responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 243

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (19) – بررسی شخصیت «عمر بن ریاح»

کد مطلب: ٨٦٤٣ تاریخ انتشار: ٢٧ دي ١٣٩٤ - ١٠:٣٨ تعداد بازدید: 957 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (19) – بررسی شخصیت «عمر بن ریاح»
جلسه سی و ششم 94/10/27


   بسم الله الرحمن الرحیم  

جلسه سی و ششم  94/10/27

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

در مسئله تقیه، بحث ما به اینجا رسید که اینها نقل کرده بودند که فردی به نام «عمر بن ریاح» یا «عمر بن رباح»؛ از اصحاب امام باقر(سلام الله علیه)، از کسانی بود که از امام باقر مسئله ای را پرسیده بود و امام جوابی داده بود و سال آینده، همان مسئله را پرسیده بود و امام خلاف آن جواب پارسالی را داده بود؛ و لذا ایشان از امامت امام باقر برگشته بود!!

دیدگاه علمای شیعه؛ درباره شخصیت «عمر بن ریاح»!

در رابطه با شخصیت این «عمر بن ریاح»، هم اقوال علمای شیعه را نقل می کنیم و هم اقوال علمای اهل سنت را؛ تا روشن بشود که این فرد، در نزد علمای شیعه و علمای اهل سنت، چه جایگاهی دارد.

اینها با نقل سخنان «فرق الشیعه نوبختی»، و دو روایت از کافی؛ خیلی سر و صدا ایجاد کرده اند که منشأ تقیه در شیعه، همین قضایا بود و نقصان علم ائمه و...؛ و برخی از اصحاب که تقیه را از ائمه مشاهده کردند، از اعتقاد به امامت ائمه برگشتند.

نظر «علامه مجلسی»:

مرحوم علامه مجلسی در این زمینه می گوید:

«أقول لا اعتماد على‏ نقل‏ هذا الضال المبتدع في دينه و على تقدير صحته لعله اتقى ممن علم أنه بعد خروجه سيذكره عنده»

به نظر من بر نقل این فرد گمراه بدعت گذار در دین، هیچ اعتمادی نیست. بنابر تقدیر اینکه نقلش صحیح هم باشد، کلام امام به خاطر تقیه بوده است. چون امام می دانست که عمر بن ریاح بعد از خروجش از پیش امام، با افرادی در ارتباط است و این مطالب امام را به او خواهد گفت.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏37، 34، باب 49، نادر في ذكر مذاهب الذين خالفوا الفرقة المحقة في القول بالأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم، ص،1

نظر «مرحوم کشی»:

مرحوم «کشی» نیز در این زمینه می گوید:

قِيلَ‏ إِنَّهُ‏ كَانَ‏ أَوَّلًا يَقُولُ بِإِمَامَةِ أَبِي جَعْفَرٍثُمَّ إِنَّهُ فَارَقَ هَذَا الْقَوْلَ وَ خَالَفَ أَصْحَابَهُ مَعَ عِدَّةٍ يَسِيرَةٍ بَايَعُوهُ عَلَى ضَلَالَتِه‏»

‏گفته شده است که وی در ابتداء قائل به امامت امام باقر بوده است و سپس از این اعتقاد برگشت و به همراه عده ای کم، که به گمراهی با او بیعت کردند، با اصحاب امام باقر مخالفت کردند.

رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال، ص 237

در حقیقت طبق نظر مرحوم کشی نیز، این «عمر بن ریاح»، یک فرد گمراه و منحرف است.

نظر «مرحوم آیةالله خوئی»:

مرحوم آقای خوئی نیز دارد که:

الصحيح أن وجود هذا الرجل و أصل القضية لم يثبت‏فإنه لم يذكره غير الكشي و هو نسبه إلى قائل مجهول»

قول درست آن است که وجود همچین شخصیتی و داستان نفی امامت امام باقر از طرف او، ثابت نشده است.و فقط کشی آن را ذکر کرده است. و او نیز به یک فرد مجهولی نسبت داده است.

معجم الرجال الحدیث، ج13، ص 35، شماره 8736

پس از دیدگاه علمای شیعه، این فرد، گمراه و بدعت گذار و به تعبیر مرحوم آقای خوئی، اصلاً وجود خارجی نداشته است. چون اصل قضیه را «کشی» نقل می کند و او نیز از یک قائل مجهول نقل کرده است.

پس بنابراین، این آقایان که این همه در سایت ها و شبکه ها و...، سر و صدا به پا کرده اند و در حدود سی، چهل کتاب، از کتاب های وهابی ها، قضیه «عمر بن ریاح» را سند بطلان عقیده شیعه مطرح کرده اند، حرف بی اساس و بی پایه ای است.

خدا «احسان الهی ظهیر» را لعنت کند، و او را به اشد عذاب گرفتار بکند! در میان متأخرین، این بابا، آمده و کل روایات شیعه را – چه در کتب رجالی و چه کتب روائی – زیر و رو کرده - حالا یا به صورت لجنه ای کار کرده و یا تنهائی کار کرده، - و به خیال خودش، نقاط ضعف اینها را در آورده است. و بدون اینکه این روایات ضعیف بوده، یا نبوده؛ آنها را مطرح کرده و خوراک خوبی برای یاوه سرایان وهابی، فراهم کرده است.

آن کسی که این «احسان الهی ظهیر» را ترور کرد، حالا یا شیعه بوده، یا کس دیگری بوده؛ خدا جزای خیرش بدهد! البته یکی از دوستان ما، یک کتابی را در سه جلد، در نقد سخنان احسان الهی ظهیر نوشته است با عنوان «الرد الکبیر فی احسان الهی ظهیر»؛ که البته یک جلد از مطالب این کتاب، مطالب بنده بوده در جوابیه ای که در رد بر قفاری نوشتیم، که ایشان بدون اطلاع ما، مطالب ما را حتی بدون اصلاح و کم و اضافه؛ به نام خودش در این کتاب نقل کرده است.

البته من خیلی زیاد مقید نیستم که حتماً این مطالب به نام من باشد. الآن خیلی از عزیزان، از همین مطالب سایت مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر(عج)، برداشته و کتاب نوشته اند. و به نوائی هم رسیده اند! اشکالی ندارد. نوش جانشان!!

همین چند وقت پیش بود در یکی از این سایتها، مقاله ای دیدم درباره حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه)، که عیناً مطالب ما بود. و حتی یک کلمه به مقاله ما اضافه نکرده بود و همه را به نام خودش ثبت کرده بود! و جالب این بود که در پائین مقاله هم نوشته بود که: شرعاً حرام است کسی از این سایت مطلب ما را نقل بکند!!

چاپ این کتاب پر هزینه؛ برای عموم آزاد است!!

ما در مورد همین کتاب «نقد قفاری»، که در سه جلد چاپ شده است، حدود 450 میلیون تومان هزینه کردیم! ما تمام مصادری را که در این کتاب نقل کرده ایم، با چشم خودمان دیده ایم. بعضاً برای به دست آوردن یک کتاب، هزینه های سنگینی را پرداخت کرده ایم. ولی با همه اینها، در همان صفحه اول کتاب نوشته ایم که: «چاپ این کتاب برای عموم آزاد است». یعنی حق تألیف را نیز برداشته ایم.

گفتیم شاید در آن طرف دنیا، کسی بردارد و این کتاب را چاپ بکند، و عده ای آن را مطالعه بکنند که دسترسی به کتاب ما نداشته باشند. یا افرادی بر می دارند و از مطالب این کتاب، مقاله می نویسند و در یک کشوری، و یا دانشگاهی ارائه می کنند که ما به آنجا دسترسی نداریم که این مطالب را به آنها ابلاغ بکنیم.

لذا عباراتی مثل «حق چاپ محفوظ است» و « در انحصار فلان است» و یا «هرکس نقل کرد بدون ذکر مأخد، حرام است» و... این قضایا را من قبول ندارم!

البته خود مسئله «حق التألیف»، خالی از اشکال شرعی هم نیست. چون ما کتابی را که می خریم، مالکش می شویم و نمی شود حق تألیف برایش قرار داد. البته بله، اگر شرط ضمن عقد بشود که آقا! شما که این کتاب را می خری، حق چاپش را نداری! حق نقل مطالب را نداری، این درست است. و حالا آنکه هیچ فروشنده کتابی این شرط ضمن عقد را نمی کند!

دیدگاه علمای اهل سنت؛ درباره شخصیت «عمر بن ریاح»!

نظر «ابن حجر هیثمی»:

آقای «هیثمی» یک روایتی را نقل می کند که در سندش، عمر بن ریاح قرار دارد. و در انتهای روایت می گوید که:

«وَ فِيهِ عُمَرُ بْنُ رِيَاحٍ، وَ هُوَ مُجْمَعٌ عَلَى ضَعْفِهِ»

در سند این روایت، عمر بن ریاح وجود دارد که ضعف او اجماعی بین علماست.

مجمع الزوائد، ج1، ص 246، بَابٌ فِيمَنْ مَسَّ كَافِرًا ، ح 1274؛المحقق: حسام الدين القدسي الناشر: مكتبة القدسي، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م

آقای احسان الهی ظهیر! آقای قفاری! شما حداقل این آقای عمر بن ریاح، که این قضیه را از امام باقر نقل کرده را، از کتاب های خودتان شرح حالش را مطالعه می کردید! شما علمای شیعه را قبول ندارید. ولی این که دیگر نظر علمای خودتان است که می گویند ضعف این فرد، اجماعی است. یک فردی که ضعفش اجماعی است، می آید و این مطلب را نقل می کند، نقل این مطلب او با این همه آب و تاب، خلاف وجدان است!

نظر «ابن حبان بستی»:

آقای «ابن حبان»، نام «عمر بن ریاح» را در کتاب «المجروحین» خود ذکر می کند و در شرح حال او می نویسد:

«عمر بن ريَاح... كَانَ مِمَّن يَرْوِي الموضوعات عَن الْأَثْبَات لَا يحل كِتَابَة حَدِيثه إِلَّا عَلَى جِهَة التَّعَجُّب»

عمر بن ریاح، از کسانی است که همیشه روایات دروغ و جعلی را به نقل از افراد مورد وثوق نقل می کرده است. نقل احادیث کتاب این فرد جایز نیست مگر بر وجه تعجب و مسخره کردن.

المجروحین ابن حبان، ج2، ص86، باب العین، شماره 641؛المحقق: محمود إبراهيم زايد الناشر: دار الوعي – حلب، الطبعة: الأولى، 1396هـ

به نظر من همین تعبیر آقای ابن حبان، در شناخت شخصیت «عمر بن ریاح» کافی باشد. و ایشان حق مطلب را ادا کرده است. شما ببینید که یک فردی که در نظر خود علمای اهل سنت، اینچنین وضعیتی دارد، آیا می شود به حرف و نقل او اعتماد کرد!؟

نظر «ابن عدی»:

عبدالله بن عدی نیز در مورد «عمر بن ریاح» از «ابن طاووس» از رجالیون اهل سنت نقل کرده است که می گوید:

«عمر بن ریاح دجالٌ»

عمر بن ریاح فرد بسیار دروغگوئی است.

الكامل في ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدي بن عبدالله الجرجاني، ج6، ص 104، شماره 1222؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1409 - 1988، الطبعة: الثالثة، تحقيق: يحيى مختار غزاوي

شما ببینید که هر چقدر عبارتهای دال بر شدت ضعف است را، درباره ایشان آورده اند.

نظر «ذهبی»:

«شمس الدین ذهبی» هم دارد که:

«قَالَ الفلاس دجال وَ قَالَ الدَّارَقُطْنِيّ مَتْرُوك الحديث قال ابن عدي: الضعف على حديثه بين»

فلاس گفته است که او بسیار دروغگو بوده است و دارقطنی نیز گفته است که او متروک است. و ابن عدی نیز گفته است که ضعف حدیث او آشکار است.

المغنی فی الضعفاء، ج2، ص 467، شماره 4464؛ المحقق: الدكتور نور الدين عتر

میزان الاعتدال، ج3، ص 197، شماره 6109؛ تحقيق: علي محمد البجاوي، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1382 هـ - 1963 م

نظر «ابن عدی»:

«ابن عدی» نیز گفته که:

«يروي عنِ ابن طاووس بِالْبَوَاطِيلِ مَا لا يُتَابِعُهُ أَحَدٌ عَلَيْهِ وَالضَّعْفُ بَيِّنٌ عَلَى حَدِيثِهِ.»

او روایات باطلی را از ابن طاووس نقل می کرده است که هیچ کسی به آنها اعتماد نداشته و ضعف حدیث او آشکار است.

الكامل في ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدي بن عبدالله الجرجاني، ج6، ص 106، شماره 1222؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1409 - 1988، الطبعة: الثالثة، تحقيق: يحيى مختار غزاوي

«نسآئی» نیز در مورد «عمر بن ریاح» می گوید که او متروک الحدیث است. «ابن حجر عسقلانی» نیز همان تعابیر ذهبی را دارد. «حاکم نیشابوری» نیز گفته است که روایات او بی ارزش است.

شما ببینید که یک کسی که وقتی به کتب رجالی شیعه و اهل سنت مراجعه می کنید، جز ضعف و دجال بودن و دروغگو بودن و نقل احادیث جعلی در شرح حال او پیدا نمی شود؛ یک همچین شخصی با این وضعیت، امثال «احسان الهی ظهیر» حیا نمی کنند، و می آیند داستان جعلی او را که شیطان به او الهام کرده و در خلوتکده شیطانی، این داستان را درست کرده و گفته که به امام باقر مراجعه کردم و سؤال پرسیدم و جواب متناقض سال گذشته داد و... را؛ این را دستمایه قرار داده اند برای زیر سؤال بردن امامت آقا امام باقر(سلام الله علیه) و این خیلی باعث تعجب و حیرت است!!

شخصیت امام باقر(سلام الله علیه) در نگاه «شمس الدین ذهبی»:

من ندیدم در کتاب قفاری و احسان الهی ظهیر و...، که بیایند و عبارتهایی که بزرگان اهل سنت در تمجید ائمه ما، خصوصاً در مورد امام باقر(سلام الله علیه) بیان کرده اند را نقل بکنند. و این خیلی عجیب است.

ذهبی در مورد امام باقر(سلام الله علیه) می نویسد:

«وزَيْنُ العَابِدِيْنَ: كَبِيْرُ القَدْرِ، مِنْ سَادَةِ العُلَمَاءِ العَامِلِينَ، يَصْلُحُ لِلإِمَامَةِ،... وَ كَذَلِكَ ابْنُهُ أَبُو جَعْفَرٍ البَاقِرُ: سَيِّدٌ، إِمَامٌ، فَقِيْهٌ، يَصْلُحُ لِلْخِلاَفَةِ»

زین العابدین انسان والا مقام و ارزشمند و از بزرگان علماء و متدینین بوده که برای امامت صلاحیت داشته است. و همچنین فرزند او امام باقر که آقا، دانشمند و برای خلافت صلاحیت داشته است.

سیر اعلام النبلاء، ج13، ص 120؛المحقق: مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الثالثة ، 1405 هـ / 1985م

و در جای دیگری نیز در مورد امام باقر می نویسد:

«كَانَ أَحَدَ مَنْ جَمَعَ بَيْنَ العِلْمِ وَالعَمَلِ، وَالسُّؤْدُدِ وَالشَّرَفِ، وَالثِّقَةِ وَالرَّزَانَةِ، وَكَانَ أَهْلاً لِلْخِلاَفَةِ، وَهُوَ أَحَدُ الأَئِمَّةِ الاثْنَيْ عَشَرَ الَّذِيْنَ تُبَجِّلُهُمُ الشِّيْعَةُ الإِمَامِيَّةُ،...وَشُهِرَ أَبُو جَعْفَرٍ: بِالبَاقِرِ، مِنْ: بَقَرَ العِلْمَ، أَيْ: شَقَّهُ»

 او یکی از معدود افرادی بود که بین علم و عمل و بین بزرگی و شرافت و بین وثاقت و وقار جمع کرده بود. و او اهلیت خلافت را داشت و یکی از ائمه دوازگانه شیعه بود که شیعیان آنها را بزرگ می شمارند... او مشهور به باقر بوده است. و باقر از بقر، به معنای شکافتن علم می باشد.

سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 402؛ المحقق: مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الثالثة ، 1405 هـ / 1985م

این آقایان، این عبارتها را به هیچ وجه نمی آورند! ولی یک قضیه جعلی، از یک راوی معلوم الحال را با آب و تاب نقل می کنند.

فلسفه و انگیزه امام؛ از دو نوع جواب دادن به یک مسئله!

اما درباره حدیث «کافی» که این آقای احسان الهی ظهیر نقل کرده بود که:

عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر (الباقر) قال: سألته عن مسألة فأجابني، ثم جاءه رجل، فسأله عنها فأجابه بخلاف ما أجابني،... فقلت لأبي جعفر: شيعتكم لوحملتموهم على الأسنة أو النار لمضوا وهم يخرجون من عندك مختلفين»

زراره می گوید که من از امام باقر از مسئله ای سؤال کردم و جواب گرفتم. سپس مردی آمد و همان سؤال را از امام کرد ولی امام جواب دیگری داد... به امام گفتم: اگر شما به شیعیانتان دستور دهید که بر روی شمشیر و آتش راه بروند، انجام می دهند. در حالی که شما به اینها جواب های متناقض می دهید و اینها به اختلاف می افتند.

الشیعه والسنة، احسان إلهي ظهير، ص 183؛ الناشر: إدارة ترجمان السنة، لاهور – باكستان، الطبعة: الثالثة، 1396 هـ - 1979م

مرحوم مجلسی در این زمینه، و در فلسفه تعدد جواب امام می نویسد که امام باقر(سلام الله علیه) به زراره فرمود:

«يَا زُرَارَةُ، إِنَ‏ هذَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقى‏ لَنَا وَ لَكُمْ، وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ‏ عَلى‏ أَمْرٍ وَاحِدٍ، لَصَدَّقَكُمُ‏ النَّاسُ عَلَيْنَا، وَ لَكَانَ‏ أَقَلَّ لِبَقَائِنَا وَ بَقَائِكُم‏»

ای زراره! این جواب متناقض دادن ما، هم برای شما و هم برای ما بهتر است. و مایه حفاظت ما و شماست. ما اگر شما را به یک امر مشترک گرد بیاوریم،(همه شما یک نظر داشته باشید) مردم ارتباط شما با ما را تصدیق خواهند کرد و این باعث از بین رفتن ما و شما خواهد بود.

در ادامه نقل می کندکه:

«قَالَ: ثُمَّ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: شِيعَتُكُمْ لَوْ حَمَلْتُمُوهُمْ‏ عَلَى الْأَسِنَّةِ أَوْ عَلَى النَّارِ لَمَضَوْا، وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ عِنْدِكُمْ مُخْتَلِفِينَ؟ قَالَ‏: فَأَجَابَنِي بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِيه»

زراره می گوید که این مسئله را به امام صادق نیز عرض کردم که شما‏ اگر پیروان خود را دستور بدهید که روی شمشیر راه بروند و یا روی آتش راه بروند، این کار را می کنند، در حالی که با جواب متناقض شما، آنها را مختلف و متفرق می کند. زراره می گوید که امام صادق، همان جواب پدرش امام باقر را به من داد.

كافي (ط - دار الحديث)، ج‏1، ص165

امام باقر(سلام الله علیه) در این روایت زراره، کاملاً مشخص می کند که اگر ما دو نوع جواب می دهیم، به خاطر صیانت از جان شماست. برای حفظ جان شیعیان است.

آقایان این روایت را ذکر کرده اند ولی قسمت اول و آخرش را حذف کرده اند! آنجائی که امام(علیه السلام) فلسفه تقیه و تعدد جواب را داده است و فرموده است که إِنَ‏ هذَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقى‏ لَنَا وَ لَكُمْ» را حذف کرده اند. پس بنابراین، این روایت نه تنها به ضرر شیعه نیست؛ بلکه به نفع شیعه هم هست.

روایتی دیگر؛ برای هجمه وهابیت به شیعه!

روایت دیگری که این آقایان دستمایه حمله به شیعه قرار داده اند، روایتی است درباره «زراره»، که «زیاد بن ابی حلال» ناقل آن است که می گوید:

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ زُرَارَةَ رَوَى عَنْكَ فِي الِاسْتِطَاعَةِ شَيْئاً فَقَبِلْنَا مِنْهُ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَعْرِضَهُ عَلَيْكَ! فَقَالَ هَاتِهِ!

به امام صادق گفتم که زراره از قول شما در مسئله استطاعت حج، مطلبی را نقل کرده و ما هم قبول کردیم. من دوست داشتم که این مسئله را خدمت شما عرض کنم. امام فرمود: بگو.

قُلْتُ فَزَعَمَ أَنَّهُ سَأَلَكَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا، فَقُلْتَ مَنْ‏ مَلَكَ‏ زَاداً وَ رَاحِلَةً، فَقَالَ كُلُّ مَنْ‏ مَلَكَ‏ زَاداً وَ رَاحِلَةً فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ وَ إِنْ لَمْ يَحُجَّ فَقُلْتُ نَعَمْ. فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا سَأَلَنِي وَ لَا هَكَذَا قُلْتُ، كَذَبَ عَلَيَّ وَ اللَّهِ كَذَبَ عَلَيَّ وَ اللَّهِ، لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ، لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ،

گفتم: زراره تصور می کند که از شما درباره آیه وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ... سؤال کرده و شما گفته اید که هرکس که زاد و توشه ای داشته باشد، مستطیع حج است. آیا اینچنین است؟ امام فرمود: نه او اینگونه از من سؤال کرد و نه من اینچنین جوابی دادم. به خدا که بر من دروغ بسته است. خدا زراره را لعنت کند.

إِنَّمَا قَالَ لِي مَنْ كَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ قُلْتُ وَ قَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ، قَالَ فَمُسْتَطِيعٌ هُوَ، فَقُلْتُ لَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَهُ،

او فقط به من گفت که آیا اگر کسی زاد و توشه داشته باشد، مستطیع حج است؟ گفتم: حج بر او واجب می شود. گفت: آیا مستطیع است؟ گفتم: نه، مگر اینکه راه رفتن هم باشد.

قُلْتُ فَأُخْبِرُ زُرَارَةَ بِذَلِكَ، قَالَ نَعَمْ. قَالَ زِيَادٌ فَقَدِمْتُ الْكُوفَةَ فَلَقِيتُ زُرَارَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ سَكَتُّ عَنْ لَعْنِهِ، فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ أَعْطَانِي الِاسْتِطَاعَةَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ، وَ صَاحِبُكُمْ هَذَا لَيْسَ لَهُ بَصِيرَةٌ بِكَلَامِ الرِّجَالِ.»

ما این جریان برخوردمان با امام را به زراره گفتیم ولی لعن امام را مطرح نکردیم. زراره در جواب ما گفت که امام شما به علم رجال آگاهی ندارد.

رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص147

پاسخ از روایت فوق:

در جواب این روایت باید چند نکته را خدمت دوستان عرض بکنیم.

اولاً:قضیه «لعن زراره» توسط امام صادق(سلام الله علیه)، در روایات صحیح و مستفیض متعدد ذکر شده است که امام صادق زراره را لعن کرده است. اما باید توجه داشت که در کنار این چهار، پنج مورد لعن زراره؛ بیست، سی روایت در مدح زراره داریم. مثلاً:

«رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ، لَوْلَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي»

خدا زراره را رحمت کند که او و امثال او نبودند، احادیث پدرم از بین رفته بود.

وسائل الشیعه، ج27، ص 144، باب 11، ح 33435

این دو دسته روایت، باید با هم و در کنار هم دیده بشود. اضافه بر اینکه ما در روایت داریم که «عبدالله بن زراره» می گويد امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:

«اقْرَأْ مِنِّي عَلَى وَالِدِكَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّي إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِي مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ يَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ... وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ حَيّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَيْكَ مَيِّتا»

« سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو من اگر از تو بدگويي مي كنم فقط براي دفاع از توست. چرا كه مخالفان و دشمنان در كمين هستند كه هر كس را ما به خود نزديك دانستيم و از او به خوبي ياد كرديم، به او دست يابند و آنان را كه مورد محبت و قرب ما هستند، به خاطر محبت و دوستي و قرب به ما اذيت و آزار كنند و به قتل برسانند. پس رحمت خدا بر تو در زندگيت و آمرزش خدا بر تو، پس از مرگت.

رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص138

سپس در ادامه روایت، داستان سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر و سؤال حضرت موسی را بیان می فرماید که حضرت خضر برای اینکه کشتی مصادره نشود، آن را سوراخ کرد. یعنی در دوران امر بین اینکه کشتی به طور کلی از دستش برود و بین اینکه کشتی بماند ولی معیوب باشد، دومی را انتخاب کرد.

لذا امام صادق نیز فرمود که اگر ما «زراره» را لعن می کنیم، به خاطر اینکه دشمن، او را مورد تعرض و اذیت قرار ندهند. ما با این لعن کردن، «زراره» را از شکنجه و قتل، نجات می دهیم. بنابراین، این روایت امام صادق(سلام الله علیه)، همه چیز را حل می کند و تمام می کند.

ثانیاً:در مورد آنچه که در ذیل روایت از «زراره» نقل شده است. که «وَ صَاحِبُكُمْ هَذَا لَيْسَ لَهُ بَصِيرَةٌ بِكَلَامِ الرِّجَالِ»؛ باید عرض بکنم که من تلاش زیادی کردم تا ببینم که بزرگان ما درباره این روایت، چه فرموده اند. دیدم آقای خوئی، وقتی روایت را نقل کرده است، ساکت شده و حرفی نزده است. نه در ضعف روایت، سخنی گفته و نه در وثاقت آن. فقهای دیگر نیز اصلاً متعرض این روایت نشده اند. من هر چه گشتم، پیدا نکردم.

مرحوم سید محسن امین در «اعیان الشیعه» این روایت را نقل کرده و مطالبی را گفته که به نظر من حرف ایشان نیست و با موقعیت مرحوم امین نمی سازد. شاید این مطالب را پسر ایشان اضافه کرده باشد. چون بخشی از این کتاب را فرزند ایشان تکمیل کرده است. من احتمال نود درصد می دهم که این روایت و بحث زراره، مربوط می شود به عبارتهائی که بعداً پسر ایشان اضافه کردند.

در هر صورت این عبارت «وَ صَاحِبُكُمْ هَذَا لَيْسَ لَهُ بَصِيرَةٌ بِكَلَامِ الرِّجَالِ.»، که از قول زراره نقل شده است، خیلی بعید است. و ما نمی توانیم از ایشان بپذیریم. زیرا زراره فدائی اهل بیت است. شاید هم از الهامات و دستورات خود ائمه(علیهم السلام) بود که اینها بیایند و اینگونه مطالبی را نسبت به امام مطرح بکنند، تا مردم خیال بکنند که «زراره» و امثال زراره، خیلی هم به امام ارادت ندارند. یعنی در حقیقت برای نجات جان خودشان گفته اند.

ثالثاً: نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که این روایت، اصلاً ضعیف و مرسل است. زیرا فاصله زمانی بین «زیاد بن ابی حلال» و «ابو عبدالله معروف به ماجیلویه» حدود 200 سال است!! و لذا به سه، یا چهار راوی احتیاج است تا بین این دو نفر واسطه بخورد. و این روات حذف شده اند و ما هم نمی دانیم که این روات چه کسانی هستند. لذا اصل و ریشه روایت مخدوش است. و ارزش اینکه بیائیم این کلام زراره را تأویل کنیم و توجیه کنیم و... ندارد.

والسلام علیکم و رحمةالله




نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 243
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست