responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 186

شبهات حسین المؤید 9 – جریان فتح ايران و جنايات خلفا 1

کد مطلب: ٧٩٥١ تاریخ انتشار: ٢٩ فروردين ١٣٩٤ - ١٢:٣٠ تعداد بازدید: 1023 خارج کلام مقارن » بررسی شبهات حسین المؤید شبهات حسین المؤید 9 – جریان فتح ايران و جنايات خلفا 1
جلسه هشتاد و سوم 94/01/29


 

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هشتاد و سوم   94/01/29


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با صحبت های آقای «مؤید» بود،قبل از آن که من بحث را ادامه بدهم، این نکته را باید متذکر شوم که با توجه به تحرکات اخیری که «آل سعود» داشته اند در تجاوز وحشیانه به «یمن»، حقیقتاً آبرو و حیثیت خودشان را به باد دادند.

«آل سعود» دنبال این بودند که در تجاوز به «یمن»، گروه «انصار الله» را نابود کنند، ولی الآن کار به جائی رسیده که دنبال یک واسطه می گردند که میانجیگری کند برای آتش بس!

اولین ضربه مُهلکی هم که «انصار الله» نشان داد، به هلاکت رساندن قائم مقام نیروی زمینی عربستان بود که برای بازدید از منطقه آمده بود، و با هدف دقیق نیروهای انصار الله، به هلاکت رسید. حتی نقل شد که «ملک سلمان» از شدت ناراحتی، حالش خراب شده بود و او را شبانه به بیمارستان برده بودند!

خبر مهم «سید حسن نصرالله»!

نکته ای که خیلی حائز اهمیت است، صحبت های دیروز «سید حسن نصرالله» است. و شما می دانید که ایشان بی حساب حرف نمی زند. ایشان دیروز به صراحت اعلام کرد که «آل سعود» به دنبال تخریب حرم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است! حتی «ملک سلمان» را هم تحت فشار قرار داده اند و متقاعد کرده اند که این کار صورت بگیرد.

اگر واقعاً همچین اتفاقی بیافتد، قضیه خیلی نگران کننده و خطرناکی خواهد بود. البته خود «بن باز» مفتی اعظم سابق عربستان، رسماً اعلام کرده بود که حرم پیغمبر از مظاهر شرک است، و باید از بین برود؛ «ناصرالدین البانی» که از او به بخاری دوران تعبیر می کنند، رسماً بیان کرد که «آل سعود» اگر داعیه نشر «توحید» دارند، چرا حرم نبوی را خراب نمی کنند!؟

این قضیه، واقعاً جای نگرانی دارد و دوستان لازم است که این مسئله را اطلاع رسانی بکنند، مخصوصاً دوستانی که در فضای مجازی فعالیت دارند، این قضیه را نشر بدهند که مسلمانها بیدار بشوند و متوجه عمق فاجعه بشوند.

عزیزان حتماً مستحضر هستند که آل سعود و وهابی ها، در «هشتم شوال» سال 1344 قمری، که قبور ائمه «بقیع» را ویران کردند، همان زمان قصد داشتند که حرم پیغمبر را نیز از بین ببرند ولی با مخالفت کشورهای اسلامی خصوصاً دولت ایران، مواجه شدند و اعلام کردند که اگر دست به حرم پیغمبر بزنید ما وارد جنگ با شما خواهیم شد. لذا از ترس شورش مسلمانها دست به حرم نبوی نزدند. و این در حالی است که «قلعه خیبر» به عنوان یک اثر باستانی، مورد نگهداری و مراقبت آل سعود قرار می گیرد و از مراکز توریستی این کشور محسوب می شود.

برگردیم به بحث...

آقای «حسین المؤید» در ادامه شبهه پراکنی های خود؛ در یکی از این سخنرانی های خود، که همین هفته گذشته داشت، در رابطه با مسئله «ولایت فقیه»، یک غلط های اضافی ایشان داشتند و این نشان داد که این آقا، بیش از حد دیوانه و سفیه است. این آقا در این سخنرای خود، از «ولایت فقیه»، به ولایت سفیه تعبیر کرد و گفت که من در گفتن این قضیه تعمد هم دارم!

«حسین المؤید»: مردم ایران با اختیار، مسلمان و به زور صفویه، شیعه شدند!

به قولی می گویند که بنده خدائی می خواست به صورت قاچاقی وارد کشور آفریقا بشود، رفت و خودش را درون یک پوست «بز»، استتار کرد، در مسیر ورود به کشور، گرفتار حیوان «شیر» شد و «شیر» این بابا را خورد! سایر شیرها پرسیدند که این که خوردی چه بود؟ گفت: ظاهرش «بز» بود، ولی مزه «خر» می داد! داستان این آقای «مؤید» هم، به همین شکل است. حرفهائی که می زند، مزه الآغ می دهد.

این آقا در این سخنرانی می گوید:

« عقیده مردم ایران، که عقیده اسلامی اهل سنت و جماعت بود، عقیده ای انتخابی بود، مردم ایران اسلام را، اسلامی که صحابه رضوان الله علیهم به ایران وارد کردند، مردم ایران با انتخاب این اسلام را قبول کردند و با جان و دل خریدند. اما از زمانی که صفوی ها مسلط بر ایران شدند جامعه ایران دچار عقیده تحمیلی شده است و آن عقیده تشیع است. عقیده تشیع عقیده ای نبود که مردم ایران با اراده خود اختیار نمودند. هر کس که تاریخ را بخواند عقیده تشیع عقیده ای است که اسماعیل صفوی بر ایران با زور و شمشیر و خون تحمیل کرده است. و مردم دچار این عقیده تحمیلی شدند. و البته بعداً این عقیده، توسط دروغ معممین، توسط شستن مغزها به مردم ایران تحمیل شده است.»

صحبتهای این آقای «مؤید» شب های شنبه از شبکه صفا پخش می شود و ترجمه به فارسی آن شب های دوشنبه از شبکه کلمه پخش می شود.

این آقا ادعا می کند که عقیده بر دو نوع است: عقیده انتخابی و عقیده تحمیلی؛ و عقیده ای که مردم ایران وقتی که صحابه به ایران حمله کردند، با افتخار قبول کردند، عقیده انتخابی و اختیاری بود، ولی عقیده ای که در زمان صفوی ها پذیرفتند، عقیده ای تحمیلی و با زور شمشیر بود.

البته یکی از خانم های کارشناس «شبکه جهانی ولایت»، در دو جلسه به این ادعاها جواب داد که دوستان می توانند از طریق «شبکه ولایت» ملاحظه کنند.

ادعای تحمیل و زور اسماعیل صفوی، کاملاً دروغ است. و صفوی ها به هیچ وجه، عقیده ای را بر مردم ایران تحمیل نکردند، فقط نسبت به تعدادی از اهل سنت، که در آن زمان، شاید حدود بیست درصد مردم ایران بودند، یک ظلمهائی وارد شد. ایشان آمد و اعلام کرد که شما یا باید تشیع را انتخاب کنید، یا ایران را ترک کنید!

قتل عام 70هزار شیعه، فقط در یک روز!!

البته ما معتقد هستیم که هر گونه ظلم، چه به «سنی»، چه به «مسیحی»، چه به «یهودی» و چه «مجوسی»؛ و از هر کسی هم که باشد، محکوم است. از «عثمانی» هم باشد، محکوم است، از صفوی هم باشد، محکوم است. ظلم همیشه محکوم است. و به خاطر عقیده هم کسی را مورد شکنجه قرار دادن، باز محکوم است و در آن هیچ شک و شبهه ای نیست.

ولی سؤال ما این است که چطور اینها ظلمی که در ایران به اهل سنت شد، این همه با آب و تاب نقل می کنند، ولی در همان زمان، در خود «حلب» با فتوای یک مفتی مزدور به نام «افندی» که گفت شیعه ها کافر هستند و قتلشان واجب است، گرفتن زنانشان به عنوان اسیر واجب است! فرزندانشان باید به عنوان برده فروخته بشوند و به استناد همین فتوا فقط در «حلب»، «هفتاد هزار» شیعه را ظرف 24 ساعت قتل عام کردند! فقط در یک شهر؛ چرا هیچ صدائی در نیامد!؟ چرا این قضیه، به هیچ وجه مطرح نمی شود!؟

آقا عزیز طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) یک مقاله ای دارد که در مجله «تُراثُنا»، زیر نظر «مؤسسه آل البیت»، که در شماره 72، یا 73 چاپ شد، و ایشان در آن مقاله به طور مفصل به این قضایا پرداخته است.

شیعه شدن ایرانی ها، ارتباطی به اجبار صفوی ها ندارد

قضیه شیعه شدن ایرانی ها، ارتباطی با زور و تحمیل صفوی ها ندارد، بلکه تشیع ایرانی ها از سال 80، 85 هجری قمری و در زمان «حجاج بن یوسف ثقفی» در ایران رقم خورد. همین آقایان «اشعری» ها، که الآن قبرشان در قبرستان «شیخان» و در حرم «حضرت معصومه» هست، از «کوفه» به «قم» هجرت کردند و اینها بودند که فرهنگ تشیع را در ایران پایه ریزی نمودند.

بعد از ایشان نیز، آمدن آقا امام رضا (سلام الله علیه) به ایران در سال 200 قمری، باعث شد که فرهنگ تشیع در ایران پایه ریزی شود. و این مسئله ارتباطی به دوران صفویه و زور و اجبار و تحمیل آنها ندارد.

مروری بر جریان دردناک فتح ايران و جنايات خلفا:

اما در مورد قسمت اول ادعای آقای «مؤید» که می گوید مردم ایران با اختیار، اسلامی را که صحابه وارد ایران کردند را پذیرفتند؛ باید دید که آیا در هنگام فتح «ایران»، توسط خلفا، چه زمان «ابوبکر»، چه «عمر» و چه در زمان «عثمان»؛ مردم ایران، اسلام را به اختیار پذیرفتند!؟ و هیچ الزامی و تهدیدی و هیچ کشت و کشتاری در این زمینه صورت نگرفت!؟

در رابطه با عملکرد خلفا در جریان کشور گشائی، که مخصوصاً در جریان فتح ایران صورت گرفت، من چند نمونه ای را اشاره می کنم و قضاوت را به عهده عزیزان می گذارم.

الف) زمان خلافت «ابوبکر»

در سال 12 هجری و زمان خلافت «ابوبکر»، اتفاقات بسیار شومی در زمینه کشورگشائی صورت گرفته است. در این ایام، بسیاری از انسانها، توسط مسلمانها به قتل رسیده و به خاک و خون کشیده شدند.

1-    جنگ «ذات العیون»:

«طبری» در تاریخ خود نقل کرده است:

«قَدِمَ خَالِدٌ عَلَى الْمُقَدِّمَةِ، فَأَطَافَ بِالْخَنْدَقِ، وَ أَنْشَبَ الْقِتَالَ، وَ كَانَ قَلِيلَ الصَّبْرِ عَنْهُ إِذَا رَآهُ أَوْ سَمِعَ بِهِ، وَ تَقَدَّمَ إِلَى رُمَاتِهِ، فَأَوْصَاهُمْ وَ قَالَ: إِنِّي أَرَى أَقْوَامًا لا عِلْمَ لَهُمْ بِالْحَرْبِ، فَارْمُوا عُيُونَهُمْ وَ لا تَوَخُّوا غَيْرَهَا، فَرَمَوْا رَشْقًا وَاحِدًا، ثُمَّ تَابَعُوا، فَفُقِئَ أَلْفُ عَيْنٍ يَوْمَئِذٍ، فَسُمِّيَتْ تِلْكَ الْوَقْعَةُ ذَاتَ الْعُيُونِ، وَ تَصَايَحَ الْقَوْمُ: ذَهَبَتْ عُيُونُ أَهْلِ الأَنْبَارِ»

خالد، پيشاپيش لشكر آمد و اطراف خندق مى‌چرخيد و آتش جنگ را شعله‌ور مى‌كرد، او هر وقت جنگى را مى‌ديد و يا مى‌شنيد، بسيار كم‌طاقت مى‌شد، پيش تيراندازان رفت و به آنها اين چنين سفارش كرد: من مى‌بينم كه اين مردم جنگيدن نمى‌دانند؛ پس چشمان آنها را هدف تير قرار دهيد و جاى ديگر هدر ندهيد؛ سپس خودش يك تير رها كرد و تيراندازان به دنبال او هزار چشم را در اين روز هدف قرار دادند؛ از اين رو، اين روز به «ذات العيون» نام گرفت، مردم فرياد مى‌زدند كه چشمان مردم الأنبار كور شد.

تاريخ الطبري، ج2، ص 323؛الكامل في التاريخ ابن اثیر، ج2، ص 245؛ نهاية الأرب في فنون الأدب، نويري، ج19، ص70؛ البداية و النهاية، ج6، ص349

«الأنبار» در آن زمان، جزء ایران بوده است. ولی اکنون جزء قلمرو کشور عراق است. در آن جنگ هولناک، فقط در یک روز، چشم هزار نفر انسان را از حدقه در آوردند!!

آیا این کار مسلمانها، طبق دستور قرآن بوده است!؟ آیا پیغمبر همچین دستوری داده بود؟ آیا در سنت نبی مکرم، اینچنین اجازاتی داده شده است!؟

آیا این جنایات «خالد» که در زمان خلافت ابوبکر، صورت می گیرد، برای صدور اسلام با اختیار و انتخاب مردم بوده است، یا برای کشورگشائی و... بوده است!؟ آیا مردم «الأنبار»، با اختیار خود، اسلام را پذیرفتند یا بعد از جنگ و خونریزی و کور شدن هزار نفر!؟

2-    قسم «خالد بن ولید» برای جاری ساختن جوی خون:

«طبری»، «ابن اثیر»، «ابن کثیر» و برخی دیگر نقل کرده اند که «خالد بن ولید» در یکی از این جنگها با غیر مسلمانان، قسم خورد که آنقدر انسان بکشد، تا جوی خون راه بیافتد:

«فَقَالَ خَالِدٌ اللَّهُمَّ إِنْ هَزَمْتَهُمْ فَعَلَيَّ أَنْ لَا أَسْتَبْقِيَ مِنْهُمْ مَنْ أَقْدِرُ عَلَيْهِ حَتَّى أُجْرِيَ مِنْ دِمَائِهِمْ نَهْرَهُمْ. فَانْهَزَمَتْ فَارِسُ فَنَادَى مُنَادِي خَالِدٍ: الْأُسَرَاءُ الْأُسَرَاءُ إِلَّا مَنِ امْتَنَعَ فَاقْتُلُوهُ. فَأَقْبَلَ بِهِمُ الْمُسْلِمُونَ أُسَرَاءَ، وَ وَكَّلَ بِهِمْ مَنْ يَضْرِبُ أَعْنَاقَهُمْ يَوْمًا وَ لَيْلَةً. فَقَالَ لَهُ الْقَعْقَاعُ وَ غَيْرُهُ: لَوْ قَتَلْتَ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمْ تَجْرِ دِمَاؤُهُمْ، فَأَرْسِلْ عَلَيْهَا الْمَاءَ تُبِرَّ يَمِينَكَ، فَفَعَلَ، وَ سُمِّيَ نَهْرُ الدَّمِ...وَ بَلَغَ عَدَدُ الْقَتْلَى سَبْعِينَ أَلْفًا، وَ كَانَتِ الْوَقْعَةُ فِي صَفَرٍ»

خالد گفت: خدايا اگر آن‌ها را شكست دادم، سوگند ياد مى‌كنم هيچ يك از كسانى را كه به آن‌ها دست يافتم باقى نگذارم؛ مگر اينكه رود خون به راه بيندازم. اهالى فارس شكست خوردند، شخصى از مأموران خالد فرياد مى‌زد: اسراء را بگيريد و هركس مقاومت كرد، بكشيد؛ پس مسلمانان آنها را اسير كردند و افرادى را مأمور كردند كه شبانه روز گردن آنها را بزنند. قعقاع و ديگران به خالد گفتند: اگر تمام مردم روى زمين را نيز بكشى، جوى خون راه نخواهد افتاد، آب را بر خونها جارى كنيد، تا از دست سوگندى كه ياد كرده‌ايد، آزاد شويد؛ خالد همين كار را كرد و نام آن رود را «رود خون» گذاشت... در اين روز تعداد كشته شدگان به هفتاد هزار نفر مى‌رسيد و این واقعه در ماه صفر اتفاق افتاد!

الكامل في التاريخ، ج2، ص242؛ تاريخ الطبري، ج2، ص313؛البداية و النهاية، ج6، ص346؛ مقدمة ابن خلدون، ج2، ص 509؛نهاية الأرب في فنون الأدب،النويري، ج19، ص68  

این جنایت در جریان فتح ایران صورت گرفته است. و از انسانهائی صورت گرفته است که خود را مسلمان می نامیدند و برای صدور اسلام نبرد می کردند!!

شما ببینید که آیا وحشی ترین ارتش دنیا، مثل ارتش «هیتلر»، اینچنین کاری کرده اند!؟ ارتش صدام جنایتکار؛ و یا حتی این «داعشی» ها، جنایتی که «خالد» در آن روز انجام داد، را انجام داده اند!؟

3-    جنایت «خالد بن ولید» در «مدائن»:

«ابن اثیر» نقل کرده است که:

«لَمَّا وَصَلَ كِتَابُ هُرْمُزَ إِلَى أَرْدَشِيرَ بِخَبَرِ خَالِدٍ أَمَدَّهُ بِقَارِنَ بْنِ قِرْيَانِسَ،... وَ قُتِلَ مِنَ الْفُرْسِ مَقْتَلَةٌ عَظِيمَةٌ يَبْلُغُونَ ثَلَاثِينَ أَلْفًا، سِوَى مَنْ غَرِقَ، وَ مَنَعَتِ الْمِيَاهُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ طَلَبِهِمْ»

وقتى نامه هرمز به اردشير رسيده و خبر خالد را براى او آورد، به قارن بن قريانس دستور داد که از مدائن به کمک هرمز برود... و از ايرانيان گروه بسيارى کشته شدند که به 30000 نفر مي رسيدند ! جداى از کسانى که در رود غرق شدند. و آب مانع آن شد که مسلمانان بقيه ايرانيان را بگيرند!

الكامل في التاريخ، ج2، ص240؛ نهاية الأرب في فنون الأدب،النويري، ج19، ص68

شهر «مدائن» نیز در آن زمان، جزو کشور ایران بوده است. در یک روز، سی هزار ایرانی را کشتند. شما حساب کنید، در جنگی که از توپ و تانک و بمباران خبری نبود، و وسیله نبرد و کشتن، شمشیر بود و نیزه؛ سی هزار انسان را با شمشیر و نیزه کشتن در یک جنگ، کار ساده ای نیست!

ب) زمان خلافت «عمر بن خطاب»

در زمان خلافت «عمر بن خطاب» نیز، جنگ هائی بین مسلمانها و ایرانیان صورت گرفت. و به یقین می توان ادعا کرد که فجیع ترین کشتارها، و قتل عام ها، در زمان «خلافت عمر بن خطاب» صورت گرفت که به مواردی اشاره می کنیم:

1-    يك‌ صد هزار نفر كشته، فقط در يك روز (سال 13 هجری):

«ابن اثير» درباره جنگهاى خليفه دوم با ايرانيان مى‌نويسد:

«فَمَا كَانَتْ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْفُرْسِ وَقْعَةٌ أَبْقَى رِمَّةً مِنْهَا، بَقِيَتْ عِظَامُ الْقَتْلَى دَهْرًا طَوِيلًا، وَ كَانُوا يَحْزِرُونَ الْقَتْلَى مِائَةَ أَلْفٍ»

هيچ جنگى بين مسلمانان و ايرانيان نبود که بعد از آن جنازه ها مانند اين جنگ بر جاى بماند؛ استخوان کشته ها مدتى طولانى باقى ماند و کشته ها را 100000 نفر مي دانستن.

الكامل في التاريخ، ج2، باب ذكر وقعة البويب، ص290؛صفة جزيرة الأندلس، الحمیری، ج1، ص117

2-    چهل هزار كشته، در يك روز (سال 14 هجری):

«طبری»، «ابن اثیر جزری» و دیگران نقل کرده اند که:

«وَ أَمَّا الْمُقْتَرِنُونَ فَإِنَّهُمْ جَشِعُوا فَتَهَافَتُوا فِي الْعَتِيقِ، فَوَخَزَهُمُ الْمُسْلِمُونَ بِرِمَاحِهِمْ، فَمَا أَفْلَتَ مُخْبِرٌ، وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفًا... وَ قَتَلُوا فِي الْمَعْرَكَةِ عَشَرَةَ آلَافٍ سِوَى مَنْ قَتَلُوا فِي الْأَيَّامِ قَبْلَهُ»

اما لشکر احتياط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بيابان به راه افتادند؛ مسلمانان آنان را تيرباران کردند؛ به صورتى که حتى يک نفر از آنان زنده نماند و آنان 30000 نفر بودند... و در جنگ، ده هزار نفر کشته شد؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند.

تاريخ الطبري، ج2، ص242؛ الكامل في التاريخ، ج2 ، ص330؛ نهاية الأرب في فنون الأدب، ج19 ، ص 138؛ مقدمة ابن خلدون، ج2 ، ص 535

3-    جنگ براى غذا و غنيمت (سال 14هجری):

«ذهبی» در مورد جنگ «قادسیه»، که در زمان خلافت «عمر بن خطاب»، بین مسلمانها و ایرانیان روی داد؛ نکات جالبی بیان کرده است:

«لَمَّا كَانَ يَوْمُ القَادِسِيَّةِ، ذَهَبَ المُغِيْرَةُ بنُ شُعْبَةَ فِي عَشْرَةٍ إِلَى صَاحِبِ فَارِسٍ، فَقَالَ: إِنَّا قَوْمٌ مَجْوُسٌ، وَ إِنَّا نَكْرَهُ قَتْلَكُم، لأَنَّكُم تُنَجِّسُوْنَ عَلَيْنَا أَرْضَنَا.

زمانى که روز جنگ قادسيه شد مغيرة بن شعبة (فرمانده مسلمين) به طرف فرمانده سپاه فارس رفت، فرمانده سپاه فارس به او گفت: ما قومى مجوس هستيم و دوست نداريم با شما بجنگيم شما سرزمين ما را (با آمدنتان) نجس کرده‌ايد.

فَقَالَ: إِنَّا كُنَّا نَعْبُدُ الحِجَارَةَ حَتَّى بَعَثَ اللهُ إِلَيْنَا رَسُوْلاً، فَاتَّبَعْنَاهُ، وَ لَمْ نَجِئْ لِطَعَامٍ، بَلْ أُمِرْنَا بِقِتَالِ عَدُوِّنَا، فَجِئْنَا لِنَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُم، وَ نَسْبِيَ ذَرَارِيَّكُم،

مغيرة به اوگفت: ما قومى بوديم که سنگ مى‌پرستيديم تا اينکه خداوند براى ما پيامبرش را فرستاد و ما از ايشان تبعيت کرديم و آئين آن پيامبر را پذيرفتيم، و براى غذا هم به سرزمين شما نيامديم؛ بلکه به ما دستور داده شده بود که با دشمن‌مان بجنگيم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسير نمودن فرزندانتان به اين ديار آمديم؛

وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الطَّعَامِ، فَمَا نَجِدُ مَا نَشْبَعُ مِنْهُ؛ فَجِئْنَا، فَوَجَدنَا فِي أَرْضِكُم طَعَاماً كَثِيْراً، وَ مَاءً، فَلاَ نَبْرَحُ حَتَّى يَكُوْنَ لَنَا وَ لَكُم. فَقَالَ العِلْجُ: صَدَقَ.»

اما آنچه در مورد غذا گفتی، ما (در سرزمين خودمان) چيزى نيافتيم که سيرمان کند، وقتى به سرزمين شما آمديم در اين سرزمين آب و غذاى فراوانى پيدا كرديم؛ بنابراين از اينجا نمى‌رويم تا اينکه اين مواد غذايى بين ما و شما تقسيم شود. علج گفت: راست مى‌گويد.

سير أعلام النبلاء، ج3، ص32

اینها نمونه هائی از ده ها جنایات به اصطلاح مسلمانهائی بود، که انسان حتی خجالت می کشد که اینها را نقل بکند. زیرا تمام این جنایات، به نام اسلام و به حساب مسلمین گذاشته شده است. اینها گزارش تاریخ است. و آقایان هم معتقدند که در مباحث تاریخی، نیاز به سند نداریم. بر خلاف مباحث حلال و حرام، که نیاز به سند و صحت سند داریم؛ ولی در غیر حلال و حرام نیاز به سند نداریم.

موارد دیگری نیز از این جنایات هست، که ان شاءالله در جلسات بعد مطرح خواهیم نمود.

والسلام علیکم و رحمة الله



نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن    جلد : 1  صفحه : 186
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست