لزوم پاسخگوئی روشمند به شبهات (21) – شایستگی های لازم یک پاسخگو به شبهات (7)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث روی اهلیت و شرایط کسی بود که میخواهد شبهات را پاسخ بدهد و در مناظرات حضور داشته باشد. با توجه به روایاتی از معصومین (علیهم السلام) این شرایط بیان شده است.
عبارتی از «شیخ مفید» است که اگر عزیزان به این عبارت دقت کنند عبارت بسیار خوبی است و روایت هم نیست. در قسمت اول این عبارت فرمایش امام صادق (علیه السلام) بیان شده است. عبارت چنین است:
«و قال أبو عبد الله علیه السلام لبعض أصحابنا حاجوا الناس بکلامی فإن حجوکم فأنا المحجوج»
امام صادق (علیه السلام) به بعضی از اصحاب خود فرمود: در مورد سخنانی که من به شما آموزش میدهم با مردم مناظره کنید. اگر بر شما غلبه کردند بر من غلبه کردند.
این تعبیر، تعبیر بسیار سنگینی است. امام صادق (علیه السلام) به اصحاب خود امر میکند که با مطالبی که میفرماید با مردم مناظره کنند. بعد می فرماید شکست شما شکست امام صادق است!!
این امر نشانگر این است که امام صادق تا این اندازه به حرفهایی که میزند و شاگردانی که تربیت میکند خاطرجمع هست. حضرت خطاب به «هشام بن حکم» مطالبی را از اسماء الله سؤال میکند، سپس میفرماید:
«أ فهمت یا هشام فهماً تدفع به أعداءنا الملحدین فی دین الله و تبطل شبهاتهم»
یا هشام! حرفهایی که زدم و آموزشهایی که دادم را خوب یاد گرفتی تا بروی شر دشمنان ما و ملحدین دین خدا را دفع کنی و شبهات آنها را باطل کنی؟!
«فقال هشام نعم»
هشام گفت: بله.
«فقال له وفقک الله»
امام صادق فرمود: خداوند تو را موفق بدارد.
شیخ مفید در ادامه، روایت دیگری را نقل می کند و می نویسد:
«و قال علیه السلام لطائفة من أصحابه بینوا للناس الهدی الذی أنتم علیه و بینوا لهم [ضلالهم الذی هم علیه]»
سپس حضرت میفرماید:
«و باهلوهم فی علی بن أبی طالب ع»
در رابطه با خلافت علی بن أبی طالب با این افراد وارد مباهله شوید.
این عبارت، عبارت بسیار سنگینی است. حضرت میفرماید: بعد از مناظره با مخالفین اگر آنها قانع نشدند، لجاجت کردند و عناد داشتند با آنها وارد مباهله شوید.
شیخ مفید در ادامه نقل می کند:
«نهی رجلا عن الکلام و أمر آخر به»
حضرت بعضی از صحابه را نهی میکردند که با اهل سنت بحث کنند و وارد مناظره شوند، اما به بعضی دیگر امر میفرمودند که وارد مناظره شوید.
«فقال له بعض أصحابه جعلت فداک نهیت فلانا عن الکلام و أمرت هذا به»
حضرت در جواب فرمود:
«فقال هذا أبصر بالحجج و أرفق منه»
کسی که من دستور دادم مناظره کند انسان توانمندی است و به روش مناظره واردتر و به مباحث علمی آگاهتر است.
تصحیح اعتقادات الإمامیة، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: درگاهی، حسین، ص 71، فصل فی النهی عن الجدال
شخصی که به فن مناظره آگاهی ندارد در مناظره شکست میخورد به او دستور دادم تا در مناظره شرکت نکند. ولی شخصی که می گویم برو، توانمند است و میتواند در مناظره طرف مقابل خود را شکست دهد و از عهده مناظره بربیاید.
این عبارت «شیخ مفید»؛ عبارتی بود که میخواستم عزیزان روی آن دقت کنند و ایشان روایت را هم به صورت یک امر مسلم نقل میکند.
پرسش:
نهی از فلسفه در روایات معصومین را چطور پاسخ میدهید؟!
پاسخ:
در خصوص نهی از فلسفه در عصر ائمه طاهرین (علیهم السلام) مخصوصاً در عصر امام صادق (علیه السلام) باید بگوییم که یک سری مباحث فلسفه از یونان وارد جامعه اسلامی شد.
بحثهای فلسفی، بحثهای خشک و مباحثی که خیلی زیاد روی اصل اصولی نبود و معمولاً آنها برای عالَم، مُحدِثی قائل نبودند. این فلسفه، فلسفه الحادی بود نه فلسفه توحیدی!!
مضافاً بر اینکه آن قسمت هم که توحیدی بود روی بحثهای ذات حق تبارک و تعالی میرفتند که منهی است و عقل بشری به آنجا قد نمیدهد. چون هرچه ما در رابطه با خداوند متعال تصور کنیم؛
هرچه از خداوند عالم در ذهنتان با دقیقترین مفهوم تصور کنید آن مخلوق ذهن شماست.
المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 66، ص292، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م
یعنی هرچه درباره خداوند تصور کنید خداوند عالم بسیار بالاتر از آن است.
«اللَّهُ أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَف»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 117، ح 8
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 100، ح 1
این مسئله در فلسفه رعایت نمیشد. لذا روی این جهت نسبت به فلسفه الحادی نهی شد، اما شاگردان امام صادق همانند «هشام بن حکم»، «مؤمن الطاق» و دیگران، هم متکلم بودند و هم فیلسوف بودند. به مبانی فلسفه هم وارد بودند و با فلاسفه وارد بحث میشدند.
خود امام صادق (علیه السلام) با چند تن از فلاسفه ملحد همانند «ابن ابی عوجاء» که شخصی توانمند بود و از اساتید برجسته فلسفه در عصر امام صادق بود بحث کردند.
امام صادق که مشاهده کرد این فرد زیر بار نمیرود، فرمود: «ابن ابی العوجاء»! یا آنچه تو میگویی درست است و این جهان حادثی ندارد و یا آنچه من میگویم درست است.
حال اگر ما از دنیا رفتیم و چیزی که تو میگویی هیچ چیزی نباشد من ضرر نکردم زیرا چیزی نبوده است، اما اگر معلوم شد که آنچه من گفتم درست است و این جهان خالقی دارد، پیغمبری فرستاده، دستوری فرستاده، قیامتی هست، بهشتی هست و جهنمی هست، تو ضرر میکنی!! «ابن ابی العوجاء» معطل ماند و دید که هیچ جوابی نمیتواند بگوید.
در حقیقت اینجا امام صادق از راه احساسات وارد شد، نه از راه جدل یا بحث علمی!! فرمود: یا آنچه تو میگویی درست است یا آنچه من میگویم درست است. اگر آنچه تو میگویی درست باشد من هیچ ضرری نکردهام، اما اگر آنچه من میگویم درست باشد و فردا، قیامت و بهشت و جهنمی در کار باشد چکار میخواهی انجام دهی؟!
در هر صورت...
در بحثی که دیروز داشتیم مطرح شد کسی که میخواهد وارد این بحث پاسخگوئی به شبهات شود، درمرتبه نخستباید عشق و علاقه به این کار داشته باشد. مادامی که عشق و علاقه نباشد انسان در بحثهای پاسخ به شبهات و مناظره، کار به جایی نمیبرد و خستگیها و طعنه ها و شماتتها، انسان را از راه به در میبرد.
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
برحذر باش که سر میشکند دیوارش
همچنین «حافظ شیرازی» میگوید: سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
بنابراین تا عشق و علاقه در این حوزه نباشد انسان نمیتواند موفق شود و سرزنشها و طعنهها سبب دلسردی انسان میشود.
یکی از دوستان میگفت: ما در مشهد منزل آیت الله العظمی میلانی بودیم که «علامه امینی» منبر رفت. زمانی که از منبر پایین آمد دو تن از روحانیون که آنجا بودند هرچه از دهانشان بیرون آمد به «علامه امینی» توهین کردند. که بله شما چنین و چنان کردید و کتاب شما آبروی شیعه را برده است و «علامه امینی» هم هیچ حرفی نمیزد.
دقت داشته باشید ما خالصتر و خدومتر از «علامه امینی» نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) نداریم. بزرگان و مراجع زیادی آمدند و رفتند، اما هیچکدام از آنها نتوانستند همانند «علامه امینی» بدرخشند.
گفته شده است جایگاهی که «علامه امینی» نزد امیرالمؤمنین دارد کمتر کسی دارد. آیت الله العظمی خزعلی چند بار برای من نقل کردند که زمان «حسن البکر» روزی «علامه امینی» به منزل میآید و میبیند وزیر فرهنگ عراق برای ایشان پیامی فرستاده است که آقای «علامه امینی» محصول زندگی من یک فرزند بیست و پنج ساله است. فرزندم مریض شده و او را به بغداد بردیم، اما دکترهای بغداد او را جواب کردند. در نهایت او را به فرانسه بردیم، اما دکترهای فرانسه هم او را جواب کردند و فرزندم را به عراق برگرداندیم.
اگر فرزندم از دستم برود همسرم هم قطعاً از دست میرود و زندگیام از هم پاشیده میشود. شنیدم که شما نزد علی بن أبی طالب آبرو دارید. اگر شفای فرزندم را بگیرید قول میدهم شیعه شوم.
«علامه امینی» این پیام را میخواند، به حرم حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برمیگردد، بعد از آنجا به تلگرافخانه میرود و جواب میدهد: وزیر فرهنگ شفای فرزندت را گرفتم، به وعدهات عمل کن!!
فردای آن روز از طرف وزیر فرهنگ تلگراف میآید: «علامه امینی» من از تو تشکر میکنم، اما دو مطلب میخواهم بگویم:
مطلب اول اینکه از کجا با این قاطعیت گفتی که فرزندم شفا گرفته است؟! آیا احتمال نمیدادی که فرزندم شفا نگرفته باشد و گفتی شفایش را گرفتم؟!
مطلب دوم اینکه چند لحظه قبل از اینکه تلگراف تو به دستم برسد فرزند من که بدنش حتی سرم هم نمیکشید و از او ناامید شده بودیم بلند شد، سرفهای کرد و مشغول خوردن غذا شد. من شیعه شدم و خانوادهام هم شیعه شدند.
بنده چهارده ماه از دوران وزارتم باقی مانده است. اگر اطرافیانم بدانند که من شیعه شدم قطعاً مرا عزل میکنند و برایم مشکل ایجاد میکنند. لطفاً شیعه شدن من را به کسی اعلام نکنید.
«علامه امینی» فردا مصاحبهای مطبوعاتی میگیرد و شیعه شدن وزیر فرهنگ را اعلام میکند. وزیر فرهنگ تلگراف میزند و میگوید: «علامه امینی» من تو را امین دانستم، چرا چنین کاری کردی؟! «علامه امینی» تلگراف میزند: آقای وزیر فرهنگ! از آن مردی که شفای فرزند تو را از او گرفتم تضمین گرفتم تا آخر دوران وزارتت کسی متعرض تو نشود!!
ببینید کار خالصانه برای امیرالمؤمنین چقدر ارزش دارد!! شما تمام ثروت و تمام مقامات کره زمین را در یک کفه ترازو بگذارید و این ارزش را هم در کفه دیگر ترازو بگذارید و مشاهده کنید که کدام یک ارزشمندتر است!؟
بنده نمیخواهم به مراجع عظام تقلید جسارت کنم، زیرا آنان تاج سر ما و رکن رکین مذهب هستند. کوچکترین اهانت و بیاحترامی به مراجع همانند اهانت به امام صادق و نبی گرامی اسلام است.
ولی شما این جایگاه را یک طرف بگذارید و جایگاه دیگر مراجع ما که واقعاً در این عرصه مجاهدانه کار کردند را در طرف دیگر ترازو بگذارید و ببینید ارزش کدامیک بالاتر است و قیمت کدامیک سنگینتر است.
شاعر میگوید:
گر شدی عاشق دگر عاقل نمیباید شدن
اگر در مسیر امیرالمؤمنین قدم گذاشتید طعنه طعنهگران نباید در شما اثر بگذارد. زمانی که با امیرالمؤمنین عهد و پیمان بستید تا برای آن بزرگوار کار کنید و از آن حضرت دفاع کنید به وعده خود عمل کنید.
نقل است که «مرحوم میر حامد حسین» صاحب کتاب «عبقات» - که «علامه امینی» میگوید: اگر کتاب «عبقات» نبود، من نمیتوانستم کتاب «الغدیر» را بنویسم؛ - وقتی کتاب «عبقات» را نوشته بود، میخواست چاپ کند و پول هم نداشت. یکی از تجار هند از او وقت میگیرد تا نزد او بیاید و او را ملاقات کند. بعد از چندین واسطه ایشان به دیدار «میر حامد حسین» میآید.
زمانی که او میآید «میر حامد حسین» پنجره را باز میکند و با او سلام میکند. تاجر هندی می گوید که میخواهم بنشینم و با شما صحبت کنم. «میر حامد حسین» میگوید: من وقتم را به امیرالمؤمنین فروختم؛ وقتی را که به یک نفر بفروشی، آن را به دو نفر نمیشود فروخت. ایشان سپس پنجره را میبند و مشغول کار میشود علی رغم اینکه نیاز شدیدی به کمک این شخص برای چاپ کتابش داشت.
ایشان بعد از نوشتن کتاب به شیعیان هند اعلام میکند که میخواهد کتاب را چاپ کند. نقل شده است که مردم هند، حتی زنان شیعه هندی طلا و جواهراتشان را از گوش و گردن خود درآوردند و به «میر حامد حسین» دادند تا کتابش را چاپ کند.
جالب است که وهابیت به تمامی کتابهای شیعیان جواب دادند، اما برای کتاب «عبقات» هنوز جوابی از طرف وهابیت و اهل سنت نوشته نشده است.
بزرگان بارها از آقازاده ایشان نقل کردند که میگوید: نخست وزیر هند مشاهده کرد زمانی که کتاب «عبقات» منتشر شد دسته دسته جوانان اهل سنت هند به سمت تشیع روی آوردند. او علمای اهل سنت هند را جمع میکند و دستور میدهد که برای این کتاب جواب بنویسند.
علمای اهل سنت از نخست وزیر هند درخواست امکانات میکنند و او هم میگوید: هرچه امکانات بخواهید در اختیار شما قرار میدهم، اما باید وقت معین کنید. آنها هم زمانی را معین میکنند و متعهد میشوند که در ظرف این مدت جواب مینویسیم.
خلاصه، تمام امکانات در اختیار این افراد قرار داده میشود و مرتب هم جویای احوالات علما میشد و آنها هم اعلام میکردند که مشغول نوشتن جواب این کتاب هستیم. دو ماه مانده به موعد مقرر، علمای اهل سنت نزد نخست وزیر میآیند و میگویند: یا اعدام یا اعلام!!
نخست وزیر معنای این حرف را از آنها میپرسد، آنها میگویند: ما هرچه بررسی کردیم دیدیم مطالبی که «میر حامد حسین» از کتب ما نقل کرده همه واقعیت دارد. ما فقط دو راه داریم؛ راه اول این است که شما تمام کتابهای ما را معدوم و نابود کنید تا بگوییم این مطالب در کتب ما نیست. آنها هم بگردند و کتابی پیدا نکنند! راه دوم این است که اعلام کنیم حرفهای ایشان همگی درست است!!
لذا این بزرگان تلاش کردند با زحمات طاقت فرسایشان اثرات گرانسنگی برای ما باقی بگذارند.
شرط دومورود به این قضیه اخلاص است.
«من کان لله کان الله له»
هرکسی با خدا باشد، خداوند عالم هم با اوست.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 79، ص 197، باب 1 فضل الصلاة و عقاب تارکها
مسئله سومتوکل بر خداوند عالم است. مادامی که توکل در این مسیر نباشد و انسان بخواهد به حول قوه خودش در این مسیر قدم بگذارد قطعاً شکست میخورد. فرمود:
(إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِین)
(پروردگارا!) تنها ترا میپرستیم، و تنها از تو یاری میجوئیم.
صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، نویسنده: علی بن موسی، امام هشتم علیه السلام، محقق / مصحح: نجف، محمد مهدی، ص 41، ح 5
نکته دیگربحث توسل به اهلبیت (علیهم السلام) است. بدون توسل به آن بزرگواران قطعاً نمیتوانیم ره به جایی ببریم، زیرا حکمت خداوند عالم بر این تعلق گرفته است که هر فیضی را به خلق برساند از طریق اهلبیت و سلسله جلیله محمدیین به ما برساند.
آن بزرگواران واسطه فیض و محل گسترش ارادة الله و قضاء الله و مشیة الله هستند. در ابتدای زیارت آل یاسین میخوانیم:
«السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِیلَ إِرَادَتِه»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 53، ص 171، ح 5
خیلی تعبیر سنگینی است.
در زیارات مطلقه امام حسین که «مرحوم محدث قمی» در کتاب «مفاتیح الجنان» آورده همین تعبیر وارد شده است. این زیارت همچنین در کتاب «من لا یحضره الفقیه» اثر «مرحوم شیخ صدوق» آمده است و او میگوید:
من از میان زیارت مختلف در کتاب مقتل الحسین این زیارت را انتخاب کردم زیرا این زیارت صحیحترین زیارات امام حسین است، گفتنیها در این زیارت گفته شده و مطالبی که در این زیارت هست کافیست.
من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 598، ح 3200
زاد المعاد- مفتاح الجنان، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: اعلمی، علاءالدین، ص 423، باب دعاء العدیلة الکبیر
خداوند عالم هر ارادهای بخواهد کند واسطه ارادة الله سلسله جلیله احمدیین (سلام الله علیهم اجمعین) است. واسطه نفس کشیدن ما هم آن بزرگواران هستند. بنابراین باید حواسمان جمع شود، زیرا که آن بزرگواران صاحب نعمت ما هستند. در روایات داریم:
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 53، ص 178، ح 9
ما باید مقداری دقت کنیم تا مقام معرفتی خود را نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) بالا ببریم. «مرحوم کمپانی» فیلسوف، متکلم، فقیه و اصولی در حاشیه خود بر کتاب «مکاسب شیخ انصاری» در بیع فضولی زمانی که به ولایت ائمه طاهرین میرسد، میگوید:
«و لهم الولایة المعنویة و السلطنة الباطنیة علی جمیع امور التکوینیة و التشریعیة»
حاشیة کتاب المکاسب؛ (للأصفهانی، ط - الحدیثیه)؛ ج2، ص 379
لذا ما باید جایگاه اهلبیت (علیهم السلام) را کاملاً برای خودمان روشن کنیم تا بحث توسل به اهلبیت و استمداد از آن بزرگواران برای ما سهل گردد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نام کتاب : خارج کلام مقارن نویسنده : خارج کلام مقارن جلد : 1 صفحه : 111