نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ جلد : 1 صفحه : 309
آيا آيه « إِذ يبايِعونك تحت الشجرةِ » عدالت تمامي صحابه را ثابت مي كند ؟
کد مطلب: ٥١٩٩ تاریخ انتشار: ٢٩ بهمن ١٣٨٦ تعداد بازدید: 6250 پرسش و پاسخ » صحابه آيا آيه « إِذ يبايِعونك تحت الشجرةِ » عدالت تمامي صحابه را ثابت مي كند ؟
سؤال كننده : محمد جعفر
پاسخ :
يكي از آياتي كه اهل سنت براي اثبات عدالت تمامي صحابه استناد و رضايت دائمي خداونداز كساني كه در اين واقعه حضور داشته اند استفاده مي كنند ، آيه 18 سوره فتح است كه خداوند در اين آيه مي فرمايد :
به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان ، زير آن درخت با تو بيعت مي كردند از آنان خشنود شد ، و آنچه در دل هايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آن ها پاداش داد .
جواب اول : اين آيه شامل تمامي صحابه نمي شود ؛ بلكه حد اكثر شاملكساني مي شود كه در زمان بيعت رضوان حضور داشته اند و تعداد آن ها آن طور كه علماي اهل سنت نقل كرده اند ، 1300 تا 1400 نفر بوده اند ؛ چنانچه محمد بن اسماعيل بخاري مي نويسد :
از جابر روايت شده است كه گفت : ما در روز حديبيه ، هزار و چهار صد نفر بوديم .
و اين در مقابل تمامي صحابه رسول خدا كه در زمان رحلت آن حضرت بيش از يك صد و بيست هزار نفر بوده اند ، يك و نيم يا حد اكثر دو درصد خواهند شد . پس نمي توان از اين آيه ، عدالت تمامي صحابه و يا رضايت خداوند را از تمامي آن ها استفاده كرد ؛ چرا كه دليل اخص از مدعا است .
جواب دوم : رضايت خداوند ، شامل تمامي كساني كه در آن روز بيعت كرده اند ، نخواهد شد ؛ بلكه فقط شامل كساني مي شود كه با ايمان قلبي بيعت كرده اند ؛زيرا خداوند رضايت خود را مشروط به داشتن ايمان كرده است . « رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » . و با انتفاء شرط ، مشروط نيز به خودي خود منتفي خواهد شد .
اگر قرار بود كه ايمان حقيقي شرط رضايت نباشد ، خداوند مي فرمود : « لقد رضي الله عن الذين يبايعونك ... »
به عبارت ديگر : حد اكثر چيزي كه از اين آيه استفاده مي شود ، اين است كه خداوند از تمامي «مؤمنيني» كه بيعت كردند راضي شده است ؛ اما هرگز ثابت نمي كند كه تمامي كساني كه بيعت كرده اند ، مؤمن حقيقي نيز بوده اند ؛ پس خداوند با قيد « عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » منافقيني همچون عبد الله بن أبي و ... و يا كساني در ايمان خود شك داشته و حقيقتا بيعت نكرده اند ، خارجمي كند و رضايت خداوند شامل حال آن ها نخواهد شد ؛ چنانچه شامل مؤمنيني كه در اين بيعت حضور نداشته اند نيز نمي شود .
از اين رو ، اين آيه شامل كساني همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا بعد از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته و از روي ايمان بيعت نكرده اند ، نخواهد شد . قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا ، در بسياري از كتاب هاي اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه خلاصه آن اين چنين است :
پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت ، صحابه از تعبير اين رؤيا سؤال كردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد " ؛ اما تعييننكردند كه در چه زماني اين امر اتفاق خواهد افتاد .
همه مردم آماده حركت شدند و وقتي به حديبيه رسيدند ، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگي مسلح شدند و از ورود مسلمان ها به مكه جلوگيري كردند . چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردند و اعمال عمره را انجام دهند . اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او ، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا شك كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از اين رو پيش پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد . ذهبي در تاريخ الإسلام ، داستان را اين گونه نقل مي كند :
... فقال عمر : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ ، فأتيت النبي صلي الله عليه وسلم فقلت : يا رسول الله ، ألست نبي الله قال : بلي قلت : ألسنا علي الحق وعدونا علي الباطل قال : بلي قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذا قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري . قلت : أولست كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف حقا قال : بلي ، أفأخبرتك أنك تأتيه العام قلت : لا . قال : فإنك آتيه ومطوف به ... .
تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 2 ، ص 371 - 372 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 11 ، ص 224 و المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 5 ، ص 339 - 340 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 20 ، ص 14 و تفسير الثعلبي ، الثعلبي ، ج 9 ، ص 60 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 57 ، ص 229 و ... .
عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده ام . سپس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان دهيم ؟ پيامبر فرمود : من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچي نخواهم كرد و او ياور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتي كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد ؟ پيامبر فرمود : آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد ؟ عمر گفت : نه ، پيامبر فرمود : تو وارد مكه مي شوي و طواف خواهي كرد .
جالب اين است كه عمر به گفتار پيامبر اعتماد نمي كند و براي اطمينان خاطر پيش همپيمان هميشگي اش ابوبكر مي رود و عين همين مطالب را براي او بازگو مي كند و جالب تر اين كه ابوبكر نيز عين سخنان پيامبر را براي عمر تكرار مي كند !
اين روايت را بخاري و مسلم نيز نقل كرده اند ؛ اما مثل هميشه دستان امانت دار آن ها به خاطر حفظ آبروي خليفه، جمله « والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ » را حذف و روايت را به دلخواه خود نقل مي كنند .
رك : صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 70 و ج 6 ، ص 45 و صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 175 .
محمد بن عمر بن واقدي ، تاريخ نويس معروف اهل سنت مي نويسد :
. . . فكان ابن عباس رضي اللّه عنه يقول : قال لي في خلافته ]يعني عمر[وذكر القضية : إرتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذ ، ولو وجدت ذاك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت .
ابن عباس مي گويد : عمر بن الخطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت : در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم ؛ به طوري كه از زمان اسلام آوردنم ، چنين شكي به من دست نداده بود ، اگر در آن روز كساني را پيدا مي كردم كه از من پيروي كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند ، من نيز خارج مي شدم .
واقدي در ادامه به نقل از ابو سعيد خدري مي نويسد كه عمر به او گفت :
... والله لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتي قلت في نفسي : لو كنا مائة رجلٍ علي مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً ! .
كتاب المغازي ، الواقدي ، ج 1 ، ص 144 ، باب غزوة الحديبية ، طبق برنامه المكتبة الشاملة ، الإصدار الثاني ، اين كتاب را در اين سايت نيز مي توانيد پيدا كنيد . http://www.alwarraq.com.
قسم به خدا چنان شك كرده بودم كه با خودم مي گفتم : اگر صد نفر با من هم نظر بود ، هرگز اين معاهده را نمي پذيرفتم .
آيا خداوند مي تواند از چنين كسي رضايت دائمي خود را اعلام نمايد ؟ آيا عدم ايمان قلبي به نبوت رسول خدا و شك در آن با رضايت خداوند از آن شخص قابل جمع است ؟!
جواب سوم : اين رضايت نمي تواند دائمي و ابدي باشد و يا عاقبت به خير شدن تمامي كساني كه آن جا حضور داشتند را تضمين نمايد ؛ زيرا حداكثر چيزي كه آيه ثابت مي كند اين است كه خداوند از آن ها در زماني كه بيعت كرده اند ، راضي شده است و علت رضايت نيز پيماني است كه در آن روز بسته اند .
به عبارت ديگر : اين رضايت تا زماني باقي خواهد بود كه علت آن ؛ يعني بيعت و عهد و پيمان نيز به حال خود باقي باشد و تغيير و تبديلي در آن ايجاد نشود ؛ زيرا وجود معلول بدون علت ، محال است .
رضايت خداوند از مردم ، فقط به خاطر عملي است كه انجام مي دهند و خود شخص بدون آن عمل مرضي خداوند نخواهد بود ؛ يعني تا زماني شخص مرضي خداوند خواهد بود كه آن عمل نيز موجود باشد ؛ اما زماني كه شخص آن عمل را با گناهان خود از بين ببرد ، رضايت خداوند نيز سلب خواهد شد .
بهترين دليل بر اين مطلب ، آيه اي كه خداوند در باره همين عهد و پيمان نازل كرده است :
كساني كه با تو بيعت مي كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي نمايند ، و دست خدا بالاي دست آن ها است ؛ پس هر كس پيمان شكني كند ، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند ، به زودي پاداش عظيمي به او خواهد داد .
در اين آيه خداوند به صراحت مي گويد كه اگر كسي پيماني را كه با خداوند بسته است بشكند ، فقط به خودش ضرر زده است و خداوند پاداش اين پيمان را به كسي خواهد داد كه به آن وفادار مانده و خللي در آن ايجاد نكنند .
بنابراين ، آيه فقط شامل كساني مي شود كه در آن روز بيعت كرده و تا آخر عمر بر عهد خود وفادار مانده باشد . و اگر قرار بود كه اين رضايت ابدي باشد ، چه نياز بود كه خداوند بفرمايد : " فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ " ؟ آيا گفتن اين جمله لغو و بي فايده نبود ؟
اين مطلب از روايات بسياري نيز قابل استفاده است ؛ چنانچه مالك بن أنس در المؤطأ نقل مي كند :
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با اشاره به شهداي احد فرمود : گواهي مي دهم كه اينان برادر من و مردان نيكي بودند ، ابوبكر گفت : مگر ما برادران آنان نبوديم ، ما هم آن گونه كه آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد كردند ، مسلمان شديم و در راه خدا پيكار كرديم ، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلمفرمود : آري ؛ ولي نمي دانم كه شما بعد از من با دين خدا چه خواهيد كرد ، ابوبكر با شنيدن اين سخن گريه كرد .
اين حديث صراحت دارد كه حُسن عاقبت افرادي مثل ابوبكر مشروط به اين است كه در آينده بيعت خود را نشكنند و اعمالي انجام ندهند كه غضب الهي جايگزين رضايتش شود .
جواب چهارم : برخي از صحابه اي كه در اين بيعت حضور داشته اند ، به شكستن بيعت اعتراف كرده اند ؛ از جمله براء بن عازب ، ابو سعيد خدري و عايشه .
صحيح البخاري ، ج 5 ، ج65 ، ح 4170 كتاب المغازي باب غزوة الحديبية .
علاء بن مسيب از پدرش نقل مي كند كه : براء بن عازب را ملاقات كردم و به او گفتم : خوشا به حالت كه عصر پيامبر را درك كردي و با آن حضرت در زير درخت بيعت كردي . براء بن عازب گفت : پسر براردم ! تو نمي داني كه ما چه بدعت هايي را بعد از پيامبر گذاشته ايم !
براء بن عازب كه از بزرگان صحابه و از كساني است كه در بيعت شجره حضور داشته است ، شهادت مي دهد كه او و ديگراني كه در اين واقعه حضور داشته اند ، بعد از پيامبر بدعت هاي بسياري گذاشته اند كه اين خود بهترين شاهد است بر اين كه رضايت خداوند از بيعت كنندگان در حديبيه ، ابدي و دائمي نبوده است .
ب : اعتراف أبي سعيد الخدري :ابن حجر عسقلاني در الإصابة مي نويسد :
عن العلاء بن المسيب عن أبيه عن أبي سعيد قلنا له هنيئا لك برؤية رسول الله صلي الله عليه وسلم وصحبته قال إنك لا تدري ما أحدثنا بعده .
الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 67 و الكامل ، عبد الله بن عدي ، ج 3 ، ص 63 و ... .
علاء بن مسيب از پدرش نقل مي كند از أبي سعيد نقل مي كند كه ما به ابو سعيد گفتم : خوشا به حالت كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ديدي و صحابي او شدي! . ابو سعيد گفت : تو نمي داني كه ما بعد از پيامبر چه بدعت هايي را گذاشتيم .
ج : عايشه :
ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد :
عن قيس ، قال : قالت عائشة... إني أحدثت بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم حدثا ، ادفنوني مع أزواجه . فدفنت بالبقيع رضي الله عنها
سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 193 و الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص74 ، ترجمة عائشة ، والمصنّف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8 ، ص708 و ...
از قيس نقل شده است كه عايشه مي گفت : من بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بدعت هاي زيادي انجام داده ام ، مرا با همسران رسول خدا دفن كنيد ، پس او را در بقيع دفن كردند .
حاكم نيشابوري نيز اين روايت را نقل و بعد از آن مي گويد :
هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه .
المستدرك علي الصحيحين ، الحاكم ، ج 4 ، ص6 .
و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك نظر او را تأييد مي كند .
آيا با اين اعترافي كه بزرگان صحابه بر بدعت گذاري بعد از آن حضرت كرده اند ، مي توان با قاطعيت گفت كه اين آيه شامل تمامي صحابه شده و رضايت دائمي خداوند را از آن ها اعلام مي دارد ؟
جواب پنجمً : صفات خداوند بر دو نوع است : صفات ذات و صفات فعل . صفات ذات ، صفاتي است كه از ازلي و أبدي است ؛ اما صفات فعل اين گونه نيست ؛ بلكه ممكن است در زماني باشد و در زماني نباشد ؛ چنانچه فخر رازي در اين باره ميگويد :
والفرق بين هذين النوعين من الصفات وجوه . أحدها : أن صفات الذات أزلية ، وصفات الفعل ليست كذلك . وثانيها : أن صفات الذات لا يمكن أن تصدق نقائضها في شيء من الأوقات ، وصفات الفعل ليست كذلك . وثالثها : أن صفات الفعل أمور نسبية يعتبر في تحققها صدور الآثار عن الفاعل ، وصفات الذات ليست كذلك .
تفسير الرازي ، الرازي ، ج 4 ، ص 75 .
فرق بين اين دوگونه از صفات خداوند ( ذات و فعل) چند چيز است : 1 . صفات ذات در خداوند ازلي و هميشگي بوده و حال آن كه صفات فعل اين چنين نيست ؛ 2 . نقيض صفات ذات ، هچ وقت امكان وقوع ندارد ( مثل جهل در مقابل علم ) ؛ ولي صفات فعل اين گونه نيست ؛ 3 . صفات فعل نسبي است كه گاهي با ظهور در آثاري از فعل محقق شود ؛ ولي صفات ذات نسبي نيست ( ؛ بلكه قطعي ، دائمي و هميشگي است ) .
و رضا و يا غصب نيز وقتي به خداوند نسبت داده مي شود ، به معناي دادن ثواب و پاداش است نه آن هيأتي كه عارض و حادث بر نفس مي شود ؛ زيرا محال است خداوند در معرض حوادث قرار گيرد ؛ بنابراين رضايت و غضب از صفات فعل است نه از صفات ذات . وقتي از صفات فعل شد ، نمي تواند دائمي باشد . ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد :
ومعني قوله ولا يرضي أي لا يشكره لهم ولا يثيبهم عليه فعلي هذا فهي صفة فعل .
فتح الباري ، ابن حجر ، ج 11 ، ص 350 .
معناي اين سخن « ولا يرضي » اين است كه در برابر انجام فعلي از آنان قدرداني نمي كند و پاداش نمي دهد كه در اين صورت ، اين عمل از خداوند از اوصاف فعل خداوند خواهد بود .
نتيجه گيري :
اين آيه شامل تمامي صحابه نمي شود ؛ بلكه فقط شامل مؤمنيني مي شود كه در اين واقعه حضور داشته اند و بر پيمان خويش ، تا آخر عمر پا بر جا بوده اند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ جلد : 1 صفحه : 309