responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 247

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (22) – «تقيه» در كلمات علمای شيعه

کد مطلب: ٨٦٥٩ تاریخ انتشار: ٠٤ بهمن ١٣٩٤ - ١٦:٣٧ تعداد بازدید: 885 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (22) – «تقيه» در كلمات علمای شيعه
جلسه چهلم 94/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهلم 94/11/04

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

«تقيه» در كلمات علمای شيعه:

در جلسه دیروز، در رابطه با فرمایش شیخ مفید، در تبیین تقیه، نکاتی را عرض کردیم و گفتیم که ایشان بحثی داشتند که تقیه در همه جا نبود و امام صادق(سلام الله علیه) ضمن اینکه به بعضی از صحابه توصیه می کردند که مطالب را با صراحت بیان نکنید و حق را از مردم کتمان کنید؛ به برخی دیگر از اصحاب، به صراحت دستور می دادند که با مردم بحث کنید و مناظره کنید و حق را برایشان بیان کنید. از امام کاظم هم نقل کرد که فرمود:

«بينوا للناس الهدى الذي أنتم عليه، و بينوا لهم ضلالهم الذي هم عليه و باهلوهم في علي بن أبي طالب (عليه السلام)»

امام کاظم به محمد بن حکیم فرمود: با مردم بحث و مناظره کن. و حقی که خودت به آن اعتقاد داری را برای آنها بیان کن. و راه گمراهی که آنها بر آن هستند را برای آنها بیان کن. و با اینها در مورد حقانیت علی بن ابی طالب مباهله کن.

تصحيح اعتقادات الإمامية، الشيخ المفيد: ص 71

من گمان نمی کنم که روایتی واضح تر و روشن تر از این روایت، در منابع روائی ما وجود داشته باشد. می فرماید: بینوا... نمی فرماید سبوا... واشتموا... حرف های نادرست گفتن نه! همانگونه خداوند به پیغمبر فرمود که:

« وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِموَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»

و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند.

سوه نحل(16): آیه 44 ‏

در حقیقت، حقایق باید تبیین و روشن بشود. اطلاع رسانی بشود. همان برنامه ای که پیامبر داشتند:

«وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبين»‏

و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در ضلالت آشكارى هستيم‏

سوره سبأ(34): آیه 24

در رابطه با مباهله که امام کاظم به محمد بن حکیم توصیه می کنند، که روایات متعددی به آن اشاره دارد، باید عرض کنم که مباهله شرایطی دارد. مثل سه روز روزه گرفتن و دعا خواندن و... و هر دم بیلی نیست که هر کسی بخواهد با دیگری مباهله کند.

دوستان اگر کتاب «تصحيح اعتقادات الإمامية»، مرحوم شيخ مفيد؛ را ملاحظه کنند، نکات ظریفی دارد. هم در رابطه با تقیه، و هم در رابطه با تبیین حقایق برای اهل سنت.

عوامل جذب جوانان اهل سنت به وهابیت!

نکته ای که من بارها تذکر داده ام این است که دوستان توجه بکنند که ما الآن در یک موقعیتی هستیم که اگر رفتار و گفتار ما تند باشد، اهل سنت را عملاً به سمت وهابیت می کشاند. این را دقت داشته باشیم.

اینکه آیةالله العظمی سیستانی می گوید:«لا تقول اخواننا اهل السنة بل قولوا انفسنا اهل السنة»، همه روی حساب و کتاب است. یعنی ما نگذاریم که اهل سنت در دامن وهابیت بیافتد. و در طول این شش، هفت سال اخیر، ما نداریم که یک بچه شیعه به داعش و... پیوسته باشد. تمام آنهائی که به این گروه های تروریستی پیوسته اند، از جوانان اهل سنت هستند. چرا که زمینه در آنها زیاد است.

حالا یا تبلیغات گسترده وهابیت؛ یا پولهای کلانی که خرج می کنند؛ و یا برخی رفتارهای تندروهای شیعیان است که این زمینه را در اهل سنت ایجاد می کند که به طرف وهابیت و گروه های تروریستی داعش و ... جذب بشوند!

لذا اینکه برخی از آقایان می گویند رفتارهای برخی تندروهای شیعه است که باعث شده است که داعش بوجود بیاید، حرف غلط و بیخودی است. این داستان، عوامل متعددی دارد. و یک عامل نیست.

شما ببینید عربستان سعودی، به تعدادی از جوانان آفریقائی که نان برای خوردن ندارند، پول داده و آورده در یمن دارند می جنگند. الآن در خود افغانستان، به تعدادی از جوانها پول می دهند می برند برای جنگیدن با حوثی ها در یمن!

لذا این حرف که تندروی های ما بوده و فحش های ما بوده که داعش را بوجود آورده؛ یک وقت برای خوشایند عربستان سعودی است که رابطه شون به هم نخورد؛ یا برای این است که فردا اهل سنت به او و حزب و جناح او رأی بدهند؛ ولی گاهی وقت ما می خواهیم که واقعیت و حقیقت را بیان کنیم. بله؛ الآن این «یاسر الحبیب» و شیخ «حسن افغانی» در لس آنجلس، دارند یک عواملی را درست می کنند برای جذب جوانهای اهل سنت به وهابیت، و در این هیچ شکی نیست. ولی باید توجه داشت که این عامل، تنها 20% نقش دارد.

70، 80% کار و عامل در جذب جوانان اهل سنت به وهابیت و وجود آمدن داعش و...؛ جای دیگری است. توطئه های آمریکا و اسرائیل است. پول های کلان عربستان سعودی و تبلیغات گسترده اینها هست و... تمام اینها دست به دست هم داده و الآن این قضیه را برای ما درست کرده است.

«زیاد بن ابیه»؛ استانداری نمونه و شایسته!!!

ما بارها گفتیم که نه سیاسی هستیم و نه حاضر هستیم در سیاست دخالت کنیم؛ ولی صحبتهای اخیر آقای روحانی جای تأمل داشت. ایشان از طرفی می گوید که باید مر قانون ملاک باشد، و از طرفی می گوید احراز صلاحیت به عهده مردم است!!

حالا اگر این را کسی دیگری می گفت که در حقوق، سررشته نداشت، خیلی ایرادی نبود؛ ولی آقای روحانی که خودش دکترای حقوق دارد! در کجای قانون آمده است که مردم می توانند احراز صلاحیت بکنند!؟

ما حالا با این حرفهای ایشان خیلی کار نداریم، ولی وقتی ایشان می آید به عنوان استاندار شایسته و نمونه عصر امیرالمؤمنین، «زیاد بن ابیه» را نام می برد؛ جای شگفتی و تعجب دارد. کسی به عنوان استاندار نمونه معرفی می شود که دستانش تا مرفق، بلکه از قدم تا قرنش، به خون شیعیان علی بن ابیطالب آلوده است.

در حکومت بنی امیه، بعد از «حجاج بن یوسف ثقفی»، فاسدتر، جانی تر، و وحشی تر از «زیاد بن ابیه» نداریم! یک همچین شخصی، به عنوان استاندار نمونه و شایسته عصر امیرالمؤمنین، معرفی می شود!!

حالا مالک اشترها و محمد بن ابی بکرها و عثمان بن حنیف ها و سهل بن حنیف ها و... که امیرالمؤمنین به وجود اینها افتخار می کرد، هیچکدام استاندار نمونه نبودند! ولی به یکباره، زیاد بن ابیه، می شود استاندار نمونه و شایسته!! ان شاءالله امیدواریم که سبق لسان بوده و لغزش زبان بوده است.

«زیاد بن ابیه» واقعاً نمونه بوده است!! در خیانت به امیرالمؤمنین نمونه بوده!! در کشتار شیعیان امیرالمؤمنین نمونه بوده!! در سب امیرالمؤمنین نمونه بوده!! واقعاً از این جهات، ایشان نمونه بوده است. ما اگر بخواهیم یک استاندار خائن در عصر امیرالمؤمنین معرفی بکنیم، واقعاً «زیاد بن ابیه» نمونه بوده است! مثلش را ما نداریم.

بعد از خیانت به امیرالمؤمنین، به معاویه پیوست و چون از دوستان امیرالمؤمنین بود، تمام شیعیان را می شناخت لذا همین باعث شد که شیعیان امیرالمؤمنین قلع و قمع بشوند! در حقیقت باعث اصلی قلع و قمع شیعیان امیرالمؤمنین، همین «زیاد بن ابیه» شد.

سؤال:چرا امیرالمؤمنین، زیاد بن ابیه جنایتکار را به استانداری خود انتخاب کرد؟

پاسخ:یک تعبیری دارد حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) که می فرماید ملاک حال فعلی افراد است. بنا نیست که امیرالمؤمنین به علم غیب خودش عمل بکند.

اگر این انتخاب، ایرادی بر امیرالمؤمنین باشد، این اشکال بر نبی مکرم هم وارد است. «خالد بن ولید» را می فرستد آن همه جنایت می کند و بعد می فرماید:

«فَرَفَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ»

وقتي كه خبر به رسول خدا صلي الله عليه وآله رسيد، دست‌ها را به طرف آسمان بلند كرد و عرضه داشت: خدايا ! من از آن چه خالد بن وليد انجام داده است بيزارم.

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا؛ ج4، ص 1577،ح 4084

لذا ملاک حال فعلی افراد است و جانی را قبل از جنایت نمی شود قصاص کرد.

سؤال:چرا پیغمبر «خالد بن ولید» را مجازات نکرد؟

پاسخ:«خالد» که هیچ، حتی پیغمبر «عبدالله بن ابی» را که آنهم جنایات کرد و خیلی از اصحاب گفتند که او منافق است و باید گردن او را بزنیم، پیغمبر مانع شد:

«فَقَامَ عُمَرُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ: دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ. فَقَالَ النَّبِيُّ دَعْهُ، لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»

عمر بلند شد و گفت یا رسول الله اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم. پیغمبر فرمود: رهایش کن. نمی خواهم مردم بگویند که محمد، اصحابش را می کشد.

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا؛ ج4 ص 1861 ح 4622

پیغمبر نسبت به منافقینی که خیانت کردند، اینگونه برخورد می کند. حالا اگر طرف مسلمان باشد چه؟ جامعه خیلی مهم است. اگر دوران امر بین این بود که یک جانی مجازات بشود و بین اینکه جامعه به هم بریزد؛ یعنی اگر قصاص یک جانی باعث بشود که جامعه به هم بریزد، قطعاً شارع مقدس هم راضی نیست که آن جانی قصاص بشود. لذا فرمود:

«وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏»

فساد فتنه گری از قتل و کشتار است.

سوره بقره(2): آیه 191

شاید کسی بپرسد که این بی عدالتی نیست؟ که یک جانی قصاص نشود و دیگر مجرمین قصاص بشوند؟ که باید عرض کنم که در حقیقت اینگونه برخورد، عین عدالت است. زیرا وقتی قصاص یک فرد جانی باعث می شود که جامعه از هم پاشیده بشود، عدالت در اینجا این است که او قصاص نشود.

زیرا «عدالت» یعنی اینکه هر چیز در جای خودش باشد. اگر شما فلان جانی را بکشید، همه چیز به هم می ریزد. اینهائی که پیغمبر قصاصشان نکرد، آدمهای عادی نبودند. در جامعه نفوذ داشتند. اگر قصاص می شدند، جامعه اسلامی به هم می ریخت.

امیرالمؤمنین در این زمینه کلام زیبائی دارند و می فرمایند:

«وَ لَيْسَ‏ الْعَاقِلُ‏ مَنْ‏ يَعْرِفُ‏ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لَكِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ»

عاقل آن نيست كه خير را از شر تشخيص دهد، بلكه عاقل كسى است كه ميان دو شر، آن را كه ضررش كمتر است بشناسد.

بحارالأنوار، ج 75، ص 6، تتمه باب 15، ح 58

لذا نبی مکرم و انبیاء گذشته نیز، بر همین منوال حرکت کردند.

برگردیم به بحث...

در بیان تعریف «تقیه» بودیم از زبان علما و فقهای شیعه که کلام «شیخ مفید» را نقل کردیم.

کلام «مرحوم طبرسی» در تعریف تقیه:

مرحوم طبرسی(متوفای 548 هجری) در تعریف تقیه می نویسد:

«التقية الإظهار باللسان خلاف ما ينطوي عليه القلب للخوف على النفس»

تقیه یعنی اینکه با زبانت خلاف آنچه اعتقاد قلبی به آن داری را اظهار کنی. به خاطر ترس بر خود.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 729

اینجا می گوید که طرف به خاطر ترس از جانش می آید و مکنون قلبی خود را کتمان می کند. و این با «نفاق» فرق می کند.

منافق می آید و بر خلاف عقیده باطل خودش، عقیده حق را اظهار می کند. ولی در تقیه، بر خلاف نظر حق خودش، نظر باطل را اظهار می کند. یعنی در حقیقت کاملاً بر عکس هم هستند.

منافق و اهل تقیه، صد و هشتاد درجه با همدیگر مخالف هستند. فرد منافق، آن عقیده باطلی را که دارد، اظهار نمی کند. مثلاً می گوید من به پیغمبر عقیده دارم، ولی در واقع قلبش عقیده ندارد. ولی در تقیه، طرف به پیغمبر عقیده دارد، ولی برای حفظ جان خود، می گوید که من به پیغمبر عقیده ندارم.

اضافه بر این، در تقیه، اظهار خلاف عقیده، فقط با لسان است و در قلبش عقیده صحیح هست. ولی در منافق، تمام وجودش را باطل فرا گرفته است.

کلام «شهید اول» در تعریف تقیه:

مرحوم «شهید اول» نیز در تعریف تقیه می گوید:

«التقية: مجاملة الناس بما يعرفون وترك ما ينكرون، حذراً من غوائلهم»

تقیه یعنی اینکه از ترس برپا شدن غائله و درگیری، با مردم مدارا کنی و اعتقاد مورد قبول آنها را مطرح کنی و آنچه که آنها قبول ندارند را ترک کنی و بازگو نکنی.

القواعد و الفوائد، الشهيد الأول: ج2، ص 155

به نظر من، اولین کتابی که در مورد قواعد اصولی و فقهی نوشته شد، همین کتاب شهید اول است. من ندیدم که کسی قبل از ایشان در قواعد فقهیه کتابی نوشته باشد.

دوستان اگر بتوانند این کتاب را در روزهای پنجشنبه و جمعه ها مطالعه بکنند، کتاب خیلی خوبی است. یعنی یک سری قواعد فقهی و رجالی و اصولی، در این کتاب آمده که نکات بسیار ظریفی دارد. و مطالبش هم بکر است. و قلم ایشان هم یک قلم روانی است. بر خلاف کتاب «لمعه» که خیلی پیچیده است و تلگرافی است.

کلام «مرحوم محقق کرکی» در تعریف تقیه:

مرحوم «محقق کرکی»(رضوان الله تعالی علیه)، صاحب «جامع المقاصد» متوفای 940 هجری، و معاصر شهید ثانی، در تعریف تقیه می نویسند:

«اعلم أن التقية جائزة و ربما وجبت، والمراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف فيما يدينون به خوفاًو الأصل فيه قبل الإجماع ما اشتهر من أقوال أهل البيت عليهم السلام و أفعالهم»

بدان که تقیه امری جایز است و چه بسا واجب نیز می شود. و منظور از تقیه، آشکار کردن اعتقادی موافق اعتقاد مخالفین است، به خاطر خوف و ترس. و اصل در جواز تقیه قبل از اینکه ما اجماع داریم، شهرتی است که از قول و فعل اهل بیت رسیده است.

رسائل الكركي: ج2، ص51

البته باید عرض کنیم که آقای محقق کرکی، خدا اموات شما را بیامرزد، این اجماع که گفتی، اجماع مدرکی شد و ارزشی ندارد.

کلام «شیخ انصاری» در تعریف تقیه:

مرحوم «شیخ انصاری»، در کتاب «رسائل الفقهیه»، در تعریف تقیه می نویسد:

«والمراد هنا: التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول أو فعل مخالف للحق»

مراد از تقیه، محافظت کردن از ضرر و آسیب دیگری است با موافقت نمودن در گفتار و کرداری که مخالف گفتار و رفتار حق است.

رسائل الفقهیه، ص 81

مطالعه این کتاب برای طلبه ها؛ از ضروریات است!

آقای بجنوردی در کتاب «القواعد الفقیه» که هفت جلد است، و مبسوط ترین کتاب قواعد فقهیه است، و خوب هم کار کرده است. هر چند قلمش کمی سنگین است. ولی در مجموع کتاب خیلی خوبی است. و اگر کسی یک دوره این کتاب را مطالعه کند و مباحثه هم بکند، مبانی اولیه اجتهاد به دستش می آید.

ای کاش این کتاب تلخیص می شد و در حوزه کتاب درسی می شد. یعنی قبل از آن که طلبه وارد درس خارج بشود، من معتقد هستم که مطالعه این کتاب از ضروریات است.

من در یک جمله به شما بگویم که اگر کسی می خواهد که ملکه اجتهاد او از قوه به فعل تبدیل شود، لازم است که کتاب «القواعد الفقهیه» آقای سید حسن بجنوردی را مطالعه بکند.

در حقیقت آنچه را که یک طلبه، در مباحث استنباط احکام ضرورت دارد که بداند، این سید بزرگوار، در این کتاب آورده است. لذا دوستان لازم است که یک برنامه ای بگذارند برای مطالعه این کتاب. و یک قسمی هم بگذارند برای مطالعه، که مجبور نشوند حنث قسم بکنند.

نذر «صاحب جواهر» برای نوشتن «جواهر»

روزی نیم ساعت، یک ساعت، از همان جلد اول این کتاب شروع کنید به مطالعه. که در پایان سال خواهید دید که دو جلد، سه جلد آن را مطالعه کرده اید. انتظار اینکه شما یکباره بروید در کتابخانه و پنج ساعت مطالعه کنید، شاید خیلی کاربردی نباشد. یک هفته می روید، یک هفته نمی روید. ولی روزی نیم ساعت، بیست دقیقه اگر مطالعه کنید و قسم هم بخورید که ترک نکنید، در هر شرایط و در هر کجا که باشید مطالعه بکنید، بسیا مفید خواهد بود.

مثل صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) که در تشییع جنازه فرزند جوانش، مردم در قبرستان مشغول دفن پسرش بودند، ولی ایشان گوشه ای نشسته بود و مشغول نوشتن جواهر بود! به او گفتن که آقا! مردم برای تشییع جنازه پسر شما آمده اند!

گفت: من نذر کرده ام و بر خودم واجب کرده ام که روزی پنج صفحه، ده صفحه از جواهر را بنویسم. من می ترسم اگر الآن ننویسم، بعداً فرصت نشود، و مخالفت نذر پیش بیاید.

دوستان عزیز! بزرگان ما به این شکلی کار کرده اند. نه اینکه ما روزنامه ها را هم مطالعه کنیم، اخبار را هم پیگیری کنیم، سریال های تلویزیون را تماشا بکنیم و...؛ با این وضعیت، طلبه ای مثل صاحب جواهر تربیت نخواهد شد.

هدیه معنوی یکی از مراجع بزرگوار تقلید!

من قبلاً به دوستان گفته ام که سال پنجاه و یک، پنجاه و دو، یک روزی، یکی از مراجع بزرگوار آمد منزل ما. گفت فلانی! من یک هدیه ای برای تو آورده ام. یک هدیه معنوی، مادی نیست.

گفتم: بفرمائید. گفت: از من به شما وصیت، اگر می خواهی در کارهایت موفق بشوی، مثل یک بچه دبستانی که یک جدولی در گوشه اتاقش چسبانده که ساعت فلان چه برنامه ای، ساعت فلان چه برنامه ای و...؛ تو هم صبح که بلند می شوی در یک برگه ای بنویس که ساعت فلان، فلان برنامه؛ ساعت بعدی، فلان برنامه و...؛

بعد، این جمله ایشان برای من جالب بود که گفت: فلانی اگر قرار است وِل هم بگردی، در برنامه ات بنویس فلان ساعت تا فلان ساعت ولگردی!! ولی وقتی ساعت ولگردی ات تمام شد، دوباره به کارهای بعد از ولگردی برگرد و انجام بده.

دوستان عزیز! یک طلبه اگر می خواهد موفق بشود، از من به شما وصیت، وصیت، وصیت که نظم در کارها را فراموش نکنید. همان فرمایش امیرالمؤمنین که فرمود:

أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»

شما را و تمام فرزندانم و اهلبیتم را و تمام کسانی که این نوشته من به آنها می رسد را به پرهیزکاری و نظم در کارها سفارش می‏کنم

نامه 47 نهج البلاغه

ما دامی که ما منظم نباشیم و صبح که بلند می شویم، مشخص نباشد که امروز صبح تا آخر شب، چه کارهائی را باید انجام بدهیم، به جائی نخواهیم رسید. به کارهای متفرقه مشغول می شویم، این طرف و آن طرف، به یکباره ساعت می شود دوازده شب!

مهم این است که ما برنامه داشته باشیم. حالا ممکن است یک روزی در فلان ساعتی که قرا بود من مطالعه کنم، مشکلی پیش آمد، مهمانی آمد، بچه مریض شد و... این ایرادی ندارد. همین که من موفق نشدم و در خودم یک احساس ناراحتی می کنم، همین برای من یک نعمت است. همین ناراحتی، مقدمه موفقیت است.

تلاش علمی علامه «سید محسن امین»!

یا شما ببینید، مرحوم «سید محسن امین» صاحب «اعیان الشیعه»، که برای اینکه مردم مزاحم ایشان نباشد، یک بالا خوانه ای در منزل درست کرده بود، ولی برایش پله نگذاشته بود! و به جایش نردبان گذاشته بود. با نردبان می رفت بالا، بعد به خانمش – و در این اواخر که خانومش از دنیا رفته بود، به خواهرش – می گفت که این نردبان را بردار و بگذار در حیاط! نه من بتوانم پائین بیایم و نه کسی بتواند بیاید بالا!

حتی دارد که وقتی ایشان می خواست غذا بخورد، مشغول نوشتن بود و فرصت غذا خوردن نداشت. لذا خواهرش که غذا درست می کرد، می رفت بالا، لقمه درست می کرد و به دهان ایشان می گذاشت!

بزرگان ما به این شکلی کار کرده اند. و زحمت کشیده اند و درس خوانده اند.

تلاش علمی «مرحوم مامقانی»!

مرحوم «مامقانی»، صاحب کتاب «تنقیح المقال»، هم حالات عجیبی داشت. فرزند ایشان برای خود من تعریف می کرد که ما دیدیم که تعدادی از کتابهای پدرمان روغنی و چرب است. ما نفهمیدیم که این روغن و چربی از چیست. از مادرمان علتش را پرسیدیم که گفت: ما وقتی برای پدرت غذا می بردیم، می دیدیم که ایشان بعضی وقتها تا دوساعت دست به غذا نمی زد، غذا سرد می شد و ما پس می آوردیم.

من می رفتم لقمه های کوچکی درست می کردم، و در لابلای کتابها می گذاشتم. ایشان که کتاب را ورق می زد و مطالعه می کرد، متوجه لقمه ها می شد و برمی داشت و می خورد! این روغن ها و چربی ها که در این کتابهای ایشان است، اثر همین لقمه هاست.

دوستان عزیز توجه کنید که:

(وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى)

‏و اينكه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست

سوره نجم(53): آیه 39

یا همان شعر معروف سعدی که: نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.

کلام «سید حسن بجنوردی» در تعریف تقیه:

آقای «بجنوردی» در تعریف تقیه می نویسد:

«هي عبارة عن إظهار الموافقة مع الغير في قول أو فعل أو ترك فعل يجب عليه حذرا من شرّه الذي يحتمل صدوره بالنسبة إليه، أو ‌بالنسبة إلى من يحبّه مع ثبوت كون ذلك القول أو ذلك الفعل أو ذلك الترك مخالفا للحقّ عنده.»

تقیه عبارت است از آشکار کردن موافقت در گفتار و کردار با دیگری، یا ترک کردن فعلی که بر او انجامش واجب است. فعلی که به خاطر احتمال رسیدن شر و آسیبی به او ترک می شود. و یا رسیدن شری به کسی که او دوستش دارد. البته باید در نظر او ثابت بشود و محرز بشود که آن قول و فعل، و یا ترک فلان قول و عمل، مخالف عقیده حق است.

القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)؛ ج‌5، ص: 49

به عنوان نمونه، نماز بر انسان واجب است. ولی او در یک مکانی است که اگر بخواهد نماز بخواند، جانش در خطر است و شری به او می رسد. و یا نه، فردی در حال غرق شدن است، این اگر بخواهد نماز بخواند، جان او به خطر می افتد. در اینجا ترک نماز قطعاً واجب است. و هیچ شکی در آن نیست.

 

والسلام علیکم و رحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 247
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست