responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 296

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (57) – مسئله ای که بزرگان اهل سنت، در حل آن عاجز مانده اند!!

کد مطلب: ٩٢٣٠ تاریخ انتشار: ٠١ خرداد ١٣٩٥ - ١٧:٠٧ تعداد بازدید: 1482 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (57) – مسئله ای که بزرگان اهل سنت، در حل آن عاجز مانده اند!!

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هشتادو نهم  95/03/01

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

در جلسات گذشته در رابطه با تقیه در گفتار و سیره عملی صحابه، نکاتی را خدمت دوستان تقدیم کردیم. تقیه «عبدالله بن مسعود» را خواندیم که می گفت اگر یک دروغ گفتن باعث می شود که من شلاق نخورم، دروغ را می گویم!

تقیه «ابوهریره» را هم خواندیم که می گفت من دو کیسه پر از احادیث پیغمبر دارم که، یکی را باز کردم و پخش کردم، ولی دیگری را نتوانستم باز کنم. اگر پخش می کردم گردنم را می زدند!

در «البدایه» دارد که می گوید:

«أن أبا هريرة كان يقول إنى لاحدث أحاديث لو تكلمت بها فى زمان عمر أو عند عمر لشج رأسى»

ابوهریره می گفت که من الآن احادیثی را نقل می کنم که اگر در زمان عمر نقل می کردم، یا در پیش عمر نقل می کردم، سرم را می شکافت!

البداية والنهاية، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ ج8، ص 107

«شمس الدین ذهبی» می گوید:

«قلت هكذا هو كان عمر رضي الله عنه يقول أقلوا الحديث عن رسول الله و زجر غير واحد من الصحابة عن بث الحديث و هذا مذهب لعمر ولغيره»

به نظر من حرف ابوهریره درست است و عمر اینگونه بود. عمر می گفت: از پیغمبر کمتر حدیث نقل کنید. عمر بسیاری از صحابه را از نقل و گسترش حدیث منع می کرد. این روش عمر و دیگران بوده است.

سير أعلام النبلاء؛ ج2، ص 601؛ دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

حالا چه مسئله ای بوده، و اینها چرا از نشر احادیث جلوگیری می کردند، خودش یک بحث مفصلی دارد.

مسئله ای که بزرگان اهل سنت، در حل آن عاجز مانده اند!!

در همان زمانی که «ابوالدرداء» شکنجه می شود و به زندان می افتد، و یا «عبدالله بن مسعود» شکنجه می شود و به زندان می رود و... با کمال تعجب می بینیم که افرادی مثل «ابو تمیم داری مسیحی»، در مسجدالنبی کرسی تدریس دارد!!

یا «کعب الأحبار یهودی»، صحابه پیغمبر را جمع کرده در مسجد، و برای آنها از پیغمبر حدیث نقل می کند!!! ابوهریره ای که نزدیک شش هزار روایت از پیغمبر دارد، شاگرد کعب الأحبار است و در درس او نشسته و حدیث از او حفظمی کند!!

این مسئله، خیلی مسئله دقیق و چالش برانگیزه ای است که خود اهل سنت نیز، در حل این مسئله معطل مانده اند که چه کنند!!

از طرفی اینها اینهمه روایت دارند که «عمر بن خطاب»، می گوید کمتر از پیغمبر حدیث نقل کنید... بسیاری از صحابه را منع می کرد از نقل حدیث و... همانگونه که ذهبی اینجا دارد و حق مطلب را ادا کرده است؛ که اینها نمی گذاشتند کسی روایت نقل بکند؛

از طرف دیگر، تعدادی از صحابه مثل ابوهریره، کعب الأحبار و تمیم داری و...؛ شبانه روز در مسجد نقل حدیث می کردند! اهل سنت در حل این معما معطل مانده اند که چه کار بکنند!؟

و آنچه که در اینجا مهم است، و قابل دقت است، این است که عمده منع حدیث، انصراف دارد به احادیثی که در فضیلت اهلبیت(علیهم السلام)باشد! اگر احادیث در فضائل قریش و یا در رابطه با طهارت و نجاست و حیض و نفاس و... باشد، کاری با این احادیث ندارند!

دلیل این مطلب هم این است که ما در تاریخ، به مواردی برمی خوریم که راوی می آید از کتابش روایتی را نقل می کند، بعد طرف می گیرد و کتاب را با آب می شورد و همه را پاک می کند!!

می پرسد چرا پاک کردی؟ می گوید: چون در این کتاب فضائل اهل بیت نقل شده بود!!!!

یا بعضاً می بینند که روایتی در فضائل امیرالمؤمنین یا اهل بیت است، می گیرند و آن کتاب را می سوزانند!!!!

اینگونه رفتار، کاملاً نشان می دهد که اینها از نشر احادیثی که دال بر افضلیت اهل بیت و یا خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بوده، جلوگیری می کردند! لذا خود «ابوبکر» هم وقتی 500 حدیث از احادیث پیغمبر را سوزاند، روزی صحابه را جمع نمود و به آنان گفت که گذشتگان اختلاف کردند، می ترسم که امت اسلامی هم دچار اختلاف بشوند، لذا برای جلوگیری از اختلاف، شما حدیث نقل نکنید!!!

خب در بحث طهارت و نجاست که کسی اختلافی نداشت!! شما ببینید که آیا یک مورد در تاریخ دارید که صحابه در مسائل احکام شرعی، با یکدیگر اختلاف بکنند!؟ یا در رابطه با حیض و نفاس اختلاف بکنند!؟ در رابطه با زکات و حج و... اختلاف داشته باشند!؟

عمده اختلافات، برمی گشت به بحث خلافت و ولایت! و لذا اینها می گویند که این احادیثی که اختلاف انگیز هست و پایه های حکومت ما را متزلزل می کند، این احادیث نقل نشود!! این را باید دوستان خوب دقت داشته باشند!

سؤال:ممکن است که گفته شود: با توجه به اینکه در زمان خلیفه اول و دوم، هنوز قرآن جمع نشده بود، به خاطر مخلوط نشدن آیات با روایت پیغمبر، این منع حدیث صورت گرفت. لذا منع حدیث مقطعی بوده است!

پاسخ:نه اینگونه نبوده است! منع حدیث فقط در زمان خلفای اول و دوم نبود. تا زمان «عمر بن عبدالعزیز» تدوین حدیث ممنوع بوده است. «عمر بن عبدالعزیز» متوفای 97، 98 هجری است که دستور می دهد کتابت حدیث شروع شود!!

البته به حرف او هم کسی اعتنا نمی کند. تا اینکه «شهاب الدین زهری» و... می آیند، و تقریباً بعد از 115، 120 سال از رحلت پیغمبر، تازه شروع می کنند به تدوین احادیث!

اضافه بر این، صحابه ای که نتواند بین آیه قرآن و حدیث پیغمبر تشخیص بدهد، آن صحابه، به درد صحابی بودن نمی خورد! فصاحت و بلاغت و تحدی و اعجاز قرآن، داد می زند که با دیگر عبارت فرق می کند!

اگر کسی الفبای عربی را بلد باشد، شما بیائید یک آیه را در میان ده تا روایت بگذارید، او تشخیص می دهد که کدام آیه هست و کدام روایت! این که ما بگوئیم که صحابه نمی توانستند تشخیص بدهند آیات و روایات پیغمبر را، این در حقیقت توهین به صحابه است! که صحابه نمی توانستند بین روایت و بین آیه قرآن تشخیص بدهند!

قرآن هم که می فرماید:

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون)

ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسدارى مى‏كنيم.

سوره حجر(15): آیه 9

در مورد مسئله جمع قرآن در زمان ابوبکر و عمر و...، باید بگویم که این مسئله، افسانه ای بیش نیست. اینها می خواهند برای ابوبکر و عمرو عثمان، فضیلت تراشی بکنند‍. و گر نه، این قرآنی که نبی مکرم در عصر خودشان جمع نکرده باشد، این اساساً توهین به پیغمبر است!

یعنی قرآنی که معجزه رسول اکرم است، ایشان به قدری بی تفاوت باشند که در عصر خودشان قرآن را جمع نکنند و واگذار کرده باشند به صحابه!

آنها هم بیایند بگویند هر کس دو تا شاهد آورد که این آیه قرآن است، آن را بنویسند ولی اگر شاهد نداشت، ننویسند! اصلاً این توهین به قرآن است! اهانت به قرآن است!

«عمر» می آید آیه «رجم» را می آورد، از او می پرسند که شاهد هم داری یا نه؟ می گوید نه من شاهد ندارم! می گویند که نمی نویسیم! این کار اصلاً توهین به عمر هم هست!

عمر یا راست می گوید و یا دروغ! اگر راست می گفت، چرا ننوشتید؟ اگر دروغ می گفت، یعنی کسی که به پیغمبر و خدا دروغ می بسته است!

شما از طرفی می گوئید که صحابه هرگز دروغ نمی گویند. حتی پیغمبر اکرم شهادت یک صحابه را، به اندازه دو صحابه می پذیرفت. آیا «عمر»، به اندازه «خزیمة بن ثابت انصاری» ذوالشهادتین، اعتباری نداشت!؟

خزیمه بیاید یک شهادت بدهد، پیغمبر اکرم یک شهادت او را به جای دو شهادت بپذیرد؛ آنهم در یک مسئله مادی عادی! ولی در یک مسئله ای که مربوط به خداست و دروغ گفتن در آنجا، بدن انسان را می لرزاند؛ ما صحابه را متهم به دروغ بکنیم!

یا درقضیه «جابر بن عبدالله انصاری»، می آید می گوید که پیغمبر به من قول داده بود که اگر درآمدهای بحرین آمد، به من 500 در هم بدهد! وقتی که این ادعا را کرد، عمر برداشت دو برابر به او داد!! شما کلام «ابن حجر» را در «فتح الباری» ببینید که چه کار می کند.

وقتی این قضیه را مطرح می کند، معطل می ماند. که آقا ایشان آمده ادعا کرده وشاهدی هم ندارد. ولی «عمر» دو برابر ادعای او را به جابر می دهد! «ابن حجر» در حل این مشکل می گوید آقا! مقام صحابه اجل این است که بیاید دروغ بگوید!

اصلاً دروغ در مخیله صحابه نمی گنجد! که بیاید بگوید که پیغمبر همچین قولی به من داده و شاهدی هم ندارد! «عمر» نه تنها 500 درهم، بلکه هزار درهم به او می دهد!

ولی صدیقه طاهره آمد گفت «فدک» را پیغمبر به من بخشید، گفتند نه، نستجیربالله شما دروغ می گوئید، باید شاهد بیاوری! شاهد هم می آورد، حضرت امیر و ام ایمن و غلام پیغمبر و... را به عنوان شاهد می آورد، امام حسن و امام حسین هم شهادت می دهند، ولی هیچ کدام از شهادت ها را قبول نمی کنند!!

حضرت زهرا صحابه نیست! ادعایش دروغ، و شاهدانش هم پذیرفته نمی شود. ولی جابر بن عبدالله، صحابه است و ادعایش حتی بدون شاهد هم پذیرفته می شود! و حتی بیشتر از حقش هم به او پرداخت می شود!

در هر صورت، اینها بحث هایی است که در مناظرات و گفتگوها، اگر بدور از توهین و بی ادبی باشد و مؤدبانه مطرح بشود، و با فحش و ناسزا و شتم و توهین مطرح نشود؛ امروز در جوانهای اهل سنت و جوانهای وهابی تأثیر می گذارد.

امروز این تعارضات و این تناقضات موجود در تاریخ، در ذهن جوانان اهل سنت و وهابیت، تلنگر ایجاد می کند و بیدارش می کند که آقا قضیه چیست!؟ پشت صحنه چه اتفاقاتی افتاده است!؟ زیر این کاسه، چه نیم کاسه ای بوده است!؟

در هر صورت...

روایات متعدد تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب»!

«ابوهریره» به عنوان یک صحابی مطرح برای اهل سنت، اینچنین از «عمر بن خطاب» تقیه می کرده است.

در جای دیگر دارد که:

«ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله حتى قبض عمر»

ما نمی توانستیم بگوئیم که پیغمبر چنین گفت، تا اینکه عمر از دنیا رفت.

سير أعلام النبلاء؛ ج2، ص 602؛ دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

یا دارد که به «ابوهریره» می گویند:

«أكنت تحدث في زمان عمر هكذا فقال لو كنت أحدث في زمان عمر مثل ما أحدثكم لضربني بمخفقته»

آیا اینچنین که الآن داری حدیث نقل می کنی، در زمان عمر هم اینچنین حدیث نقل می کردی؟ گفت: اگر اینچنین که الآن برای شما حدیث نقل می کنم، در زمان عمر نقل می کردم، عمر با شلاقش مرا می زد.

تذكرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى؛ ج1، ص 7

«ابوهریره» از شلاق عمر، تقیه می کرده است! همان شلاقی که می گویند:

«كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج»

شلاق عمر، از شمشیر حجاج هولناک تر بود.

الإعجاز والإيجاز، اسم المؤلف: أبو منصور عبد الملك عبد الملك بن محمد بن إسماعيل الثعالبي، دار النشر: دار الغصون- بيروت / لبنان - 1405هـ - 1985م، الطبعة: الثالثة، تحقيق: لا يوجد؛ ج1، ص 37

این موارد تقیه، در کلام و رفتار صحابه، یک مورد، دو مورد نیست! اصلاً فرض کنیم که این موارد در صحیح بخاری هم نیست، روایت در کتاب های دسته سوم، چهارم اهل سنت آمده باشد! روایت به قدری طرق متعدد دارد که و لو اینکه راویانش به قول ابن تیمیه فساق و فجار هم باشند، موجب یقین و علم به صدور روایت می شود!

«ابن تیمیه» می گوید:

«فإن تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقاً»

همانا تعدد طرق و کثرت نقل روایت، یکدیگر را تقویت می کند به طوری که یقین به صدور حاصل می شود اگر چه راویانش فاجر و فاسق باشند.

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ ج 18، ص 26، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

اصلاً گیریم که همه اینها که این روایات را نقل کرده اند، فساق و فجار هستند، ولی همین تعدد طرق و کثرت روایت، موجب علم است.

در روایت بعدی دارد که «ابوهریره» می گوید:

«لما ولي عمر قال أقلوا الرواية عن رسول الله إلا فيما يعمل به قال ثم يقول أبو هريرة أفإنكنت محدثكم بهذه الأحاديث وعمر حي أما والله إذا لألفيت المخفقة ستباشر ظهري»

وقتی عمر به خلافت رسید، گفت که از پیغمبر کمتر روایت نقل بکنید. مگر روایاتی که قبلاً به آن عمل شده باشد. سپس گفت: اگر من اینگونه که الآن دارم حدیث نقل می کنم، در زمان عمر نقل می کردم، به خدا قسم در این صورت، با شلاقش مرا کتک می زد.

المصنف، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي؛ ج 11، ص 262، ح 20496

این عبارت«إلا فيما يعمل به»رمز خوبی است! می گوید مگر روایاتی را می توانی نقل بکنی که در زمان ابوبکر به آن عمل شده است! یعنی احکام طهارت و نجاست و...!! عمل نشده چی هست؟ احادیث خلافت پیغمبر است! احادیث مربوط به حضرت زهراست. فضائل اهل بیت است!

در روایت بعدی، «ابن عبد البر» از ابوهریره نقل می کند که گفت:

«لقد حدثتكم باحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة»

من احادیثی را برای شما نقل کردم که اگر در زمان عمر نقل می کردم، عمر مرا با شمشیرش کتک می زد.

جامع بيان العلم وفضله، اسم المؤلف: يوسف بن عبد البر النمري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1398؛ ج 2، ص 121

اینها نمونه هایی است فقط از یک صحابی! از یک صحابی که می گوید آقا ما می ترسیم حدیث نقل کنیم!

خب سؤال این است که آیا نشر احادیث پیغمبر، واجب است یا نیست!؟ خب قطعاً واجب است! پس چرا آقای «ابوهریره»، تقیه می کرده و احادیث را نقل نمی کرده؟ آیا این غیر از همان تقیه ای است که شیعه به آن معتقد است!؟ غیر از آن تقیه ای است که اهل بیت فرمودند:«من لا تقیة له لا ایمان له»و یا«لا دین له»!؟

تقیه «عبدالله بن عباس» از «عمر بن خطاب»!

روایت تقیه «عبدالله بن عباس» را بارها خوانده ایم که در رابطه با آیه 4 سوره تحریم، که می فرماید:

(إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ)

اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شما است) زيرا دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور او است، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان او هستند.

سوره تحریم(66): آیه 4

آقایان اهل سنت هم، همه بیان کرده اند که مراد از«تَظاهَرا عَلَيْهِ»یعنی ایذاء پیغمبر، اذیت پیغمبر و ناراحت کردن پیغمبر.

«قرطبی»، در تفسیرش یک تعبیری دارد که خیلی جالب است. می گوید:

«فقد صغت قلوبكما؛ أي زاغت ومالت عن الحق»

فقد صغت قلوبكما یعنی از حق منحرف گشته‏

الجامع لأحكام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي، دار النشر: دار الشعب – القاهرة؛ ج18، ص 188

«عبدالله بن عباس» می گوید من یک سال منتظر ماندم تا شرایطی پیش بیاید که از عمر بپرسم منظور از این دو نفر زنی در این آیه چه کسانی هستند!

أردت أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ عن الْمَرْأَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَظَاهَرَتَا على رسول اللَّهِ فَمَكَثْتُ سَنَةً فلم أَجِدْ له مَوْضِعًا حتى خَرَجْتُ معه حَاجًّا فلما كنا بِظَهْرَانَ ذَهَبَ عُمَرُ لِحَاجَتِهِ فقال أَدْرِكْنِي بِالْوَضُوءِ فَأَدْرَكْتُهُ بِالْإِدَاوَةِ فَجَعَلْتُ أَسْكُبُ عليه الْمَاءَ وَرَأَيْتُ مَوْضِعًا فقلت ياأَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ من الْمَرْأَتَانِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا قال بن عَبَّاسٍ فما أَتْمَمْتُ كَلَامِي حتى قال عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ»

من می خواستم از آن دو زنی که بر علیه پیغمبر اقدام کردند بپرسم که چه کسانی بودند. یک سال صبر کردم ولی شرایطی پیدا نکردم که بپرسم. تا اینکه در یک سفر حج، وقتی در ظهران بودیم، عمر برای قضای حاجت رفت و سپس گفت برای من آب بیاورید تا وضو بگیرم. من رفتم و آب برای او بردم و به دستانش ریختم و دیدم که الآن شرایط محیاست تا سؤالم را بپرسم. گفتم آن دو زنی که بر ضد پیامبر اقدام کردند چه کسانی بودند؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که عمر گفت عایشه و حفصه بودند!

الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج 4، ص 1868، ح 4631

در روایت دیگری دارد که ابن عباس می گوید من از هیبت عمر می ترسیدم و نمی توانستم سؤالم را بپرسم.

«فما أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً له»

من نمی توانستم از او بپرسم چون از هیبت او می ترسیدم.

صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج2، ص 1108، ح 1479

«ابن عباس» با آن همه عظمت، می گوید من از عمر می ترسیدم! ما در سالهای گذشته یک بحثی داشتیم درباره منع حدیث، که عمر، کسانی را که تفسیر قرآن می گفت، و قرآن را معنا می کرد، می خواباند و به قدری شلاق می زد که اینها اورژانسی می شدند!!

می رفتند درمان می شدند، دوباره عمر اینها را می گرفت و شلاق می زد تا به بد حالی بی افتادند و اینها باز هم می رفتند و مدتها به درمان خود می پرداختند!

یک روزی آن بابا گفت که آقای عمر! اگر این تفسیر قرآن می خواست از کله من بیرون برود، الآن دیگه از کلم رفت بیرون! اگر نه می خواهی مرا بکشی، مرا بکش و دیگر زجر کشم نکن!!

ما در حدود هشت، نه تا روایت در این زمینه از عمر خواندیم. دوستان می توانند به سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر مراجعه بکنند.

 

والسلام علیکم و رحمة الله

 



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 296
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست