responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 226

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (10) – مذمت زیدیه و واقفیه

کد مطلب: ٨٢٧٣ تاریخ انتشار: ١٩ آبان ١٣٩٤ - ١٠:٣٧ تعداد بازدید: 1387 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (10) – مذمت زیدیه و واقفیه
جلسه نوزدهم 94/08/19

 بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نوزدهم   94/08/19

 

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (10) – مذمت زیدیه و واقفیه – اصالة العداله مرحوم خوئی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با شبهات «تقیه» بود، که از ناحیه وهابی ها بر علیه شیعه مطرح شده است. دیروز عرض کردیم که این آقایان وهابی، به خصوص «محمد احمد لوح» مطلبی را از «سلیمان بن جریر»، مؤسس فرقه «سلیمانیه» و یا «جریریه»، نقل کرده بود، و آن را به دروغ به «نوبختی»، که یکی از علمای مورد تأیید شیعه است، نسبت داده بود:

«يقول عالمهم النوبختي معلّلاً لمسألة التقيّة: «وامّا التقيّة فانّه لما كثر على أئمتهم مسائل شيعتهم في الحلال و الحرام و غير ذلك من صنوف أبواب الدين فأجابوا فيها، و حفظ عنهم شيعتهم جواب ما سألوهم و كتبوه و دوّنوه، و لم يحفظ أئمتهم تلك الأجوبة بتقادم العهد و تفاوت الأوقات، لأنّ مسائلهم لم ترد في يوم واحد و لا في شهر واحد بل في سنين، أجوبة مختلفة متضادة، وفي مسائل مختلفة أجوبة متفقة، فلمّا وقفوا على ذلك منهم ردوا اليهم هذا الاختلاف و التخليط في جواباتهم و سألوهم عنه و أنكروا عليهم، فقالوا: من أين هذا الاختلاف و كيف ذلك؟ قالت لهم أئمتهم: انّما أجبنا بهذا للتقيّة.

نوبختی یکی از علمای شیعه در بیان مبنای تقیه می گوید: وقتی سؤالات شرعی شیعیان از ائمه خودشان زیاد شد، و ایشان به این سؤالات جواب دادند، شیعیان این جوابها را حفظ کردند و نوشتند و تدوین کردند. ولی ائمه این جوابها را حفظ نکردند و با گذشت زمان و فاصله افتادن بین جوابها، این جوابها را فراموش کردند. زیرا سؤالاتی که پرسیده می شد، در یک روز و یک ماه نبود، بلکه گاهی اوقات دو سال فاصله می افتاد. لذا ائمه به سؤالات مشابه، جوابهای متضاد می دادند و به سؤالات مختلف، جوابهای مشابه! وقتی شیعیان این اختلافات و تناقض در جوابها را دیدند، اینها را به ائمه عرضه کردند ولی ائمه، این تناقضات را منکر شدند. شیعیان پرسیدند: پس این اختلافات و تناقضات در جوابها از کجاست؟ ائمه گفتند: از روی تقیه است.

جناية التأويل الفاسد، 312، 313، و اصل روایت در فرق الشيعة نوبختي، ص 85 ـ 87

آیا «زیدیه»، فرقه ای از فرقه های شیعه هستند!

ما در این زمینه، بحثی را شروع کردیم، در رابطه با معرفی «سلیمان بن جریر»، و گفتیم که این آقا، مؤسس فرقه ای از فرقه ای «زیدیه» است. که اینها علی رغم اعتقاد به افضلیت امیرالمؤمنین، معتقد به خلافت و امامت بر حق ابوبکر و عمر بودند، و البته عثمان را نیز کافر می دانستند. بنابراین با توجه به اینکه عقاید اینها با عقاید شیعه سازگاری ندارد، نمی شود گفت که زیدیه، فرقه ای از فرقه های شیعه است!

در حقیقت، زیدیه فرقه ای هستند که اصلاً هیچ اعتقادی به امامت ائمه اهلبیت ندارند. یعنی از امام سجاد(سلام الله علیه) به بعد، به هیچکدام از ائمه شیعه اعتقاد ندارند. و مشخص است که کسی که اعتقادی به امامت امام باقر و یا امام صادق(سلام الله علیهما) نداشته باشد، اگر بخواهد درباره ایشان اظهار نظر بکند، به عنوان یک مخالف، اظهار نظر می کند.

روایاتی در مذمت «زیدیه» و فرقه های آن:

اضافه براین، ما روایات فراوانی در مذمت «زیدیه» و فرقه های آن داریم. که نمونه هایی را در جلسه دیروز خدمت دوستان عرض کردیم.

مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) در «تهذیب الأحکام»، در روایتی که مرحوم محمد تقی مجلسی در کتاب روضة المتقین، ج3، ص 52، می گوید این روایت صحیح و معتبر است؛ از «عمر بن یزید» نقل کرده است که می گوید:

«سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّدَقَةِ عَلَى النُّصَّابِ وَ عَلَى الزَّيْدِيَّةِ قَالَ لَا تَصَدَّقْ عَلَيْهِمْ بِشَيْ‏ءٍ وَ لَا تَسْقِهِمْ مِنَ الْمَاءِ إِنِ اسْتَطَعْتَ وَ قَالَ الزَّيْدِيَّةُ هُمُ النُّصَّابُ.»

از امام صادق پرسیدم: آیا بر فرد ناصبی و بر زیدیه می شود صدقه(زکات) داد؟ فرمود: نه، هیچ چیزی بر آنها صدقه نده! و اگر توانستی به آنها آب نیز نده! امام به من فرمود: زیدیه، همان نواصب هستند.

تهذیب الأحکام، ج4، ص53، ح 141؛ وسائل الشیعه، ج9، ص 222؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 34

مراد از «صدقه» که در این روایت آمده، صدقه واجب است یعنی «زکات». نه صدقه مستحبی! و همچنین مراد از عبارت «وَ لَا تَسْقِهِمْ مِنَ الْمَاءِ» این است که به اندازه قطره آبی هم به اینها نباید زکات بدهید.

این روایت و روایت دیگری که در این زمینه وارد شده است، نشان می دهد که فرقه «زیدیه»، علاوه بر اینکه معتقد به امامت ائمه نبودند، چون ایشان قیام به سیف نداشتند؛ به ائمه بد و بیراه هم می گفتند!! زیرا کلمه «نصاب»، انصراف دارد به کسانی که نسبت به ائمه(علیهم السلام) جسارت می کنند و اهانت می کنند. اینها می گفتند که این چه امامی است که قیام به سیف ندارد. این چه امامی است که نستجیربالله احکام نمی داند! امروز یک چیزی جواب می دهد، دو روز دیگر چیز دیگری می گوید!! بعد هم می گوید که از روی تقیه گفتم!! اینها در حقیقت با این سخنان خود، در مقام ذم امام هستند.

حال سؤال این است: «سلیمان بن جریر» که نسبت به امام، اینگونه اعتقادی دارد، نه اعتقادی به امامت ایشان دارد، و نه حتی ادب و احترام را نسبت به ایشان رعایت نمی کند؛ و طبق تصریح امام، جزء نُصاب است، آیا می تواند کلامش بر ضد شیعه حجت باشد!؟ آیا می تواند قولش مبنی بر تأسیس «تقیه» از ناحیه شیعه، صحیح باشد!؟

روایت دیگر در این باب، روایتی است که مرحوم مجلسی نقل کرده است. و من جای دیگر این روایت را ندیدم. البته ایشان در جلد 48، ص 267؛ و ج 69، ص 180؛ تمام روایاتی که در مذمت «زیدیه» است را جمع کرده است. از جمله این روایات، روایتی است از امام جواد(سلام الله علیه) که فرمودند:

«أَنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْوَاقِفِيَّةَ وَ النُّصَّابَ عِنْدَهُ بِمَنْزِلَةِ وَاحِدَة»

همانا زیدیه و واقفیه و نصاب، مثل هم هستند.

بحارالأنوار، ج 48، ص 267

مذمت فرقه «واقفیه»!

«واقفی» ها کسانی بودند که معتقد به مهدویت امام کاظم بودند. و منکر امامت امام رضا و ائمه بعد از ایشان بودند. جالب است که بنیانگذاران واقفیه، عمدتاً نمایندگان خاص امام کاظم(سلام الله علیه) بودند. اینها اموال زیادی از بیت المال در اختیار داشتند، و برای اینکه این اموال را در اختیار امام رضا(سلام الله علیه) قرار ندهند، آمدند و گفتند که امام کاظم از دنیا نرفته و غایب شده است. و روزی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند. اینها ادعا کردند که امام کاظم به اینها گفته که این اموال را نگه دارید، وقتی من قیام کردم، این اموال را به من بدهید!! لذا آمدند و مذهب پلید «واقفیه» را تأسیس کردند. البته توجه داشته باشید که این فرقه، تا عصر امام عسکری(سلام الله علیه)، منقرض شد و از بین رفت. در زمان امام رضا(سلام الله علیه)، خود حضرت با اینها درگیر شد و رسوایشان کرد. و در زمان امام جواد هم، وقتی از حضرت می پرسند که آیا می توانیم به واقفیه زکات بدهیم یا نه؛ حضرت می فرماید:

«أن الواقفة كفّار زنادقة مشركون»

همانا فرقه واقفیه، کافر، زندیق و مشرک هستند.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل / الخاتمة، ج ‏5، ص 13

در کنار افشاگری ائمه(علیهم السلام)، برخی از روات، مثل «ابن ابی عمیر» و «صفوان» نیز علناً بر علیه واقفیه دست به افشارگری زدند. و اینها را مفتضح کردند. لذا فرقه واقفیه، تا عصر غیبت، منقرض شده و از بین رفتند.

و از «ابن ابی عمیر» نقل شده است که می گوید:

«سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ قَالَ نَزَلَتْ فِي النُّصَّابِ وَ الزَّيْدِيَّةُ وَ الْوَاقِفَةُ مِنَ النُّصَّاب‏»

از امام جواد در مورد آیه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ»{سوره غاشیه/آیات2و3} پرسیدم. فرمود: این آیه در حق نواصب و زیدیه نازل شده است و واقفیه هم جزء نواصب است.

بحارالأنوار، ج 37، ص 34

در جلسه دیروز عرض کردیم که، منظور از ناصبی بودن، فقط قبول نکردن و انکار امامت ائمه (علیهم السلام) نیست؛ بلکه اهانت هایی که از اینها به ائمه نقل شده است، قابل توجه است.

تناقض عمل کردن به روایات واقفی های ناصبی!!

سؤال:اگر واقفی ها ناصبی هستند، پس چرا ما به روایاتشان عمل می کنیم!؟

جواب:در این زمینه دو نکته اساسی وجود دارد که باید به دقت مورد توجه دوستان قرار  بگیرد؛ نکته اول: غالب روات فرقه های انحرافی شیعه، در زندگی خود، دارای دو مرحله بودند؛ یک: مرحله استقامت! که در این دوران، معتقد به امامت امام بودند؛ دو: مرحله انحراف! مرحله ای که از امامت ائمه برگشتند.

روایاتی که ما در کتب خودمان از «واقفی» ها داریم، مربوط به دوران استقامتشان است. دورانی که به امامت امام عصر خود معتقد بودند و با آن اعتقاد هم از دنیا رفتند و منحرف نشدند! به عنوان نمونه «علی بن حمزه بطائنی»، تا وقتی که در امامت ائمه مستقیم بود، محترم بود، ولی بعد از آنیکه مطرود امام رضا(سلام الله علیه) شد، دیگر هیچ شیعه ای پای درس او نمی رفت! و از او نقل روایت نمی کرد!

مثل قضیه «مسعود رجوی» منافق! که قبل از انقلاب، مورد احترام بزرگان بود. آقای بهشتی و هاشمی و... با ایشان در ارتباط بودند و کمک هم به ایشان می کردند و...؛ ولی بعد از آنیکه مقابل حضرت امام(ره) ایستاد، مطرود شد و دیگر کسی به عنوان یک فرد انقلابی به او نگاه نمی کرد. و با او تعامل نداشت!

«علی بن حمزه بطائنی»، و «سلیمان بن جریر» و... یک دوران استقامتی داشتند و یک دوره انحرافی! در دوران استقامت، مطالبی را ائمه شنیده بودند و حوزه درسی داشتند و روات هم پای درسشان می نشستند و استفاده می کردند؛ ولی بعد از اینکه مطرود امام شدند، دیگر شیعیان، پای درس اینها نمی رفتند و از روایات اینها استفاده نمی کردند. غالب فِرَق منحرفه ای که ما داریم، راویانشان دو مرحله ای هستند. دوران استقامت و دوران انحراف!

نکته دوم: در عمل به یک روایت، وثاقت در گفتار راوی، برای ما ملاک است. اگر چه مذهب راوی فاسد باشد. اصلاً قواعد رجالی شیعه بر این استوار است. اگر ما بخواهیم عدالت را در یک راوی ملاک قرار بدهیم، شاید از میان این سیزده، چهارده هزار راوی که ما در کتب روایی خودمان داریم، شاید صد نفر راوی پیدا نشود که عادل باشند، به گونه ای که بشود پشت سرش نماز خواند!! همین «زراره»، «محمد بن مسلم»، «صفوان» و...، شما ببینید که چقدر روایات ذم درباره اینها وارد شده است! این هفده، هیجده نفر، دیگر گل سرسبد روات ما هستند. هر چند این روایات ذم، قابل دفاع است.

بنابراین اگر محرز بشود که یک راوی، روایتی که از فلان امام نقل کرده است، واقعاً آن روایت را امام گفته باشد و این محرز بشود، روایت این راوی حجت می شود. در حقیقت، وثاقت راوی طریقیت دارد نه موضوعیت! یعنی وثاقت راوی برای این است که برای ما محرز بشود که این روایتی که از امام معصوم نقل می کند، واقعاً امام معصوم گفته باشد.

لذا وقتی «نجاشی» و «ابن غضائری» در مورد یک راوی می گوید: «واقفیٌ ثِقةٌ»؛ شهادت این دو نفر برای ما کافی است. و برای ما اطمینان می آورد که این راوی واقفی مذهب، اگر چه فاسد المذهب است، ولی وثاقت در گفتار دارد، لذا روایتش برای ما حجت است. بله اگر روایتی نقل بکند بر تأیید مذهب خود، ما این را نخواهیم پذیرفت.

نکته سوم: اگر یک راوی فاسد المذهب، اما ثقه، مثل «علی بن ابی حمزه بطائنی» روایتی را نقل بکند؛ از طرف دیگر، «صفوان» یا «زراه» هم یک روایتی را نقل بکند که با آن روایت در تعارض باشد، قطعاً روایت زراه مقدم است و ما به روایت «علی بن ابی حمزه بطائنی» عمل نمی کنیم. زیرا در باب تعادل و ترجیح در مورد روایات متعارض، روایت موثق غیر امامی، اصلاً توان مقابله با روایت موثق امامی را ندارد. بله اگر روایت متعارضی از امامی ثقه وارد نشود، و وثاقت در گفتار راوی فاسدالمذهب هم محرز بشود، ما بدون هیچ شک و ریب، به روایت غیر امامی ثقه، عمل می کنیم. چه در واجبات باشد، و چه در محرمات و مستحبات! چه این روایت منحصر به فرد باشد، و چه مؤید روایات دیگر باشد، فرقی نمی کند و ما با آنها عمل می کنیم.

لذا این تقسیم بندی روات فاسدالمذهب، به دوران استقامت و دوران انحرف؛ که فرمایش حضرت آیةالله العظمی شبیری زنجانی است، فرمایش خوب و مشکل گشائی است. و در خیلی از جاها، مشکلات ما را حل می کند.

البته ما در برخی مسائل وارد می شویم و می بینیم که هیچ روایتی نداریم، جز روایت یک راوی فتحی مذهب ثقه؛ در اینجا اگر به روایت این فَتَحی ثقه عمل نکنیم، باید برویم سراغ اصول عملیه و اصالة البرائه و اصالة الاحتیاط و...! در حالی که این اصول، در جایی است که ما هیچ دلیل نداشته باشیم. یعنی در حقیقت ائمه(علیهم السلام) این اصول را برای زمان حیرت و سرگردانی، برای ما وضع کرده اند. زمانی که دسترسی به احکام نداریم و دسترسی به قول امام برای ما مسدود شده است، وضع شده است. ولی وقتی ما می توانیم با قول فَتَحی ثقه، به قول معصوم برسیم، رفتن به سراغ اصول عملیه و... به درد کار ما نمی خورد.

مبنای متقدمین و متأخرین در پذیرش روایت!

سؤال:آیا مبنای متقدمین و متأخرین در پذیرش روایت تفاوت دارد!؟

پاسخ:برخی ها می گویند که: «مبنای آقای خوئی در پذیرش روایت، راوی محور بودن ایشان است. برخلاف مثلاً آقای شبیری زنجانی که می گوید اگر یک بزرگی از یک راوی روایت نقل بکند، وثاقت راوی حاصل می شود.» این سخن در حالی است که هر دوی این بزرگواران راوی محور هستند! و این کلام ایشان، مبنای این آقایان در توثیق راوی است. یعنی هر دو معتقدند که روایت موثوق الروایة، حجت است؛ نه موثوق الصدور!

لذا شما «صاحب الجواهر» را اگر ببینید، ملاحظه خواهید کرد که ایشان هر کجا به روایت «محمد بن سنان» می رسد، روایاتش را کنار می گذارد. ولی از طرف دیگر، فردی مثل «صاحب حدائق» که یک فقیه متبحری است، به روایت «محمد بن سنان» عمل می کند. این تفاوت، تفاوت در مبنای رجال است.

یا شما «سهل بن زیاد» را ببینید، ما نزدیک سه هزار روایت از ایشان داریم. ولی از زمان علامه حلی، از سال 726 هجری به این طرف، فقهای ما اختلاف کرده اند. یکی می گوید به روایات او عمل می کنم، دیگری می گوید من عمل نمی کنم. این اختلاف، در استنباط از قرآئن و شواهد است. یک فقیهی می گوید من از قرآئن و شواهد، وثاقت «سهل بن زیاد» را استنباط می کنم، دیگری می گوید که من چنین چیزی را استنباط نمی کنم.

مسئله «اصالة العداله» آیة الله العظمی خوئی!

البته عرض کنم خدمت دوستان، اینکه مرحوم خوئی و دیگران در برخی جاها گفته اند که متقدمین، «اصالة العداله» ای بودند؛ ما این فرمایش را قبول نداریم. پنبه این سخن زده شده است!! ما تمام فرمایشات مرحوم خوئی را زیر ذره بین گذاشتیم، من بیست سال در حوزه، «رجال» تدریس کرده ام. جلسات متعددی با حاج آقای سبحانی و شبیری زنجانی گذاشتیم، ولی یک دلیل ساده هم بر مسئله «اصالة العداله» آقای خوئی نتوانستیم پیدا بکنیم. علی رغم اینکه ایشان بزرگوار بودند و تاج سر ما هم هستند، ولی ما در مباحث علمی مقلد نیستیم و لذا این کلام ایشان را نمی توانیم بپذیریم.

آیة الله العظمی خوئی، در حالی این بحث «اصالة العدالة» را مطرح کرده است که هیچکدام از بزرگان ما مطرح نکرده اند. من روزی خدمت حاج آقای شبیری، عرض کردم که این بحث را فقط، مرحوم «سید مجاهد»، پسر صاحب ریاض در کتاب «مفاتیح الاصول» مطرح کرده است!

لذا دوستان توجه داشته باشند که متقدمین ما در رجال، یعنی شیخ طوسی و ما قبل ایشان، دنبال این بودند که روایت موثوق الصدور برای ما حجت است. (مرحوم شیخ طوسی، مرز متقدمین و متأخرین است). یعنی از هر قرینه ای برای ما اثبات بشود که فلان روایت از معصوم صادر شده است، این برای ما حجت است. این مبنای متقدمین بوده است.

ولی مبنای متأخرین بر این بوده است که موثوق الصدور، به درد ما نمی خورد! ما دنبال موثوق الروایه هستیم! یعنی اگر راویان یک روایت، ثقه بودند، آن روایت برای ما حجت خواهد بود. زیرا معصوم فرموده «صَدِّق العادل»! بنابراین حجیت خبر واحد می آید روایاتی را که راویانش ثقه هستند، برای ما معتبر می کند.

با این مبنا، هم حق با متقدمین است، و هم با متأخرین. زیرا متقدمین به عصر زمان حضور امام نزدیک بودند. به زمان زندگی روات نزدیک بودند. و قرآئن و شواهد، سینه به سینه به دستشان رسیده بود. لذا وقتی با یک روایت مواجه می شدند، با قرآئن و شواهد موجود، قطع پیدا می کردند که روایت از معصوم صادر شده است.

ولی با گذشت هفت، هشت قرن از آن زمان، فاصله ها زیاد شده و غالب آن قرآئن و شواهد مخفی شده است. لذا متأخرین می گویند که ما نمی توانیم از قرآئن و شواهد استفاده کنیم. و همچنین آقایان متأخرین، هم شهرت روائی را قبول دارند و هم شهرت فتوائی را. یعنی در حقیقت در بسیاری از جاها، متأخرین، در مقام عمل، نظر متقدمین را تثبیت می کنند. یعنی وقتی متقدمین مثل شیخ طوسی، سید مرتضی، شیخ مفید، ابن ابی عقیل، اسکافی و....     آمدند و به یک روایت عمل کردند؛ آقایان متأخرین نیز عمل می کنند. و می گویند چون قدماء با توجه به قرآئنی که در اختیار داشتند، به این روایت عمل کرده اند، این برای ما اطمینان می آورد روایت موثق بوده است.

بنابراین در نتیجه کار، و در مقام عمل و یا ترک عمل به یک روایت، غالباً نظر متقدمین و متأخرین یکی است. و تفاوتی ندارد.

این نکات رجالی ناب را دوستان، به عنوان یادگاری از ما در ذهن داشته باشند. این نکات در جاهای مختلفی به دردتان خواهد خورد.

 

والسلام علیکم و رحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 226
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست