responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 93

آيا ميراث امام عسكري (ع) بين برادر و مادر آن حضرت تقسيم شد؟

کد مطلب: ٤٩٨١ تاریخ انتشار: ٠٥ آذر ١٣٩٦ - ٠٠:١٠ تعداد بازدید: 8351 پرسش و پاسخ » مهدويت آيا ميراث امام عسكري (ع) بين برادر و مادر آن حضرت تقسيم شد؟

سؤال كننده: سلمان

طرح شبهه:

يكي از اشكالاتي كه وهابي ها مدام تكرار مي كنند و آن را دليل بر عدم تولد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي گيرند، قضيه تقسيم ميراث امام عسكري عليه السلام بين برادرش جعفر كذاب و مادر امام عسكري عليه السلام است و مي گويند كه اگر امام عسكري فرزندي داشت، چرا به او ارث نرسيد و ارث بين مادر و برادر امام عسكري عليه السلام تقسيم شد؟

همچنين ادعا مي كنند كه علماي شيعه؛ همچون سعد بن عبد الله (متوفاي300هـ) و حسن بن موسي نوبختي (متوفاي310هـ) نقل كرده اند كه امام عسكري عليه السلام درحالي از دنيا رفت كه كسي فرزند او را نديده بود و نمي شناخت.

ناصر الدين قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعه در اين باره مي نويسد:

إذ بعد وفاة الحسن ـ إمامهم الحادي عشر ـ سنة (260هـ) لم يُر له خلف، ولم يُعرف له ولد ظاهر، فاقتسم ما ظهر من ميراثه أخوه جعفر وأمّه، كما تعترف بذلك كتب الشيعة نفسها، وبسبب ذلك اضطرب أمر الشّيعة وتفرّق جمعهم؛ لأنّهم أصبحوا بلا إمام، ولا دين عندهم بدون إمام، لأنّه هو الحجّة علي أهل الأرض... .

پس از وفات [امام] حسن، امام يازدهم شيعيان، در سال 260هـ، جانشيني براي او ديده نشد و مردم فرزند آشكاري براي او نمي شناختند؛ پس آن چه از ميراثش مانده بود، بين برادرش جعفر و مادرش تقسيم شد؛ چنانچه كتاب هاي خود شيعيان بر اين مطلب اعتراف كرده اند؛ به همين خاطر شيعيان دچار سردرگمي شدند و اجتماعشان بهم ريخت؛ چرا كه آن ها امام نداشتند و از ديدگاه آن ها دين بدون امام معنا ندارد؛ چرا كه امام حجت خداوند بر اهل زمين است.

ناصر الدين القفاري (معاصر)، اصول مذهب الشيعة، ج2، ص 1004، ناشر: دار الرضا ـ الجيزة.

و احسان الهي ظهير در اين باره مي گويد:

مات الحسن العسكري بدون خلف ولا عقب، كما نص علي ذلك النوبختي حيث قال: «توفي ولم ير له أثر، ولم يعرف له ولد ظاهر، فاقتسم ميراثه أخوه جعفر وامه».

[امام] حسن عسكري (عليه السلام) بدون جانشين و فرزند از دنيا رفت؛ چنانچه نوبختي به همين مسأله تصريح كرده؛ آن جا كه گفته: او از دنيا رفت؛ در حالي كه جانشيني براي اوديده نشد؛ و مردم فرزند آشكاري براي او نمي شناختند؛ پس برادرش جعفر و مادرش ميراث او را تقسيم كردند.

احسان الهي ظهير(معاصر)، الشيعة والتشيع، ص261.

نقد و بررسي:

محورهاي شبهه:

الف: امام حسن عسكري عليه السلام، در حالي از دنيا رفته است كه فرزندي آشكاري براي او ديده نشده و شناخته نمي شده است؛

ب : شيعيان، بعد از وفات امام عسكري عليه السلام دچار سردرگمي و اختلاف شدند؛

ج: بعد از وفات امام عسكري عليه السلام ميراث آن حضرت تنها بين جعفر كذاب و مادر امام عسكري تقسيم شد؛

تعارض آشكار در گفته هاي قفاري:

دكتر قفاري در اين جا به صراحت ادعا مي كند مردم براي امام عسكري عليه السلام فرزندي نمي شناختند؛ اما جالب است كه در جاي ديگر از همين كتابش نظر شيعه را اين گونه بيان كرده است:

أما الاثنا عشريّة فقد ذهبت إلي الزّعم بأنّ للحسن العسكري ولداً كان قد أخفي (أي الحسن) مولده، وستر أمره؛ لصعوبة الوقت وشدّة طلب السّلطان له، فلم يظهر ولده في حياته، ولا عرفه الجمهور بعد وفاته.

اما دوازده امامي ها اين اعتقاد را پذيرفته اند كه [امام] حسن عسكري داراي فرزندي كه [امام] حسن تولد او را مخفي كرده و كار او را از مردم پوشانده بوده؛ به خاطر سختي هاي زمان و اين كه سلطان به شدت به دنبال او بوده است؛ پس فرزندش را در زمان حياتش آشكار نكرد؛ و اكثر شيعيان او را بعد از وفات امام عسكري نمي شناختند.

أصول مذهب الشيعة، ج2، ص1006

وي با گفتن اين جمله به صراحت اعتراف مي كند كه ديدگاه مذهب اثني عشريه اين است كه: امام عسكري عليه السلام داراي فرزندي بود كه آن را از ديد دشمنان مخفي مي كرده است؛ اما در جاي ديگر به نقل از شيعيان مي نويسد كه امام عسكري فرزندي نداشت و شيعيان بدون امام ماندند و....

اين دوگانه گويي و تعارض آشكار در نقل عقيده شيعه، نشان مي دهد كه آن ها به دنبال حقيقت نيستند و براي زير سؤال بردن مذهب شيعه از هر وسيله اي استفاده مي كنند.

انتساب اين عقيده به علماي شيعه دروغ است:

ناگفته پيدا است كه موضوع كتاب فرق الشيعة نوبختي و كتاب المقالات و الفرق سعد بن عبد الله اشعري، نقل اعتقادات فرقه هاي منحرف شده و سپس نقل عقيده صحيح اماميه اثني عشريه است. از اين رو، نقل اين تكه از متن از اين دو كتاب و انتساب آن به تمام فرقه هاي شيعه و حتي فرقه اثني عشريه، كاري است بر خلاف انصاف و دور از واقعيت.

درست است كه اين مطلب در كتاب آن ها آمده است؛ اما آن ها اين مطلب را از زبان فرقه هاي منحرفه نقل و سپس عقيده اثني عشريه را تشريح و صحت اين عقيده را ثابت كرده اند.

مرحوم نوبختي در فرق الشيعه، عقيده اثني عشريه را نقل و سپس در ادامه اين عقيده را عقيده صحيح و درست مي داند؛ آن جا كه مي نويسد:

وقالت الفرقة الثانية عشرة وهم الأمامية ليس القول كما قال هؤلاء كلهم بل لله عز وجل في الأرض حجة من ولد الحسن بن علي وأمر الله بالغ وهو وصي لأبيه علي المنهاج الأول والسنن الماضية ولا تكون الإمامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام ولا يجوز ذلك ولا تكون إلا في غيبة الحسن بن علي إلي أن ينقضي الخلق متصلا ذلك ما اتصلت أمور الله تعالي ولو كان في الأرض رجلان لكان أحدهما الحجة ولو مات أحدهما لكان الآخر الحجة ما دام أمر الله ونهيه قائمين في خلقه...

ولا يجوز أن تخلو الأرض من حجة ولو خلت ساعة لساخت الأرض ومن عليها ولا يجوز شيء من مقالات هذه الفرق كلها فنحن مستسلمون بالماضي وإمامته مقرون بوفاة معترفون بأن له خلفا قائما من صلبه وأن خلفه هو الإمام من بعده حتي يظهر ويعلن أمره كما ظهر وعلن أمر من مضي قبله من آبائه ويأذن الله في ذلك إذ الأمر لله يفعل ما يشاء ويأمر بما يريد من ظهوره وخفائه كما قال أمير المؤمنين عليه السلام «اللهم إنك لا تخلي الأرض من حجة لك علي خلقك ظاهرا معروفا أو خائفا مغمودا كيلا تبطل حجتك وبيناتك»

وبذلك أمرنا وبه جاءت الأخبار الصحيحة عن الأئمة الماضين... وقد رويت أخبار كثيرة أن القائم تخفي علي الناس ولادته ويخمل ذكره ولا يعرف إلا أنه لا يقوم حتي يظهر ويعرف أنه إمام ابن امام ووصي ابن وصي يوتم به قبل أن يقوم ومع ذلك فإنه لا بد من أن يعلم أمره ثقاته وثقات أبيه وإن قلوا ولا ينقطع من عقب الحسن بن علي عليه السلام ما اتصلت أمور الله عز وجل ولا ترجع إلي الأخوة ولا يجوز ذلك وأن الإشارة والوصية لا تصحان من الإمام ولا من غيره إلا بشهود أقل ذلك شاهدان فما فوقهما.

فهذا سبيل الإمامة والمنهاج الواضح اللاحب الذي لم تزل الشيعة الإمامية الصحيحة التشيع عليه.

گروه دوازدهم كه همان اماميه هستند، اعتقاد دارند كه موضوع امامت، همانند باور ساير فرقه ها نيست؛ بلكه براي خداوند حجتي از نسل امام حسن بن علي عليهما السلام در روي زمين وجود دارد، فرمان خداوند در اين زمينه قطعي است، و او بنا بر سنتي كه در امامان پيشين جاري بوده، وصي پدرش است.

امامت پس از امام حسن وامام حسين (ع) از برادري به برادر ديگر منتقل نمي شود، بنابراين، امامت جز در بين فرزند حضرت حسن عسكري (ع) در جاي ديگر ممكن نيست اين اراده الهي تا پايان خلقت برقرار خواهد ماند؛ حتي اگر دو نفر بر روي زمين باقي بمانند، يكي از آنها حتما حجت خدا است و اگر يكي از آن دو بميرد، آن كه زنده مي ماند حجت خداوند خواهد بود تا آن زمان كه اوامر و نواهي الهي در ميان مردم بماند.

جايز نيست كه زمين از حجت خداوند خالي بماند، اگر يك لحظه اين گونه باشد، زمين با تمام آن چه در او است، نابود خواهد شد. هيچ چيز از گفته هاي اين فرقه ها (ي باطل) درست نيست؛

امام عسكري از دنيا رفته است وجانشيني دارد كه پسر اوست، پس از او ظاهر خواهد شد و مسئووليت امامت خود را اعلان خواهد نمود؛ همان گونه كه امامان پيشين چنين كردند. خداوند آن را اراده كرده و اراده خداوند حتما رخ دهد؛ زيرا حاكم مطلق تنها او است. او هرچه اراده كند، همان مي شود وهرچه درباره ظهور وغيبت انجام دهد، همان خواهد شد، همان گونه كه اميرمؤمنان عليه السلامفرموده اند:

«زمين از حجت خداوند خالي نخواهد ماند؛ حال چه آشكار و شناخته شده باش يا پنهان و حفاظت شده تا حجت و آيات خداوند باطل نشود.»

اين است آن چه به ما فرمان داده شده، و از امامان گذشته روايات معتبري در اين باره براي ما رسيده است.

روايات بسياري نقل شده است كه ولادت حضرت قائم عليه السلام از مردم پنهان نگاه داشته خواهد شد و شهرتش اندك خواهد بود، ناشناخته خواهد ماند وپيش از آن كه آشكار شود وامامتش اعلام گردد، قيام نخواهد كرد.

او امام پسر امام و وصي فرزند وصي است، پيش از آن كه قيام كند، نظيري ندارد؛ با اين حال امر او بايد به افراد مورد اعتماد خود و پدرش اطلاع داده شود؛ هر چند كه تعداد آن ها بسار كم باشد، اين امر (امامت) از فرزند امام عسكري عليه السلام قطع نخواهد شد تا زماني كه فرمان خداوند ادامه يابد، امر امامت به برادري بازنمي گردد، اين امر جايز نيست، اشاره و وصيت از امام و و همين امر از ديگران ديگران صحيح نيست و اعتبار ندارد؛ مگر با تصديق شاهدان كه حد اقل دو نفر و بيشتر باشد.

پس اين است راه امامت و روش روشن كه شيعيان اماميه همواره بر آن محكم و استوار هستند و ادامه دادن اين راه صحيح است.

النوبختي، الحسن بن موسي (متوفاي310هـ)، فرق الشيعة، ج 1ص96 ـ 112، ناشر: دار الأضواء - بيروت، 1404هـ - 1984م

و همچنين سعد بن عبد الله اشعري در كتاب المقالات و الفرق بعد از نقل ديدگاه هاي متفاوت در اوائل غيبت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ديدگاه شيعه اثني عشريه را اين چنين نقل مي كند:

ففرقة منها وهي المعروفة بالإمامية قالت:... فنحن متمسكون بإمامة الحسن بن علي، مقرّون بوفاته موقنون مؤمنون بأن له خلفاً من صلبه، متدينون بذلك وأنه الإمام من بعد أبيه الحسن بن علي، وأنه في هذه الحالة مستتر خائف مأمور بذلك حتي يأذن الله عز وجل له فيظهر ويعلن أمره.

و فرقه ديگر كه به اماميه مشهور هستند، مي گويند: ما امامت امام حسن بن عسكري عليهما السلام را قبول داريم، وفات او را پذيرفته ايم، و يقين و ايمان داريم به اين كه او جانشيني از صلب خود دارد، اعتقاد داريم كه او امام بعد از پدرش حسن بن علي عليهم السلام است، او در اين زمان به دستور خداوند از ديدممردم مخفي است تا اين كه خداوند اجازه ظهور دهد؛ پس از آن ظهور خواهد كرد و امرش علني خواهد شد.

الأشعري القمي، أبو خلف سعد بن عبد الله (متوفاي300هـ)، المقالات والفرق، ص102ـ 103، تحقيق: محمد جواد مشكور، ناشر: مركز انتشارات علمي و فرهنگي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1363هـ ش.

دكتر قفاري و احسان الهي ظهير، از مرحوم نوبختي و سعد بن عبد الله اشعري نقل مي كنند كه امام عسكري عليه السلام در حالي از دنيا رفته است كه مردم فرزند او را نديده و نمي شناختند و سپس اين عقيده را به تمام شيعيان نسبت مي دهد؛ اما آن چه از ذيل كلام اين دو بزرگوار به روشني استفاده مي شود، اين است كه شيعيان دوازده امامي هيچگاه نسبت به تولد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ترديد نكرده و همگي بر اين مطلب اجماع داشته اند كهامام عسكري عليه السلام در حالي از دنيا رفته كه فرزندش حضرت پنج ساله بوده است.

ولي با كمال تأسف جناب دكتر قفاري و دكتر احسان الهي ظهير، ذيل كلام مرحوم نوبختي و سعد بن عبد الله را نقل نكرده و با تزوير و دروغ تلاش كرده اند كه اين عقيده را به اين دو عالم شيعي و سپس به تمام شيعيان نسبت دهند.

اين مطلب نشان مي دهد كه دستان علماي وهابي براي زير سؤال بردن عقيده حقه شيعه، از دليل و برهان خالي شده و تنها ابزاري كه توانسته اند براي اين منظور استفاده كنند، دروغ، تزوير و فريب است.

اگر فرقه هاي منحرفه از صراط مستقيم الهي، عقائد باطل ديگري داشته اند، چه ارتباطي به مذهب حقه اثني عشري دارد؟

نيافتن، دليل برعدم وجود نيست

اين گفته سعد بن عبد الله و مرحوم نوبختي كه «ولم ير له خلف ولم يعرف له ولد ظاهر؛ جانشين او ديده نشد و براي او فرزند آشكاري نمي شناختند» دليل بر اين نمي شود كه واقعا هم امام عسكري عليه السلام فرزندي نداشته است.

به قول مشهور: عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود؛ نيافتن و نديدن مردم دليل بر عدم تولد حضرت مهدي نمي شود؛ چرا كه هيچ ملازمه اي بين اين دو نيست.

بلي اگر سعد بن عبد الله و نوبختي مي گفتند كه «لم يولد له ولد؛ اصلا فرزندي نداشته است» سخن اين دو وهابي قابل قبول بود؛ ولي بين جمله: «ولم ير له خلف ولم يعرف له ولد ظاهر» و جمله «لم يولد له ولد» تفاوت از زمين تا آسمان است.

اختلاف شديد بين فرقه هاي اهل سنت:

دكتر قفاري، اختلاف و چند دستگي در ميان شيعيان را اشكال ديگري بر مذهب شيعه مي داند؛ در حالي كه چند دستگي در ميان اديان الهي همواره و در طول تاريخ وجود داشته و حتي در زمان حضور پيامبران، پيروان آن حضرات دچار اختلاف شديد مي شدند و فرقه هاي گوناگون و كاملا متضاد با يكديگر تشكيل مي داده اند. پس اينمسأله هرگز نمي تواند حقانيت يك مذهب را زير سؤال ببرد؛ چرا كه در هر امتي هوسبازان و دنيا پرستاني بوده اند كه براي حفظ منافع شخصي تلاش كرده اند دين خداوند را به انحراف و چند دستگي بكشانند و از آب گل آلود ماهي بگيرند.

به ويژه كه حاكمان بني اميه و بني العباس، تمام تلاششان اين بود كه جمعيت شيعيان را پراكنده نموده و آن ها را دچار اختلاف و چند دستگي نمايند. در بسياري از موارد، فرقه هاي منحرف از مذهب حق، با بودجه و تلاش حاكمان جور و به منظور مقابله با مذهب حقه شيعه تشكيل مي شد؛ از اين رو، وجود فرقه هاي منحرف كه البته بسياري از آن ها تنها چند ماه يا چند سال بيشتر دوام نمي آوردند، اشكالي بر مذهب حق نيست.

از اين گذشته اگر معيار قضاوت در انتساب يك عقيده به شيعيان، ديدگاه برخي از فرقه هاي منحرفه از صراط مستقيم باشد، اين اختلاف و تشت و مذهب گرائي در بين اهل سنت به مراتب بيشتر از شيعيان است؛ تا جائي كه برخي از فرقه هاي فرقه هاي ديگر اهل سنت را به صراحت تكفير كرده و درگيري هاي شديدي با هم داشته اند كه ما نمونه هاي از آن را در ذيل نقل خواهيم كرد:

هر كس حنبلي نيست، كافر است

شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام و سير اعلام النبلاء و همچنين ابن رجب حنبلي در ذيل طبقات الحنابله مي نويسند:

أحمد بن الحسين بن محمد. المحدث الأمام أبو حاتم بن خاموش الرازي البزاز. من علماء السنة... وحكاية شيخ الإسلام الأنصاري معه مشهورة. وقوله: مَن لم يكن حنبلياً فليس بمسلم.

داستان شيخ الاسلام انصاري با احمد بن حسين بن محمد مشهور است كه گفت: هر كس حنبلي نباشد مسلمان نيست.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 303، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 625، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

إبن رجب الحنبلي، عبد الرحمن بن أحمد (متوفاي795هـ)، ذيل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 20، طبق برنامه الجامع الكبير.

طرفداران احمد بن حنبل كافر هستند

ابن اثير جزري مي نويسد :

ذكر الفتنة ببغداد بين الشافعية والحنابلة

ورد إلي بغداد هذه السنة الشريف أبو القاسم البكري المغربي الواعظ وكان أشعري المذهب وكان قد قصد نظام الملك فأحبه ومال إليه وسيره إلي بغداد وأجري عليه الجراية الوافرة فوعظ بالمدرسة النظامية وكان يذكر الحنابلة ويعيبهم ويقول ( وما كفر سليما ولكن الشياطين كفروا ) والله ما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا.

فتنه ها و آشوبهاي شافعيها و حنبليها در بغداد:

ابوالقاسم بكري مغربي كه اشعري مذهب بود وارد بغداد شد و قصد ديدار نظام الملك را داشت كه به او گرايش پيدا كرد و محبت فراواني نمود، در مدرسه نظاميه مجلس وعظ و سخنراني راه انداخت و از حنبلي ها بد مي گفت و معايب آنان را بازگو مي كرد، و مي گفت: احمد حنبل كافر نيست؛ ولي پيروان او كافر هستند.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 428، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

و نويري در همين زمينه مي نويسد :

وفي سنة خمس وسبعين كانت الفتنة بين الطائفيين، وسببها أنه ورد إلي بغداد الشريف أبو القاسم البكري المقرئ الواعظ وكان أشعريّ المذهب، وكان قد قصد نظام الملك فأحبّه ومال إليه وسيّره إلي بغداد، وأحري عليه الجراية الوافرة. وكان يعِظ بالمدرسة النظامية، ويذكر الحنابلة ويعيبهم ويقول «وما كفر سُليمان ولكن الشياطين كفروا» وما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا ثم قصد يوماً دار قاضي القضاة أبي عبد الله الدامغاني فجري بينه وبين قومٍ من الحنابلة مشاجرة أدّت إلي الفتنة.

در سال 75هـ. آشوب بين دو گروه در گرفت و علت آن حضور ابوالقاسم بكري واعظ اشعري مذهب بود كه قصد ديدار نظام الملك را داشت كه به او گرايش پيدا كرد و محبت فراواني نمود، در مدرسه نظاميه مجلس وعظ و سخنراني راه انداخت و از حنبلي ها بد مي گفت و معايب آنان را بازگو مي كرد، و مي گفت: احمد حنبل كافر نيست؛ ولي پيروان او كافر شدند، سپس به ديدار قاضي القضات ابو عبد الله دامغاني رفت كه بين او و گروهي از حنبلي ها گفتگوي تندي صورت گرفت كه نتيجه آن آشوب و فتنه بود.

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 23، ص 141، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.

ابن خلكان در باره دشمني اشاعره با حنابله و كشتاري كه بين آنان اتفاق افتاده مي نويسد:

وكان ولده [أبو القاسم القشيري] أبو نصر عبد الرحيم إماما كبيرا أشبه أباه في علومه... وجري له مع الحنابلة خصام بسبب الإعتقاد لأنه تعصب للأشاعرة وانتهي الأمر إلي فتنة قتل فيها جماعة من الفريقين.

ابونصر عبد الرحيم، پسر ابوالقاسم قشيري كه پيشواي بزرگي بود و در دانش نيز مانند پدرش بود، بين او كه فردي اشعري مذهب و متعصب بود و حنبلي ها خصومت و دشمني به جهت اعتقاداتشان بالا گرفت كه در نتيجه افراد زيادي از طرفين كشته شدند.

إبن خلكان، ابوالعباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج 3، ص 208، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان؛

اليافعي، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ)، مرآة الجنان وعبرة اليقظان، ج 3، ص 210، ناشر: دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م؛

العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي 1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 3، ص 322، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

عكري حنبلي در ترجمه ابوبكر بكري مي نويسد :

البكري أبو بكر المقرئ الواعظ من دعاة الأشعرية وفد علي نظام الملك بخراسان فنفق عليه وكتب له سجلا أن يجلس بجوامع بغداد فقدم وجلس ووعظ ونال من الحنابلة سبا وتكفيرا ونالوا منه.

ابوبكر واعظ از مبلغان اشعري بود، به ديدار نظام الملك شتافت و از وي مال فراواني دريافت كرد و نامه اي نوشت تا در دانشگاه هاي بغداد سخنراني كند؛ ولي از طرف حنبلي ها دشنام ها شنيد و تكفير شد.

العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي 1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 3، ص 353، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

نويري در ترجمه عز الدين سلمي شافعي (متوفاي 660هـ) مي نويسد:

فأنه [مظفر الدين موسي ابن الملك العادل] كان قد عزر جماعة من أعيان الحنابلة المبتدعة تعزيرا بليغا رادعا وبدع بهم وأهانهم.

مظفر الدين موسي گروهي از چهره هاي سرشناس حنبلي را شلاق زد و به آنان اهانت فراواني نمود.

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 30، ص 41، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.

تغيير مذهب ممنوع

محمد بن اسماعيل صنعاني به نقل از ملا علي قاري مي نويسد:

اشتهر بين الحنفية أن الحنفي إذا انتقل إلي مذهب الشافعي يعزر وإذا كان بالعكس فإنه يخلع عليه.

در بين حنفي ها مشهور است كه اگر حنفي مذهب به مذهب شافعي گرايش پيدا كند، تعزير مي شود؛ ولي اگر عكس آن اتفاق افتاد پاداش مي گيرد.

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلي تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 147، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

حنبلي ها، شافعي ها را سبّ و لعن مي كردند

ابن عساكر شافعي مي نويسد:

إن جماعة من الحشوية والأوباش الرعاع المتوسمين بالحنبلية أظهروا ببغداد من البدع الفضيعة والمخازي الشنيعة ما لم يتسمح به ملحد فضلاً عن موحد... وتناهوا في قذف الأئمة الماضين وثلب أهل الحق وعصابة الدين، ولعنهم في الجوامع والمشاهد، والمحافل والمساجد، والأسواق والطرقات، والخلوة والجماعات، ثم غرهم الطمع والإهمال ومدهم في طغيانهم الغي والضلال، إلي الطعن فيمن يعتضد به أئمة الهدي وهو للشريعة العروة الوثقي، وجعلوا أفعاله الدينية معاصي دنية، وترقوا من ذلك إلي القدح في الشافعي رحمة الله عليه وأصحابه.

گروهي از حنبلي هاي لا ابالي در شهر بغداد اعمال ناشايست و بدعت هايي به وجود آوردند كه هيچ انسان بي ديني انجام نمي دهد؛ چه رسد به افراد خدا پرست...

اينان بزرگان و پيشوايان دين را در حضور مردم و به صورت علني و در محافل و مساجد و كوچه و بازار مورد تهمت و لعن و نفرين قرار دادند، وحتي تا آن جا به اين گمراهي ادامه دادند كه اعمال شايسته بزرگان دين را معصيت و نافرماني خواندند و به شخصيت بزرگي مانند شافعي تاختند.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تبيين كذب المفتري، ص310، دار الكتاب العربي ـ بيروت.

گرفتن جزيه از حنابله

شمس الدين ذهبي در ترجمه ابوحامد طوسي مي نويسد:

وأبو حامد البروي الطوسي الفقيه الشافعي محمد بن محمد تلميذ تلميذ محمد بن يحيي وصاحب التعليقة المشهورة في الخلاف كان إليه المنتهي في معرفة الكلام والنظر والبلاغة والجدل بارعا في معرفة مذهب الأشعري قدم بغداد وشغب علي الحنابلة أهدوا له مع امرأة صحن حلو مسمومة وقيل إن البروي قال لو كان لي أمر لوضعت علي الحنابلة الجزية.

ابوحامد بروي طوسي، فقيه شافعي، شاگرد شاگرد محمد بن يحيي و داراي تعليقه مشهور در مسائل خلافي، كسي كه دانش كلام و مناظره و بلاغت به او منتهي مي شد و در مذهب اشعري بسيار آگاه بود، وارد بغداد شد و فتنه و آشوبي عليه حنبلي ها بر پا كرد، حنبلي ها طبقي از حلواي مسموم همراه يك زن نزد وي فرستادند، از وي نقل شده است كه گفت: اگر قدرت داشتم بر حنبلي ها جزيه وضع مي كردم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج 4، ص 200، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984؛

العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي 1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 4، ص 224، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

گرفتن جزيه از شافعي ها

ابوالفداء السوداني در تاج التراجم مي نويسد:

محمد بن موسي بن عبد الله البلاشاغوني التركي تفقه ببغداد وقدم دمشق وولي بها القضاء ومات في جمادي الآخرة سنة ست وخمسمائة وكان يقول لو كان لي أمر لأخذت الجزية من الشافعية.

محمد بن موسي بن عبد الله بلاشاغوني تركي، فقه را در بغداد آموخت و به دمشق رفت و در آنجا عهده دار منصب قضا شد، وي گفته است: اگر قدرت داشتم از شافعي ها جزيه مي گرفتم.

السوداني، أبو الفداء زين الدين قاسم بن قطلوبغا (متوفاي879هـ)، تاج التراجم في طبقات الحنفية، ج 1، ص 350، تحقيق: محمد خير رمضان يوسف، ناشر: دار القلم - دمشق / سوريا، الطبعة: الأولي، 1413هـ- 1992م.

همين مطلب را ذهبي در ميزان الإعتدال، ابوالفداء قرشي در الجواهر المضية و محمد بن اسماعيل صنعاني در طبقات الحنفية نقل كرده اند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 6، ص 350، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م؛

القرشي، عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء أبو محمد (متوفاي775هـ)، الجواهر المضية في طبقات الحنفية، ج 2، ص 136، ناشر: مير محمد كتب خانه - كراچي؛

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلي تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 23، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

جدا شدن مساجد شافعي ها از حنفيها

محمد بن اسماعيل صنعاني در ارشاد النقاد مي نويسد:

لقد وصل الخلاف إلي أن منع بعض الفقهاء الأحناف تزوج الحنفي من المرأة الشافعية ثم صدرت فتوي من فقيه آخر ملقب بمفتي الثقلين فأجاز تزوج الحنفي بالشافعية وعلل ذلك بقوله تنزيلا لها منزلة أهل الكتاب وقال العلامة رشيد رضا وقد بلغ من إيذاء بعض المتعصبين لبعض في طرابلس الشام في آخر القرن الماضي أن ذهب بعض شيوخ الشافعية إلي المفتي وهو رئيس العلماء وقال له اقسم المساجد بيننا وبين الحنفية فإنا فلانا من فقهائهم يعدنا كأهل الذمة بما أذاع في هذه الأيام من خلافهم في تزوج الرجل الحنفي بالمرأة الشافعية وقول بعضهم لا يصح لأنها تشك في إيمانها يعني أن الشافعية وغيرهم يجوزون أن يقول المسلم أنا مؤمن إن شاء الله وقول آخرين بل يصح نكاحها قياسا علي الذمية.

اختلاف بين حنفي ها و شافعي ها آن قدر اوج گرفت كه بعضي از فقيهان حنفي ازدواج با شافعي ها را حرام كردند، فقيهي ديگر ازدواج را جائز دانست با اين توجيه كه آنان را مانند اهل كتاب تلقي كرد، رشيد رضا مي نويسد: اذيت و آزارها به حدي رسيده بود كه بعضي از بزرگان شافعي نزد مفتي اعظم رفته و تقاضا كردند تا مساجد بين شافعي ها و حنفي ها تقسيم شود؛ زيرا فقهاي آنان مانند اهل ذمه رفتار مي كنند، ازدواج حنفي با شافعي را جائز نمي دانند و....

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلي تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 20، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

حنابله، مسجد ضرار بنا كردند

تنوخي بصري مي نويسد :

الحنابلة يبنون مسجداً ضراراً. أخبرني جماعة من البغداديين: إن الحنابلة بنوا مسجداً ضراراً، وجعلوه سبباً للفتن والبلاء. فتظلم منه إلي علي بن عيسي، فوقع في ظهر القصة. أحق بناء بهدم، وتعفية رسم، بناء أسس علي غير تقوي من الله، فليلحق بقواعده، إن شاء الله تعالي.

گروهي از بغدادي ها نقل كرده اند: حنبلي ها مسجدي ساختند كه به وسيله شافعي ها مسجد ضرار نام گرفت؛ زيرا مركز اختلاف و حمله و هجوم به شافعي ها شده بود، مخالفان اين مسجد به علي بن عيسي شكايت كردند، وي پشت ورقه نوشت: سزاوارترين ساختماني است كه بايد نابود و آثارش از بين برود؛ زيرا اساس آن بر غير تقوا است، پس بايد با خاك يكسان شود.

التنوخي البصري، ابوعلي المحسن بن علي بن محمد بن أبي الفهم (متوفاي 384هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة، ج 1، ص 330، تحقيق: مصطفي حسين عبد الهادي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ-2004م.

تقسيم ميراث امام عسكري (ع)، دليل بر عدم تولد حضرت مهدي(عج) نيست:

اما اين گفته قفاري و دكتر احسان الهي ظهير كه: ميراث امام عسكري عليه السلام بعد از وفات آن حضرت بين برادرش جعفر و مادرش تقسيم شد، و اين دلالت بر اين مي كند كه امام عسكري فرزندي نداشته و اگر داشت، به او هم ارث مي رسيد.

در جواب مي گوييم: اين مسأله هرگز ثابت نمي كند كه از امام عسكري فرزندي نمانده باشد؛ چرا كه شيعيان اگر اين مطلب را نقل كرده اند، نگفته اند كه امام عسكري چون فرزندي نداشته، ميراث بين برادر و مادر آن جناب تقسيم شده؛ بلكه مدعي هستند كه جعفر برادر امام كه به جعفر كذاب مشهور شده، به دروغ ادعاي امامت مي كرد و با زور، تزوير و فريب و با كمك ايادي خليفه عباسي، ميراث امام عسكري عليه السلام را تصاحب كرد.

شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در كتاب كمال الدين مي نويسد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَي عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَي عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:... قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عليه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَي اللَّهِ وَكَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَي أَبِيهِ وَالْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَرُومُ كَشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَ بَكَي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَقَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَي تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ وَالْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَالتَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَحِرْصاً مِنْهُ عَلَي قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَطَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّي يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ....

ابي خالد كابلي گويد:... امام زين العابدين فرمود: پدرم از پدرش عليهم السّلام براي من نقل كرد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: چون فرزندم جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السلام) متولد شود او را صادق بناميد؛ زيرا پنجمين فرزندش به نام جعفر از روي تجري بر خداي عز و جل و دروغ بستن بر او ادعاي امامت مي كند و او نزد خدا جعفر كذاب و مفتري بر خدا است و مدعي مقامي است كه شايستگي آن را ندارد، مخالف پدر خويش و حسود بر برادر خود است، او مي خواهد راز خدا را در زمان غيبت ولي خدا فاش كند.

سپس علي بن الحسين به سختي گريست و فرمود: گويا جعفر كذاب را مي بينم كه سر كش زمان خود را وادار مي كند بر تفتيش امر ولي خدا و غايب در حفظ الهي و موكل بر حرم پدر خود، از راه جهالت به ولادت او و حرص بر قتل او در صورت ظفر بر او براي طمع در ارث برادرش كه بنا حق آن را اخذ كند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص319 ـ 320، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

اين روايت كه از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است، به شكل واضح و روشن دلالت مي كند كه جعفر كذاب به خاطر طمع در ارث امام عسكري عليه السلام قصد داشته راز خدا را در زمان غيبت ولي خدا براي طاغي زمان خودش فاش سازد، مأموران سلطان را به خانه امام مي آورد تا شايد فرزند امام بيابند و بكشند و خود به مال و ثروت امام دست يابد.

بنابراين تقسيم ارث امام عسكري بدون حضرت فرزند برومندش حضرت مهدي عليهما السلام هرگز دلالت نمي كند كه امام عسكري فرزندي نداشته است.

شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در باره اين حادثه مي نويسد:

وَخَلَّفَ ابْنَهُ الْمُنْتَظَرَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَكَانَ قَدْ أَخْفَي مَوْلِدَهُ وَسَتَرَ أَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَشِدَّةِ طَلَبِ سُلْطَانِ الزَّمَانِ لَهُ وَاجْتِهَادِهِ فِي الْبَحْثِ عَنْ أَمْرِهِ وَلِمَا شَاعَ مِنْ مَذْهَبِ الشِّيعَةِ الْإِمَامِيَّةِ فِيهِ وَعُرِفَ مِنِ انْتِظَارِهِمْ لَهُ فَلَمْ يُظْهِرْ وَلَدَهُ عليه السلام فِي حَيَاتِهِ وَلَا عَرَفَهُ الْجُمْهُورُ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَتَوَلَّي جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ أَخُو أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام أَخْذَ تَرِكَتِهِ وَسَعَي فِي حَبْسِ جَوَارِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَاعْتِقَالِ حَلَائِلِهِ وَشَنَّعَ عَلَي أَصْحَابِهِ بِانْتِظَارِهِمْ وَلَدَهُ وَقَطْعِهِمْ بِوُجُودِهِ وَالْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَأَغْرَي بِالْقَوْمِ حَتَّي أَخَافَهُمْ وَشَرَّدَهُمْ وَجَرَي عَلَي مُخَلَّفِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام بِسَبَبِ ذَلِكَ كُلُّ عَظِيمَةٍ مِنِ اعْتِقَالٍ وَحَبْسٍ وَتَهْدِيدٍ وَتَصْغِيرٍ وَاسْتِخْفَافٍ وَذُلٍّ وَلَمْ يَظْفَرِ السُّلْطَانُ مِنْهُمْ بِطَائِلٍ.

وَحَازَ جَعْفَرٌ ظَاهِرَ تَرِكَةِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَاجْتَهَدَ فِي الْقِيَامِ عِنْدَ الشِّيعَةِ مَقَامَهُ فَلَمْ يَقْبَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ ذَلِكَ وَلَا اعْتَقَدَهُ فِيهِ فَصَارَ إِلَي سُلْطَانِ الْوَقْتِ يَلْتَمِسُ مَرْتَبَةَ أَخِيهِ وَبَذَلَ مَالًا جَلِيلًا وَتَقَرَّبَ بِكُلِّ مَا ظَنَّ أَنَّهُ يَتَقَرَّبُ بِهِ فَلَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ.

امام عسكري عليه السلام پس از خود فرزند خلفي باقي گذارد كه هم اكنون زنده و در انتظار دولت حق الهي است (اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره).

حضرت عسكري ميلاد فرزند سعادتمندش را پوشيده مي داشت و نمي گذارد كسي از ظهور او باخبر شود؛ زيرا روزگار سخت بود و خليفه هم به شدت در جستجوي او برآمده و مي كوشيد تا به هر وسيله شده بوي دست پيدا كند و همان اوقات هم شيوع پيدا كرده بود شيعه امامي در انتظار امام غائبي است كه فرزند ابو محمد است به همين مناسبت حضرت ابو محمد فرزندش را در انظار مردم نمي آورد و پس از درگذشت او به غير از نزديكان ديگران از وجود او اطلاعي پيدا نكرده بودند.

حضرت عسكري در هنگام رحلت نظر باينكه وارث ظاهري نداشت جعفر بن علي (معروف به كذاب) برادر آن حضرت، تركه او را ضبط كرده و كنيزان آن حضرت را به زندان افكند و زنانش را در بند كرد و به ياران آن حضرت كه در انتظار ظهور فرزند حضرت عسكري بوده و معتقد بودند چنين فرزندي وجود دارد و او امام زمان است ناسزا مي گفته و در گمراهي آنان سعي مي كرد تا آن ها را بيم ناك ساخته و پراكنده نمايد و به بازماندگان آن حضرت بر اثر زنداني شدن و بند گرديدن و تهديد و حقارت و ذلت، خسارت عظيمي متوجه شد.

با همه اين خسارت ها و گرفتاري ها، خليفه نتوانست به مقصود خود نائل شده و دسترسي به فرزند آن جناب پيدا كند.

و چنان كه گفتيم جعفر، ارث آن حضرت را تصرف كرد و مي كوشيد شايد بتواند در پيش شيعيان حضرت عسكري موقعيت آن حضرت را پيدا كند؛ ولي كسي به ادعاي او توجهي نمي كرد و به امامت او اعتراف نمي نمود، سرانجام نزد خليفه رفته و از او درخواست كرد تا او را به منزلت برادرش بگمارد و براي وصول به اين مقام مال هنگفتي داد و از وسيله ممكن بود براي رسيدن به اين هدف استفاده كرد؛ اما تلاش هايش نتيجه اي در بر نداشت و چيزي به دست نياورد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص 336، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

ديدگاه شيعيان در باره جعفر كذاب:

خلاصه ديدگاه شيعه در باره جعفر كذاب؛ به ويژه در باره اين قضيه، در چند مسأله خلاصه مي شود:

الف: او ادعاي امامت كرد؛ در حالي كه شايستگي اين منصب را نداشت؛ به همين خاطر دست به دامان حاكم و جبار زمان خود شد تا مقدمات امامت او را فراهم كند؛ اما تمام اين تلاش ها ناكام ماند و سودي نصيب او نشد.

جالب است كه وقتي پيش وزير عبيد الله بن يحيي بن خاقان مي رود و درخواست مي كند كه پادشاه امامت را به او تفويض كند، او در جواب مي گويد:

يَا أَحْمَقُ السُّلْطَانُ جَرَّدَ سَيْفَهُ فِي الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّ أَبَاكَ وَأَخَاكَ أَئِمَّةٌ لِيَرُدَّهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ يَتَهَيَّأْ لَهُ ذَلِكَ فَإِنْ كُنْتَ عِنْدَ شِيعَةِ أَبِيكَ أَوْ أَخِيكَ إِمَاماً فَلَا حَاجَةَ بِكَ إِلَي السُّلْطَانِ أَنْ يُرَتِّبَكَ مَرَاتِبَهُمَا وَلَا غَيْرِ السُّلْطَانِ وَإِنْ لَمْ تَكُنْ عِنْدَهُمْ بِهَذِهِ الْمَنْزِلَةِ لَمْ تَنَلْهَا بِنَا.

اي احمق! سلطان شمشير خود را از غلاف بيرون كرد تا مردم را از امامت پدر و برادرت باز دارد؛ اما موفق نشد. اينك تو آمده اي كه سلطان با فرمان خودش منصب امامت را به تو تفويض كند؟. اگر تو نزد شيعيان پدر و برادرت امام باشي به حكم سلطان و غير سلطان نيازي نداري و اگر امام نباشي با تأييد و فرمان ما صاحب مقام امامت نخواهي شد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص505، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

ب: جعفر، به ناحق ادعا مي كرد كه او صاحب اموال و ميراثي است كه از برادرش بر جاي مانده است، بر خلافت مقام امامت كه جعفر در رسيدن به آن ناكام بود؛ اما پس از تلاش هاي گسترده توانست حيازت اموال امام با كمك سلطان به دست بگيرد.

ابن شهرآشوب مازنداني در مناقب مي نويسد:

وَتَوَلَّي أَخُوهُ أَخْذَ تَرِكَتِهِ وَسَعَي إِلَي السُّلْطَانِ فِي حَبْسِ جَوَارِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَشَنَّعَ عَلَي الشِّيعَةِ فِي انْتِظَارِهِمْ وَلَدَهُ وَجَرَي عَلَي مُخَلَّفِ كُلُّ بَلَاءٍ وَاجْتَهَدَ جَعْفَرٌ فِي المَقامِ مَقَامَهُ فَلَمْ يَقْبَلْهُ أَحَدٌ بَرَأوْ مِنه وَلَقَّبُوهُ الْكَذَّاب .

جعفر برادر امام حسن عسكري عليه السّلام ميراث او را ضبط كرد و به خليفه توسل جست تا كنيزان ابو محمد عليه السّلام را تصرف كند، و به شيعيان كه انتظار فرزند برادرش را داشتند و به وجود او معتقد بودند صدمات فراواني رسانيد. جعفر كوشش زيادي كرد تا خود را جانشين برادرش نمايد و ليكن حرف او را قبول نكردند، از وي اعلام بيزاري كردند و او را دروغگو لقب دادند.

ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاي588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص524، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.

ج: فاش كردن اسرار خانه برادرش امام عسكري عليه السلام يكي از كارهاي ناپسند جعفر كذاب بود كه پيش حاكم رفت و آن ها را از ولادت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف آگاه ساخت، و از همين جا بود كه سخت گيري و فشار بر خانواده امام به منظور يافتن فرزند به دنيا آمده زياد شد. سلطان براي پيدا كردن فرزند امام عسكري عليه السلام تلاش بسياري كرد؛ اما بناي خداوند بر اين بود كه آخرين حجت از دسترس دشمنان در امان بماند.

وقتي وضعيت جعفر به صورتي است كه در نزد شيعيان به «كذاب» مشهور شده، چگونه مي تواند تقسيم ارث و تصاحب اموال امام عسكري عليه السلام توسط چنين شخصي، دلالت بر عدم ولادت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نمايد؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 93
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست