت: آري مگر آنكه راه مردم را پيش بگيريد يعني همانطور كه آنان بيعت كردند شما هم بيعت كنيد ، ولي در كتاب هاي ديگر تحريف صورت گرفته است ، ما در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم:

1 - در معارف ابن قتيبه عبارت زير از آن حذف شده است:

«ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي .» كفاية الطالب ، ص 413 ، المناقب ، ح 3 ، ص 407 - «يعني در اثر فشار و حمله قنفذ عدوي ، حضرت محسن سقط گرديد .»

2 - تحريف در مروج الذهب ، در چاپ ميمنية ج 3 ،ص 86 چنين آمده است: عروة بن الزبير در مقام دفاع از كار برادرش چنين مي گويد: عبدالله بن زبير ، بني هاشم را در شعب محاصره و تهديد به سوزانيدن كرد ، همانطور كه عمربن الخطاب با بني هاشم به هنگامي كه از بيعت با ابوبكر تخلف كردند چنين كرد؛ يعني هيزم جمع كرد تا خانه را به آتش بكشد .

ولي در چاپهاي جديد ، اين عبارت حذف شده است . اما با تمام تحريفات ، باز هم كتابهاي فريقين مملو از نقل اين مطالب است ، و اين گونه برخوردها حقيقت را تغيير نمي دهد.

راجع به جريان يورش به خانه وحي ، به چند ماخذ و منبع براي نمونه اشاره مي شود: اثبات الوصية ص 143 - الوافي بالوفيات ، ج 6 ، ص 17 ، الخطط ، ج 2 ، ص 346 ، الفرق بين الفرق ، ص 148؛ الملل و النحل ، ج 1 ، ص 57؛ الشافي ، ج 4 ، ص 120؛ شرح ابن ابي الحديد ، ج 14 ، ص 193 و ج 2 ، ص 60؛ بحارالانوار ج 28 ، ص 270 و ج 30 ، ص 294؛ تلخيص الشافي ، ج 3 ، ص 156 ، تقريب المعارف ، ص 23؛ الطرائف ، ص 274 - و مأساة الزهراء و دهها كتاب ديگر.

به اميد اينكه بتوانيم در فرصت مناسب اين واقعيات را در جزوه اي ويژه گرد آورده و در اختيار علاقمندان قرار دهيم ، و دنباله اين شبهات و پاسخ هاي آن را نيز در جزوات ديگر تقديم كنيم .


نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 125
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست