responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 271

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (37) – آیاتی صریح در فسق صحابه!

کد مطلب: ٨٨٩٦ تاریخ انتشار: ١٦ اسفند ١٣٩٤ - ١٥:٣٣ تعداد بازدید: 739 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (37) – آیاتی صریح در فسق صحابه!
جلسه شصت و چهارم 94/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و چهارم    94/12/16

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

بحث ما در جلسات گذشته در رابطه با زمینه های بروز «تقیه» بود و گفتیم که آنچه را که نسبت به شیعه متعرض شدند و علما و محدثین شیعه را تحت فشار قرار دادند، عامل اصلی بروز تقیه در شیعه بوده است.

نه تنها فشار بر شیعه و علمای شیعه بود، که حتی علماء و بزرگان اهل سنت نیز در این زمینه شدیداً تحت فشار بودند و از گفتن حقایق ممنوع بودند و در صورت گفتن برخی حقایق، شکنجه و زندان و ضرب و شتم و در نهایت قتل نصیبشان می شد.

یکی از نکاتی که خیلی جالب است و دوستان شاید کمتر شنیده باشند، و من هم ندیدم این مطالب در جائی به صورت مبسوط جمع آوری شده باشد، درگیری هایی است که بین صحابه اتفاق افتاده است!

برخورد دوگانه بزرگان اهل سنت با یک راوی!!

این آقایان، وقتی به فضائل ائمه (علیهم السلام) می رسند، یا آن را کتمان می کنند و یا تضعیف می کنند و به نوعی از پذیرش آن طفره می روند. امثال «ذهبی» وقتی به روایتی مثل «انا مدینة العلم و علی بابها» در فضیلت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) می رسد، راوی را زیر سؤال می برد که ضعیف است و منکر الحدیث است و... ولی وقتی همان راویِ ناقلِ فضیلت امیرالمؤمنین، یک فضیلتی را درباره ابوبکر نقل می کند، این آقای ذهبی، هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد.

و یا وقتی به حدیث« يا على عدوك عدوى، وعدوى عدو الله» می رسد می گوید:

«عن عبد الرزاق عن معمر حديثاً في فضائل على، يشهد القلب أنه باطل»

عبدالرزاق از معمر، حدیثی را در فضائل علی نقل کرده است که قلب من شهادت می دهد که این روایت باطل است!

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود؛ ج1، ص 213

این آقایان، نسبت به کتمان فضائل ائمه(علیهم السلام)و یا تضعیف راوی و... اینگونه عمل می کنند. و قبلاً هم خواندیم که امثال «زهری» به صراحت می گویند که:

«والله، عندي من فضائل علي ما لو تحدثت بها لقتلت»

به خدا قسم، روایاتی در فضائل علی دارم که اگر نقل بکنم، کشته می شوم.

أسد الغابة في معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعی؛ ج1، ص 449

و یا امثال «عبدالله بن شداد» در یک عبارت عجیب و البته دلنشین می گوید:

وَدِدْتُ أَنِّي قُمْتُ عَلَى المِنْبَرِ مِنْ غُدْوَةٍ إِلَى الظُّهْرِ، فَأَذْكُرُ فَضَائِلَ علي بن أبي طالب -رضي الله عنه- ثُمَّ أَنْزِلُ، فيُضرَب عُنُقِي»

دوست دارم از صبح زود تا ظهر، بر بالای منبر بنشینم و فضائل علی بن ابی طالب را نقل بکنم، سپس از منبر پائین بیایم تا گردنم زده شود.

سير أعلام النبلاء، ج3، ص 489، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي

نکته ظریف موجود، درگیری ها و اختلافاتی است که بین صحابه وجود داشته است. من بارها گفته ام که اختلاف اساسی بین شیعه و سنی، بحث امامت و خلافت و امثال اینها نیست. برگشت تمامی این اختلافات، به بحث «صحابه» است!

تمام درد این آقایان، درباره «صحابه» است!!

ما اگر این اختلاف فکری شیعه و سنی را بتوانیم در مسئله «صحابه» حل بکنیم، مسئله امامت و عصمت و... به خودی خود حل خواهد شد. چون اینها هیچ دلیلی بر مدعای خودشان ندارند. الآن ما چندین سال است که به این آقایان می گوئیم یک دلیل محکمه پسند برای خلافت ابوبکر برای ما اقامه کنید. ما این همه ادلّه برای امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اقامه کرده ایم. شما هم بفرمائید یک دلیل از کتاب و سنت و عقل و اجماع برای خلافت ابوبکر ارائه بکنید.

تمام درد این آقایان «صحابه» است! می گویند اگر پیغمبر، علی را به جانشینی خود انتخاب کرده و خلیفه معین کرده بود، و مردم هم او را رها کردند و به سراغ ابوبکر رفتند، پس یعنی صحابه خیانت کردند. و از دیدگاه شما شیعیان، صحابه خائن هستند!

می گویند که قرآن کریم، این همه درباره صحابه و مدح آنها آیه دارد و عقیده شما شیعیان، مبنی بر خیانت صحابه و عدم پیروی از دستورات پیغمبر، با تفکر قرآنی همخوانی ندارد و در تضاد است!

متأسفانه این آقایان تلاش دارند تا آیاتی از قرآن را بخوانند که در مدح صحابه نازل شده است. ولی بنا ندارند تا آیاتی که در ذم صحابه نازل شده است را بخوانند! گویا این آیات، اصلاً آیات قرآن نیست!

ما اگر آیات ذم «منافقین» را کنار بگذاریم؛ با وجود اینکه بزرگان اهل سنت صراحت دارند که منافقین هم جزء صحابه بودند:

« قال النبي في أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا »

پیامبر فرمود در ميان اصحاب من دوازده تن منافق هستند.

صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج 4، ص2143، باب حدیث عمار بن یاسر، ح 2779

صریح ترین آیه ای که در فسقِ صحابه نازل شده است!

ما اگر آیات ذم «منافقین» را کنار بگذاریم، در رابطه با صحابه عادی هم، آیات متعددی در قرآن داریم که در مذمت اینها نازل شده است. شاخص ترین و صریح ترین این آیات، آیه «نبأ» است که می فرماید:

( ان جائکُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتبَینوا)

هرگاه فرد فاسقی برای شما خبری را آورد، تحقیق کنید.

سوره حجرات(49): آیه 6

شأن نزول «آیه نبأ» از زبان مفسرین بزرگ اهل سنت:

«احمد بن حنبل» با سند صحیح نقل کرده است که «حَارِثِ بْنِ ضِرَارٍ الْخُزَاعِيِّ» وقتی آمد مسلمان شد، به پیغمبر اکرم گفت که من به طرف قوم خودم می روم تا آنها را به اسلام دعوت کنم و زکات آنها را جمع بکنم، شما کسی را بفرستید تا بیاید و زکات را بگیرد و تحویل شما دهد. پیغمبر اکرم، «ولید بن عقبه» را برای جمع آوری زکات آنها فرستاد.

«فَلَمَّا أَنْ سَارَ الْوَلِيدُ حَتَّى بَلَغَ بَعْضَ الطَّرِيقِ، فَرِقَ، فَرَجَعَ، فَأَتَى رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّ الْحَارِثَ مَنَعَنِي الزَّكَاةَ، وَأَرَادَ قَتْلِي»

وقتی ولید به راه افتاد، در راه ترسید و برگشت. به پیش پیغمبر رفت و گفت: ای رسول خدا! همانا حارث، زکاتی به من نداد و خواست که مرا بکشد!

وقتی پیغمبر این را شنید دستور داد تا به سمت «حارث» بروند و علت ندادن زکات را جویا شوند. وقتی فرستادگان پیغمبر با «حارث» و قوم او روبرو شدند گفتند:

«إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ بَعَثَ إِلَيْكَ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ، فَزَعَمَ أَنَّكَ مَنَعْتَهُ الزَّكَاةَ، وَأَرَدْتَ قَتْلَهُ قَالَ: لَا، وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ، مَا رَأَيْتُهُ بَتَّةً، وَلَا أَتَانِي»

همانا پیغمبر ولید بن عقبه را برای جمع آوری زکات به سمت شما فرستاد ولی از راه برگشت و گفت که شما به او زکات ندادی و قصد کشتن او را نیز داشتی! حارث گفت: به خدایی که محمد را به حق مبعوث کرده است من اصلاً ولید را ندیدم و او هرگز به پیش من نیامده است.

«حارث» خودش بلند شد آمد خدمت رسول اکرم و گفت که اصلاً ولید پیش ما نیامده و من اصلاً او را ندیده ام.در این هنگام آیهان جائکُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتبَینوا» نازل شد.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ؛ ج 30، ص 404

خب، مراد از این فاسق کیست؟ آیا واضح تر و روشن تر از این آیه در مذمت صحابه باید باشد؟ ما صریح ترین آیه ای که در فسق صحابه داریم این آیه است. این آیه را دیگر هیچگونه نمی توانند توجیه بکنند.

آقای «ابن کثیر» در ذیل همین آیه می نویسد:

«وقد ذكر كثير من المفسرين أن هذه الآية نزلت في الوليد بن عقبة بن أبي معيط، حين بعثه رسول الله صلى الله عليه وسلم على صدقات بني المصطلق»

بسیاری از مفسرین گفته اند که این آیه در حق ولید بن عقبه نازل شده است. زمانی که پیغمبر او را برای جمع آوری صدقات قبیله بنی المصطلق فرستاده بود.

تفسير القرآن العظيم، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401؛ ج4، ص 209

آقای «سیوطی» هم در «اسباب النزول» این داستان را نقل می کند و در انتهاء می نویسد:

«و رجالُ اسناده ثقاتٌ»

راویان سند این روایت، مورد وثوق و اعتماد هستند.

لباب النقول في أسباب النزول، المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، ضبطه وصححه: الاستاذ أحمد عبد الشافي، الناشر: دار الكتب العلمية بيروت – لبنان؛ ج1، ص180

یا آقای «نسفی» در ذیل همین آیه می نویسد:

«{يا أيها الذين آمنوا إِن جَآءَكُمْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ} أجمعوا أنها نزلت في الوليد بن عقبة»

این مسئله اجماعی است که این آیه در حق ولید بن عقبه ناز شده است.

تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل)، المؤلف: أبو البركات عبد الله بن أحمد بن محمود حافظ الدين النسفي (المتوفى: 710هـ)، حققه وخرج أحاديثه: يوسف علي بديوي، راجعه وقدم له: محيي الدين ديب مستو، الناشر: دار الكلم الطيب، بيروت، الطبعة: الأولى، 1419 هـ - 1998 م، ج3، ص 350

آقای «نسفی» ادعای اجماع علمای اهل سنت را مطرح می کند که این آیه در حق «ولید بن عقبه» نازل شده است. و این خیلی مهم است. ما دهها نمونه از این آیات داریم که در مذمت صحابه نازل شده است.

سؤال:ممکن است گفته شود که «ولید بن عقبه» بعد از این ماجرا، توبه کرده است و لذا فسق او زائل گشته است!؟

پاسخ:طبق آیه قرآن، فسق «ولید بن عقبه» ثابت و محرز است. ولی آیا توبه اش هم محرز است؟ آیا دلیلی بر توبه «ولید» وجود دارد؟ ما تابع دلیل هستیم.

آیه واضح و روشن دیگر، در فسقِ صحابه!

یکی دیگر از آیات روشن در مذمت صحابه، آیه ای است که در شأن «ثعلبه» نازل گشته است. خداوند می فرماید:

(وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحين$فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون‏)‏

از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته‏اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزى كند قطعا صدقه خواهيم داد و از شاكران خواهيم بود. اما هنگامى كه از فضل خود به آنها بخشيد بخل ورزيدند، و سرپيچى كردند، و روى گردان شدند.

سوره توبة(9): آیه 75 و 76

در این آیه، سه عبارت کلیدی را در حق «ثعلبه» که صحابه پیامبر بود، مطرح می کند. «بخل»، «سرپیچی» و «اعراض». و جالب این است که در ادامه آیه می فرماید:

(فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في‏ قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُون‏)

اين عمل (روح) نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند بر قرار ساخت، اين بخاطر آن است كه از پيمان الهى تخلف جستند و دروغ گفتند.

سوره توبة(9): آیه 77

دیگر این آیه بهانه ای برای کسی باقی نگذاشته است. می فرماید تا روز قیامت، نفاق در قلبهای اینها جاری است. و این خیلی واضح و روشن است.

شأن نزول آیه فوق، از زبان مفسرین بزرگ اهل سنت:

«ابن کثیر دمشقی» در ذیل این آیه شریفه می نویسد:

«و قد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس و الحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمةفي ثعلبة بن حاطب الأنصاري»

بسیاری از مفسرین از جمله ابن عباس و حسن بصری گفته اند که سبب نزول این آیه، ثعلبة بن حاطب انصاری است.

تفسير القرآن العظيم، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401؛ ج2، ص 374

شاید دوباره بعضی ها بگویند که «ثعلبه» توبه کرد و پشیمان شد. البته این خلاف نص صریح قرآن کریم است که می گوید نفاق تا روز قیامت در قلب او جاری است. ولی با این همه ابن کثیر خیال همه را راحت کرده و می نویسد:

«فلما أبى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن يقبض صدقته رجع إلى منزله فقبض رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقبل منه شيئا

ثم أتى أبا بكر رضي الله عنه حين استخلف فقال قد علمت منزلتي من رسول الله و موضعي من الأنصار فاقبل صدقتي فقال أبو بكر لم يقبلها منك رسول الله وأبى أن يقبلها فقبض أبو بكر ولم يقبلها

فلما ولي عمر رضي الله عنه أتاه فقال يا أمير المؤمنين اقبل صدقتي فقال لم يقبلها رسول الله و لا أبو بكر و أنا أقبلها منك فقبض و لم يقبلها

فلما ولي عثمان رضي الله عنه أتاه فقال اقبل صدقتي فقال لم يقبلها رسول الله و لا أبو بكر و لا عمر و أنا أقبلها منك فلم يقبلها منه فهلك ثعلبة في خلافة عثمان»

وقتی پیامبر از قبول زکات ثعلبه خودداری کرد، وی به خانه خود برگشت. پیغمبر از دنیا رفت و هیچ چیزی از مال او به عنوان زکات نگرفت.

وقتی ابوبکر به خلافت رسید، به نزد وی رفت تا زکات خود را به او بدهد، به او گفت: تو موقعیت مرا می دانی. جایگاه مرا در میان انصار، آگاهی. این زکات مرا قبول کن. ابوبکر گفت: پیغمبر زکات تو را قبول نکرد، من نیز قبول نمی کنم. ابوبکر از دنیا رفت و زکات را قبول نکرد.

وقتی عمر بن خطاب، به خلافت رسید، به نزد عمر رفت و گفت: ای عمر! این زکات مرا قبول کن. عمر گفت: پیغمبر و ابوبکر زکات تو را نپذیرفتند، من چگونه بپذیرم؟ عمر نیز از دنیا رفت و زکات او را نپذیرفتند.

وقتی عثمان به خلافت رسید، به نزد او رفت و تقاضای قبول زکات خویش نمود. عثمان گفت: پیغمبر و ابوبکر و عمر از پذیرفتن زکات تو امتناع کردند، حال من بپذیرم؟ عثمان نیز زکات او را نپذیرفت. و ثعلبه در زمان عثمان از دنیا رفت.

تفسير القرآن العظيم، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401؛ ج2، ص 375

دوستان این نکته را در ذهن داشته باشند. این مطلب از مطالب ظریفی است که در بحث، مناظره، گفتگو و پاسخ به شبهات، مثل بمب اتم تأثیر می گذارد و طرف مخالف را که ادعای پاکی و طهارت صحابه می کند را مبهوت می کند.

علاوه بر «ابن کثیر دمشقی»، بسیاری از بزرگان و مفسران اهل سنت، این مطلب را نقل کرده اند. اگر واقعاً خداوند به صحابه گفته که شما آزاد هستید هر کاری بکنید خداوند شما را بخشیده است، یا اگر گناه هم بکنند، خداوند آنها را می بخشد و...، این مطلب را مطالعه و ملاحظه کنند.

«ثعلبه» ی فاسد، در جنگ «بدر» حضور داشته است!!

جالب است که آقای «ثعلبه» که این آیه در شأن و مذمت شدید او نازل شده است، در جنگ «بدر» هم حضور داشته است!! «ابن عبدالبر» می نویسد:

«ثعلبة بن حاطب... شهد بدرا و هو مانع الصدقة...وفيه نزلت (ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن) »

ثعلبة بن حاطب در جنگ بدر حضور داشته است. و او همان کسی است که زکات ندارد و آیه ومنهم من عاهد الله... در حق او نازل شد.

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، دار النشر: دار الجيل- بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي؛ ج1، ص 210

این آقایان می گویند کسانی که در جنگ بدر حضور داشتند، آزاد هستند که هر گناهی بکنند، خداوند آنها را بخشیده است:

«قَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ، قَالَ: إِنَّهُ قَدْ شَهِدَ بَدْرًا، وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَكُونَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ »

عمر گفت: ای رسول خدا، رهایم کن تا گردن این منافق را بزنم! پیامبر فرمود: نه، او در جنگ بدر حضور داشته است، و تو چه می دانی خداوند حتماً به احوال اهل بدر آگاه بوده است، سپس فرمود: هر آنچه می خواهید انجام بدهید که من شما را بخشیدم!

الجامع الصحيح المختصر(صحیح بخاری)، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج3، ص 1095، کتاب الجهاد، باب الجاسوس، ح2845

خب این آقای «ثعلبه» در جنگ بدر هم که بوده است. شما اینجا چه می گوئید!؟

دوستان توجه داشته باشند که این دو تا آیه در مذمت صحابه، از آیات مهمی است که به هیچ وجه قابل توجیه نیست. ما در زمینه مذمت صحابه، آیه زیاد داریم. مثل:

(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبين) ‏الحج(22): 11

(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون) صف(61): 2‏

(وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما) أحزاب(33) : 53

که این درباره «طلحه» نازل شده است! و یا آیات ابتدائی سوره «تحریم»، که درباره «عایشه» و «حفصه» نازل شده است. ما در حدود بیست، بیست و پنج آیه در مذمت صحابه داریم ولی این آقایان گویا این آیات را اصلاً در قرآن ندیده اند.

به قول «باباطاهر» که می گوید:

هنی لاتقنطوا خوانی عزیزم

مگر یاویلتا ناخواندنی بی

این آقایان فقط بلد هستند که «رضی الله عن المؤمنین...» و «السابقون الأولون...» و امثال اینها را بخوانند ولی آیا این آیات مذمت صحابه، هیچکدامشان خواندنی نیستند!؟

البته برخی ها می آیند و برای اینکه عوام مردم را همراه خود بکنند، مغلطه می کنند و توجیه می کنند که بسیاری از آیات مذمت صحابه، در حق «منافقین» نازل شده است. و «منافقین» جزء صحابه نیستند!!

در حالی علمای اهل سنت مثل «مناوی» و دیگران گفته اند که «منافقین» هم جزء صحابه بودند. خود پیغمبر اکرم سرکرده منافقین را، صحابی خود معرفی می کند:

«فَقَامَ عُمَرُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ: دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ. فَقَالَ النَّبِيُّ دَعْهُ، لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»

 عمر بلند شد و گفت یا رسول الله اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم. پیغمبر فرمود: رهایش کن. نمی خواهم مردم بگویند که محمد، اصحابش را می کشد.

الجامع الصحيح المختصر(صحیح بخاری)، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج4 ص 1861 ح 4622

این آقایان شاید بتوانند مردم را فریب بدهند و این آیات را توجیه بکنند ولی در مورد این دو تا آیه، یعنی «توبه/ 75 تا 77» و «حجرات/6» هیچ توجیهی ندارند. این دو آیه خیلی واضح و روشن است که صحابه، مورد مذمت خداوند قرار گفته اند.

در مورد روایات هم که ما، الی ماشاءالله روایت در مذمت صحابه داریم. درگیری هایی که بین صحابه بوده، کشت و کشتارها و تهمت ها و نسبت دادن منافق به یکدیگر و... در «صحیح بخاری» و دیگر منابع معتبر اهل سنت، پُر است.

سؤال:اگر این همه آیه در مذمت صحابه بوده است، چگونه امیرالمؤمنین حاضر شد با اینها کنار بیاید و خلافت را به اینها واگذار کند!؟

پاسخ:اتفاقاً امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)فرمود من اگر یاوری داشتم، با اینها مقابله می کردم. فرمود که پیغمبر هم به من فرمود که:

«يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ وَ تَنْقُضُ عَهْدِي ... فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَيَّ إِذَا كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَقَالَ إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَبَادِرْ إِلَيْهِمْ‏ وَ جَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ حَتَّى تَلْحَقَ بِي مَظْلُوماً»

ای اباالحسن! همانا این امت بر ضد تو رفتار خواهند نمود و عهد مرا خواهند شکست... من گفتم: ای رسول خدا، وظیفه من در چنین شرایطی چیست؟ فرمود: اگر یاوری یافتی بر ضد آنها قیام کن و مبارزه کن و اگر یاوری پیدا نکردی دست نگه دار و خون خود را حفظ کن تا در حالی که مظلوم هستی بر من ملحق شوی.

احتجاج طبرسی، ج1، ص 190؛مستدرک الوسائل ج11، ص 74؛ الغیبه شیخ طوسی، ص 193

لذا حضرت امیر فرمود:

«أما والله لو وجدت أعواناً لقاتلتهم»

به خدا قسم اگر یاوری داشتم حتماً با آنها نبرد می کردم.

الإقتصاد شیخ طوسی ص 209؛ مسألتان فی النص علی علی، شیخ مفید ج2 ص27

حضرت امیر(سلام الله علیه)در نهج البلاغه، در خطبه شقشقیه و خطبه اول و نامه به مالک اشتر، نامه 53 و... دارد که فرمود من مانده بودم که چه کنم؟ آیا با دست خالی به جنگ اینها بروم؟ یا صبر کنم:

«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ‏ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ‏ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًاأَرَى تُرَاثِي نَهْبا »

پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده و از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد. پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود.و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند.

نهج البلاغه، خطبه 3 (خطبه شقشقیه)؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص 96

عبارت «ابن عبدالبر» در اینجا خیلی جالب است که نقل می کند که حضرت امیر فرمود:

«و أیم اللَّهِ لَوْلا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ وَ أَنْ يَعُودَ الْكُفْرُ وَ يَبُوءَ الدِّينُ لِغَيْرِنَا فَصَبَرْنَا عَلَى بَعْضِ الأَلَمِ، ثُمَّ لَمْ نَرَ بِحَمْدِ اللَّهِ إِلا خَيْرًا»

به خدا قسم اگر ترس از دو دسته گی و تفرقه بین مسلمین نبود و ترس از بازگشت کفر و نابودی دین نبود، حتماً قیام می کردم و حکومت را تغییر می دادم. پس بر برخی تلخی ها و درد ها صبر کردم و الحمدالله از این صبر کردنم خیر دیدم.

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي ج2، ص497

لذا حضرت امیر(سلام الله علیه)با اینها، روی مصالح دینی رفتار کرد. و گرنه قصد براندازی حکومت ابوبکر و تأسیس حکومت الهی را داشت.

یک دستور و فتوای مهم و اساسی!

نکته مهم و اساسی که اینجا وجود دارد و نکته خیلی ظریفی هم هست؛ این است که بزرگان اهل سنت رسماً دستور داده اند و فتوا داده اند که یکی از مهمترین واجبات دینی، محو و نابود کردن و مخفی کردن هر آنچه که در مذمت صحابه است، می باشد!!

این آقایان رسماً اعلام کرده اند که نباید این مذمت ها را برای مردم بیان کنید. تا مردم نسبت به صحابه بدبین نشوند! و این خیلی عجیب است. این «ذهبی» است که اینچنین دستوری را صادر می کند و می گوید:

«وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَ بَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَ إِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ، وَ تَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَ التَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَ كُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَ آحَادِ العُلَمَاءِ»

این روایات در بین ما و علمای ما موجود است. و لازم است که از کتاب ها برداشته شود و مخفی شود. بلکه از بین برده شود. برای اینکه دلها نسبت به صحابه صاف شود و علاقه مردم به صحابه و رضایتشان از صحابه روز افزون شود و کتمان مطالب مطاعن صحابه بر عموم مردم و تک تک علماء، واجب است.

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي؛ ج10، ص 92

ما نمی دانیم این آقایان با این آیات قرآن، و این روایاتی که در «صحیح بخاری» آمده، می خواهند چه کار کنند!؟ اینها را چگونه از بین ببرند؟

آقای «ذهبی»! شما آمدید احادیث را مخفی کردید، نابود کردید و از کتابها حذف کردید. آیات قرآن را می خواهید چکار بکنید!؟ خود «صحیح بخاری» که اینهمه در مذمت صحابه و امهات المؤمنین روایت دارد، می خواهید چه کار بکنید!؟ شما ابتداء تکلیف خودتان را با صحیح بخاری روشن کنید تا بعد!

«ابن ابی یعلی» نیز در این زمینه می نویسد:

«ومن الحجة الواضحة الثابتة البينة المعروفة ذكر محاسن أصحاب رسول الله كلهم أجمعين والكف عن ذكر مساويهم والخلاف الذي شجر بينهم فمن سب اصحاب رسول الله أو أحدا منهم أو تنقصه أو طعن عليهم أو عرض بعيبهم أو عاب أحدا منهم فهو مبتدع رافضي خبيث مخالف لا يقبل الله منه صرفا ولا عدلا بل حبهم سنة والدعاء لهم قربة و الاقتداء بهم وسيلة»

از دلائل روشن و ثابت و معروف، ذکر محاسن تمام اصحاب رسول خدا، و خودداری از ذکر بدی ها و اختلافات حادث شده بین اصحاب است. پس هر کس، صحابه پیامبر را دشنام دهد، و یا حتی یکی از صحابه را دشنام دهد، یا شأن او را پایین بیاورد، یا طعنه بزند، و یا عیب او را مطرح بکند، چنین شخصی بدعت گذار، رافضی، خبیث و مخالف است و هیچ عملی از او قبول نمی شود. بلکه داشتن محبت صحابه، سنت است و دعا کردن برای آنها مایه تقرب به خداوند است و اقتداء کردن به آنها وسیله تقرب به خداست

طبقات الحنابلة، اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محمد حامد الفقي؛ ج1، ص30

به اعتقاد این آقایان، خداوند هم – نستجیربالله – رافضی بوده است! زیرا در مذمت صحابه سخن گفته و آیات زیادی نازل کرده است!

(فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في‏ قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُون‏)

(ان جائکُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتبَینوا)

(إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما)

(لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمين‏)

این آیات خطاب به صحابه است. خطاب به منافقین که نیست! صریحاً به صحابه می فرماید بعد از ایمانتان کافر شدید! آیه از این واضح تر و روشن تر باید باشد!؟ اگر رافضی بودن این است، ما به رافضی بودن خود افتخار می کنیم.

آقای «ابن حجر هیثمی» نیز می گوید:

«یجب الإمساک عما شجر بین الصحابه»

واجب است که از نقل اختلافات پیش آمده بین صحابه، خودداری کرد.

تطهیر الجنان و اللسان، ص 72

از اینگونه دستورها و سفارشات، این آقایان زیاد دارند. من فقط چند نمونه را بیان کردم.

دوستان عزیز، این دو تا آیه که ذکر کردیم در مذمت صحابه( آیه نبأ و آیهوَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ) و همچنین سخنان بزرگان اهل سنت در مخفی کردن اختلافات و معایب صحابه را خوب در ذهن داشته باشند.

یعنی آش به قدری شور شده که این آقایان شلنگ چند اینچی به این دیگ بسته اند تا به خیال خودشان از شوری آن بکاهند. غافل از اینکه آش به قدری شور است که باید آن قدر آب به دیگ ببندند تا آش تغییر هویت بدهد و از آش بودن بیفتد و آب بشود.

والسلام علیکم و رحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 271
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست