responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 158

آيا روايت «علي كنفسي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

کد مطلب: ٥٠٤٨ تاریخ انتشار: ٠٤ تير ١٣٩٥ تعداد بازدید: 9686 پرسش و پاسخ » امام علي (ع) آيا روايت «علي كنفسي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

بسم الله الرحمن الرحيم

فهرست مطالب

روايت اول: زيد بن يثيع از ابوذر

روايت دوم: عبد الله بن شداد

روايت سوم: عبد الرحمن بن عوف

روايت چهارم: جابر بن عبد الله

روايت پنجم: مطلب بن عبد الله

نتيجه

سؤال كننده: حسيني

پاسخ:

يكي از آياتي كه از فضائل بي نظير «اهل البيت» و به ويژه اميرمؤمنان عليه السلام محسوب مي شود، آيه مباهله است، بر طبق اين آيه، اميرمؤمنان عليه السلام «نفس» رسول الله صلي الله عليه وآله است؛ آن جا كه خداوند مي فرمايد:

فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبين . آل عمران/61.

هر گاه بعد از علم و دانشي كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

اكثر مفسران مسلمان بر اين باور هستند كه مقصود از «انفسنا» در اين آيه اميرمؤمنان علي بن أبي طالب عليه السلام است. روايات فراواني در منابع شيعه و سني در اين باره وجود دارد كه البته موضوع بحث ما نيست.

اين آيه دلالت مي كند كه اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله هيچ تفاوتي ندارد؛ هر فضيلتي پيامبر خدا دارد، اميرمؤمنان نيز از آن برخوردار است. اگر پيامبر معصوم است، نفس او نيز اين چنين است. اگر پيامبر علم غيب دارد، نفس او نيز اين چنين است و....

و اين برترين فضيلت اميرمؤمنان عليه السلام محسوب مي شود.

در كتاب مناقب ديلمي آمده است:

روزي مأمون به امام رضا (عليه السلام) گفت:

بزرگترين فضيلتي كه اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) از قرآن دارد براي من بگو.

امام رضا عليه السلام فرمود:

فضيلته في المباهلة وأنّ الرسول (صلي الله عليه و آله وسلم) باهل بعلي وفاطمة زوجته والحسن والحسين وجعله منها كنفسه وجعل لعنة الله علي الكاذبين وقد ثبت أنّه ليس أحد من خلق الله يشبه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم فوجب له من الفضل ما وجب له إلاّ النبوة، فأيّ فضل وشرف وفضيلة أعلي من هذا.

برترين فضيلت آن حضرت، در قصّه مباهله است. همانا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به وسيله علي، فاطمه همسر علي، امام حسن و امام حسين عليهم السلام (با نصاراي نجران) مباهله كرد، و آن حضرت را همانند جان خويش قرار داد، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار داد.

و البته ثابت است كه كسي از آفريدگان همانند رسول (خدا صلي الله عليه و آله) نبوده؛ بنابراين، همه فضايلي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) لازم بوده بر علي عليه السلام نيز ثابت شده جز پيامبري؛ پس كدامين فضل و برتري بالاتر از اين فضل و شرف است.

مأمون گفت:

شايد رسول خدا با «النفس» به جان خويش اشاره كرده است!

امام رضا (عليه السلام) فرمود:

چنين اشاره اي جايز نيست؛ چرا كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با همه آن ها به سوي نصاراي نجران بيرون آمده و با همه آن ها به مباهله پرداخته است. اگر جان خويش را اراده فرموده بود، مي بايستي علي (عليه السلام) را از مباهله خارج مي كرد؛ در صورتي كه به اتفاق همه مسلمانان علي (عليه السلام) جزو آنان بوده است.

مأمون گفت:

در آن هنگام كه پاسخ آيد، سخن ساقط مي شود.

شاعري خوش ذوق اين حديث را اين چنين به شعر درآورده است:

يا من يقيس به سواه جهالةدع عنـــك هذا قياس مضــيّع

لو لم يكـن في النــصّ إلاّ أنّهنفس النيّ كفاه هذا الموضع

اي كسي كه از روي ناداني ديگري را با او مقايسه مي كني، رها كن كه اين قياس باطلي است.

اگر نصّ و آيه صريحي جز آيه مباهله كه در آن علي عليه السلام جان پيامبر (عليهما السلام) شمرده شده نبود، براي فضل و برتري آن حضرت كافي بود.

نظير اين روايت را سيد مرتضي در كتاب الفصول المختارة، ص38، نقل كرده است.

(قطره اي از درياي فضايل اهل بيت، آيت الله علامه سد احمد مستنبط، ج2، ص244، ح 847/30)

اطلاق «نفس رسول الله» براي اميرمؤمنان عليه السلام، تنها به همين مورد و آيه مباهله، منحصر نمي شود؛ بلكه رسول خدا صلي الله عليه وآله در موارد متعدد اميرمؤمنان عليه السلام را «نفس» خود معرفي كرده است.

روايات معتبر در منابع اهل سنت وجود دارد كه اين مطلب را ثابت مي كند:

روايت اول: زيد بن يثيع از ابوذر

أَخْبَرَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَحْوَصُ بْنُ جَوَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):

«لَيَنْتَهِيَنَّ بَنُو وَلِيعَةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلا كَنَفْسِي، يُنْفِذُ فِيهِمْ أَمْرِي، فَيَقْتُلَ الْمُقَاتِلَةُ، وَيَسْبِيَ الذُّرِّيَّةَ».

فَمَا رَاعَنِي إِلا وَكَفُّ عُمَرَ فِي حُجْزَتِي مِنْ خَلْفِي: مَنْ يَعْنِي؟ فَقُلْتُ: مَا إِيَّاكَ يَعْنِي، وَلا صَاحِبَكَ، قَالَ: فَمَنْ يَعْنِي؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ، قَالَ: وَعَلِيٌّ يَخْصِفُ نَعْلاً.

زيد بن يثيع از ابو ذر نقل مي كند كه: رسول خدا (ص) فرمود: «بايد بنو وليعة [حاكمان سرزمين حضرموت ] از اين شيوه دست بردارند، در غير اين صورت مردي را به سوي آنان روانه مي كنم كه مانند خودم است. وي در ميان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ جويانشان را مي كشد و فرزندانشان را به اسارت مي گيرد».

ابو ذر مي گويد: شگفت زده از سخن حضرت بودم كه عمر از پشت، پهلوي من را گرفت و گفت: مقصود پيامبر كيست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفيقت [ابا بكر] نيست. گفت: پس چه كسي است؟ گفتم: كسي كه كفش را وصله مي زند و علي (ع) مشغول وصله زدن كفش بود.

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، السنن الكبري، ج 5ص 127، ح8457، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991؛

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج 1ص 89، ح72، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ..

بررسي سند روايت:

العباس بن محمد:

ذهبي در باره او مي گويد:

عباس بن محمد الدوري أبو الفضل مولي بني هاشم عن حسين الجعفي وأبي داود وعنه الأربعة والأصم وابن البختري ثقة حافظ توفي 271 4

عباس بن محمد، ثقه و حافظ بود.

الكاشف ج1 ص536، رقم: 2609

ابن حجر مي گويد:

عباس بن محمد بن حاتم الدوري أبو الفضل البغدادي خوارزمي الأصل ثقة حافظ من الحادية عشرة مات سنة إحدي وسبعين وقد بلغ ثمانيا وثمانين سنة 4

عباس بن محمد، ثقه و حفاظ بود.

تقريب التهذيب ج1 ص294، رقم:3189

الأحوص بن جَوّاب:

از روات صحيح مسلم، ابوداود، ترمذي و نسائي؛ ذهبي در باره او مي نويسد:

الأحوص بن جواب م س عن يونس بن أبي إسحاق وغيره صدوق.

احوص بن جواب كه از يونس بن أبي اسحاق و ديگران روايت نقل كرده، راستگو است.

ذكر من تكلم فيه وهو موثق ج1 ص40، رقم: 24

و ابن حجر مي گويد:

الأحوص بن جواب بفتح الجيم وتشديد الواو الضبي يكني أبا الجواب كوفي صدوق ربما وهم من التاسعة مات سنة إحدي عشرة م د ت س.

احوص بن جواب، كوفي و راستگو بود؛ گاهي دچار وهم مي شد.

تقريب التهذيب ج1 ص96، رقم: 289

يونس أبو إسحاق السبيعي:

از روات صحيح مسلم و ساير صحاح سته:

تعدادي از علماي اهل سنت، او را تضعيف كرده اند؛ ولي شمس الدين ذهبي، تضعيفات را ناديده گرفته و نام او را در كتاب «ذكر من تكلم فيه وهو موثق» آورده است:

يونس بن أبي إسحاق السبيعي م علي ثقة قال أبو حاتم لا يحتج به وضعفه أحمد

يونس بن أبي إسحاق، از روات مسلم و ثقه است، ابوحاتم گفته به روايات او احتجاتج نمي شود، احمد نيز او را تضعيف كرده است.

ذكر من تكلم فيه وهو موثق ج1 ص204، رقم: 389

و در كتاب الكاشف مي نويسد:

يونس بن أبي إسحاق السبيعي عن ناجية بن كعب ومجاهد وعنه ابناه إسرائيل وعيسي والفريابي صدوق وثقه بن معين وقال أحمد حديثه مضطرب وقال أبو حاتم لا يحتج به مات 159 م 4.

يونس بن أبي إسحاق، راستگو است، يحيي بن معين او را توثيق كرده، احمد گفته كه حديث او آشفته است، ابوحاتم گفته: به روايات او احتجاج نمي شود.

الكاشف ج2 ص402، رقم: 6463

ابن حجر عسقلاني در تقريب التهذيب مي نويسد:

يونس بن أبي إسحاق السبيعي أبو إسرائيل الكوفي صدوق يهم قليلا من الخامسة مات سنة اثنتين وخمسين علي الصحيح ر م 4

يونس بن أبي إسحاق، راستگو و كمي دچار توهم مي شده.

تقريب التهذيب ج1 ص613، رقم: 7899

به هر حال، ايشان از راويان صحيح مسلم است و همين براي اثبات وثاقت او كفايت مي كند؛ چنانچه احمد بن علي اصفهاني نام او را در كتاب رجال مسلم آورده است:

يونس بن أبي إسحاق السبيعي الهمداني الكوفي كنيته أبو إسرائيل السبيعي روي عن عبدالله بن أبي السفر في الجهاد روي عنه أبو المنذر إسماعيل.

الإصبهاني، أبو بكر أحمد بن علي بن منجويه، رجال صحيح مسلم ج2 ص368، رقم: 1895، تحقيق: عبد الله الليثي، ناشر: دار المعرفة - بيروت، الطبعة: الأولي،1407هـ

حتي الباني وهابي نيز روايات يونس بن أبي إسحاق را تصحيح كرده است؛ از جمله در ارواء الغليل بعد از نقل روايتي كه يونس بن أبي إسحاق در سند آن است مي گويد:

أخرجه أحمد (6/185-1 86 ) من طريق يونس بن أبي اسحاق عنه. وهذا إسناد صحبح علي شرط مسلم.

اين روايت را أحمد از طريق يونس بن أبي إسحاق نقل كرده و سند آن بنابر شرايطي كه مسلم براي صحت روايت قبول دارد، صحيح است.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج1، ص 237، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 - 1985 م.

و در كتاب صحيح أبوداود روايت او را بر طبق شرايطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند، صحيح مي داند:

والحديث أخرجه أحمد (4/255) قال: ثنا وكيع: ئنا يونس بن أبي إسحاق:سمعته من الشعبي... وهذا إسناد صحيح علي شرط الشيخين.

اين حديث را احمد از وكيع از يونس بن أبي اسحاق از شعبي نقل كرده است و اين سندي است كه بنابر شرايط بخاري و مسلم صحيح است.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، صحيح أبي داود، ج1، ص 259، ناشر: مؤسسة غراس للنشر والتوزيع ـ الكويت، الطبعة: الأولي، 1423 هـ ـ 2002 م

و در كتاب ظلال الجنة روايتي را كه در سند آن يونس بن أبي إسحاق وجود دارد، «صحيح» دانسته است:

1063 - ( صحيح )

حدثنا أبو بكر ثنا وكيع عن يونس بن أبي اسحاق عن العيزار ابن حريث العبدي عن أم الحصين الأحمسية قالت سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم وعليه بردة متلفعا بها وهو يقول

إن أمر عليكم عبد حبشي مجدع فاسمعوا له ما أقام بكم كتاب الله عز وجل

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، ظلال الجنة، ج2، ص 250، ح1063، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة - 1413هـ ـ 1993م.

بنابراين، يونس بن أبي إسحاق ثقه و مورد اعتماد است.

أبو إسحاق السبيعي:

از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته: ذهبي در باره او مي نويسد:

عمرو بن عبد الله أبو إسحاق الهمداني السبيعي أحد الأعلام عن جرير وعدي بن حاتم وزيد بن أرقم وابن عباس وأمم وعنه ابنه يونس وحفيده إسرائيل وشعبة والسفيانان وأبو بكر بن عياش هو كالزهري في الكثرة غزا مرات وكان صواما قواما عاش خمسا وتسعين سنة مات 127 ع.

عمرو بن عبد الله أبواسحاق سبيعي، يكي از سرشناسان بوده، از جرير بن حازم و عدي بن حاتم، زيد بن أرقم، ابن عباس و افراد زيادي روايت شنيده، و از او فرزندش يونس و نوه اش اسرائيل، همچنين شعبة بن الحجاج، سفيان ثوري و سفيان بن وكيع و ابوبكر بن عياش روايت نقل كرده اند. او در كثرت نقل همانند زهري بوده است، چندين مرتبه در جنگ ها شركت كرد، او زياد روزه مي گرفت و زياد خداوند را عبادت مي كرد.

الكاشف ج2 ص82، رقم: 4185

و ابن حجر مي نويسد:

عمرو بن عبد الله بن عبيد ويقال علي ويقال بن أبي شعيرة الهمداني أبو إسحاق السبيعي بفتح المهملة وكسر الموحدة ثقة مكثر عابد من الثالثة اختلط بأخرة مات سنة تسع وعشرين ومائة وقيل قبل ذلك ع.

عمرو بن عبد الله، ثقه بود، روايات زيادي نقل كرده و اهل عبادت بود، در آخر عمرش دچار اختلال شد.

تقريب التهذيب ج1 ص423، رقم: 5065

زيد بن يثيع:

ذهبي در الكاشف مي گويد:

زيد بن يثيع عن أبي بكر وأبي ذر وعنه أبو إسحاق فقط وثق حب ت.

زيد بن يثيع كه از ابوبكر و ابوذر روايت شنيده و تنها ابوإسحاق از او روايت نقل كرده، توثيق شده است.

الكاشف ج1 ص419، رقم: 1759

و ابن حجر در تقريب التهذيب مي »ويسد:

زيد بن يثيع بضم التحتانية... الهمداني الكوفي ثقة مخضرم من الثانية ت س.

زيد بن يثيع همداني، ثقه و مخضرم بود.

تقريب التهذيب ج1 ص225، رقم: 2160

مخضرم، به كسي مي گويند كه هم زمان جاهليت و هم اسلام را درككرده باشد.

ابوذر غفاري:

صحابي.

احمد بن حنبل، همين روايت را به اين صورت نقل كرده است:

حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا يحيي بن آدم نا يونس عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لينتهين بنو وليعة أو لأبعثن إليهم رجلا كنفسي يمضي فيهم أمري يقتل المقاتلة ويسبي الذرية قال فقال أبو ذر فما راعني إلا برد كف عمر في حجزتي من خلفي فقال من تراه يعني قلت مايعنيك ولكن يعني خاصف النعل.

از زيد بن يثيع نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود:

«يا بنو وليعة از اين شيوه دست برمي دارند، يا مردي را به سوي آنان مي فرستم كه همانند خودم هست. او در ميان آنان فرمان مرا اجرا مي كندد، جنگ جويانشان را مي كشد و فرزندانشان را به اسارت مي گيرد».

ابو ذر مي گويد: شگفت زده از سخن حضرت بودم كه عمر از پشت، پهلوي من را گرفت و گفت: مقصود پيامبر كيست؟ گفتم: مقصود ايشان تو نيستي، مقصود كسي است كه كفش را وصله مي زند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة،ج 2ص 571، ح966، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ - 1983م.

اين روايت، با روايتي كه نسائي نقل كرده است، دو تفاوت اساسي دارد: الف: اين كه مقصود رسول خدا (ص) ابوبكر نيست، حذف شده است؛ 2. مقصود از وصله زننده نعل مشخص نشده است.

و ابن أبي شيبه نيز براي حفاظت از آبروي هر دو خليفه، ادامه روايت را حذف و تحريفات بيشتري را اعمال كرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوَابِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَيَنْتَهِيَنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَيْهِمْ رَجُلًا كَنَفْسِي فَيُمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي، فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَيَسْبِي الذُّرِّيَّةَ».

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6ص 374، ح32137، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

به هر حال اين روايت كه سند آن صحيح است، ثابت مي كند كه اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله هيچ تفاوتي ندارد و در حقيقت يك روح هستند در دو بدن.

از طرف ديگر ثابت مي كند كه عمر بن الخطاب و رفيق او ابوبكر، داراي چنين ويژگي نيستند و شايستگي آن را ندارند كه به نمايندگي از پيامبر خدا به جنگ با مخالفان اسلام بروند.

روايت دوم: عبد الله بن شداد

ابن أبي شيبه كوفي در كتاب المصنف مي نويسد:

حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنْ عَيَّاشٍ الْعَامِرِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادٍ، قَالَ: قَدِمَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَفْدُ آلِ سَرْحٍ مِنَ الْيَمَنِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَتُقِيمُنَّ الصَّلَاةَ وَلَتُؤْتُنَّ الزَّكَاةَ وَلَتَسْمَعُنَّ وَلَتُطِيعُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَيْكُمْ رَجُلًا كَنَفْسِي، يُقَاتِلُ مُقَاتِلَتَكُمْ وَيَسْبِي ذَرَارِيَّكُمْ، اللَّهُمَّ أَنَا أَوْ كَنَفْسِي»، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ.

گروهي از طايفه آل سرح پيش رسول خدا (ص) آمدند، پس آن حضرت فرمود: يا نماز را مي خوانيد، زكات مي پردازيد، دستورات را گوش مي دهيد و اطاعت مي كنيد، يا كسي را به سوي شما مي فرستم كه همانند من است، با جنگاورانتان مي جنگد، خانواده تان را اسر مي كند، خدايا ! يا خودم مي روم يا كسي كه مثل من است. سپس دست علي (عليه السلام) را بلند كرد.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6ص 369، رقم: 32093، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

بررسي سند روايت:

شريك بن عبد الله القاضي:

از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته:

شريك بن عبد الله أبو عبد الله النخعي القاضي أحد الأعلام عن زياد بن علاقة وسلمة بن كهيل وعلي بن الأقمر وعنه أبو بكر بن أبي شيبة وعلي بن حجر وثقه بن معين وقال غيره سيء الحفظ وقال النسائي ليس به بأس هو أعلم بحديث الكوفيين من الثوري قاله بن المبارك توفي 177 عاش اثنتين وثمانين سنة خت 4 م متابعة

شريك بن عبد الله نخعي قاضي، يكي از مشاهير بود. يحيي بن معين او را توثيق كرده اند، ديگران گفته اند كه حافظه اش خوب نبود، نسائي گفته: اشكالي در او نيست او نسبت به حديث اهل كوفه از ثوري داناتر بود، اين سخن را ابن مبارك گفته.

الكاشف ج1 ص485، رقم:2276

عياش بن عمرو العامري:

از روات مسلم و ساير صحاح سته؛ ذهبي در باره او مي نويسد:

عياش بن عمرو العامري الكوفي عن بن أبي أوفي وإبراهيم التيمي وعنه سفيان وشعبة وثق م س.

عياش بن عمرو، توثيق شده است.

الكاشف ج2 ص107، رقم: 4355

عياش بن عمرو الكوفي ثقة.

عياش بن عمر، ثقه است.

تقريب التهذيب ج1 ص437، رقم:5271

عبد الله بن شداد:

از روات بخاري، مسلم و ساير صحاح سته:

ابن حجر عسقلاني نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد الليثي تقدم في ترجمة أبيه في القسم الأول سياق نسبه وولد هو في عهد النبي صلي الله عليه وسلم وأمه سلمي بنت عميس....

عبد الله بن شداد، در شرح حال پدرش در قسم اول از أصحاب در باره او نسبش سخن گفتيم، او در زمان رسول خدا (ص) به دنيا آمد و ادرش سلمي بن عميس بود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج5 ص13، رقم: 6181، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.

ابن عبد البر قرطبي نيز نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد الليثي العتواري ولد علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم كان من أهل العلم.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3 ص926، رقم: 1573، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

بنابراين، سند روايت اشكالي ندارد و تمام راويان آن از روات بخاري و يا مسلم هستند.

روايت سوم: عبد الرحمن بن عوف

حاكم نيشابوري در كتاب المستدرك مي نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الزَّاهِدُ الأَصْبَهَانِيُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ بْنِ خَالِدٍ الأَصْبَهَانِيُّ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَي، ثنا طَلْحَةُ بْنُ خَيْرٍ الأَنْصَارِيُّ، عَنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَكَّةَ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَي الطَّائِفِ فَحَاصَرَهُمْ ثَمَانِيَةً أَوْ سَبْعَةً، ثُمَّ أَوْغَلَ غُدْوَةً أَوْ رَوْحَةً، ثُمَّ نَزَلَ ثُمَّ هَجَرَ، ثُمَّ قَالَ:

«أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي لَكُمْ فَرَطٌ، وَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِعِتْرَتِي خَيْرًا مَوْعِدُكُمُ الْحَوْضُ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَتُقِيمُنَّ الصَّلاةَ، وَلَتُؤْتُونَ الزَّكَاةَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ عَلَيْكُمْ رَجُلا مِنِّي، أَوْ كَنَفْسِي فَلَيَضْرِبُنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلِيهِمْ، وَلَيَسْبِيُنُّ ذَرَارِيَّهُمْ»، قَالَ: فَرَأَي النَّاسُ أَنَّهُ يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ أَوْ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقَالَ: «هَذَا».

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

پس از آنكه رسول خدا (ص) مكه را فتح كرد، از آن جا به طائف رفت و هشت يا نه شبانه روز آن جا را محاصره كرد. پس از آنكه محاصره به پايان رسيد و طائف را فتح كرد، خطاب به مردم فرمود: من شما دوست دارم، و شما را به نيكي نسبت به اهل بيتم سفارش مي كنم، وعده گاه ما فرداي قيامت در كنار حوض كوثر است. به خدائي كه جان من در دست اوست، نماز به پاي داريد و زكات بپردازيد و گرنه مردي را بر شما بر مي انگيزانم كه از من است و يا همانند من است تا گردن جنگجويان شما را بزند وزن و فرزند شما را اسير كند.

مردم گمان مي كردند آن مرد ابو بكر يا عمر است. اما رسول خدا (ص) دست علي (عليه السّلام) را گرفت و گفت: اين است آن مرد.

اين روايت سندش صحيح است؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكرده اند.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 2ص 131، ح2559، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

ابن أبي شيبه در المصنف، فسوي در المعرفة والتاريخ، ابويعلي در مسند خود، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق و ابن حجر عسقلاني در المطالب العالية روايت را به همين صورت نقل كرده اند:

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7ص 411، ح36953، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

الفسوي، أبو يوسف يعقوب بن سفيان (متوفاي277هـ)، المعرفة والتاريخ، ج 1ص 121، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1999م.

أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج 2ص 165، ح859، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42ص 342، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 16ص 68، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ.

اما ابوبكر بزار در مسند خود و همچنين شجري جرجاني در كتاب الأمالي، روايت را به صورتي نقل كرده اند كه نامي از ابوبكر و عمر برده نشود، تا مبادا برتري مطلق اميرمؤمنان عليه السلام بر آن دو ثابت شود.

حدثنا يوسف بن موسي وأحمد بن عثمان بن حكيم قالا نا عبيد الله بن موسي قال نا طلحة بن جبر عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن مصعب بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه قال لما فتح رسول الله صلي الله عليه وسلم مكة انصرف إلي الطائف فحاصرها سبع عشرة أو تسع عشرة ثم قام خطيبا فحمد الله وأثني عليه ثم قال أوصيكم بعترتي خيرا وإن موعدكم الحوض والذي نفسي بيده لتقيمن الصلاة ولتؤتن الزكاة أو لأبعثن إليكم رجلا مني أو كنفسي يضرب أعناقكم ثم أخذ بيد علي

البزار، ابوبكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج 3ص 259،ح1050، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة الطبعة: الأولي، 1409 هـ

الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1ص 185، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2001م.

روايت چهارم: جابر بن عبد الله

طبراني در المعجم الأوسط مي نويسد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدٍ الرَّازِيُّ، قَالَ: نا الْحُسَيْنُ بْنُ عِيسَي بْنِ مَيْسَرَةَ الرَّازِيُّ، قَالَ: نا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ، قَالَ: نا الأَعْمَشُ، عَنْ مُوسَي بْنِ الْمُسَيِّبِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ إِلَي بَنِي وَلِيعَةَ، وَكَانَتْ بَيْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَلَمَّا بَلَغَ بَنِي وَلِيعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِيَنْظُرُوا مَا فِي نَفْسِهِ، فَخَشِيَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَي رَسُولِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ بَنِي وَلِيعَةَ أَرَادُوا قَتْلِي، وَمَنَعُونِي الصَّدَقَةَ. فَلَمَّا بَلَغَ بَنِي وَلِيعَةَ الَّذِي قَالَ الْوَلِيدُ: عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ كَذَبَ الْوَلِيدُ، وَلَكِنْ كَانَتْ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ شَحْنَاءُ، فَخَشِينَا أَنْ يُعَاقِبَنَا بِالَّذِي كَانَ بَيْنَنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " لَيَنْتَهِيَنَّ بَنُو وَلِيعَةَ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلا عِنْدِي كَنَفْسِي، يَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ، وَيَسْبِي ذَرَارِيَّهُمْ، وَهُوَ هَذَا " ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَي كَتِفِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِي الْوَلِيدِ:«يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ» الآيَةَ.

رسول خدا (ص)، وليد بن عقبه را نزد بني وليعة فرستاد، ميان وليد و آن ها در جاهليت خوني ريخته شده بوده، چون خبر آمدن وليد را شنيدند به استقبال وي بيرون آمدند، وليد خيال كرد كه قصد كشتن او را دارند، به همين خاطر پيش رسول خدا (ص) آمد و گفت: بني وليعه قصد كشتن من را كردند و از دادن زكاة خودداري كردند. وقتي خبر به بني وليعه رسيد، نزد رسول خدا آمدند و گفتند: وليد دروغ مي گويد، بلي در ميان ما خوني بود ترسيديم كه مبادا به خاطر آن ما را مجازات كند (ولي قصد كشتن او را نداشتيم). رسول خدا (ص) فرمود: يا بني وليعه، از كارشان دست برمي دارند، يا مردي را به سوي آن ها مي فرستم كه در نزد من، همانند من است، جنگجويان شما را مي كشد و زنان شما را اسير مي كند و او اين مرد است: سپس دست به بازوي علي بن أبي طالب (ع) زد.

جابر گفت: در باره وليد اين آيه نازل شد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، هر گاه فاسقي براي شما خبري آورد، تحقيق كنيد...»

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج 4ص 133، ح3797، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ.

علام زمخشري در تفسير كشاف روايت را اين گونه نقل كرده است:

( 1066 ) بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم الوليد بن عقبة أخا عثمان لأمّه وهو الذي ولاه عثمان الكوفة بعد سعد بن أبي وقاص، فصلي بالناس وهو سكران صلاة الفجر أربعاً، ثم قال: هل أزيدكم، فعزله عثمان عنهم مصدّقاً إلي بني المصطلق، وكانت بينه وبينهم إحنة، فلما شارف ديارهم ركبوا مستقبلين له، فحسبهم مقاتليه، فرجع وقال لرسول الله صلي الله عليه وسلم: قد ارتدوا ومنعوا الزكاة، فغضب رسول الله صلي الله عليه وسلم وهمّ أن يغزوهم. فبلغ القوم فوردوا وقالوا: نعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله، فاتهمهم فقال: ( لتنتهنّ أو لأبعثنّ إليكم رجلاً هو عندي كنفسي يقاتل مقاتلتكم ويسبي ذراريكم، ثم ضرب بيده علي كتف علي رضي الله عنه

رسول خدا (ص) وليد بن عقبه، برادر مادري عثمان ـ او همان كسي است كه عثمان او را بعد از سعد بن أبي وقاص حاكم كوفه كرد؛ پس در حال مستي نماز صبح را چهار ركعت خواند، سپس گفت: مي خواهيد بيشتر بخوانم، عثمان او را عزل كرد ـ را نزد بني مصطلق فرستاد، بين او و آن قبليه خوني بود، وقتي به منطقه آن ها رسيد، آن ها به استقبالش آمدند، خيال كرد كه قصد كشتن او را دارند، پس بازگشت و به رسول خدا (ص) گفت: آن ها مرتد شده اند و زكات ندادند، رسول خدا (ص) خشمگين شد و قصد جنگ با آن ها را داشتند. وقتي خبر دروغ وليد به آن قبيله رسيد، آمدند و گفتند: به خدا پناه مي بريم از غضب او و غضب رسولش، رسول خدا آن ها را متهم كرد و فرمود: يا دست برمي داريد، يا مردي را مي فرستم كه در نزد من، همانند من است، جنگجويانتان را مي كشد و خانوادتان را اسير مي كند، سپس بادست به بازوي علي (ع) زد.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج 4ص 362، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.

همين مطلب در كتاب هاي ديگر اهل سنت نيز آمده است:

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج 3ص 332، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة - الرياض، الطبعة: الأولي، 1414هـ.

النيسابوري، نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين المعروف بالنظام الأعرج (متوفاي 728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 6ص 342، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1416هـ - 1996م.

روايت پنجم: مطلب بن عبد الله

برخي از علماي اهل سنت همين روايت را از عبد المطلب بن عبد الله بن حنطب، اين گونه نقل كرده اند:

عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَنْطَبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِوَفْدِ ثَقِيفٍ حِينَ جَاءُوا: «لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَنَبْعَثَنَّ رَجُلا مِنِّي، أَوْ قَالَ: مِثْلَ نَفْسِي، فَلَيَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَكُمْ، وَلَيَسْبِيَنَّ ذَرَارِيَّكُمْ، وَلَيَأْخُذَنَّ أَمْوَالَكُمْ»، فَقَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا تَمَنَّيْتُ الإِمَارَةَ إِلا يَوْمَئِذٍ، جَعَلْتُ أَنْصِبُ صَدْرِي رَجَاءَ أَنْ يَقُولَ هُوَ هَذَا، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَي عَلِيٍّ فَأَخَذَ بِيَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: «هُوَ هَذَا هُوَ هَذَا»

رسول خدا به گروهي از سقيف كه آمده بودند فرمود: يا تسليم شويد، يا مردي را مي فرستم كه از من است، يا فرمود كه مثل من است؛ تا گردن شما را بزند، خانوادتان را اسير كند و اموالتان را بگيرد. پس عمر گفت: به خدا هيچگاه امارت را آرزو نكردم؛ مگر آن روز، من سينه ام را ستبر كرده بودم، به اميد كه بگويد او عمر است. رواي گويد: پس رسول خدا به طرف علي توجه كرد، دست او را گرفت و سپس فرمود: آن مرد اين است، آن مرد اين است.

الأزدي، معمر بن راشد (متوفاي151هـ)، الجامع، ج 11ص 226، ح20389، تحقيق: حبيب الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت ، الطبعة: الثانية، 1403هـ

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 11ص 226، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة،ج 2ص 593، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ - 1983م.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1ص 283، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3ص 1110، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1ص 295، طبق برنامه الجامع الكبير.

الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاي694هـ)، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، ج 1ص 64، ناشر: دار الكتب المصرية - مصر.

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2ص 734، ناشر: دار المعرفة - بيروت - 1400.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 3ص 30، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

نتيجه

اين روايت كه لا اقل دو سند صحيح دارد، ثابت مي كند كه اميرمؤمنان عليه السلام «نفس پيامبر صلي الله عليه وآله» است و هيچ تفاوتي با آن حضرت ندارد، تمام فضائل، مقامات و مناقبي را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله دارد، اميرمؤمنان عليه السلام نيز دارد، جز نبوت كه استنثناء شده است. و اين برترين فضيلت اميرمؤمنان عليه السلام به شمار مي رود.

*****

بارها گفت پيامبر كه علي جان من است

هم به جان علي و جان پيامبر صلوات

*****

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 158
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست