responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 108

ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت

کد مطلب: ٦٤٠٦ تاریخ انتشار: ١٥ فروردين ١٣٨٦ تعداد بازدید: 8940 مقالات » عمومي ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت

ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت
شايد به ذهن بعضي خطور كند كه طرح مسايل اختلافي بين شيعه و سنّي، و يا شيعه و وهّابيّت، با جريان وحدت ميان مسلمانان منافات داشته باشد، و يا زمينه رنجش خاطر بعضي فراهم شود، و يا موجب تفرقه گردد، بدين منظور نا گزيريم نسبت به مفهوم وحدت و عوامل آن به صورت گذرا اشاره كنيم.
n شكي نيست كه يكي از عوامل پيشرفت ملتها و رمز پيروزي آنان، پيوند و اتحاد بوده است، همانگونه اي كه با اتحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد تشكيل و با پيوستن جويهاي كوچك به همديگر رودخانه هاي عظيم ايجاد مي شود، با اتحاد انسانها نيز صفوف بزرگي تشكيل مي شود كه دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فكر تجاوز به آنان را براي هميشه از سر بيرون مي كند (تُرْهِبُونَ بِهِي عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ)
(( انفال: 60. )).
n قرآن مجيد ملل اسلامي را به سوي يگانه عامل وحدت، «تمسك به حبل اللّه» دعوت مي كند، و از هر گونه تفرقه برحذر مي دارد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ )
(( آل عمران: 103. )).
بلكه اختلاف و پراكندگي و به جان هم افتادن را يكي از بدترين عذابها به شمار مي آورد: (قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْض)
(( انعام: 65. ))،
«بگو او تواناست كه از بالاي سرتان يا از زير پاهايتان عذابي بر شما بفرستد، يا شما را گروه گروه به هم اندازد ]و دچار تفرقه سازد[ و عذاب بعضي از شما را به بعضي ديگر بچشاند».
ابن اثير مي گويد: مراد از «شِيَعاً» همان تفرقه ميان امت اسلامي است
(( النهاية في غريب الحديث: 2/520. )).
n رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد: «مثل المؤمنين في توادّهم وتعاطفهم وتراحمهم بمنزلة الجسد إذا اشتكي منه شي تداعي له سائر الجسد بالسهر والحمّي» ((مسند أحمد: 4/270. )).
(تمام مسلمانان عالم اعضاء يكديگر هستند وهمه آنان بمنزله يك جسد مي باشند، كه اگر عضوي از آن به درد آيد ساير اعضاء نيز متأثّر خواهد شد).

اهمّيّت وحدت در عصر حاضر
و شكّي نيست كه ما در عصري زندگي مي كنيم كه تمامي دشمنان براي نابودي اسلام هم پيمان گشته و تمامي امكانات سياسي و اقتصادي خود را در سقوط اسلام از صحنه بين الملل بكار گرفته اند.
كه طرح نوين «هانتيگتون»، بزرگ نظريّه پرداز كاخ سفيد و استراتژيست معروف يهودي در كتاب «برخورد تمدّنها» مؤيّد اين مطلب است.
و همچنين نظريه دكتر مايكل برانت، يكي از معاونان سابق سازمان اطلاعات مركزي امريكا (سيا) كه در كتاب A Plan to divis and desnoylte theology«نقشه اي براي جدايي مكاتب الهي» آمده، مي گويد: افرادي كه باشيعه اختلافات نظر دارند آنها را عليه شيعه منظم و مستحكم كرده، وكافر بودن شيعه گسترش داده شود و آن ها را از جامعه جدا نموده وعليه آن ها مواد نفرت برانگيز نوشته شود
(( روزنامه جمهوري اسلامي مورخ 5/3/1383 هفته نامه افق حوزه 28/2/1383. )).
بنا بر اين در چنين عصري بيش از هر عصر ديگر، مسلمانان نياز به وحدت دارند، و شايد بيش از هر زماني جامعه اسلامي به همكاري و مساعدت يكديگر نيازمند است.
گِلادِستون
(( Gladstone سياستمدار انگليسي (1809 ـ 1898) رهبر ليبرالها بود و چهار بار به مقام نخست وزيري انگلستان رسيد. ))
نخست وزير اسبق بريتانيا مي گويد: «مادام هذا القرآن موجوداً في أيدي المسلمين، فلن تستطيع أروبا السيطرة علي الشرق ولا أن تكون هي نفسها في أمان». مادامي كه قرآن در دست مسلمان هااست، اروپا نه مي تواند بر شرق تسلط يابد و نه احساس امنيت كند
(( الإسلام علي مفترق الطرق ص 39. )).
بِنْ گُورْيُون
(( بن گوريون Ben Gurion فردي كه نام «اسرائيل» را بر رژيم صهيونيستي نهاد، نه بار به نخست وزير رژيم صهيونيستي رسيد.
او زندگي خود را وقف صهيونيسم كرد، جنگ اشغال فلسطين را در سال 1948 فرمانهدهي كرد از جمله رخدادهايي كه در دوره نخست وزيري وي صورت گرفت مي توان به موارد زير اشاره نمود:
1 ـ جنگ 1948 كه باعث بوجود آمدن رژيم صهيونيستي شد.
2 ـ موج هاي بي سابقه مهاجرت يهوديان.
3 ـ افزايش شهرك هاي صهيونيست نشين.
4 ـ حمله مشترك و سه گانه رژيم صهيونيستي، انگليس و فرانسه عليه مصر در سال 1956. ))
نخست وزير اسبق دولت غاصب صهيونيستي مي گويد: «إنّ أخشي ما نخشاه أن يظهر في العالم العربي، محمد جديد». آن چه كه ما را به وحشت انداخته اين است كه مي ترسيم در جهان عرب محمد تازه اي ظهور كند
(( روزنامه «الكفاح الإسلامي» سال 1955. م، هفته دوم، ماه نيسان. )).
بالاتر از همه اين ها، با اين كه يكي از اصول مسلم مسيحيت، كشته شدن حضرت مسيح به دست يهود بوده و به همين خاطر، در طول 20 قرن بغض و كينه وعداوت ميان آنان حاكم بود، ولي براي ايجاد وحدت ميان مسيحيت و يهود در برابر مسلمين، دولت واتيكان طي اطلاعيه رسمي از اين اصل صرف نظر كرده و يهود را از اين جنايت تبرئه مي كند.
وجاي شگفت اين است كه اين اعلاميه در سال 1393 هجري مطابق با 1973 ميلادي هم زمان با جنگ اسرائيل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نيروهاي يهود ونصاري را در برابر مسلمانان بسيج نمايد
(( مع رجال الفكر ج 1 ص 162. )).
با توجه به نكات ياد شده، اهمّيّت سخن رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) كه مي فرمايد: «من أصبح ولم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم» كسي كه به فكر مشكلات برادران ديني خود نباشد مسلمان نيست، در اين زمان بيش از هر زمان ديگر ملموس باشد.
بديهي است در موقعيت فعلي، هر گونه حركت مشكوك كه موجب تفرقه ميان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نيست.
و هرگونه فحش و ناسزا قبل از آنكه به وحدت ميان مسلمين و تقريب بين مذاهب ضربه بزند، چهره نوراني مكتب اسلام را در سطح بين الملل مخدوش مي كند، و طبقه تحصيل كرده را به مكتب نوراني اسلام بدبين مي سازد.

اهداف وحدت
هدف از وحدت، يكي كردن مذاهب و از بين بردن ديگر مذاهب نيست، و غرض مؤسّسان تقريب هم جايگزيني اشعري بجاي معتزله و سني را تبديل به شيعه و حنفي را حنبلي ساختن و يا بعكس نبوده است زيرا اين امر نه تنها كاري دشوار بلكه امري غير ممكن مي باشد.
بلكه همّت آنان نزديك نمودن صاحبان مذاهب مختلف به همديگر با تكيه بر مشتركات، و قرار دادن همه مسلمانان را در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شيخ محمّد تقي قمّي، مؤسّس «دار التقريب بين المذاهب الإسلاميّة» و نماينده حضرت آيت اللّه العظمي بروجردي در مدرسه فيضيّه مي گفت: هدف از تأسيس اين مركز، تقريب ميان مذاهب است نه توحيد مذاهب، يعني هدف اين نيست كه شيعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگيرد، و يا سنّي از مباني اعتقاديش دست بر دارد.
علت فاصله ميان مذاهب، عدم آشنايي صحيح از مباني فكري يكديگر است، و با تأسيس اين مركز، صاحبان انديشه هاي هر يك از مذاهب، با حفظ مباني اعتقادي خود و احترام به معتقدات همديگر، مسائل اختلافي را در محيطي آرام مطرح نمايند. تا ضمن آشنائي با افكار همديگر، و مشتركات ميان مذاهب، تفاهم بيشتري داشته باشند. كه اين قضيّه در نهايت به نفع شيعه است.
n در تاريخ 24 ژوئن 2001، برابر با سوم تير 1380، شبكه تلويزيوني ANNدر لندن، ميزگردي درباره تقريب بين مذاهب اسلامي، و وحدت مسلمانان، با شركت جمعي از متفكران ايراني و لبناني و مصري و بريتانيايي تشكيل داده بود، آقاي شيخ محمّد عاشور، معاون رئيس دانشگاه الأزهر و رئيس كميته گفتوگو بين مذاهب اسلامي كه به صورت تلفني با برنامه در تماس بود، گفت:
«فكرة التقريب بين المذاهب الإسلاميّة لاتعني توحيد المذاهب الإسلاميّة ولاصَرْف أيّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقريب تضليل فكرة التقريب ... فإنّ الاجتماع علي فكرة التقريب يجب أن يكون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّي يمكن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفكار الخرافيّة ... وأن يلتقي علماء المذاهب ويتبادلون المعارف والدراسات ليعرف بعضهم بعضاً في هدوء العالم المتثبّت الذي لاهمّ له إلاّ أن يدري ويعرف ويقول فينتج»
(( مطارحات فكريّة في القنوات الفضائيّة، العدد الثالث، رجب 1422، صفحه 19 نوشته «مركز العقائد الإسلاميّة»، و باز خواني انديشه تقريب صفحه 31. )).
يعني: هدف از انديشه تقريب بين مذاهب اسلامي، يكي كردن همه مذاهب و روي گرداني از مذهبي و روي آوردن به مذهبي ديگرنيست، كه اين به بيراهه كشاندن انديشه تقريب است، تقريب بايد بر پايه بحث وپذيرش علمي باشد تا بتوان با اين اسلحه علمي به نبرد با خرافات پرداخت، و بايد دانشمندان هر مذهبي در محيطي آرام در گفتگوهاي علمي خود دانش خود را مبادله كنند، ونتيجه بگيرند.

استاد مرتضي مطهري و برداشت انحرافي از وحدت
شهيد مطهري در زمينه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامي مي نويسند: «ايراد دوم اين است كه با طرح و بحث اين مسائل تكليف اتّحاد اسلامي چه مي شود؟ آن چه بر سر مسلمين آمد، شوكت آنها را گرفت و آن ها را زير دست و تو سري خور ملل غير مسلمان قرار داد، همين اختلافات فرقه اي است ... آيا طرح اينگونه بحث ها كمك به هدف هاي استعماري نيست؟
جواب اين است كه بدون شك نياز مسلمين به اتّحاد و اتّفاق از مبرمترين نيازهاست و درد اساسي جهان اسلام همين كينه هاي كهنه ميان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همينها استفاده مي كند.
امّا به نظر مي رسد كه اعتراض كننده در مفهوم «اتّحاد اسلامي» دچار اشتباه شده است.
مفهوم اتّحاد اسلامي كه در صد سال اخير ميان علماء و فضلاء مؤمن و روشنفكر اسلامي از اصول اعتقادي و يا غير اعتقادي خود صرفنظر كنند و به اصطلاح مشتركات همه فرق را بگيرند و مختصّات همه را كنار بگذارند، چه اين كار، نه منطقي است و نه عملي.
چگونه ممكن است از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمين از فلان اصل اعتقادي يا عملي خود كه به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مي داند صرف نظر كند؟ در حكم اين است كه از او بخواهيم به نام اسلام از جزئي از اسلام چشم بپوشد ... .
ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروي اهل البيت(عليهم السلام) را داريم، كوچكترين چيزي حتّي يك مستحبّ و يا مكروه كوچك را قابل مصالحه نمي دانيم، نه توقّع كسي را در اين زمينه مي پذيريم و نه از ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامي از يك اصل از اصول خود دست بردارند آنچه ما انتظار و آرزو داريم اين است كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول وفروعي داريم، فقه، حديث، كلام، فلسفه وادبيات داريم، بتوانيم كالاي خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم تا شيعه بيش از اين در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاي مهم جهان اسلامي به روي كالاي نفيس معارف اسلامي شيعي بسته نباشد. اخذ مشتركات اسلامي و طرد مختصّات هر فرقه اي نوعي خرق اجماع مركّب است، محصول آن چيزي است كه قطعاً غير از اسلام واقعي است زيرا بالاخره مختصّات يكي از فرق، جزء متن اسلام است و اسلام مجرّد از همه اين مشخصّات و مميّزات و مختصّات، وجود ندارد.
گذشته از همه اين ها طراحان فكر عالي اتحاد اسلامي كه در عصر ما مرحو آية اللّه العظمي برجردي (قدس سره)در شيعه وعلامه شيخ عبد المجيد سليم وعلامه شيخ محمود شلتوت در اهل تسنن در رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آنچه كه آن بزرگان در نظر داشتند اين بود كه فرقه هاي اسلامي در عين اختلافاتي كه دركلام، فقه و غيره باهم دارند به واسطه مشتركات بيشتري كه در ميان آن ها هست مي توانند در مقابل دشمنان خطرناك اسلام دست برادري بدهند وجبهه واحدي تشكيل دهند. اين بزرگان هرگز در فكر طرح وحدت مذهبي تحت عنوان وحدت اسلامي كه هيچگاه عملي نيست نبودند.
در اصطلاحات معمولي عرف، فرق است ميان حزب واحد و جبهه واحد، وحدت حزبي ايجاب مي كند كه افراد از نظر فكر و ايدئولوژي و راه و روش و بالاخره همه خصوصيّات فكري به استثناء مسائل شخصي يك رنگ و يك جهت باشند.
امّا معني وحدت جبهه اينست كه احزاب و دسته جات مختلف در عين اختلاف در مسلك و ايدئولوژي و راه و روش، بهواسطه مشتركاتي كه ميان آن ها هست در مقابل دشمن مشترك، در يك صف، جبهه بندي كنند.
و بديهي است كه صف واحد در برابر دشمن تشكيل دادن با اصرار در دفاع از مسلك خود و انتقاد از مسلكهاي برادر و دعوت ساير برادران هم جبهه به مسلك خود به هيچ وجه منافات ندارد.
آنچه مخصوصاً مرحوم آيت اللّه العظمي بروجردي بدان مي انديشيد اين بود كه زمينه را براي پخش و انتشار معارف اهل البيت(عليهم السلام) در ميان برادران اهل سنت فراهم كند و معتقد بود كه اين كار، جز با ايجاد حسن تفاهم، امكان پذير نيست، توفيقي كه آن مرحوم در طبع برخي كتب فقهي شيعه در مصر به دست خود مصريان در اثر حسن تفاهمي كه به وجود آورده بود كسب كرد از مهمترين موفقيتهاي علماء شيعه است. جزاه اللّه عن الإسلام والمسلمين خير الجزاء.
به هر حال طرفداري از تز «اتّحاد اسلامي» ايجاب نمي كند كه در گفتن حقايق كوتاهي شود، آن چه نبايد صورت گيرد، كارهايي است كه احساسات و تعصّبات و كينه هاي مخالف را بر مي انگيزد، امّا بحث علمي سروكارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات.
سيره فراموش شده علي (عليه السلام)
سيره متروك و فراموش شده شخص مولاي متقيان علي (عليه السلام) ، قولاً و عملاً ، كه از تاريخ زندگي آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در اين زمينه است .
علي (عليه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد ، با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار نداد، خطبه هاي فراواني در نهج البلاغه شاهد اين مدعي است.
در عين حال اين تظلمها موجب نشد كه از صف جماعت مسلمين در مقابل بيگانگان خارج شود، در جمعه و جماعت شركت مي كرد ، سهم خويش را از غنائم جنگي آن زمان، دريافت مي كرد ، از ارشاد خلفا دريغ نمي نمود ، طرف شور قرار مي گرفت و ناصحانه نظر مي داد.
در جنگ مسلمين با ايرانيان كه خليفه وقت مايل است خودش شخصاً شركت نمايد علي پاسخ مي دهد: خير! شركت نكن زيرا تا تو در مدينه هستي دشمن فكر مي كند: فرضاً سپاه ميدان جنگ را از بين ببرد، از مركز، مدد مي رسد ولي اگر شخصاً به ميدان نبرد بروي، خواهند گفت: «هذا اصل العرب» ريشه و بن عرب اين است ، نيروهاي خود را متمركز مي كنند تا تو را از بين ببرند و اگر تو را از بين ببرند با روحيه قويتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت
(( نهج البلاغه ، خطبه . 144. )).
پستي را از هيچيك از خلفا نمي پذيرد ، نه فرماندهي جنگ و نه حكومت يك استان و نه امارة الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل را زيرا قبول يكي از اين پست ها به معني صرف نظر كردن او از حق مسلم خويش است.
و به عبارت ديگر كاري بيش از همكاري و همگامي و حفظ وحدت اسلامي است اما در عين حال كه خود پستي نمي پذيرفت، مانع نزديكان و خويشاوندان و يارانش در قبول آن پست ها نمي گشت زيرا قبول آن ها صرفاً همكاري و همگامي است و به هيچ وجه امضاي خلافت تلقي نمي شود.
سيره علي (عليه السلام) در اين زمينه خيلي دقيق است و نشانه متفاني بودن آن حضرت در راه هدفهاي اسلامي است در حالي كه ديگران مي بريدند او وصل مي كرد ، آن ها پاره مي كردند و او مي دوخت.
ابو سفيان فرصت را مغتنم شمرد، خواست از نارضائي او استفاده كند و انتقام خويش را به صورت خير خواهي و احترام به وصيت پيغمبر، به وسيله وصي پيغمبر از پيغمبر بگيرد ، اما قلب علي آگاه تر از اين بود كه گول ابوسفيان ها را بخورد ، دست رد بر سينه اش زد و او را از خود راند . در هر زماني ابوسفيانها و حيي بن اخطب ها در كارند، در عصر ما انگشت حيي بن اخطبها در بسياري از جريانات نمايان است، بر مسلمين و بالاخص شيعيان و مواليان علي (عليه السلام) است كه سيرت و سنت آن حضرت را در اين زمينه نصب العين خويش قرار دهند و فريب ابو سفيان ها و حيي بن اخطبها را نخورند
(( امامت و رهبري، ص 16 ـ 21، انتشارات صدرا، چاپ سوم زمستان 1364. )).

نگراني رسول گرامي (ص) از اختلاف امت
شكي نيست كه وحدت امت اسلامي بالاترين آرزوي پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)بود و هر گونه اختلاف ميان آنان موجب نگراني حضرت بود همانگونه كه سيوطي و ديگران آورده اند:
مردي به نام «شاس بن قيس» كه بزرگ شده دوران جاهليت بود، كينه و حسد مسلمانان در سينه اش شعله مي كشيد، يك نفر جوان يهودي را تحريك كرد كه ميان دوقبيله بزرگ اسلامي اوس و خزرج، اختلاف ايجاد كند.
اين يهودي ميان اين دو قبيله آمده جنگها و درگيري هاي زمان جاهليت را براي آنان ياد آوري كرد و آتش فتنه را روشن ساخت به طوري افراد دو قبيله شمشير به دست گرفته و در برابر هم صف آرايي كردند.
همين كه رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) از اين قضيه مطلع شد، به همراه تعدادي از مهاجرين و انصار در محل درگيري حاضر شد و فرمود: «يا معشر المسلمين اللّه اللّه، أبدعوي الجاهليّة وأنا بين أظهركم؟ بعد إذ هداكم اللّه إلي الإسلام وأكرمكم به، وقطع به عنكم أمر الجاهلية، واستنقذكم به من الكفر، وألّف به بينكم، ترجعون إلي ما كنتم عليه كفّار».
اي مسلمانان! آيا خدا را فراموش كرده ايد و شعار جاهليت سر مي دهيد با اين كه هنوز در ميان شما حضور دارم.
پس از آن كه خداوند شما را به نور اسلام هدايت كرد و به شما ارزش داد و فتنه هاي دوران جاهليت را ريشه كن ساخت و از كفر رهايي بخشيد و ميان شما الفت و برادري برقرار كرد، شما دو باره مي خواهيد به دوران كفر جاهلي برگرديد.
در اثر سخنان رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)، متوجه شدند كه اين فتنه، توطئه شيطاني است، از اين كار خويش پشيمان شده و سلاح ها را به زمين گذاشتند و در حالي كه اشك از ديدگانشان جاري بود، دست در گردن هم انداختند و همديگر را غرق بوسه ساختند و در معيت رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)به طرف منازل خود باز گشتند
(( فعرف القوم أنها نزغة من الشيطان وكيد من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبكوا وعانق الرجال بعضهم بعضاً ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم سامعين مطيعين قد أطفأ الله عنهم كيد عدو الله شاس. الدر المنثور: 2/57، جامع البيان: 4/32، فتح القدير: 1/368، تفسير الآلوسي: 4/14، أسد الغابة: 1/149، السيرة النبوية: 2/397، عيون الأثر: 1/284، سبل الهدي والرشاد: 3/398، السيرة الحلبية: 2/320. )).

راهي كه رسول اكرم (ص) براي وحدت ترسيم نمود
اكنون كه اين همه به فكر تقريب ميان مذاهب و وحدت ميان مسلمانان هستيم، آيا بهتر نيست كه به تحقيق و بررسي پيرامون مسأله رهبري و جانشيني بعد از رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) به پردازيم؟ زيرا اختلافي ترين مسأله هم همين موضوع است، و قطعاً پيامبر گرامي هم مي دانست كه بعد از رحلت آن حضرت بين امّت اختلاف واقع خواهد شد، بنا بر اين آيا راه حلّي براي رفع اختلاف ارائه داده اند يا خير؟
و يا اينكه آن حضرت ـ العياذ باللّه ـ در اين جهت كوتاهي نموده است با اينكه آن حضرت فرموده است: «تفترق أمّتي علي بضع وسبعين فرقة»
(( المستدرك علي الصحيحين: 3/547 والمحلّي: 1/62. )).
(پس از من، امّت من بيش از هفتاد فرقه خواهد شد).
ولي با مراجعه به كتب فريقين (شيعه و سنّي) در مي يابيم كه رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)براي رفع اختلاف و ايجاد وحدت، راه را نشان داده و تكليف را نيز روشن نموده، و بهترين عامل وحدت را تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) معيّن فرموده است. سخن رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) پيرامون عامل وحدت، در منابع روايي فريقين با سندهاي متعدّد و صحيح بلكه به صورت متواتر بيان شده است.
و مي توان گفت: بهترين عامل بلكه منحصرترين راه براي تقريب ميان مذاهب و وحدت ميان مسلمانان عمل به توصيه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) كه ضامن هدايت و بيمه از هر گونه ضلالت و گمراهي است مي باشد.
«إنّي تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي ، أحدهما أعظم من الآخر ، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرّقا حتّي يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما»
(( صحيح الترمذي: 5/329، ح 3876، ط. دار الفكر، الدرّ المنثور للسيوطي: 6/7، و 306، الصواعق المحرقة: 147 و 226، ط. المحمّديّة، أسد الغابة: 2/12، تفسير ابن كثير: 4/113. ))
(من دو چيز گرانبها در ميان شما به يادگار مي گذارم، اگر به آن چنگ زديد هيچگاه گمراه نخواهيد شد، يكي از اين دو بزرگتر و مهمتر از ديگري است، كتاب خدا «قرآن» اين ريسمان الهي كه از آسمان تا زمين كشيده شده است، و عترت و خاندان من، اين دو از هم ديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند، پس بينديشيد كه چگونه حق مرا در باره اين دو اداء مي كنيد).
در برخي از روايات بجاي ثقلين تعبير به دو خليفه و جانشين شده است.
«إنّي تارك فيكم خليفتين : كتاب اللّه ... وعترتي أهل بيتي، وأنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»
(( مسند أحمد: 5/182 و189، من حديث زيد بن ثابت بطريقين صحيحين. مجمع الزوائد: 9/162، الجامع الصغير للسيوطي: 1/402، الدرّ المنثور: 2/60. )).
و در بعضي از روايات آمده است: «فلا تقدّموهما فتَهلِكوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلكوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم»
(( المعجم الكبير: 5/166 ح 4971، مجمع الزوائد: 9/163، الدرّ المنثور للسيوطي: 2/60. )).
(بر آنان پيشي نگيريد و فاصله نداشته باشيد كه موجب هلاكت است، و در مقام آموزش به آنان نباشيد كه آنان از همه شما داناتر هستند).
جالب اينجاست كه برخي از مفسران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازي اين حديث را در ذيل آيه (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا)
(( آل عمران: 103. ))
(و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد) آورده اند
(( تفسير الكبير (مفاتيح الغيب) : 7/173. )).

علي (ع) بزرگ منادي و عامل وحدت
علي (عليه السلام) پس از رحلت پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) با وجود اين كه خلافت و امامت را حق مسلم خويش مي دانست و معتقد بود كه ربايندگان خلافت، ظلم نا بخشودني در حق او كرده اند: «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبيّه(صلي الله عليه وآله وسلم)»
(( شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج 20 ص 283، الشافي في الإمامة ج 3 ص 110. رجوع شود به: الامامة والسياسة، تحقيق الشيري ج 1 ص 68، تحقيق الزيني ج 1ص 49، بحار الأنوار ج 29 ص628. )).
ولي همين كه احساس نمود كه زمينه براي احقاق حق خويش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امت اسلامي حاصل ديگري ندارد: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا علي غير ما كنّا لهم عليه»
(( شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج 1 ص 307 ، الارشاد للمفيد ج 1 ص 245. )).
اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه غير طور ديگر برخورد مي كردم.
روي همين جهت وقتي با دشوارترين ظلم ها مواجه گرديد، سخت ترين مصيبت ها را تحمل نمود: «صبرت وفي العين قذي وفي الحلق شجي أري تراثي نهباً»
(( نهج البلاغه، خطبه 3. )).
صبر پيشه كردم در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مي نگريستم كه چگونه حق و ميراث مرا به غارت مي برند
ولي حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامي پاشيده شود.
علي (عليه السلام) با اين كه در باره خليفه اول و دوم معتقد بود دروغگو، فريبكار و خائن هستند، طبق صريح كتاب صحيح مسلم عمر خطاب به علي (عليه السلام) و عباس مي گويد: «فلمّا توفّي رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه... فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ... ثمّ توفّي أبو بكر فقلت: أنا وليّ رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله، ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً»
(( صحيح مسلم ج 5 ص 152، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49، فتح الباري ج 6 ص 144 وكنز العمال ج 7 ص 241. )).
پس از رحلت رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من خليفه پيامبرم ولي نظر شما دونفر اين بود كه وي دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن هست و همچنين پس او فوت ابوبكر من گفتم: خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما نيز مرا دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن دانستيد.
ونكته جالب اينجاست كه اين قضيه در اواخر خلافت عمر صورت گرفته و هنگامي كه عمر به علي(عليه السلام)و عباس مي گويد: شما ابوبكر را دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن مي دانستيد «فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً»، و آن دو اين نظريه را انكار نمي كنند و اين عدم انكار، نشانگر استمرار و اصرار بر اين نظريه است.
ولي با تمام اين حال، اين نظريه باعث نشد كه بدون داشتن نيروي كافي در برابر آنها بايستد و موجب ضعف و تباهي امت اسلامي شود بلكه در هر موردي كه تشخيص مي داد كه رهنمودهاي او به صلاح اسلام و جامعه اسلامي است از هر گونه مساعدت مضايقه نمي كرد.
آري! چون علي (عليه السلام) بر اين باور بود «الخلاف يهدم الرأي»
(( نهج البلاغه: حكمت 215. ))
انسان در محيط آرام مي تواند نظريه درست ارائه دهد ولي در جو آكنده از برخورد و اختلاف ، دچار انحراف و كج فكري مي شود.
ومعتقد بود كه «ما اختلف دعوتان إلاّ كانت إحداهما ضلالة»
(( نهج البلاغه: حكمت 183. ))،
اگر دو نظريه در برابر هم گرفت، قطعاً يكي از آن دو باطل است، يعني همواره حق در برابر باطل است حق و باطل هر گز با هم جمع نمي شوند.
و روي همين بود وقتي يكي از يهوديان، بخاطر اختلاف مسلمانان در مسأله امامت در صدد مقام طعنه و عيب جويي به حضرت گفت:
«ما دفنتم نبيّكم حتي اختلفتم فيه». قبل از آنكه پيامبرتان را به خاك بسپاريد درباره او اختلاف كرديد!!
حضرت پاسخ داد: إنّما اختلفنا عنه لا فيه، و لكنّكم ما جَفت أرجلكم من البحر حتي قلتم لنبيّكم: اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة، فقال: إنّكم قوم تجهلون
(( نهج البلاغه صبحي صالح: حكمت 317. )).
ما در باره خود رسول گرامي اختلافي نداشتيم بلكه اختلاف ما پيرامون سخنان آن حضرت بود، اما شما يهوديان هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به حضرت موسي گفتيد: همانند خداي بت پرستان براي ما خدايي قرار ده، آنگاه حضرت موسي گفت: شما چه ملت نادان و جاهلي هستيد.
و فرياد علي (عليه السلام) است كه در فضاي تاريخ طنين افكنده: «وألزموا السواد الأعظم، فإنّ يد اللّه علي الجماعة، وإيّاكم والفرقة، فإنّ الشاذّ من الناس للشيطان، كما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب ... ».
(( نهج البلاغة لصبحي الصالح: 184 رقم 127. ))
ملازم جامعه اسلامي باشيد، چون دست خدا همواره با جماعت است، و از تفرقه به پرهيزيد، زيرا گروه اندك، طعمه شيطان مي شود، همانطوري كه گلّه اندك، نصيب گرگ مي شود.
در نامه 47 نهج البلاغه مي خوانيم: «وعليكم بالتواصل و التباذل وإيّاكم و التدابر و التقاطع». براي همبستگي تلاش كنيد به همديگر بذل و بخشش كنيد و از پشت كردن به هم و قطع رابطه با يكديگر به پرهيزيد.
«وإيّاكم و التلّون في دين اللّه، فإنّ جماعة فيما تكرهون من الحق، خيرٌ من فُرقة فيما تحبّون من الباطل»
(( نهج البلاغه، خطبه 176. )).
در دين خدا از تلون و هر روز به يك رنك درآمدن پرهيز كنيد زيرا وحدت و همبستگي در مسير حق كه مورد علاقه شما نيست از تفرقه در راه باطل كه دوست مي داريد بهتر است.

وهّابيّت عامل تفرقه ميان امتّها
ملّت مسلمان كه با الهام از رهنمودهاي حياتبخش اسلام توانسته بود پيوند اخوت در ميان خود ايجاد نمايد و در پرتو كلمه توحيد و توحيد كلمه در برابر تهاجم سنگين صليبيان و قساوتهاي ثنويان (مغول) ثابت و استوار بماند، ولي با كمال تأسّف با ظهور مكتب وهّابيّت در قرن هفتم اين وحدت در هم شكسته شد، و با اتهام نادرست بدعت و شرك به مسلمانان، ضربات جبران ناپذيري به صفوف به هم پيوسته آنان وارد ساخت، و با نابودي آثار بزرگان دين و كاستن از مقام انبياء و اولياء، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان ديرينه اسلام در آمد.


نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 108
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست