responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 274

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (39) – هدف اساسی از تطهیر چهره «صحابه» چیست؟

کد مطلب: ٨٩١٠ تاریخ انتشار: ١٥ فروردين ١٣٩٥ - ٠٧:٥٧ تعداد بازدید: 863 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (39) – هدف اساسی از تطهیر چهره «صحابه» چیست؟
جلسه شصت و هفتم 95/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم


 جلسه شصت و هفتم 95/01/15

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

ضمن تبریک فرارسیدن سال نو، سال جدید، و سال فاطمی به همه بزرگواران و آرزوی موفقیت همه عزیزان، امیدواریم خدای عالم، امسال را سال فرج حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) قرار بدهد. ان شاءالله.

خلاصه ای از مباحث گذشته!

بحث ما در جلسات گذشته در رابطه با مسئله «تقیه» بود. و گفتیم که انگیزه و علل بروز تقیه از ناحیه بزرگان و ائمه شیعه برای چه بوده است.

در این رابطه، سخنان علمای وهابی را مطرح کردیم که درباره تقیه توجیهاتی داشتند. که برخی سخنان، «توهم» بود؛ بعضی ها «برداشت غلط از روایات شیعه» بود؛ و بعضی ها «تقطیعاتی از کلام بزرگان شیعه» بود. که همه اینها را به مقتضای بحثمان مطرح کردیم و جواب دادیم.

در ادامه بحث، عرض کردیم که انگیزه این تقیه ها، «خوف»، «وحشت» و «استبدادی» بود که توسط حکومت بنی امیه و در ادامه دودمان بنی عباس در میان مردم و همچنین در میان علماء، بر قرار کرده بودند.

نه تنها ائمه(علیهم السلام)، و علمای شیعه برای حفظ جان خودشان، عرض و آبرو و ناموس خودشان، در تقیه بودند؛ بلکه بزرگان اهل سنت نیز، کاملاً در تقیه بودند!! ما در این باره موارد متعددی ازترس و وحشتی که بزرگان اهل سنت داشتند، ذکر کردیم. مثل «مغیرة شعبه»، «صعصعة بن سوهان»، «سعید بن جبیر»، «حسن بصری»، «اوزاعی»، «شعبی» و... که همه اینها از ترس جان خود، از بیان مسائل مختلف صرفه نظر کرده بودند.

حتی نقل کردیم که خود «ابوحنیفه» وحشت داشت از اینکه در میان حکومتی ها، فتوایی که مبتنی بر رأی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است صادر کند!!

«خوارزمی» کتابی دارد در مناقب ابوحنیفه، در آنجا نقل می کند که روزی ابوحنیفه از طرف بنی امیه احضار شد تا در مورد یک مسئله فقهی، نظر بدهد. ابوحنیفه وقتی فهمید که از طرف حکومت احضار شده است، گفت:

«فاسترجعت في نفسي، لأني أقول فيها بقول علي رضي الله عنه و أدين الله به، فكيف أصنع؟ قال: ثم عزمت أن أصدقه وأُفتيه بالدين الذي أدين الله به، وذلك أن بني أمية كانوا لا يفتون بقول علي ولا يأخذون به.»

من پیش خودم گفتم انالله و اناالیه راجعون! زیرا در این مسئله فقهی که اموی ها پرسیده اند، نظر من، نظر علی بن ابیطالب است. و این حجت بین من و خدای من است. حالا چه کار کنم؟ تصمیم گرفتم که راستش را بگویم و بر اساس آنچه که حجت شرعی من است، فتوا صادر کنم. زیرا بنی امیه بر اساس نظر علی فتوا نمی دادند و عمل نیز نمی کردند.

المناقب للخوارزمي، ج1 ص171. نقلا عن كتاب الإمام الصادق والمذاهب الأربعة لمؤلفه أسد حيدر، ج1 ص7 39

بخش دیگری از خوف و وحشتی که میان علماء و بزرگان اهل سنت بود، خوف و وحشت از نقل «حدیث غدیر» بود. افرادی مثل «زید بن ارقم»، «سعید بن مسیب»، «زهری» و... وحشت داشتند که حتی اسمی از «حدیث غدیر» بر زبان بیاورند! اینها می ترسیدند که اگر بحث غدیر مطرح بشود، برایشان دردسر درست بشود!!

حتی افرادی مثل «سعید بن ابی وقاص» که هم صحابی پیغمبر بود و هم جایگاه ویژه ای در میان حکومتی ها داشت؛ از نقل حدیث غدیر، وحشت داشت!

تقیه بزرگان اهل سنت از نقل فضائل امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)

نکته مهمی که قبل از تعطیلات عید، در حال طرح آن بودیم و ناتمام ماند؛ وحشت بزرگان اهل سنت بود از نقل فضائل امیرالمؤمنین(سلام الله علیه).

عرض کردیم که آقای «ذهبی» در «تذکرة الحفاظ» نقل کرده است که:

«ابن السقاء الحافظ الامام...»

ابن سقاء حافظ و امام و... بود.

جالب است که «ذهبی» خودش می گوید که اگر در مورد کسی، تعبیر «امام» به کار برده شود، نقل مطالب نادرست درباره او، به هیچ وجه مورد قبول نیست. یعنی اگر به کسی «امام» بگوید، از هر جهت کاملاً مصونیت دارد:

«إِذَا ثبتَتْ إِمَامَةُ الرَّجُلِ وَ فَضْلُهُ، لَمْ يَضُرَّهُ مَا قِيْلَ فِيْهِ»

وقتی امامت و فضیلت یک فردی ثابت بشود، تضعیف دیگران در حق او هیچ ضرری ندارد.

سیر اعلام النبلاء، ج8، ص 448

به خاطر نقل حدیث «طیر»، منبرش را آب کشیدند!!

بعد می گوید:

قال السلفي سألت الحافظ خميسا الحوزي عن ابن السقاء فقال: هو من مزينة مضر... فأسمعه من أبى خليفة و أبى يعلى وابن زيدان البجلي و المفضل ابن الجندي و بارك الله في سنه و علمه، و اتفق انه أملى حديث الطير فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به و أقاموه و غسلوا موضعه.»

سلفی گفته است : از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم ؛ پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است... از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر (از فضائل امیر مومنان را ) املاء می کرد؛ اما ایشان نتوانستند که این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند.

تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة : الأولى؛ ج3 ، ص966، ترجمه ابن السقاء.

در حقیقت، منبری که بر روی آن فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین گفته شود، آن منبر نجس می شود و باید آب کشیده شود.

کشته شدن «نسآئی» به خاطر نقل فضائل امیرالمؤمنین!!

و همچنین «احمد بن شعیب نسآئی» که از اهالی روستای «نسآء»، و از توابع «نیشابور» است، و کتاب او (سنن النسآئی) یکی از صحاح سته اهل سنت است؛ و «ذهبی» نیز از او به «امام» و «شیخ الإسلام» تعبیر می کند(سیراعلام النبلاء؛ ج14، ص 127)؛«سبکی» در مورد او می نویسد:

«وقد اختلفوا فى مكان موت النسائى فالصحيح أنه أخرج من دمشق لما ذكر فضائل على قيل ما زالوا يدافعون فى خصيتية حتى أخرج من المسجد ثم حمل إلى الرملة فتوفى بها»

در محل وفات نسائی اختلاف وجود دارد. قول صحیح آن است که او وقتی در دمشق فضائل علی را بیان کرد، او را کتک زدند و بر بیضه های او کوبیدند و از مسجد بیرون کردند. سپس او را به رمله بردند و در همانجا از دنیا رفت.

طبقات الشافعية الكبرى، اسم المؤلف: تاج الدين بن علي بن عبد الكافي السبكي، دار النشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع - 1413هـ ، الطبعة: ط2، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو؛ ج3، ص 16

اینها دیدند که یک مردی در شام پیدا شده که جرئت کرده تا فضائل امیرالمؤمنین را بیان بکند، لذا مردانگی او را هدف قرار دادند و از بین بردند!!

حکم نقل نکردن فضائل معاویه، سنگسار است!!

«قرأ علينا أبو عبد الرحمن النسائي كتاب الخصائص فقلت له أين فضائل معاوية فقالو ما يرضى معاوية أن يسكت عنه قال فرجمناه و ضغطناه و جعلنا نضرب جبنه فمات بعد ثلاث»

نسآئی کتاب خصائص خود را برای ما خواند، من به او گفتم: پس فضائل معاویه چه شد؟ گفت: مگر معاویه فضائلی هم داشت که من نقل کنم. معاویه راضی نشد از اینکه در مورد او سکوت شود و فضائلی نقل نشود، لذا ما او را سنگسار کردیم و لگد

مال نمودیم و به پهلوهای او کوبیدیم به طوری که بعد از سه روز درگذشت.

بغية الطلب في تاريخ حلب، اسم المؤلف: كمال الدين عمر بن أحمد بن أبي جرادة، دار النشر: دار الفكر، تحقيق: د. سهيل زكار؛ ج2، ص 786

خیلی عجیب است!! یعنی حکم نقل نکردن فضائل معاویه، سنگسار است!!

شكستن منبر حاكم نيشابوري به علت عدم نقل فضائل معاويه!!

«حاکم نیشابوری» از دیگر علمای بزرگ اهل سنت است و از جایگاه ویژه ای در میان بزرگان اهل سنت برخوردار است. که به خاطر ممانعت از نقل فضائل معاویه، خانه نشین می شود و منبرش نیز شکسته می شود:

«سمعت أبا عبد الرحمن السلمي يقول : دخلت على أبي عبد الله الحاكم وهو في داره لا يمكنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبي عبد الله بن كرام، و ذلك أنهم كسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجت و أمليت في فضائل هذا الرجل شيئا لاسترحت من هذه المنحة. فقال: لا يجيء من قلبي، لا يجيء من قلبي، يعني معاوية.»

از ابا عبد الرحمن سلمی شنیدم که می گفت: به نزد ابو عبد الله حاکم نیشابوری رفتم در حالیکه او در خانه خویش بود و از ترس یاران ابی عبد الله بن کرام نمی توانست به مسجد برود؛ زیرا ایشان منبر او را شکسته بودند و او را ممنوع الخروج کرده بودند؛ پس به او گفتم: ای کاش بیرون می آمدی و فضیلت های این شخص (معاویه) را می گفتی تا از این مشکل آسوده گردی؛ گفت قلبم به من اجازه این کار را نمی دهد!

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي؛ ج17، ص175

هزار تازيانه؛ جزاي نقل فضیلتی از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام)!

«ابن حجر عسقلاني» و بسياري دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند کهنصر بن علي» وقتی فضیلتی درباره اهلبیت نقل می کند، «متوکل عباسی» دستور می دهد تا او را هزار ضربه شلاق بزنند:

«قال أبو علي بن الصواف عن عبد الله ابن أحمد لما حدث نصر بن علي بهذا الحديث يعني حديث علي بن أبي طالب أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ بيد حسن وحسين فقال من أحبني وأحب هذين وأباهما وأمهما كان في درجتي يوم القيامة.

أمر المتوكل بضربه ألف سوط فكلمه فيه جعفر بن عبد الواحد و جعل يقول له هذا من فعل أهل السنة فلم يزل به حتى تركه»

و ابو علی بن صواف از عبدالله بن احمد نقل کرده است که وقتی نصر بن علی این روایت را گفت که رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم دست حسن و حسین را گرفته و فرمودند که هرکس من را دوست می دارد، پس این دو را و پدرشان و مادرشان را نیز دوست بدارد، با من در رتبه من در روز قیامت خواهد بود.

متوکل دستور داد که به او هزار تازیانه بزنند؛ پس جعفر بن عبد الواحد در این زمینه با متوکل سخن گفت و به او گفت : این روایت از عقاید و رفتار اهل سنت است (مربوط به شیعه نیست) تا اینکه او را رها کرد (دستور داد او را تازیانه نزنند).

تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 10، ص 384 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 29 ، ص 360 و تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي، ج 13، ص 289

کسی که زنای غیر محصنه بکند، صد ضربه شلاق می خورد! ما دیگر در احکام اسلامی، بالاتر از صد ضربه شلاق، تعزیری نداریم. ولی نقل فضائل اهلبیت(علیهم السلام)، در نگاه این آقایان، ده برابر عمل شنیع «زنا»، جرم دارد و باید شلاق بخورد!!!

چهار صد ضربه شلاق، جزاي كسي كه اميرالمؤمنين را لعن نكرد!!

«عطيه بن سعد عوفی» متوفای111هجری، از راويان صحيح بخاري، أبي داود، ترمذي، ابن ماجه و... است. «ابن سعد» در «الطبقات الكبري» در ترجمه وي مي‌نويسد:

«فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفي أن ادع عطية فإن لعن علي بن أبي طالب وإلا فاضربه أربعمائة سوط و احلق رأسه و لحيته فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطية أن يفعل فضربه أربعمائة وحلق رأسه و لحيته.»

حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نامه نوشت که عطیه را بیاورد؛ پس اگر علی بن ابی طالب را لعنت کرد که هیچ؛ و گرنه او را چهارصد تازیانه بزن و سر و ریش او را بتراش؛ پس او را احضار کردند؛ و نامه حجاج را برای او خواند ؛ اما عطیه قبول نکرد؛ پس او را چهار صد شلاق زدند و سر و ریش او را تراشیدند.

الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر بيروت؛ ج6، ص304

تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج7 ، ص201

اینها مواردی بود که در جلسات گذشته، به آنها اشاره کردیم و مطرح کردیم.

بدلی به جای اهلبیت پیامبر، به نام «صحابه»!!

نکته اساسی دیگر در اینجا این است که این آقایان از طرفی، نقل و گسترش فضائل اهلبیت(علیهم السلام)، خصوصاً نقل فضائل امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)را ممانعت می کردند و ناقلین فضائل را هم، آنگونه که عرض کردیم، مورد ضرب و شتم قرار می دادند. از طرف دیگر، اینها وقتی دیدند اهلبیت را از میدان به در کردند، باید یک بدلی، و یک جایگزینی را به جای آنها عَلَم بکنند، و درست بکنند؛ لذا آمدند به جای اهلبیت(علیهم السلام)، «صحابه» را علم کردند!! با وجود اینکه نبی مکرم، بارها فرموده بود:

« أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ ». فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ « وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى»

اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم، نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من، درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود)

صحيح مسلم ، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج4، ص 1873، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب، ح 2408

ولی این آقایان، متأسفانه، به جای اهلبیت پیامبر، «صحابه» را قرار دادند! ولی دیدند این بدلی که درست کردند، و این جایگزینی که به جای اهلبیت قرار دادند؛ هیچ سنخیتی با اهلبیت ندارد! اهلبیت پیامبر، پاک و مطهر و مهذب هستند و در تمام زندگی خود، کوچکترین لغزشی و خطائی و حتی سهو و نسیانی هم، مردم از ایشان ندیدند.

اینها آمدند صحابه را به جای یک همچنین افرادی قرار داده اند. صحابه ای که، سرتا پا نقص و ایراد و اشکال هستند. با هم درگیری داشتند. همدیگر را تکفیر کردند. با یکدیگر می جنگیدند و... و دیدند این صحابه نمی توانند همسنگ اهلبیت باشند.

لذا آمدند و دستور دادند و فتوا صادر کردند که ما موظف هستیم که در مورد صحابه، هر چه بدی و سوء رفتار در تاریخ ثبت و نقل شده است، نباید نقل بکنیم و اگر بتوانیم آنها را محو و نابود کنیم!! نباید نقل بکنیم تا مردم لغزشهای صحابه و خطاهای صحابه و کارهای نادرست صحابه را نشنوند. تا بتوانیم یک جایگزین مناسبی برای اهلبیت درست بکنیم!!

هدف اساسی از تطهیر چهره «صحابه» چیست؟

این نکته ای مهمی است که «ذهبی» و امثال ذهبی تلاش می کنند که آنچه در مطاعن صحابه است را محو و نابود بکنند و هر کس که این مطالب را نقل بکند، باید شلاق بخورد و...؛ همه اینها برای یک مسئله است. مسئله مهم و اساسی. این مسئله، مسئله ای است که من کمتر دیدم بزرگان ما به آن توجه داشته باشند. حتی سرور عزیزمان حضرت آیة الله العظمی سبحانی و همچنین علامه عسگری هم، که به این قضیه ورود پیدا کرده اند، به این نکته اشاره ندارند.

مسئله اساسی و هدف از اینکه می خواهند صحابه را تهذیب بکنند، و مطاعن صحابه را محو بکنند، به خاطر حب صحابه نیست! به خاطر علاقه به صحابه نیست! اینها برای این است که صحابه را عدل و همسنگ اهلبیت قرار بدهند!!

لذا ما می بینیم که «احمد بن حنبل»، رسماً فتوا صادر می کند که:

«ومن الحجة الواضحة الثابتة البينة المعروفة ذكر محاسن أصحاب رسول الله كلهم أجمعين والكف عن ذكر مساويهم و الخلاف الذي شجر بينهم

فمن سب اصحاب رسول الله أو أحدا منهم أو تنقصه أو طعن عليهم أو عرض بعيبهم أو عاب أحدا منهم فهو مبتدع رافضي خبيث مخالف لا يقبل الله منه صرفا و لا عدلا بل حبهم سنة والدعاء لهم قربة و الاقتداء بهم وسيلة والأخذ بآثارهم فضيلة»

از ادله ثابت، واضح و روشنی که معروف است، بیان محاسن تمام اصحاب رسول خداست. و خودداری کردن از بیان بدی ها و اختلافاتی است که بین صحابه رخ داده است.

بنابراین هر کس اصحاب پیامبر را دشنام دهد، یا حتی یکی از اصحاب را دشنام دهد، یا جایگاه او را تنقیص کند، یا طعنی بر آنها وارد بکند، یا عیبی از آنها را فاش سازد، یا در مورد آنها عیب جوئی بکند، چنین فردی بدعت گذار و رافضی و خبیث است. که خداوند هیچ عملی را از او قبول نمی کند.

بلکه دوست داشتن صحابه، سنت است. دعای به صحابه موجب تقرب به خداوند است. اقتدا کردن به صحابه وسیله نجات است. و عمل نمودن بر اساس رفتار صحابه فضیلت و برتری است.

طبقات الحنابلة، اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق : محمد حامد الفقي؛ ج1، ص30

طبق این بیان، پس معلوم می شود که صحابه، یک سری کارهای ناشایستی هم دارند که باید پوشیده شود!

حالا ما می پرسیم که آیا شما که خودتان قبول دارید که صحابه یک سری اعمال ناشایستی داشتند، آیا این اعمال، به عدالت صحابه، و به مقام و جایگاه صحابه، ضرری می زند یا نمی زند!؟ آقایان متأسفانه به جای اینکه بیایند مسئله را حل بکنند، می خواهند که صورت مسئله را پاک بکنند!!

به جای اینکه بیایند صحابه را مثل شیعه به دو قسم تقسیم بکنند، صحابه عدول و صاحب فضائل؛ و صحابه غیر عادل و صحابه ای که قرآن به فسق آنها تصریح می کند:

( ان جائکُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتبَینوا)

هرگاه فرد فاسقی برای شما خبری را آورد، تحقیق کنید.

سوره حجرات(49): آیه 6

یا حتی قرآن تصریح می کند که برخی از صحابه، بعد از اسلام آوردن کافر شدند:

(لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمين‏)

(بگو) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است، چرا كه) شما پس از ايمان آوردن كافر شديد، اگر گروهى از شما را (به خاطر توبه) مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را عذاب خواهيم كرد، زيرا آنها مجرم بودند.

سوره توبه(9): آیه 66

تصریح بزرگان وهابیت؛ به کفر برخی از صحابه!!

کار به جایی می رسد که خداوند متعال تصریح به کفر برخی از صحابه می کند. و بزرگان اهل سنت و حتی وهابی های شاخ داری مثل «محمد بن عبدالوهاب»، و حتی «ابن تیمیه» هم، در ذیل این آیه به این مسئله تصریح دارند.

«محمد بن عبدالوهاب» در کتاب معروف «کشف الشبهات» خود می نویسد:

«الذين قال الله فيهم:(يحلفون بالله ما قالوا ولقد قالوا كلمة الكفر وكفروا بعد إسلامهم) سورة التوبة آية :74. أما سمعت الله كفرهم بكلمة مع كونهم في زمن رسول الله و يجاهدون معه و يصلون و يزكون و يحجون و يوحدون»

افرادی بودند که خداوند درباره آنها فرمود «یحلفون بالله...» آیا نشنیدی که خداوند اینها را تکفیر کرده است. با اینکه اینها در زمان پیغمبر بودند، با پیغمبر جهاد کردند، نماز خواندند، تهجد و تزکیه داشتند و حج انجام می دادند و خدای واحد را می پرستیدند.

در ادامه می نویسد:

«وكذلك الذين قال الله فيهم: {قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ - لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ} [التوبة: 65 - 66] فهؤلاء الذين صرح الله فيهم أنهم كفروا بعد إيمانهم وهم مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في غزوة تبوك»

و همچنین افرادی که خداوند درباره آنها فرمود «قل أبالله...» این افراد، همان کسانی هستند که خداوند درباره آنها تصریح کرده است که اینها بعد از ایمان آوردن، کافر شدند. در حالی که اینها در غزوه تبوک در کنار رسول خدا بودند.

كشف الشبهات، اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب، دار النشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة: الأولى، تحقيق: ناصر بن عبد الله الطريم ، سعود بن محمد البشر، عبد الكريم اللاحم؛ ج1، ص 174

حتی خود «ابن تیمیه» در جایی نقل می کند که برخی صحابه از پیامبر درخواست بت می کردند برای پرستیدن آنها:

«فقال بعض الناس يارسول الله إجعل لنا ذات أنواط كما لهم ذات أنواط فقال ( الله أكبر قلتم كما قال قوم موسى لموسى ) اجعل لنا إلها كما لهم آلهة»

برخی از مردم گفتند که ای پیغمبر، برای ما نیز همچون آنها بتی قرار بده. پیامبر فرمود: این چه حرفی است شما می زنید. شما همانگونه که قوم موسی از موسی درخواست بت کردند، از من بت درخواست می کنید.

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي؛ ج27، ص 137

آقای احمد بن حنبل! وقتی قرآن کریم این تعداد از صحابه را تکفیر می کند، شما با این آیات می خواهید چه بکنید؟ می خواهید این آیات را از قرآن حذف بکنید؟ قرآن به صراحت می گوید:

(يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِم)

به خدا سوگند مى‏خورند كه (سخنان زننده در غياب پيامبر) نگفته‏اند، در حالى كه قطعا سخنان كفر آميز گفته‏اند، و پس از اسلام كافر شده‏اند.

سوره توبه(9): آیه 74 ‏

آقای احمد بن حنبل! وقتی خداوند به قدری از برخی صحابه ناراحت و غضبناک است که به صراحت می فرماید:

(لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِين)‏

(بگو) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است، چرا كه) شما پس از ايمان آوردن كافر شديد، اگر گروهى از شما را (به خاطر توبه) مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را عذاب خواهيم كرد، زيرا آنها مجرم بودند.

سوره توبه(9): آیه66

خداوند به این صحابه می فرماید که عذر نیاورید، خداوند قبول نمی کند. خداوندی اینگونه با شدت با این صحابه برخورد می کند که در جای دیگر می فرماید:

(نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيم)

بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم.

سوره حجر(15): آیه 49

خدایی که می فرماید:

(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم)

بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد.

سوره زمر(39): آیه 53‏ ‏

خداوندی که این قدر رئوف و مهربان و بخشنده است، اینگونه با صحابه خلافکار برخورد می کند و می فرماید که عذر نیاورید! شما بعد از ایمان آوردن، کافر شدید!! این آیه خطاب به مؤمنین است. به منافقون که نیست!

آقای «احمد بن حنبل» اینها را نمی بیند بعد می گوید:«ومن الحجة الواضحة الثابتة البينة المعروفة ذكر محاسن أصحاب رسول الله كلهم أجمعين والكف عن ذكر مساويهم و الخلاف الذي شجر بينهم»!!

خب شما با این آیات می خواهید چه کنید!؟ با آیه نبأ چه می خواهید بکنید؟ آیا ما این آیات را نخوانیم؟ از قرآن حذف کنیم؟ به این جای قرآن که رسیدیم، روی آیات چسب بزنیم تا این آیات را نبینیم!؟

آیا این آیه سوره جمعه را نخوانیم که می فرماید:

(وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ)

هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ايستاده به حال خود رها مى‏كنند، بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.

سوره جمعه(62): آیه11

آیا این ترک کردن پیامبر در حال ایراد خطبه نماز جمعه، عمل ناپسند هست یا نیست؟ آنهم برای انجام کار لغو و بیهوده! نه یک کار دیگر موجه!

آقای مولوی! آقای ماموستا! آقای مفتی اعظم! لطفاً جواب بدهید!

من بارها گفتم که آقای مولوی! آقای ماموستا! آقای مفتی اعظم! اگر شما خودتان در حال ایراد خطبه های نماز جمعه باشید، و اتفاقی در بیرون نماز جمعه بیفتد و مردم شما را در حال خطبه خوانی، ترک بکنند و به سمت محل حادثه بروند، شما اسم این افراد را چه می گذارید؟ آیا می توانید بگوئید که اینها کار خوبی کردند؟ آیا از اینها تشکر می کنید؟ یا نه، چهار تا فحش و بد و بیراه هم به اینها می گوئید!؟

خطبه های نماز جمعه، جزء نماز است. حتی می گویند که نباید در حال ایراد خطبه، مأمومین صحبت بکنند. چون خطبه های نماز جمعه، بخشی از نماز است.

آقای احمد بن حنبل! آیا این آیه را از قرآن حذف بکنیم؟ این آیه را اصلاً نخوانیم؟ جنگ «جمل» که 30هزار کشته داشت را اصلاً اسمش را نیاورید! جنگ «صفین» که 110 هزار نفر کشته داشت را نباید مطرح بکنیم! یا جنگ «نهروان» که نزدیک سه هزار کشته داد را نباید اسمش را بیاوریم. چرا که ممکن است به صحابه بربخورد! چون در دو طرف جنگ، صحابه بودند که با یکدیگر می جنگیدند! همه مسلمان بودند و صحابه پیامبر!!

ایشان در ادامه می گوید:

«فمن سب اصحاب رسول الله أو أحدا منهم أو تنقصه أو طعن عليهم أو عرض بعيبهم أو عاب أحدا منهم فهو مبتدع رافضي خبيث مخالف لا يقبل الله منه صرفا و لا عدلا بل حبهم سنة والدعاء لهم قربة و الاقتداء بهم وسيلة والأخذ بآثارهم فضيلة»

بنابراین هر کس اصحاب پیامبر را دشنام دهد، یا حتی یکی از اصحاب را دشنام دهد، یا جایگاه او را تنقیص کند، یا طعنی بر آنها وارد بکند، یا عیبی از آنها را فاش سازد، یا در مورد آنها عیب جوئی بکند، چنین فردی بدعت گذار و رافضی و خبیث است. که خداوند هیچ عملی را از او قبول نمی کند.

بلکه دوست داشتن صحابه، سنت است. دعای به صحابه موجب تقرب به خداوند است. اقتدا کردن به صحابه وسیله نجات است. و عمل نمودن بر اساس رفتار صحابه فضیلت و برتری است.

طبقات الحنابلة، اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محمد حامد الفقي؛ ج1، ص30

این عبارات خیلی عجیب است. ما از آقای «احمد بن حنبل» می پرسیم که با خداوندی که بدی های صحابه را گفته چه کنیم؟ نعوذبالله خداوند هم رافضی بوده است!؟ روایات متعددی که در این زمینه در منابع اهل سنت وجود دارد چه کنیم!؟

خیانتی آشکار؛ از محمد بن اسماعیل بخاری در «صحیح بخاری»!!

یک روایتی در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» نقل شده است که خیلی جالب است. ایشان می آیند از پیغمبر نقل می کنند که فرمود:

«لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فلوا أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا ما بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ ولا نَصِيفَهُ »

اصحاب مرا دشنام ندهید. اگر هر کدام از شما به اندازه کوه احد طلا در راه خدا انفاق بکند، به اندازه یک مد و یا نصف مد انفاق آنها نمی رسد.

الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1343، ح3470

آقایان روی این روایت خیلی مانور داده اند. حتی دکتر طیب، شیخ الأزهر، در این برنامه ماه رمضان، چندین روز در مورد این روایت صحبت کرد و مانور داد.

من بارها به دوستان گفته ام که یکی از بهترین جوابهای شبهه، این است که از خود شبهه، شبهه تولید کنید! همان شبهه ای که طرف تولید می کند، همان را به خودش برگردانید!

متأسفانه آقای «بخاری»، روایت را ناقص نقل کرده است. «صحیح مسلم» این روایت را اینگونه نقل کرده است:

«عن أبي سَعِيدٍ قال كان بين خَالِدِ بن الْوَلِيدِ وَ بَيْنَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ شَيْءٌ فَسَبَّهُ خَالِدٌ فقال رسول اللَّهِ لَا تَسُبُّوا أَحَدًا من أَصْحَابِي فإن أَحَدَكُمْ لو أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا ما أَدْرَكَ مُدَّ أَحَدِهِمْ ولا نَصِيفَهُ»

ابو سعید نقل کرده است که بین خالد بن ولید و بین عبدالرحمن بن عوف درگیری پیش آمد. خالد عبدالرحمن را فحش داد. لذا پیغمبر فرمود هیچ کدام از اصحاب مرا فحش ندهید.اگر هر کدام از شما به اندازه کوه احد طلا در راه خدا انفاق بکند، به اندازه یک مد و یا نصف مد انفاق آنها نمی رسد.

صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج4، ص 1967، ح 2541

خطاب پیامبر در این روایت، به صحابه است. به آنها می گوید که یکدیگر را فحش ندهید! به آیندگان نمی گوید که به صحابه من فحش ندهید! خطاب، به خود صحابه است! متأسفانه هر کس این روایت را نقل می کند، این سب خالد را فاکتور می گیرند و نقل نمی کنند!! این را مخفی می کنند و نمی گویند که همین خالد بن ولید، سیف الإسلام شما بوده که به صحابه دیگر پیامبر فحش داده است!!

این سنت پیامبر در فحش ندادن به صحابه، اولاً و بالذات، متوجه خود صحابه است. چون صحابه مخاطب این فرمایش هستند.

حالا ان شاءالله بعداً من عرض خواهم کرد که امثال «ابن حجر» و دیگران، وقتی به این روایت رسیده اند، جلز و ولزشان در آمده است. زیرا دیدند که این خطاب به صحابه است، نه آیندگان. و خود صحابه بودند که به صحابه دیگر فحش دادند! لذا توجیحاتی دارند که من بیان خواهم کرد تا ببینید که به توجیهات اینها مرغ پخته هم خنده اش می گیرد.

آقای «احمد بن حنبل» می گوید که هر کس به صحابه فحش بدهد، بدعتگذار است و رافضی است و خبیث است و... آیا «خالد بن ولید» هم رافضی و مبدع و خبیث است؟

آیا «عایشه» باید توبه داده شود!؟

جالب است که ایشان در ادامه می گوید:

«فمن فعل ذلك فقد وجب على السلطان تأديبه و عقوبته ليس له أن يعفو عنه بل يعاقبه ويستتيبه فإن تاب قبل منه و إن ثبت عاد عليه بالعقوة و خلده الحبس حتى يموت أو يتراجع»

هر کس چنین کند(به صحابه فحش دهد، یا عیب و بدی های آنها را فاش کند)، بر حاکم واجب است که او را ادب بکند و تعزیر بکند. و جایز نیست که او را ببخشد. بلکه باید عقوبت بکند و او را توبه بدهد. اگر توبه کرد قبول می شود. و اگر تکرار کرد دوباره عقوبت می شود و حبس می شود تا بمیرد یا از نظر خودش برگردد.

طبقات الحنابلة، اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق : محمد حامد الفقي؛ ج1، ص30

آقای احمد بن حنبل! پیغمبر اکرمی که این آیات را آورد، حکمش چیست؟ خالد بن ولید که به صحابه فحش داد، حکمش چیست؟ ام المؤمنین عایشه، به «زینب بنت جحش» فحش می دهد و او نیز به عایشه فحش می دهد، و پیغمبر هم عایشه را به فحش دادن تحریک می کند، حکم اینها چیست؟

آقای احمد بن حنبل! اگر شما در آنجا بودید، با پیغمبر چه کار می کنید؟ آیا می گفتید که عایشه باید توبه کند؟ یا به زندان برود؟ زینب بنت جحش را چه می کردید؟ اینها همه در صحاح شما نقل شده است! کافی و تهذیب و وسائل و... نقل نکرده اند!!

اینها از نکات طلائی است که باید در آستین خود داشته باشید. در خیلی از جاها به دردتان می خورد. دوستان لازم است که اینها را با مدارکشان حفظ بکنند.

ما ان شاءالله در جلسه بعد، چند نمونه از «سب» که از خود صحابه نقل شده است را مطرح می کنم تا دوستان اینها را حفظ بکنند و استفاد بکنند.

والسلام علیکم و رحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 274
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست