نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن جلد : 1 صفحه : 69
نقد و بررسی آیات استدلال شده بر عدالت تمام صحابه (5) - آیه 100 سوره توبه
کد مطلب: ١٠٨٨٨ تاریخ انتشار: ١٧ فروردين ١٣٩٦ - ١٥:٤٤ تعداد بازدید: 462 خارج کلام مقارن » عمومی نقد و بررسی آیات استدلال شده بر عدالت تمام صحابه (5) - آیه 100 سوره توبه جلسه شصت و ششم 95/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصت و ششم 95/12/23
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
یکی از آیاتی که آقایان اهل سنت به وسیله آن بر عدالت جمیع صحابه استدلال کردند، آیه 100 سوره مبارکه توبه است که نقل مجالس اهل سنت است.
به صورت کلی اهل سنت روی دو آیه تکیه میکنند و خیلی برای اهل سنت مهم است؛ یکی از این موارد:
و پیشروان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی پیرویشان کردند خدا از آنان راضی است، و ایشان نیز از خدا راضیاند، خداوند برای ایشان بهشتهایی آماده کرده که در دامنه آنها جویها، روان است و تا ابد در آن جاوداناند، و این خود کامیابی بزرگی است.
خدای تعالی آن روز که مؤمنین در زیر آن درخت با تو بیعت کردند از ایشان راضی شد پس آنچه در قلبهايشان بود را دانست سپس آرامشی بر آنان نازل کرد و به عنوان پاداش، فتحی نزدیک روزیشان کرد.
در میان مهاجرین و انصار کسانی که از مسلمانان اولی سبقت گرفتند و کسانی که در کارهای نیک از آنها تبعیت میکنند، خداوند عالم خبر داده که از این افراد راضی است.
راضی بودن خداوند عالم هم نشانگر این است که این افراد شایستگی رضایت و اهلیت رضایت را داشتند. و کسی که اهلیت رضایت دارد قطعاً عادل است؛ زیرا فاسق اهلیت رضایت ندارد. خداوند متعال در آیات متعددی میفرماید:
(فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين)
خداوند از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد.
سوره توبه (9): آیه 96
در جواب از این مدعا؛ باید به چند نکته دقت کنیم؛ ادعای آقایان این است که جمیع صحابه عادل هستند. دلیلی که آوردهاند فرمایش قرآن کریم است که میفرماید:
این دلیل اخص از مدعا است. ادعا جمیع صحابه است؛ و آیه فرضاً اگر هم دلالت بر عدالت کند، عدالت بخشی از صحابه را تثبیت میکند نه بیشتر!
خداوند عالم در اینجا میفرماید(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)؛ حال مراد از(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)یا کسانی هستند که به حبشه هجرت کردند. مشهور است صحابهای که در اثر فشار قریش به حبشه هجرت کردند، جزو(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)هستند.
یا نهایتاً «السابقون الأولون» کسانی را شامل می شود که با رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه منوره هجرت کردند. آیا در زمانی که به مدینه منوره هجرت کردند، آمارشان به صد نفر میرسید؟!
بر فرض 500 یا 1000 نفر بودند؛ اما شما با این آیه میخواهید عدالت 120 هزار صحابه را اثبات کنید؟ بنابراین دلیل اخص از مدعا است.
کسانی هم که به آیه شریفه(وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ)استناد میکنند، میخواهند بگویند این احسان دلیل بر این است که تمامی این افراد محسن بودند.
این در حالی است که کلمه «احسان» بر این دلالت میکند که این افراد ذوالاحسان و غیر ذوالاحسان بودند. آنها نسبت به کارهای احسان(وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ)بودند و از این قسمت معلوم میشود که آنها کارهای غیر احسان هم داشتند!
اگر واقعاً همه این افراد محسن بودند نیازی نبود که قید احسان در اینجا بیاید و تنها(وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ)استفاده میشد و مراد تنها افرادی بودند که از(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)تبعیت کردند.
تبعیت مطلق دلالت بر عدالت این افراد دارد، یعنی این افراد انسانهای عادلی هستند و هرکسی از آدم خوب تبعیت کند خداوند عالم از او راضی است. این در حالی است که میفرماید:(وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ).
هم نسبت به(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)قید میزند و هم نسبت به تابعین قید میزند. کسانی که(اتَّبَعُوهُمْ)به غیر احسان دارند،(اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ)هم دارند. موارد قبل هم احسانی هستند و هم غیر احسانی هستند. هرکسی در کار نیک از این افراد کند، مصداق بارز(رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)هستند و هیچ شک و شبههای در آن نیست.
نکته دوماین است که این آیه ناظر به تمامی افراد فرداً فرد نیست. اگر ما بگوییم تمامی 120 هزار صحابه فردا فرد عادل هستند، اگر هم آيه بر عدالت دلالت، کند من حیث المجموع دلالت میکند.«مجموع من حیث المجموع»اثبات نمیکند که«لیس فیهم غیر عادل»!!همین اندازهای که اکثر این افراد عادل باشند و خداوند عالم از آنها راضی باشند، کلمه عموم را بر این افراد اطلاق میکند.
به عبارت دیگر اگر این افراد پنجاه به علاوه یک باشند، در اینجا(رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)بر آنها دلالت میکند و:«مَا مِنْ عُمُومٍ إلَّا قَدْ خُصَّ»
نکته سومکه در حقیقت توضیح جواب دوم است، این است که ما یقین داریم از همین صحابه، عده ای از(رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)خارج شدند و در آن شکی نیست.
به عبارت بهتر، واقعیت خارجی نشان میدهد که در قاعده کلّی «مَا مِنْ عُمُومٍ إلَّا قَدْ خُصَّ»، این«عُمُومٍ»؛«قَدْ خُصَّ»شده است!
(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَمِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ)که من جمله آنان خلفا، «طلحه» و «زبیر» و دیگران باشند که آقایان اینها را جزو(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)میشمارند، آنها قطعاً از شمول آیه خارج شدهاند. همانطور که ما در مورد «زبیر» روایت صحیح داریم که حاکم نیشابوری از «ابی الاسود دوئلي» نقل می کند که میگوید:
«شهدت الزبیر خرج یرید علیا»
زبیر خارج شد درحالیکه میخواست در برابر علی بن أبی طالب قیام کند.
«فقال له علی أنشدک الله هل سمعت رسول الله یقول تقاتله وأنت له ظالم»
علی بن أبی طالب به او فرمود: تو را به خدا سوگند آیا سخن پیغمبر اکرم را شنیدی که فرمود: تو با علی میجنگی درحالیکه ظالم هستی.
در اینجا با این فرمایش پیغمبر، بر کمر عام شمشیر خورد. چرا که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از آقای «زبیر» که جزو(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)و همینطور جزو عشره مبشره شما هست، به «ظالم» تعبیر میکنند.
در ادامه میگوید:
«ثم مضی الزبیر منصرفا»
سپس زبیر از این کار منصرف شد و گفت: من فراموش کرده بودم.
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 413، ح 5574
«زبیر» میخواست برود، اما پسرش مانع رفتنش شد . زبير گفت: من قسم خوردهام كه هرگز با علي بن ابيطالب نجنگم. پسرش گفت: (قسم خود را بشكن و بخاطر آن ) يكي از غلامان خود را به عنوان كفاره آزاد كن! زبير نيز چنين كرد.
در کتاب «الصواعق المحرقة» و سایر کتب وارد شده است که «زبیر» جزو(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)، بیعت رضوان، جنگ بدر و جزو عشره مبشره آقایان هست و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او عبارت«تقاتله وأنت له ظالم»را فرمودند.
حال آیا کلمه ظالم بر یک شخص عادل دلالت میکند و آيا شما به یک عادل میتوانید«أنت ظالم»بگویید، یا خیر؟! کلمه ظالم هم در عبارت«تقاتله وأنت له ظالم»و معنای آن این است که تو با علی بن أبی طالب میجنگی، درحالیکه ظالم هستی!!
آقایان نمیتوانند ادعا کنند که حضرت موسی هم فرمود:
و کسی که از حدود خدا تجاوز کند به نفس خود ستم کرده.
سوره طلاق (65): آیه 1
این بحث جدایی است. یک مرتبه انسان در حق خود ظلم میکند که راه آن توبه کردن و استغفار است؛ گرچه همین قضیه هم در بعضی از موارد در حق بندگان دلیل بر عدم عدالت است. ولی نسبت به انبیاء الهی و بزرگان؛
«حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیئَاتُ الْمُقَرَّبِین»
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، نویسنده: اربلی، علی بن عیسی، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 2، ص 254، باب عدد أولاده و طرف من أخبارهم
آنها در مقام بسیار بالایی هستند که کوچکترین ترک اولایی را هم در حق خودشان، ظلم میدانند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
و بحث آنها اصلاً جداست، اما در اینجا که میفرماید«تقاتله وأنت له ظالم»به معنای این است که با او میجنگی در حالی که ظالم هستی. به دلیل اینکه:
نَظَرَ النبي إلى علي وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَفَاطِمَةَ فقال أنا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ »
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر؛ ج2، ص 442، ح 9696
که بعد به آن اشاره خواهم کرد. همچنین «ابن کثیر» در روایتی آورده است که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمودند:
«ما أخرجک»
حضرت به زبیر فرمودند: چرا خروج کردی؟
«قال أنت ولا أراک بهذا الأمر أولی به منی»
زبیر گفت: من هم در حد تو هستم و تو شایستهتر از من برای خلافت نیستی.
«فقال له علی أما تذکر یوم مررت مع رسول الله فی بنی غنم فنظر إلی وضحک وضحکتإلیه»
حضرت فرمودند: به یاد بیاور روزی را که با رسول الله بودیم که پیغمبر اکرم به من نگاه کردند و من هم به ایشان نگاه کردم و خندیدم.
«فقلت لا یدع ابن أبی طالب زهوه»
تو گفتي: علی بن أبی طالب هنوز شوخیهای خود را رها نمیکند.
«فقال لک رسول الله إنه لیس بمتمرد لتقاتلنه وأنت ظالم له»
سپس:
«فقال الزبیر اللهم نعم ولو ذکرت ما سرت مسیری هذا ووالله لا أقاتلک»
زبیر گفت: به خدا یادم آمد و اگر چنانچه سخن پیغمبر یادم میآمد، این مسیر را برای قتال با تو نمیآمدم. به خدا سوگند دیگر با تو جنگ نخواهم کرد.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 7، ص 241، باب ابتداء وقعة الجمل
همینطور در مورد «طلحه» وارد شده است:
«وطلحة یحرض الفریقین جمیعاً علی عثمان ثم إن طلحة قال لهم إن عثمان لا یبالی ما حصرتموه وهو یدخل إلیه الطعام والشراب فامنعوه الماء أن یدخل علیه»
طلحه از کسانی بود که نسبت به عثمان این چنین تحرکاتی داشت و مانع رساندن آب به عثمان بوده است.
الإمامة والسیاسة، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری، سنة الولادة / سنة الوفاة 276 هـ.، تحقیق خلیل المنصور، الناشر دار الکتب العلمیة، سنة النشر 1418 هـ - 1997 م.، مکان النشر بیروت، ج 1، ص 36، باب ذکر القول والمجادلة لعثمان ومعاویة رضی الله عنهما
همچنین در کتاب «تاریخ طبری» و «الکامل» اثر «ابن اثیر» وارد شده است که «طلحه» آمد و گفت: «ابن عدیس» کجاست؟! گفتند: در فلان منطقه است. «ابن عدیس» آمد و زیرگوشی با هم حرف زدند، بعد «ابن عدیس» به نیروهای زیردستی خود گفت: اجازه ندهید کسی وارد بر خانه عثمان شود و نه کسی از خانه عثمان خارج شود. در این حال عثمان گفت:
«هذا ما أمر به طلحة بن عبید الله»
اینکه من را محاصره کردند، دستور طلحه است.
«اللهم اکفنی طلحة بن عبید الله فإنه حمل علی هؤلاء وألبهم والله إنی لأرجو أن یکون منها صفرا وأن یسفک دمه إنه انتهک منی ما لا یحل له»
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، ج 2، ص 668، باب ذکر الخبر عن قتله وکیف قتل
همچنین آقای «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» جلد 3 صفحه 532 میگوید: «ابن عساکر» از طریق متعدد نقل میکند که «مروان» کسی بود که با تیر، «طلحه» را کشت و به سند صحیح هم آوردند که «مروان» به «طلحه» نگاه کرد و گفت: امروز باید انتقام عثمان را بگیرم. او تیری در کمان گذاشت و به طرف «طلحه» که داشت از سپاه دور میشد انداخت و بین دو کتف او قرار گرفت و خونریزی کرد و در یکی از خرابههای بصره در اثر خونریزی جان داد.
همچنین «ابن عبد البر» میگوید:
«ولا یختلف العلماء الثقات فی أن مروان قتل طلحة»
الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 2، ص 766، ح 1280
گناه اول «طلحه» این است که در برابر امیرالمؤمنین قیام کرده است. گناه دوم او این است که افرادی را برای قتل عثمان تحریک کرده است.
«مروان» نيز طلحه را كه صحابی پيامبر بود، به قتل رساند.
این مطالب همگی نشانگر این است که این افرادی که شما آنان را جزو(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)،(رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)و اصحاب بدر به حساب میآورید همه از ذیل عمومات آیه خارج شدهاند.
همچنین «طلحه» از کسانی است که در برابر حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قیام کرده است و طبق روایت صحیح وارد شده است:
نَظَرَ النبي إلى علي وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَفَاطِمَةَ فقال أنا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ »
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر؛ ج2، ص 442، ح 9696
افرادی از جمله «عمروعاص» و «طلحه» و «زبیر» و دیگران که در سپاه عایشه و معاویه بودند و با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) جنگیدند، طبق این روایت، در حقیقت با رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیدند.
آیا شما حاضرید به کسانی که با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیدند، بگویید که این افراد عادل هستند، یا چنین حرفی را نمیزنید؟!
خیلی جالب است که «حاکم نیشابوری» وقتی که این روایت را در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» نقل می کند، میگوید:
«هذا حدیث حسن»
این روایت صحیح است.
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 161، ح 4713
آقایان هم دارند که حدیث حسن در احتجاج کردن، مثل حدیث صحیح است. آقای «ابن حبان» در کتاب «صحیح» خود جلد 15 صفحه 434 این روایت را به عنوان یک روایت صحیح میآورد. همچنین آقای «ابن ابی شیبه» در کتاب «مسند» خود جلد اول صفحه 355 این روایت را میآورد، البته این افراد خیلی تلاش کردند که این روایت را زیر سؤال ببرند. مثلاً ابن ابی شیبه می گوید:
«قلت: وفيه السدي: وهو صدوق لكنه يهم و يتشيع.»
مسند ابن أبي شيبة، اسم المؤلف: أبي بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة، دار النشر: دار الوطن - الرياض - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي و أحمد بن فريد المزيدي؛ ج1، ص 355، ح 520
«سدی» از مفسرین نامی اهل سنت است، اما متهم به تشیع است. اگر بخواهند روایات «سدی» را حذف کنند، باید بسیاری از روایاتی که در رابطه با قرآن کریم بیان شده است را حذف کنند!!
آقای «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» جلد 14 صفحه 93 باز این عبارت را نقل میکند. همچنین «ابن کثیر» در کتاب «البدایة و النهایة» جلد 11 صفحه 190 این روایت را نقل میکند. «جصاص» در کتاب «احکام القرآن» جلد چهارم صفحه 51 این روایت را نقل میکند و فتوا صادر میکند و میگوید:
«فاستحق من حاربهم اسم المحارب لله ولرسوله»
مستحق است کسی که با اینها محاربه کند، به این افراد «المحارب لله و لرسوله» بگوییم.
«وإن لم یکن مشرکا»
اگرچه این افراد مشرک نیستند.
أحکام القرآن، اسم المؤلف: أحمد بن علی الرازی الجصاص أبو بکر، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1405، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ج 4، ص 51، باب حد المحاربین
به طور معمول زمانی که افرادی مانند «صدی» روایاتی در فضایل خلفا و دیگر صحابه نقل میکنند، آقایان اهل سنت ساکت هستند و حرفی نمیزنند. ولی وقتی روایاتی درباره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یا دیگر اهلبیت (علیهم السلام) نقل میکنند، او را متهم به تشیع و غلو میکنند!!
با توجه به این عبارت، این دسته از صحابهای که در جمل در سپاه عایشه بودند و در صفین در سپاه معاویه بودند و همچنین همراه خوارج نهروان بودند، آیا همگی از ذیل این آیه خارج نميشوند؟!
با توجه به این مطالب دیگر جایی برای استدلال به این عموم نمیماند. وقتی یک عام اینقدر تخصیص میخورد، برای اینکه بخواهد در الباقی حجت شود به دلیل اینکه کمرش شکسته است و تخصیصات زیادی خورده است، نسبت به هر يك از افراد عام وقتی می خواهیم استدلال بکنیم، شک میکنیم.
ما شک میکنیم که آیا این فردی که عام شامل آن میشد، جزء مستثنیات هست یا نه؟! نتیجه تابع اخسّ مقدمات است و حکم میکنیم که جزء مستثنیات است.
بنابراین دیگر استدلال به این آیه برای عدالت صحابه باقی نمیماند، جز افرادی که ما از خارج قطع داریم بر اینکه آنها عدالتشان ثابت شده است نه از عموم این آیه؛ بلکه از ادله و قرائن دیگر.
عرض خواهیم کرد. خداوند عالم زمانی که از یک فرد یا قومی اظهار رضایت میکند، اظهار رضایت الهی دلیل بر استمرار رضايت الله نیست. اگر این عبد بتواند آن روحیه پاکی که در آن لحظه داشت را تا آخر عمر ادامه بدهد، رضایت حق هم با او هست.
اگر چنانچه عبد بخواهد تغییر بدهد،
(وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا)
سوره اسراء (17): آیه 8
شما ببینید که خداوند متعال بعد از آیه شریفه(رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ)بلافاصله میفرماید:
هر کس بیعت خود را بشکند علیه خودش شکسته و هر کس وفا کند به عهدی که با خدا بر سر آن پیمان بسته خدای تعالی خیلی زود پاداش عظیمی به او میدهد.
سوره فتح (48): آیه 10
خداوند متعال درباره کسانی که(یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ)است، میفرمایند: اگر این افراد بیعت شکنی کنند، خداوند عالم رضایت خود را برمیدارد.
بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم چون که در فلان جا خداوند عالم راضی شده است، بنابراین این رضایت خداوند عالم دلالت بر این دارد که این شخص صددرصد تا آخر عمر عادل است. چه بسا عبد تغییر روحیه و تغییر روش بدهد و تابع نفس اماره شود.
این افراد از «بلعم باعورا» که بالاتر نیستند؛ خداوند عالم «بلعم باعورا» را تمجید و تعریف و تحسین میکند.
اگر میخواستیم وی را بوسیله آن آیهها بلندش میکردیم ولی به زمین گرایید (پستی طلبید و به دنیا میل کرد) و هوس خویش را پیروی کرد، حکایت وی حکایت سگ است که اگر بر او هجوم بری پارس میکند و اگر او را واگذاری پارس میکند.
سوره اعراف (7): آیه 176
«بلعم باعورا» با آن مقامی که داشت، نتوانست خود را حفظ کند. به تعبیر امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) شیطان با اینکه شش هزار سال خدا را عبادت کرد و ملائکه به حال او غبطه میخوردند، در برابر امر الهی تمرد کرد و لعنت الهی برای او باقی ماند!!
بر فرض این آقایان مصداق بارز(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)بودند و تمام این موارد را قبول کردیم و خداوند هم از این افراد راضی شده است و بهشت را هم به این افراد وعده داده است، اما آیا خداوند عالم به این افراد قول قطعی داده است که آنها تا آخر عمر گناه نمیکنند؟! آیا این مسئله باعث عصمت این افراد میشود یا نه؛ عصمت از این آیه استخراج نمیشود؟!
همینطور در روایت صحیح وارد شده است:
«من آذی علیا فقد آذانی»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 131، ح 4619
حال مشاهده کنید امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که 25 سال خانه نشین شده است درحالیکه خود آن بزرگوار میفرماید:
آیا این مسئله نشانگر ايذاء امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است یا نه؟! آیا در جنگهایی که بر ضد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) انجام شد حضرت متأذی شدند، یا از اين مسئله خوشحال بودند؟!
کسانی که رفتند تا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را بکشند، به این دلیل میخواستند ایشان را بکشند که معتقد بودند حضرت اهل بهشت است و میخواستند سریع به بهشت رود یا معتقد بودند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مستوجب قتل است؟!
همچنین «حاکم نیشابوری» با سند صحیح نقل میکند که پیغمبر فرمود:
«من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 131، ح 4617
آیا خداوند متعال در یک آنِ واحد هم از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) راضی است و هم از «زبیر»، «طلحه»، «عایشه» و «معاویه و امثال او راضی است، یا خیر؟!
کاملاً واضح و روشن است که این آقایان یک عموماتی را میگیرند و شروع میکنند به كلّيگويي بدون توجه به جوانب مسئله استدلال میکنند. آیا تمام کسانی که موجب ایذاء امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) شدند مشمول این روایت میشوند یا نمیشوند؟!
اگر مشمول این روایت نمیشوند، باید این روایت را انکار کنید. طبق حرف خودتان اگر شخصی یک سنت قطعی را انکار کند، کافر است.
و اگر این روایت را قبول دارید، باید بگویید تمام کسانی که از دستور امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تمرد کردند و موجبات ایذاء آن حضرت را فراهم کردند، طبق فرمایش رسول اکرم همگی فاسق و مستوجب آتش جهنم هستند!!
این افرادی که در بیعت رضوان حضور داشتند، عموماً در جنگ حنین بودند و همگی فرار کردند. از میان دوازده هزار نفر از لشکریان مسلمان در جنگ حنین که بعد از فتح مکه اتفاق افتاد، تنها 5 نفر بیشتر باقی نماندند!
این در حالی است که بیعت رضوان در سال ششم هجری است، اما جنگ حنین در سال هشتم هجری است. در حقیقت بعد از فتح مکه این افراد همگی فرار کردند.
این افراد بیعت کرده بودند که فرار نکنند، اما همگی فرار کرد. این موارد مصداق اتم است بر اینکه این افراد نقض بیعت کردند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن جلد : 1 صفحه : 69