responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 239

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (17) – برخی دیگر از مخالفتهای صحابه، با سنت پیامبر!

کد مطلب: ٨٦١٨ تاریخ انتشار: ٢١ دي ١٣٩٤ - ١٣:٥١ تعداد بازدید: 984 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (17) – برخی دیگر از مخالفتهای صحابه، با سنت پیامبر!
جلسه سی و دوم 94/10/21


 بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی و دوم  94/10/21

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

بحث ما در مسئله «تقیه»، پیرامون روایات صحابه بود که از طرفی از نبی مکرم روایتی را نقل کرده بودند، ولی خودشان با آن روایت مخالفت کرده بودند.

در جلسات گذشته، «ده نمونه» در زمینه مخالفتهای صحابه با روایات و سنت پیامبر، بیان کردیم و به مخالفتهای «عبدالله بن عمر» رسیدیم و سه موارد از مخالفتهای ایشان با روایاتی که خودش نقل کرده بود، بیان کردیم. در ضمن عرض کردیم که از جناب عبدالله بن عمر، مجموعاً 2630روایت درکتب روائی اهل سنت نقل شده است!

نمونه یازدهم: «سلام نماز»:

یکی دیگر از مخالفتهای جناب «عبدالله بن عمر»، با سنت و روایت پیامبر، مسئله «سلام نماز» است.

البته این نکته جای تأمل دارد که این آقایان سعی می کردند که هر روایتی که از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) صادر می شد، یک روایتی خلاف آن را درست بکنند و در میان مردم منتشر بکنند!! یعنی مبنای کار این بود.

قضیه ای را هم در این زمینه مرحوم «شیخ انصاری» دارد – البته من خودم این قضیه را جائی ندیدم – که خود ابوحنیفه، تلاش می کرد که هر حکمی که از امام صادق بود، بر خلاف آن عمل بکند. اتفاقاً روزی از او سؤال کردند که در سجده، چشم خودمان را باز بگذاریم یا ببندیم؟ گفت: من نمی دانم که امام صادق نظرش چیست، ولی شما یک چشم خود را ببندید و چشم دیگر را باز بگذارید! در هر صورت با فتوای امام صادق مخالفت کرده اید. زیرا اگر نظر امام صادق این باشد که در سجده باید چشمها باز باشد، شما یک چشم خود را بسته اید؛ واگر نظرش این باشد که چشمها باید بسته باشد، شما یک چشم خود را باز گذاشته اید!!

لذا اگر در اصول و در بحث «تعادل و تراجیح»، فرمودند: «خذ بما خالف العامه»؛ یعنی اگر دو روایت متعارض از ائمه به ما رسید، فرمودند ببینید که کدام مخالف اهل سنت است و کدام موافق آنها! آن حکمی که مخالف اهل سنت بود را بگیرید و عمل بکنید؛ از این باب است و دلیلش هم، همین مخالفتهای بزرگان اهل سنت با روایات اهلبیت است.

به عنوان نمونه، شما می بینید که در فریضه نماز، از اول تا آخر نماز؛ خصوصاً در تشهد و سلام نماز – که الآن مورد بحث ما هست – مخالف سیره و روایات اهلبیت عمل می کنند. زیرا ما در تشهد، ابتدا شهادت به وحدانیت خداوند می دهیم، سپس شهادت به نبوت پیامبر، و در ادامه سلام می دهیم و نماز را تمام می کنیم.

ولی این آقایان برخلاف سنت پیامبر و سنت اهلبیت،در ابتدای تشهد، به پیامبر سلام می دهند و می گویند: (السلام علیک ایها النبی)! معمولاً در عرف ما و حتی در عرف اعراب، رسم بر این است که در انتهای دیدار خود، می گویند: السلام علیکم و رحمة الله؛ ولی این آقایان برای مخالفت با سیره پیامبر و سیره اهلبیت، در ابتدای تشهد این جمله را می گویند.

جالب است که اینها وقتی که نمازشان تمام می شود، به سمت راست و چپ نگاه می کنند و می گویند: السلام علیکم و رحمة الله! با اینکه در ابتدای تشهد، به نبی مکرم سلام داده بودند.

در هر صورت...

یکی از مخالفتهای «عبدالله بن عمر»، با سنت نبی مکرم، قضیه سلام نماز است:

«وَاسِعِ بْنِ حَبَّانَ قَالَ قُلْتُ لِابْنِ عُمَرَ: حَدِّثْنِي عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَيْفَ كَانَتْ؟ فَذَكَرَ التَّكْبِيرَ كُلَّمَا رَفَعَ رَأْسَهُ وَكُلَّمَا خَفَضَهُ وَذَكَرَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ عَنْ يَمِينِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ عَنْ يَسَارِهِ.»

واسع بن حبان می گوید: به عبدالله بن عمر گفتم از کیفیت نماز پیغمبر بگو! وی هر بار که سر را به زیر می انداخت و هر بار که بلند می کرد تکبیر می گفت. در پایان یک سلام به طرف راست داد، و یک سلام به طرف چپ داد.

در ادامه هم دارد که:

«قَالَ ابْنُ عَبْدِ الْبَرِّ: وَ هَذَا إِسْنَادٌ مَدَنِيٌّ صَحِيحٌ»

ابن عبدالبر در(الإستذکار) گفته است که این روایت که راویانش مدینه ای هستند، صحیح است.

تفسیرالقرطبی، ج1، ص 363؛تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش، الناشر: دار الكتب المصرية – القاهرة، الطبعة: الثانية، 1384هـ - 1964 م

این مسئله را که بعد از اتمام نماز، به راست و چپ نگاه بکنی و به پیغمبر سلام بدهی را، احمد و نسائی و ابویعالی و... نیز نقل کرده اند.

شهادت «ابن ابی شیبه» به «یک مرتبه سلام دادن در نماز»

این در حالی است که «ابن ابی شیبه» در «المصنف» بابی را در مورد یک مرتبه سلام دادن باز کرده با عنوان «مَنْ كَانَ يُسَلِّمُ تَسْلِيمَةً وَاحِدَةً» و روایات متعددی را در این زمینه نقل کرده است:

«عَنِ الرَّبِيعِ، عَنِ الْحَسَنِ، «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَ أَبَا بَكْرٍ، وَ عُمَرَ كَانُوا يُسَلِّمُونَ تَسْلِيمَةً وَاحِدَةً»

ربیع از حسن نقل کرده است که همانا پیامبر و ابابکر و عمر، در نمازشان یک بار سلام می دادند.

همچنین نقل کرده است که:

«عَنْ أَنَسِ بْنِ سِيرِينَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، «أَنَّهُ كَانَ يُسَلِّمُ تَسْلِيمَةً»

انس بن سیرین از ابن عمر نقل کرده است که وی در نماز فقط یک مرتبه سلام می داده است.

المصنف، ج1، ص 267، كِتَابُ الصَّلَوات، باب مَنْ كَانَ يُسَلِّمُ تَسْلِيمَةً وَاحِدَةً ، ح 3064

از این دست موارد، زیاد است که این آقایان روایتی را از نبی مکرم نقل کرده اند، ولی در مقام عمل و فتوا، چیز دیگری را می گویند و عمل می کنند. قبلاً عرض کردیم که در این هفت، هشت سال اخیر، یک کتابی در مکه و انتشارات دانشگاه «ام القری» چاپ شده است در همین زمینه اختلافات صحابه با روایاتی که خودشان نقل کرده اند، می باشد. کتابی بسیار خواندی و مفید است. مسائل مختلف فقهی را نقل می کند و نظر احناف و شوافع و مالکی ها و حنابله را ذکر می کند. در حقیقت این کتاب، آشفته بازار بودن فقه اهل سنت را به تصویر کشیده است! و نیز به خوبی مشخص کرده است که صحابه، به هیچ وجه صلاحیت برای مرجعیت علمی بعد از نبی مکرم را ندارند!

در حقیقت، در این زمینه، دو مسئله مهم و اساسی داریم که هر کس که منصف باشد، تأثیر اساسی می پذیرد. یکی همان مخالفتهای صحابه است، با روایاتی که خودشان از نبی مکرم نقل کردند؛ و دیگری روایاتی که نشان می دهد صحابه یکدیگر را تذکیب کرده اند و یکدیگر را متهم به دروغ گوئی کرده اند.

این دو مسئله، هر انسان منصف و بی طرفی را قانع می کند که راه اهلبیت پیامبر، راه صحیح، و راه حقیقی به اسلام است. و مرجعیت علمی، حقیقتاً مختص ائمه اهلبیت می باشد.

ما باید این نعمت ولایت و پیروی از اهلبیت را قدر بدانیم و شاکر خداوند باشیم. نقل می کنند که مرحوم آیةالله کوهستانی، هر روز به نیت آن جد بزرگشان، که باعث شیعه شدن اینها شده است، یک دعائی می خواندند.

البته ما هر چقدر هم که بخواهیم - بنده خودم را عرض می کنم - نمی توانیم قدر این نعمت ولایت را بدانیم. فردای قیامت مشخص می شود که خداوند متعال چه نعمت بزرگی به ما داده است. و دیگران از این نعمت بزرگ محروم هستند.

ادامه ذکر مخالفتهای صحابه با سنت پیامبر!

در هر صورت؛ بعد از نقل مخالفتهای «ابوهریره»، «عایشه» و «عبدالله بن عمر» با روایات پیامبر که خودشان ناقل آن بودند؛ سراغ «عبدالله بن عباس» می رویم.

«عبدالله بن عباس»، جزء صحابه ای است که زیر دو هزار روایت دارد. یعنی حدود1660 روایت، از او نقل شده است. وی نیز از جمله صحابه ای است که روایاتی را از نبی مکرم نقل کرده است، ولی خودش با فتوا و یا عمل، با آن روایات، مخالفت کرده است.

نمونه دوازدهم: «سه طلاقه کردن زن در یک مجلس»:

البته این موضوع «سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد»، سر دراز دارد!! دوستان اگر خواستند در مورد این موضوع کار بکنند، به کتاب «الغدیر» علامه امینی مراجعه کنند. ایشان این مسئله را به طور مفصل در ضمن ذکر بدعتهای خلیفه دوم بیان کرده است. این مسئله از زبان عبدالله بن عباس، به این صورت نقل شده است:

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كَانَ الطَّلَاقُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِي بَكْرٍ، وَسَنَتَيْنِ مِنْ خِلَافَةِ عُمَرَ، طَلَاقُ الثَّلَاثِ وَاحِدَةً، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: إِنَّ النَّاسَ قَدِ اسْتَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ قَدْ كَانَتْ لَهُمْ فِيهِ أَنَاةٌ، فَلَوْ أَمْضَيْنَاهُ عَلَيْهِمْ، فَأَمْضَاهُ عَلَيْهِمْ»

ابن عباس گفته است که سه طلاق کردن زن در مجلس واحد، در زمان پیامبر و ابوبکر و دو سال اول حکومت عمر، یک طلاق حساب می شد. ولی عمر گفت: همانا مردم چون در امر طلاق، که باید درنگ و توقف کنند، عجله می کنند، اگر امضا بکنم که این سه طلاق، سه طلاق حساب بشود، خداوند هم این را امضاء خواهد کرد.(یا اینکه مردم نیز خواهند پذیرفت).

صحیح مسلم، ج2، ص 1099، کتاب الطلاق، باب طلاق الثلاث، ح 1472

این مسئله سه طلاقه شدن زن در مجلس واحد، معرکه آراء شده است بین فقهای اهل سنت. و دچار یک سرگردانی و حیرت عجیبی شده اند. «ابن حجر» در «فتح الباری»؛ «نووی» در «شرح صحیح مسلم»؛ و «ابن تیمیه» در مجموع «الفتاوی»؛ یک بساطی باز کرده اند!!

و حتی «لجنه دائم افتای عربستان»، و «دار الإفتاء مصر» را دیدم که یک بحث مفصلی را در این زمینه مطرح کرده اند.

«دار الإفتاء مصر»، جواب «صنعانی یمنی» در «سبل السلام» از این مسئله را بهترین جواب می داند و به نقل از «سبل السلام» می نویسد:

«الْحَدِيثُ ثَابِتٌ مِنْ طُرُقٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَ قَدْ اُسْتُشْكِلَ أَنَّهُ كَيْفَ يَصِحُّ مِنْ عُمَرَ مُخَالَفَةُ مَا كَانَ فِي عَصْرِهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - ثُمَّ فِي عَصْرِ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ فِي أَوَّلِ أَيَّامِهِ وَ ظَاهِرُ كَلَامِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ كَانَ الْإِجْمَاعُ عَلَى ذَلِكَ وَأُجِيبَ عَنْهُ بِسِتَّةِ أَجْوِبَةٍ.... (الثَّالِثُ) : أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ وَرَدَ فِي صُورَةٍ خَاصَّةٍ هِيَ قَوْلُ الْمُطَلِّقِ أَنْتِ طَالِقٌ أَنْتِ طَالِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ فِي عَصْرِ النُّبُوَّةِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ كَانَ حَالُ النَّاسِ مَحْمُولًا عَلَى السَّلَامَةِ وَ الصِّدْقِ فَيُقْبَلُ قَوْلُ مَنْ ادَّعَى أَنَّ اللَّفْظَ الثَّانِيَ تَأْكِيدٌ لِلْأَوَّلِ لَا تَأْسِيسُ طَلَاقٍ آخَرَ وَ يُصَدَّقُ فِي دَعْوَاهُ فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ تَغَيُّرَ أَحْوَالِ النَّاسِ وَ غَلَبَةِ الدَّعَاوَى الْبَاطِلَةِ رَأَى مِنْ الْمَصْلَحَةِ أَنْ يُجْرِيَ الْمُتَكَلِّمَ عَلَى ظَاهِرِ قَوْلِهِ، وَ لَا يُصَدَّقُ فِي دَعْوَى ضَمِيرِهِ، وَ هَذَا الْجَوَابُ ارْتَضَاهُ الْقُرْطُبِيُّ قَالَ النَّوَوِيُّ هُوَ أَصَحُّ الْأَجْوِبَةِ.»

این حدیث از طریق ابن عباس ثابت شده است. و حقیقتاً مورد اشکال واقع شده است که چگونه امکان دارد که عمر با سنت ثبت شده عصر پیامبر و عصر ابوبکر و نیز اوائل خلافت خودش مخالفت کند!؟ ظاهر حدیث ابن عباس نیز این است که این مسئله بین صحابه اجماعی بوده است. از این مسئله شش جواب داده شده است... جواب سوم: این حدیث ابن عباس در یک شرایط خاصی وارد شده است. و کلام مطلقی بود که می گفتند انت طالق! این به خاطر این بود که در زمان پیامبر و بعد از ایشان، مردم در حالت سلامت و صداقت به سر می بردند. و اگر کسی می گفت که تکرار دوباره و سه بار این لفظ را برای تأکید گفته است، نه ایجاد طلاق جدید، از او می پذیرفتند. ولی وقتی عمر دید که حال و رفتار مردم تغییر کرده است، و ادعاهای دروغ مطرح می کنند، صلاح دید که آنچه متکلم در ظاهر می گوید مورد قبول واقع بشود و به نیت اصلی و قلبی او توجهی نشود. این جواب قرطبی را راضی نموده است. و نووی گفته است که این جواب، از میان شش جواب مطرح شده، صحیح ترین جواب است.

سبل السلام، ج3، طَلَاق الثَّلَاث بلفظ وَاحِد، ص 171و 172؛دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1379، الطبعة: الرابعة، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي

این نکته هم جای تأمل دارد که می گوید: «فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ تَغَيُّرَ أَحْوَالِ النَّاسِ وَ غَلَبَةِ الدَّعَاوَى الْبَاطِلَةِ...»؛ واقعاً چه اتفاقی در امت اسلامی افتاده بود که بعد از گذشت خلافت ابوبکر که فقط دو سال طول کشید و دو سال از خلافت عمر گذشت، تغییر کردند!؟ در این چهار سال چه بر سر مردم آمد که عوض شدند!؟ مردمی که صادق بودند، کاذب شدند! مردمی که امین بودند، خائن شدند!!

در سایت مرصد الأزهر (الوطن بوابة الإلکترونیة الشاملة) نیز آمده اند و این حکم خلیفه دوم درباره سه طلاق در یک مجلس را توجیه کرده اند:

« هذا نوع من تغیّر الفتوی بتغیّر الزمان و الحال فلما تغیرت الزمان و الحال رجع الناس الی قول الرسول من أن الطلاق الثلاث فی مجلس واحد یقع واحدة»

این نمونه ای از تغییر فتوا با تغییر کردن شرایط و زمان است. وقتی شرایط زمان دوباره تغییر کرد، مردم دوباره به قول پیامبر که سه طلاق در یک مجلس را یک طلاق حساب می کرد، بر می گردند.

آیا حاکم اسلامی حق تغییر احکام شرعی را دارد!؟

آقایان آمدند و این اقدام خلیفه دوم را توجیه کردند و گفتند که جناب عمر بن خطاب، صلاح دید که سه طلاق در یک مجلس، به عنوان سه بار طلاق دادن مستقل باشد؛ ولی نگفتند که:

اولاً: آیا یک حاکم اسلامی اجازه دارد و چنین حقی دارد که حکم شرع را تغییر دهد یا ندارد!؟

ثانیاً: اینکه آمدند سه طلاق در یک مجلس را سه طلاق مستقل حساب کردند؛ آیا این حکم شرعی بود که شارع نیز امضایش کرده بود؛ یا نه؛ حکم شرعی نبود و شارع نیز امضائی نداشته است!؟

سؤال ما این است که: اگر یک طلاق حساب شدن سه طلاق در یک مجلس؛ حکم شرعی نبود و حکم افراد عادی بود، این به درد نمی خورد و هیچ ارزشی ندارد. ولی اگر این حکم شرعی بود و حکم شارع مقدس بود که سه بار طلاق دادن در یک مجلس، یک طلاق حساب بشود؛ چگونه خلیفه دوم آمد و یک حکم شرعی را تغییر داد!!؟؟

البته این آقایان، در حکم «متعه» که خلیفه دوم «حرام» اعلام کرد نیز، همین توجیه را، مطرح می کنند. در حالی که به شهادت «صحیح مسلم»، متعه در زمان پیغمبر، در زمان ابوبکر، و در صدر خلافت عمر بن خطاب، حلال بوده است:

«جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ، يَقُولُ: «كُنَّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنَ التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ، الْأَيَّامَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِي بَكْرٍ، حَتَّى نَهَى عَنْهُ عُمَرُ»

جابر بن عبدالله می گوید: ما در زمان پیغمبر و در زمان ابوبکر، با یک مشت خرما و آرد، زنان را متعه(صیغه) می کردیم. تا اینکه عمر از این کار نهی کرد.

صحیح مسلم، ج2، ص 1023،كِتَابُ النِّكَاحِ، بَابُ نِكَاحِ الْمُتْعَةِ، ح 1405

«عمر بن خطاب» از این حکم شرعی نهی کرد و گفت:

«مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أُنْهِي عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: مُتْعَةُ النِّسَاء وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ.»

دو متعه در زمان رسول خدا حلال و جایز بود و من از آنها نهی می کنم و مرتکبین آن دو را مجازات می کنم. متعه نسآء و متعه حج.

محلی ابن حزم، ج7، ص 107؛ دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي؛

مسند احمد حنبل، ج3، ص 325، مسند جابر بن عبدالله، ح 14519؛

احکام القرآن جصاص، ج3، ص 102؛دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1405، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي

اینگونه حکم صادر کردن و در مقابل احکام الهی ایستادن، بازی کردن با شریعت است! آقایان به شیعه ایراد می گیرند که شیعیان قائل به ولایت تشریعی ائمه اهلبیت(علیهم السلام) هستند! و این مخالف آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...مائده/3 » است!

البته اینکه ما شیعیان قائل به ولایت تشریعی ائمه هستیم، طبق ادله قطعیه و آیه شریفه 55 سوره مائده است. که ولایت ائمه را در طول ولایت الله و ولایت پیامبر بیان می کند! ما معتقد هستیم تمام ولایتی که برای پیامبر بوده است، در قضیه «غدیرخم» برای امیرالمؤمنین نیز ثابت شده است. امیرالمؤمنین نیز تمام این ولایت را برای ائمه بعد از خود، تثبیت و تفویض کرده است.

شما ولایت تشریعی ائمه ما را منکر می شوید، در حالی که در اینجا فعل عمر بن خطاب را توجیح می کنید و هرگز ایرادی نمی گیرید!!

آقایان تمام تلاش خود را به کار بسته اند تا اثبات بکنند این نظریه خلیفه دوم که سه طلاق در مجلس واحد، سه طلاق مستقل است، صحیح است و هیچ ایرادی ندارد و...!! در حالی که دلائل اینها و توجیحات اینها، یک سری استحساناتی است که نه با عقل سازگار است، و نه با شرع! نه با آیات قرآن همخوانی دارد، و نه با سنت پیامبر که:

«حَلَالَ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ‏ إِلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»

حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرامش نیز تا روز قیامت حرام است.

بصائر الدرجات، ج1، ص 148، ح7؛ وسائل الشیعه، ج 30، ص 196، بحارالأنوار، ج 26، ص 35

این آقایان که اینگونه احکام الهی را تغییر می دهند و بعد هم توجیه می کنند؛ حداقل باید به یک اطلاقی، و به یک عمومی استناد بکنند. اینکه فقط بگویند خلیفه دوم اینگونه صلاح دیده و حکم را تغییر داده، کار درست نمی شود!

اعتراف چندباره ابن عباس، به «یک طلاق بودن سه طلاق در یک مجلس»!

در جای دیگری نیز، «عبدالله بن عباس» به صراحت اعلام می کند که سنت پیامبر، یک طلاق بودن سه طلاق در یک مجلس بوده است:

«أَنَّ أَبَا الصَّهْبَاءِ، قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ: أَتَعْلَمُ أَنَّمَا «كَانَتِ الثَّلَاثُ تُجْعَلُ وَاحِدَةً عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَ أَبِي بَكْرٍ،وَ ثَلَاثًا مِنْ إِمَارَةِ عُمَرَ»؟ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: نَعَمْ»

اباالصهباء می گوید به ابن عباس گفتم: آیا درست است که سه طلاق در یک مجلس، در زمان پیامبر و زمان ابوبکر و در سه سال اول خلافت عمر، یک طلاق حساب می شد؟ گفت: بله

صحیح مسلم، ج2، ص 1099، کتاب الطلاق، باب الطلاق الثلاث، ح 1472

در روایت بعدی نیز دارد که:

أَنَّ أَبَا الصَّهْبَاءِ، قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ: هَاتِ مِنْ هَنَاتِكَ، «أَلَمْ يَكُنِ الطَّلَاقُ الثَّلَاثُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِي بَكْرٍ وَاحِدَةً»؟ فَقَالَ: «قَدْ كَانَ ذَلِكَ، فَلَمَّا كَانَ فِي عَهْدِ عُمَرَ تَتَايَعَ النَّاسُ فِي الطَّلَاقِ، فَأَجَازَهُ عَلَيْهِمْ»

همانا اباالصهباء به ابن عباس گفت: آن مطلب مهمی را که داشتی بگو! آیا سه طلاق در مجلس واحد، در زمان پیامبر و در زمان ابوبکر، یک طلاق حساب نمی شد؟ ابن عباس گفت: همینگونه بود. ولی وقتی خلافت عمر شد، مردم در طلاق دادن زنانشان عجله می کردند. لذا عمر نیز این را تجویز کرد.

صحیح مسلم، ج2، ص 1099، کتاب الطلاق، باب الطلاق الثلاث، ح 1472

این روایت در حقیقت، عذر بدتر از گناه است. می گوید چون مردم خواستند؛ سه طلاق در مجلس واحد، سه طلاق مستقل حساب شد. و «عمر بن خطاب» به خواست مردم! این حکم را تجویز نمود!! یعنی شریعت، با خواست مردم، جابجا می شود و تغییر می کند!! اگر اینگونه باشد، ممکن است فردا مردم بگویند که نماز برای ما سخت شده است، حاکم بیاید این را کم کند یا بردارد!!

البته الآن هم نمونه عینی این مسئله «خواست مردم در تغییر شریعت»، وجود دارد. یکی از علما و مبلغین وهابی در آمریکا، همجنسی بازی را مجاز می داند و می گوید که در قرآن ما آیه ای نداریم که همجنس بازی را حرام کرده باشد!! من خودم همجنس باز هستم و این هیچ اشکالی هم ندارد!! از آن طرف هم یک زنی را جلو گذاشته و به او در نماز اقتداء کرده است!! دوستان می توانند کلیپ این وهابی را در فضای مجازی ملاحظه بکنند.

مخالفت ابن عباس با روایت پیامبر!!

با وجود اینکه جناب «عبدالله بن عباس»، خودش این روایت را نقل کرده است که سه طلاق در یک مجلس واحد، یک طلاق محسوب می شود؛ ولی متأسفانه خودش برخلاف این روایت و سنت نبی مکرم، فتوا می دهد:

« عَنْتَرَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ كنت جالسا عند بن عباس فأتاه رجل فقال يا بن عَبَّاسٍ! إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي مِائَةَ مَرَّةٍ وَ إِنَّمَا قُلْتُهَا مَرَّةً وَاحِدَةً فَقَالَ بَانَتْ مِنْكَ بِثَلَاثٍ وَ عَلَيْكَ وِزْرُ سَبْعٍ وَتِسْعِينَ»

عنتره از پدرش نقل کرده که گفته است من در حضور ابن عباس نشسته بودم که مردی آمد و گفت: ای ابن عباس! من زن خودم را صدبار طلاق داده ام. ولی صیغه طلاق را فقط یکبار گفتم. چه کنم؟ گفت: با سه طلاق، زنت از تو جدا شد و گناه نود و هفت بار دیگرش بر عهده خودت است.

الإستذکار، ابن عبدالبر، ج6، كِتَابُ الطَّلَاقِ، ص5؛ بَابُ مَا جَاءَ فِي الْبَتَّةِ.

انسان وقتی این مطالب را می بیند، نمی داند که چه بکند!؟ از طرفی روایت از پیغمبر نقل می کنند، شاهد برای آن می آورند، ولی از این طرف فتوا بر خلاف سنت و روایت پیامبر صادر می کنند! آیا این بازی با شریعت نیست!؟ آیا این پیروی از هوای نفس نیست!؟

در روایت بعدی می خوانیم که:

« سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إلى بن عَبَّاسٍ فَقَالَ إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي أَلْفًا - أَوْ قَالَ مِائَةً - قَالَ بَانَتْ مِنْكَ بِثَلَاثٍ وَسَائِرُهُنَّ وِزْرًا اتَّخَذْتَ بِهَا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا»

سعید بن جبیر می گوید که مردی پیش ابن عباس آمد و گفت: من زنم را هزار بار طلاق دادم. ابن عباس گفت: با سه طلاق، زنت از تو جدا می شود و بقیه طلاق ها گناه است. تو با نهصد و نود و نه بار اضافه، آیات خدا را مسخره کردی؟

الإستذکار، ابن عبدالبر، ج6، كِتَابُ الطَّلَاقِ، ص5؛ بَابُ مَا جَاءَ فِي الْبَتَّةِ.

ما از «ابن عباس» سؤال می کنیم که اگر نود و نه بار اضافه طلاق دادن و یا نهصد و نود و نه بار اضافه طلاق دادن استهزاء آیات خداوند است؛ آیا سه طلاق در یک مجلس را سه طلاق مستقل حساب کردن، استهزاء آیات خداوند نیست!؟ آیا استهزاء سنت پیغمبر نیست!؟ آیا استهزاء سیره ابوبکر نیست!؟

این روایت نیز جالب است که نقل شده است:

عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ سئل بن عَبَّاسٍ عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ قَالَ يَكْفِيهِ مِنْ ذَلِكَ رَأْسُ الْجَوْزَاءِ»

مجاهد می گوید که از ابن عباس پرسیدند که مردی زن خودش را به تعداد ستارگان آسمان طلاق داده است. چه کند؟ گفت: همان ستاره رأس الجوزاء برای طلاق او کافی است!

الإستذکار، ابن عبدالبر، ج6، كِتَابُ الطَّلَاقِ، ص6؛ بَابُ مَا جَاءَ فِي الْبَتَّةِ.

شما ببینید اینها که به صراحت نقل می کنند زمان پیغمبر سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق محسوب می شده است و دستور پیغمبر این بوده است؛ ولی اینگونه فتوا صادر می کنند و با سنت پیامبر مخالفت می کنند!!

نمونه سیزدهم:«حج پسر نابالغ»:

از دیگر مخالفتهای صحابه با سنت پیامبر، مسئله «حج پسر نابالغ» است. مخالفتی که باز توسط «عبدالله بن عباس»، صحابی بزرگ پیامبر صورت گرفته است:

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: رَفَعَتِ امْرَأَةٌ صَبِيًّا لَهَا، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَلِهَذَا حَجٌّ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَكِ أَجْرٌ»

ابن عباس می گوید که زنی طفل نابالغ خود را بلند کرد و از پیامبر پرسید: آیا حج بر این طفل واجب است؟ پیغمبر فرمود: بله و برای تو نیز اجری منظور می شود.

صحیح مسلم، ج2، ص 974، كِتَابُ الْحَجِّ، بَابُ صِحَّةِ حَجِّ الصَّبِيِّ وَأَجْرِ مَنْ حَجَّ بِهِ، ح 1336

این در حالی است که «بخاری» در تاریخ کبیرش از «ابن عباس» نقل کرده است که:

« عن ابن عباس ايما صبى حج ثم أدرك فعليه الحج، و هذا المعروف عَنِ ابْن عَبَّاس»

از ابن عباس نقل شده است که هر فرزند نابالغی حج انجام بدهد، و بعد از بلوغ استطاعت حج داشته باشد، بر او واجب است که دوباره به حج برود. این فتوا از ابن عباس معروف بوده است.

تاریخ الکبیر، ج1، ص 198، ح 612؛دار النشر: دار الفكر، تحقيق: السيد هاشم الندوي

این مواردی که عرض کردیم، فقط بخشی بود از مخالفتهای صحابه با روایت، یا سنت، و یا سیره ای که از نبی مکرم نقل می کنند. و ناقل این سیره و سنت پیامبر هم، خود صحابه هستند! و در حقیقت این آقایان با نقل خودشان مخالفت کرده اند.

 

والسلام علیکم ورحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست