responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 105

آيا كسي از مسلمانان، منكر عقيده مهدويت شده است؟

کد مطلب: ٤٩٩٣ تاریخ انتشار: ٢١ ارديبهشت ١٣٩٦ تعداد بازدید: 10033 پرسش و پاسخ » مهدويت آيا كسي از مسلمانان، منكر عقيده مهدويت شده است؟

بسم الله الرحمن الرحيم

سؤال كننده: احمد ولي

توضيح سؤال:

اعتقاد به مهدويت از جمله باورهاي است كه همه مسلمانان بر آن پايبند هستند، و انتظار آمدن موعود كه عدل و داد را در سراسر عالم فراگير خواهد كرد، از اعتقادات تمام اديان الهي است و ريشه در آيات و روايات متواتر شيعه و سني دارد؛ اما در اين ميان، تعداد اندكي از نويسندگان عموما متاخر سني مذهب به انكار اين اصل اعتقادي و باور ديني پرداخته و در آن ترديد كرده‌اند؛ از جمله اين افراد مي‌توان از ابن خلدون، محمد عبده، رشيد رضا، احمد امين مصري، محمد فريد وجدي، محمد محيي الدين عبد الحميد نام برد؛ اينان با طرح چند ادعاي كلي تلاش كرده‌اند كه اصل باور مهدويت را زير سؤال ببرند و مردم را دچار ترديد نمايند.

ما در اين نوشتار تلاش مي‌كنيم، ادعاي اين افراد را طرح و سپس نقد نماييم.

پاسخ

شبهه اول ابن خلدون:روايت صحيح السندي براي مهدويت وجود ندارد!

ابن خلدون اگر چه در ابتدا موضوع مهدويت و اقتدا كردن حضرت عيسي عليه السلام به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را مشهور بين تمام مسلمانان در گذر زمان ها مي‌داند و حتي قبول كرده است كه عده‌اي از ائمه حديث، احاديث مهدويت را از تعدادي از صحابه روايت كرده اند؛ ولي در ادامه اقوال منكران را با استناد به قاعده رجالي «الجرح مقدم علي التعديل» ترجيح داده و تلاش مي‌كند كه باور مهدويت را زير سؤال ببرد. وي در اين‌باره مي‌گويد:

اعلم أن في المشهور بين الكافة من أهل الإسلام علي ممر الأعصار أنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي علي الممالك الإسلامية ويسمي بالمهدي...

و أن عيسي ينزل من بعده فيقتل الدجال أو ينزل معه فيساعده علي قتله ويأتم بالمهدي في صلاته... إن جماعة من الأئمة خرجوا أحاديث المهدي منهم الترمذي وأبو داود والبزار ابن ماجة والحاكم والطبراني وأبو يعلي الموصلي وأسندوها إلي جماعة من الصحابة مثل علي وابن عباس وابن عمر وطلحة وابن مسعود وأبي هريرة وأنس وأبي سعيد الخدري وأم حبيبة وأم سلمة... ربما يعرض لها المنكرون كما نذكره إلا أن المعروف عند أهل الحديث أن الجرح مقدم علي التعديل فإذا وجدنا طعنا في بعض رجال الأسانيد بغفلة أو بسوء حفظ أو ضعف أو سوء رأي تطرق ذلك إلي صحة الحديث وأوهن منها.

بدان كه در مشهور بين تمام مسلمانان در گذر زمان ها اين است كه: لازم است در آخر الزمان، مردي از اهل بيت ظهور، دين را تأييد و عدل را آشكار كند؛ مسلمانان از او تبعيت كنند و او بر ممالك اسلامي مستولي و مهدي ناميده مي شود... و عيسي در نماز بر او اقتدا كند...

و عده اي از ائمه حديث مثل: ترمذي و ابو داود و ابن ماجة و وحاكم نيشابوري و طبراني و ابو يعلي موصلي؛ احاديث مهدويت را از تعدادي از صحابه مثل: [امير المؤمنين] علي [عليه السلام] و ابن عباس و ابن عمر و طلحة و ابن مسعود و ابوهريره و انس و ابو سعيد خدري وام حبيبه و ام سلمه و... روايت كرده اند؛ ولي چه بسا بر اين (قول مشهور) قول منكران مقدم باشد. در نزد اهل حديث، معروف و مشهور اين است كه: « جرح [واژگاني كه در تضيف راوي نقل شده] بر تعديل [واژگاني كه وثاقت راوي را اثبات مي كند] مقدم است»، وقتي در بعضي از راويان سندهاي اين احاديث، صفاتي همچون غافل بودن و يا سوء حافظه و يا سوء نظر يافتيم، به صحت حديث ضربه وارد مي كند و موجب ضعف حديث مي شود.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص311 ـ 312، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

پاسخ اول:اعتراف خود ابن خلدون به صحت روايات مهدويت

در نقد و ارزيابي ديدگاه ابن خلدون چند نكته قابل توجّه و اهمّيت است:

از ميان رواياتي كه خود وي نقل كرده ـ كه آن هم تعداد اندكي از روايات مهدويت هستندـ دست كم چهار روايت، بنابر تصريح خود ابن خلدون يا بنابر نقلي كه از ديگران كرده است، اسناد خوب و قابل قبولي دارند:

روايت اول

ابن خلدونروايت را چنين نقل کرده است:

اما الترمذي فخرج هو و ابوداود بسنديهما الي ابن عباس من طريق عاصم بن ابي النجود احدالقراء السبعه الي زرّ بن حبيش عن عبدالله بن مسعود عن النبي(ص):

لو لم يبق من الدنيا الايوم لطول الله ذلك اليوم، حتي يبعث الله فيه رجلاً مني أو من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي.

اما ترمذي و ابو داوود با سند خودشان از ابن عباس از طريق عاصم بن ابي النجود كه يكي از قاريان هفتگانه است، نقل كرده اند و وي از زرّ بن حبيش و او از عبدالله بن مسعود نقل كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند: اگر از دنيا يك روز بيشتر باقي نماند، خداوند آن روز را طولاني مي كند تا اينكه خداوند؛ مردي از من يا از اهل بيت من را كه اسم او اسم من و اسم پدر او اسم پدر من است را بر مي انگيزد.

ابن خلدون سپس براي تأييد صحت روايت ابو داوود چنين آورده است:

هذا لفظ أبي داود وسكت عليه وقال في رسالته المشهورة إن ما سكت عليه في كتابه فهو صالح.

اين لفظ ابو داود است و بر اين لفظ ساكت مانده (چيزي درباره آن نگفته) و در رساله مشهورش گفته است كه در باره هر چيزي كه در كتابش ساكت بود، آن چيز صلاحيت دارد (حديث صحيح است.)

سپس ابن خلدون مي افزايد:

و كلاهما حديث حسن صحيح.

هر دوي اينها حديث حسن و صحيح هستند.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص312، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

ناگفته نماند كه تتمه اي كه ابن خلدون در آخر روايت ذكر كرد « واسم أبيه اسم أبي.» در سنن ترمذي وجود ندارد. بلكه اين واژه اي است كه ابن خلدون خود اضافه نموده است.

روايت دوم:

وي در جاي ديگر مي‌نويسد:

2. ما رواه الحاكم من طريق سليمان بن عبيد، عن ابي الصديق الناجي عن رسول الله قال: يخرج اخر امتي المهدي يسقيه الله الغيث، و تخرج الارض نباتها، و يعطي المال صحاحاً وتكثر الماشية وتعظم الأمة يعيش سبعا أو ثمانية يعني حججا.

آنچه كه حاكم نيشابوري از طريق سليمان بن عبيد از ابو الصديق الناجي از رسول الله صلي الله عليه و آله روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند: در آخر امت من، مهدي، خروج مي كند؛ خداوند باران را بر او نازل مي كند و زمين گياهانش را خارج مي كند و مال را به طور صحيح مي دهد و چهارپايان زياد مي شوند و امت بزرگ و عزيز مي شوند و حضرت مهدي؛ هفت سال يا هشت سال زندگي مي كند.

ابن خلدون پس از ذكر اين حديث، قول حاكم نيشابوري را آورده كه وي اين حديث را صحيح دانسته است:

وقال فيه حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه مع أن سليمان بن عبيد لم يخرج له أحد من الستة لكن ذكره ابن حبان في الثقات ولم يرد أن أحدا تكلم فيه حديث.

حاكم نيشابوري در باره اين حديث گفته است كه اين حديث صحيح است با اينكه بخاري و مسلم آن را نقل نكرده اند؛ با اينكه هيچ كدام از كتابهاي شش گانه اهل سنت حديثي را از سليمان بن عبيد نياورده اند، ولي ابن حبان وي را در كتاب «الثقات» آورده است و كسي درباره(در مذمت) او حرفي نزده است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص316، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

روايت سوم :

ابن خلدون همچنين از حاکم نقل مي‌کند:

و رواه الحاكم ايضاً من طريق عوف الاعرابي عن ابي الصديق الناجي عن ابي سعيد الخدري قال: قال رسول الله: لا تقوم الساعة حتي تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم يخرج من اهل بيتي رجلٌ يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً.

و حاكم نيشابوري همچنين از طريق عوف الاعرابي عن ابي الصديق الناجي عن ابي سعيد الخدري كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه واله فرمودند: قيامت برپا نمي شود تا اينكه زمين از ظلم و ستم و دشمني پر شود، سپس از اهل بيت من مردي خروج مي كند كه زمين را از عدل و داد پر مي كند همچنانكه از ظلم و ستم و دشمني پر شده است.

وي بعد از ذكر اين حديث مي نويسد:

وقال فيه الحاكم: هذا صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.

حاكم نيشابوري گفته است: اين حديث صحيح است بنابر بر شرط بخاري و مسلم با اين كه آن را نياورده اند.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص316، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

روايت چهارم :

ابن خلدون روايت ديگري را از ابوداود چنين نقل کرده است:

ثم رواه ابوداود من رواية ابي خليل عن ابي عبدالله بن الحارث عن ام سلمه... و رجاله رجال الصحيحين لا مطعن فيهم و لا مغمز.

سپس ابو داوود از روايت ابوخليل از ابوعبد الله بن الحارث از ام سلمه... و رجال سند آن، رجال صحيحين است كه طعنه اي برآن نيست.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص316، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

بنابر اين از ميان تعداد اندك روايتي كه ابن خلدون نقل كرده، دست كم اين چهار مورد را يا خود او يا صاحب نظران ديگر كه وي از آن ها نقل كرده است، به سلامت و درستي اسانيد آن ها اذعان كرده‌اند، و اگر نبود جز همين چند روايت صحيح كه به طور طبيعي با ديگر احاديث ضعيف تأييد شده‌اند، براي اثبات موضوع مهدويت كفايت مي‌كرد؛ چون بسياري از موضوعات ديگر اعتقادي، با همين مقدار قابل اثبات هستند.

پاسخ دوم : تواتر احاديث مهدويت، از ديدگاه اهل سنت:

ذكر اين نكته اهمّيت دارد كه از ميان صدها، بلكه هزاران روايتي كه در منابع گوناگون شيعه و اهل سنّت نقل شده، بيان چند روايت و نقد و بررسي آنها و داوري بر اساس همان چند حديث و به ايجاد ترديد و تشكيك پرداختن، خالي از دقّت علمي است و در نزد اهل نظر كار عالمانه اي نيست.

در موارد متعدد، بسياري از دانشمندان و صاحب نظران اهل سنّت، به تواتر روايات مهدويت تصريح كرده اند، با اثبات اين تواتر، ديگر جايي و ضرورتي براي بررسي اسناد روايات، باقي نمي ماند و صرف تواتر يك خبر در يك موضوع، يقيني بودن آن را اثبات مي كند. در همين زمينه، ابن تيميه مي گويد:

وأيضا فالخبر الذي رواه الواحد من الصحابة والإثنان إذا تلقته الأمة بالقبول والتصديق أفاد العلم عند جماهير العلماء ومن الناس من يسمي هذا المستفيض.

خبري كه يكي از صحابه يا دو تا از آنان آن را نقل كرد و امت آن را تلقّي به قبول كرد، نزد همة عالمان علم آور است و برخي از مردم به اين خبر مستفيض گويند.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد بن عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج18، ص70،تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

ملاحظه مي‌شود ابن تيميه كه در علوم حديث مورد قبول اهل سنّت است، نقل حديثي به وسيلة يك يا دو نفر از صحابه را كه همراه با تلقّي قبول آن از سوي امت باشد، علم آور مي داند، حال جاي اين پرسش هست كه احاديث مهدويت كه دست كم سي نفر از صحابه آن را ذكر كرده اند، چگونه علم آور نيست؟

و حتي خود ابن خلدون نيز در ابتداي اين مبحث، تصريح كرده است كه امّت اسلامي در تمام قرون به مهدويت معتقد بوده اند:

اعلم أن في المشهور بين الكافة من أهل الإسلام علي ممر الأعصار أنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي علي الممالك الإسلامية ويسمي بالمهدي...

بدان كه در مشهور بين تمام مسلمانان در گذر زمان ها اين است كه لازم است در آخر الزمان، مردي از اهل بيت ظهور، دين را تأييد و عدل را آشكار كند؛ مسلمانان از او تبعيت كنند و او بر ممالك اسلامي مستولي و مهدي ناميده مي شود...

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص311، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

علماي اهل سنت و اعتراف به تواتر احاديث مهدويت :

در تكميل اين قسمت، از باب نمونه به گفته هاي چند نفر از بزرگان اهل سنّت كه به تواتر احاديث مهدويت تصريح كرده اند، اشاره مي كنيم:

ابو يعلي بيضاوي

ابو يعلي بيضاوي از دانشمندان معاصر اهل سنت در مقدمه‌اي كه بر كتاب العرف الوردي نوشته است، ضمن ردّ نظر غير عالمانه ابن خلدون درباره احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام، مي‌گويد:

«و تتبع ابن خلدون في مقدّمته طرق احاديث خروجه مستوعبا لها علي حسب وسعه فلم تسلم له من علّه لكن ردّوا عليه بأنّ احاديث الوارده فيه علي اختلاف رواياتها كثيره جدّا تبلغ حدّ التواتر»

«و ابن خلدون در كتاب «مقدمه» اش طرق احاديث مهدويت را بر حسب توان (و علم ناقص) خود بررسي كرده و طريقي از اين احاديث، برايش سالم نمانده است. ولي (عموم علماي اهل سنت) گفتار او را مردود دانسته‌اند. زيرا احاديثي كه درباره حضرت مهدي عليه السلام وارد شده است، بنا بر طرق مختلفشان، جدّاً فراوان هستند بطوريكه به حدّ تواتر مي‌رسند.»

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، العرف الوردي في اخبار المهدي علیه السلام، ص 6، تحقيق: ابويعلي البيضاوي، ناشر: دار الكتب العلميه -بيروت، الطبعة الاولي، 2006 م.

عبدالعليم بَستَوي

عبدالعليم بستوي از ديگر دانشمندان معاصر اهل سنت در كتاب «المهدي المنتظر عليه السلامفي ضوء الأحاديث والآثار الصحيحة» احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام را بسيار زياد دانسته و مي‌گويد:

«لا شك أن من نظر في كتب السنة المختلفة يرى أحاديث كثيرة قد وردت في مهدي بشر به النبي صلى الله عليه وسلم هذه الأمة.»

«هيچ شكي نيست كه اگر كسي در كتابهاي مختلف اهل سنت نگاهي بياندازد احاديث فراواني درباره حضرت مهدي عليه السلام مي‌بيند كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله امت اسلام را به آن حضرت بشارت داده است.»

البستوي، عبد العليم عبد العظيم، معاصر، المهدي المنتظر عليه السلامفي ضوء الأحاديث والآثار الصحيحة، ص 28، ناشر : المكتبة المكية - مكة المكرمة - السعودية / دار ابن حزم للطباعة و النشر و التوزيع - بيروت – لبنان،‌ اول، 1420ق

بستوي پس از اعتراف به كثرت احاديث حضرت مهدي علیه السلام، اين احاديث را مورد قبول امت اسلامي دانسته و مي‌گويد:

«تلقى الأمة أحاديث المهدي بالقبول : لقد كان من الطبيعي أن تبادر الأمة الاسلامية بتصديق كل ما صح عن النبي صلى الله عليه وسلم والايمان به والاعتقاد به بموجبه و هكذا كان الامر فيما يتعلق بخلافة المهدي أيضا.»

«امت اسلام احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام را قبول كرده است: طبيعي است كه امت اسلام همه احاديث صحيح پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله را تصديق كرده و به همين دليل، ايمان و اعتقاد به آن احاديث دارد. احاديث مربوط به خلافت حضرت مهدي عليه السلام نيز از قبيل احاديث صحيح پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله است.»

البستوي، عبد العليم عبد العظيم، معاصر، المهدي المنتظر عليه السلامفي ضوء الأحاديث والآثار الصحيحة، ص 29، ناشر : المكتبة المكية - مكة المكرمة - السعودية / دار ابن حزم للطباعة و النشر و التوزيع - بيروت – لبنان،‌ اول، 1420ق

بستوي در جاي ديگر چنين تصريح مي‌كند كه :

«إن خلافة المهدي حق و إنه لا بد أن يملك قبل قيام الساعة.»

«قطعا خلافت حضرت مهدي عليه السلام حق است و قطعا آن حضرت قبل از برپايي قيامت حكومت خواهد كرد.»

البستوي، عبد العليم عبد العظيم، معاصر، المهدي المنتظر عليه السلامفي ضوء الأحاديث والآثار الصحيحة، ص 384، ناشر : المكتبة المكية - مكة المكرمة - السعودية / دار ابن حزم للطباعة و النشر و التوزيع - بيروت – لبنان،‌ اول، 1420ق

قرطبي

قرطبي كه يكي از مفسّران اهل سنت در قرن هفتم است، در تفسير خود مي‌نويسد:

«تواترت علي أن المهدي من عترة رسول الله صلي الله عليه وسلم فلا يجوز حمله علي عيسي والحديث الذي ورد في أنه لا مهدي إلا عيسي غير صحيح قال البيهقي في كتاب البعث والنشور: لأن راويه محمد بن خالد الجندي وهو مجهول يروي عن أبان بن أبي عياش وهو متروك عن الحسن عن النبي صلي الله عليه وسلم وهو منقطع والأحاديث التي قبله في التنصيص علي خروج المهدي وفيها بيان كون المهدي من عترة رسول الله صلي الله عليه وسلم أصح إسنادا.»

«احاديث متواتر است بر اينكه مهدي ازعترت رسول خدا صلي الله عليه و اله است، پس جائز نيست حمل نمودن آن بر حضرت عيسي و حديثي كه در آن امده است كه مهدي نيست مگر همان عيسي، صحيح نيست. بيهقي در كتاب «بعث و نشور» گفته است: از آن جائي كه روايت محمد بن خالد جندي مجهول است، او اين روايت را از ابان بن ابي عياش نقل كرده كه روايات او از حسن (بصري) حديثش ترك مي شود و روايت حسن از رسول خدا (ص) منقطع است.

اما احاديثي كه قبل از آن تصريح بر خروج مهدي دارد با اين مضمون كه مهدي از عترت رسول خدا صلي الله عليه و اله مي باشد، از نظر سند صحيح تر هستند.»

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص122، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

شهرزوري برَزنجي

وي در مورد تواتر احاديث مهدويت مي‌نويسد:

«قد علمت أن أحاديث وجود المهدي وخروجه آخر الزمان وأنه من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم من ولد فاطمة بلغت حد التواتر المعنوي فلا معنى لانكارها»

دانستي كه احاديث وجود مهدي و خروج او در آخر الزمان و اينكه او از عترت رسول خدا (ص) و از نسل فاطمه است ، به حد تواتر معنوي مي‌رسد ، بنا بر اين انكار آن معني ندارد!

شهرزوري برزنجي، محمد بن عبدالرسول، متوفاي 1103ه، الاشاعه لاشراط الساعه، ص 173، تحقيق: موفق فوزي الجبر، دار الهجره، بيروت، دوم، 1416ه.

«وغاية ما ثبت بالأخبار الصحيحة الكثيرة الشهيرة التي بلغت حد التواتر المعنوي وجود الآيات العظام التي منها بل أولها خروج المهدي وأنه يأتي في آخر الزمان من ولد فاطمة يملأ الأرض عدلا كما ملئت ظلما.»

نهايت چيزي كه با اخبار صحيحه فراوان و مشهور كه به حد تواتر معنوي مي‌رسد ثابت شده است ، اين است كه نشانه هاي بزرگي رخ مي‌دهد كه اولين آنها خروج مهدي است و او در آخر الزمان مي‌آيد و از نسل فاطمه است و زمين را همانطور كه پر از ظلم شده است ، پر از عدل مي‌نمايد

شهرزوري برزنجي، محمد بن عبدالرسول، متوفاي 1103ه، الاشاعه لاشراط الساعه، ص 284، تحقيق: موفق فوزي الجبر، دار الهجره، بيروت، دوم، 1416ه.

سفاريني حنبلي

يكي ديگر از علماي حنبلي اهل سنت كه بر تواتر احاديث حضرت مهدي عليه السلام تصريح دارد، سفاريني است. او در اين باره مي‌گويد:

«والصواب الذي عليه أهل الحق أن المهدي غير عيسى وأنه يخرج قبل نزول عيسى عليه السلام وقد كثرت بخروجه الروايات حتى بلغت حد التواتر المعنوي وشاع ذلك بين علماء السنة حتى عد من معتقداتهم»

«و عقيده صحيح كه اهل حق و حقيقت بر آن هستند، اين است كه حضرت مهدي عليه السلام غير از حضرت عيسي عليه السلام است و آن حضرت پيش از فرود آمدن حضرت عيسي قيام خواهد كرد. قطعا احاديث فراواني درباره قيام حضرت مهدي عليه السلام نقل شده بطوريكه به حدّ تواتر معنوي رسيده است و بگونه‌اي ميان علماي اهل سنت شيوع پيدا كرده كه از اعتقادات آنها بشمار مي‌‌آيد.»

السفّاريني، محمد بن احمد، متوفاي 1188ه، لوامع الأنوار البهية وسواطع الأسرار الأثرية لشرح الدرة المضية في عقد الفرقة المرضية، ج 2، ص 84،الناشر: مؤسسة الخافقين – دمشق،سنة النشر: 1402 هـ - 1982 م

محمد بن علي شوكاني

شوكاني كه از علماي اهل سنت در قرن گذشته و مورد احترام وهابي‌هاست، عقيده خود را درباره تواتر احاديث مهدويت چنين ابراز كرده‌ است:

«والأحاديث الواردة في المهدي التي أمكن الوقوف عليها منها خمسون حديثا فيها الصحيح والحسن والضعيف المنجبر وهي متواترة بلا شك ولا شبهة بل يصدق وصف التواتر على ما هو دونها في جميع الاصطلاحات المحررة في الأصول.»

«و احاديث وارد شده درباره حضرت مهدي عليه السلام كه پايبندي بر آن ممكن است، پنجاه حديث هستند و در بين آنها احاديثي صحيح ، حسن و ضعيف وجود دارند كه احاديث ضعيف بواسطه ديگر احاديث صحيح، ضعفشان قابل جبران است. و احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام قطعا بدون هيچ شكّي متواتر هستند. بلكه طبق اصطلاحات اصول حديث، بر احاديث كمتر از احاديث مهدويت نيز ، وصف تواتر صادق است.»

قنوجي، محمد صديق خان، متوفاي 1307ه، الاذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه، ص 150، 151، تحقيق: بسّام عبد الوهاب الجابي، ناشر: دار ابن حزم، بيروت، اول، 1421ه.

و در جاي ديگر گفته‌ است:

«فتقرر أن الأحاديث الواردة في المهدي المنتظر متواترة و الأحاديث الواردة في الدجال متواترة ، والأحاديث الواردة في نزول عيسى بن مريم متواترة.»

«پس ثابت مي‌كنيم كه احاديث وارد شده درباره حضرت مهدي منتظَر متواتر است و همچنين احاديث وارد شده درباره دجال و نزول حضرت عيسي متواتر هستند.»

قنوجي، محمد صديق خان، متوفاي 1307ه، الاذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه، ص 198، تحقيق: بسّام عبد الوهاب الجابي، ناشر: دار ابن حزم، بيروت، اول، 1421ه.

محمد صديق خان قنوجي

محمد صديق خان قنوجي از ديگر علماي اهل سنت در قرن گذشته، پيرامون تواتر احاديث مهدويت چنين مي‌گويد:

«الأحاديث الواردة في المهدي على اختلاف رواياتها كثيرة جدا تبلغ حد التواتر المعنوي وهي في السنن وغيرها من دواوين الاسلام من المعاجم والمسانيد.»

«احاديثي كه درباره حضرت مهدي عليه السلام نقل شده است با طرق نقل مختلف جدّا فراوان است و داراي تواتر معنوي است كه در كتابهاي سنن و معاجم و مسانيد اسلامي موجود است.»

قنوجي، محمد صديق خان، متوفاي 1307ه، الاذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه، ص 149، تحقيق: بسّام عبد الوهاب الجابي، ناشر: دار ابن حزم، بيروت، اول، 1421ه.

قنوجي در جاي ديگر نيز به متواتر بودن قيام حضرت مهدي عليه السلام تصريح كرده و مي‌گويد:

«لا شك في أن المهدي يخرج في آخر الزمان من غير تعيين لشهر وعام لما تواتر من الاخبار في الباب واتفق عليه جمهور الأمة سلفا عن خلف إلا من لا يعتد بخلافة.»

«در اينكه حضرت مهدي عليه السلام در تاريخ غير معلومي در آخر الزمان قيام خواهد كرد شكي نيست چراكه اخبار متواتري در اين باب وارد شده و عموم امت اسلامي نسل اندر نسل بر آن اتفاق دارند مگر معدود كساني كه مخالفت آنها قابل اعتنا نيست.»

قنوجي، محمد صديق خان، متوفاي 1307ه، الاذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه، ص 182، تحقيق: بسّام عبد الوهاب الجابي، ناشر: دار ابن حزم، بيروت، اول، 1421ه.

همچنين قنوجي ضمن اعتراض شديد به ابن خلدون، تشكيك او در مسئله حضرت مهدي عليه السلام را ايستادگي در برابر احاديث مشهور متواتر دانسته و مي‌گويد:

«فلا معنى للريب في أمر ذلك الفاطمي الموعود المنتظر المدلول عليه بالأدلة بل إنكار ذلك جرأة عظيمة في مقابلة النصوص المستفيضة المشهورة البالغة حد التواتر»

«پس درباره‌ي مسئله آن فاطمي وعده داده شده كه همه منتظر او هستند و ادله‌اي بر او دلالت دارد، شك و ترديد معنا ندارد. بلكه انكار آن جرأت و جسارت بزرگي در برابر نصوص و احاديث مستفيضه مشهوري است كه به حدّ تواتر مي‌رسند.»

قنوجي، محمد صديق خان، متوفاي 1307ه، الاذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه، ص 183، تحقيق: بسّام عبد الوهاب الجابي، ناشر: دار ابن حزم، بيروت، اول، 1421ه.

كتاني

محمد بن جعفر كتاني از علماي اهل سنت در قرن حاضر به تواتر احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام تصريح كرده و مي‌گويد:

«و الحاصل أن الأحاديثالواردة في المهديالمنتظر متواترة»

«و نتيجه اينكه احاديث وارد شده درباره حضرت مهدي منتظَر عليه السلام متواتر است.»

الكتاني، محمد بن جعفر، متوفاي 1345ه، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ص 229، تحقيق : شرف حجازي، دار النشر : دار الكتب السلفية - مصر، دوم.

رابطه العالم الاسلامي

رابطة العالم اسلامي» كه در حقيقت مركز فرهنگي وهابيت است، در ماه مي سال 1976 ميلادي رسماً اعلام كرد:

«فإنّ الاعتقاد بظهور المهدي يعتبر واجباً علي كل مسلم و هو جز من عقائد أهل السنة و الجماعة و لا ينكر ذلك إلاّ كلّ جاهل أو مبتدع.»

«اعتقاد به ظهور مهدي، يك امري است واجب بر همه مسلمانان. و عقيده اين، جزء عقائد اهل سنت و جماعت است و جز جاهل و بدعت گذار، كسي نمي تواند اين عقيده را انكار كند.»

من الرسالة المؤرخة في 21 مايو 1976 التي جات بتوقيع مدير المجمع الفقهي الإسلامي محمد منتظر الكناني

بن باز

«بن باز» ـ مفتي اعظم سابق عربستان سعودي ـ مي گويد:

أمر المهدي معلوم و الأحاديث فيه مستفيضة، بل متواترة و قد حكي غير واحد من أهل العلم تواترها و هي متواترة تواترا معنويا، لكثرة طرقها و اختلاف مخارجها و صحابتها و رواتها و ألفاظها، فهي ـ بحق ـ تدل علي أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت و خروجه حق.

«قضيه مهدويت، قضيه روشني است، احاديث در اين باره مستفيض و بلكه متواتر هستند و عده زيادي از اهل علم تواتر آن را قائل شده اند و اين احاديث؛ متواتر معنوي هستند؛ زيرا طرق، سند، الفاظ و راويان آن متعدد هستند و اين احاديث حقيقتا دلالت مي كنند بر اينكه اين شخص وعده داده شده و حكومتش ثابت و خروجش حق است.»

مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، العدد 3، السنة الأولي 1388، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد.

آبري سجستاني

آبري، از علماي اهل سنت در قرن چهارم به صراحت مي‌گويد:

«قد تواترت الأخبار و استفاضت [بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه و سلم -يعني] في المهدي- وأنه من أهل بيت النبي صلى الله عليه وسلموأنه يملك سبع سنين ويملأ الأرض عدلاً وأنه يخرج مع عيسى بن مريم و يساعده في قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطين وأنه يؤم هذه الأمة و عيسى -صلى الله عليه- يصلي خلفه»

«قطعا احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام متواتر و مستفيض است و اين بخاطر راويان فراواني است كه اين احاديث را از حضرت محمد صلی الله عليه و آله نقل كرده‌اند. اين احاديث متواتر و مستفيض درباره اين است كه حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و آله است و حكومت آن حضرت هفت سال است و آن حضرت زمين را پُر از عدالت مي‌كند و حضرت عيسي بن مريم براي كمك به حضرت مهدي عليه السلام و از بين بردن دجّال خروج مي‌كند و حضرت مهدي عليه السلام امامت مي‌كند و حضرت عيسي پشت سر ايشان اقتدا خواهد كرد »

الآبري السجستاني، محمد بن الحسين، المتوفى: 363 ق، مناقب الإمام الشافعي، التحقيق:د / جمال عزون،ناشر:الدار الأثرية، اول، 1430 ه.

ابن قيم جوزيه به نقل از آبري با تاييد صحت روايات

ابن قيم جوزيه كه از علماي حنبلي قرن هشتم هجري است، به نقل از آبري مي‌گويد:

«و قد تواترت الأخبار واستفاضت عن رسول الله صلى الله عليه وسلم بذكر المهدي وأنه من أهل بيته وأنه يملك سبع سنين وأنه يؤم الأرض عدلا وأن عيسى يخرج فيساعده على قتل الدجال وأنه يؤم هذه الأمة ويصلي عيسى خلفه»

«قطعا احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام متواتر و مستفيض است و اين بخاطر راويان فراواني است كه اين احاديث را از حضرت محمد صلی الله عليه و آله نقل كرده‌اند. اين احاديث متواتر و مستفيض درباره اين است كه حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و آله است و حكومت آن حضرت هفت سال است و آن حضرت زمين را پُر از عدالت مي‌كند و حضرت عيسي بن مريم براي كمك به حضرت مهدي عليه السلام و از بين بردن دجّال خروج مي‌كند و حضرت مهدي عليه السلام امامت مي‌كند و حضرت عيسي پشت سر ايشان اقتدا خواهد كرد.»

او در ادامه تصريح مي‌كند:

«و الأحاديث على خروج المهدي أصح إسنادا.»

«و احاديث دال بر قيام حضرت مهدي عليه السلام سند صحيحتري دارند.»

ابن قيّم الجوزيه الحنبلي، محمد بن ابي‌بكر، متوفاي 751 ق، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ص 141- 143، تحقيق عبد الفتاح أبو غدة، الناشر مكتب المطبوعات الإسلامية، حلب، 1403 ق

ابن حجر هيثمي تاييد قطعي بودن مهدويت ، و نقل تواتر از آبري

ابن حجر هيثمي از دانشمندان سنّي قرن دهم در كتاب الصواعق المحرقه قيام حضرت مهدي عليه السلام را مسلّم و غير قابل انكار و قبل از نزول حضرت عيسي دانسته و سپس قول آبري را نقل مي‌كند:

«تنبيه الأظهر أن خروج المهدي قبل نزول عيسى عليه السلام و قيل بعده قال أبو الحسن الآبري قد تواترت الأخبار واستفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه وسلم بخروجه وأنه من أهل بيته وأنه يملأ الأرض عدلا وأنه يخرج مع عيسى على نبينا وعليه أفضل الصلاة والسلام فيساعده على قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطين وأنه يؤم هذه الأمة ويصلي عيسى خلفه.»

«تنبيه: آنچه آشكارتر به نظر مي‌رسد اين است كه قيام حضرت مهدي عليه السلام قبل از فرود آمدن حضرت عيسي عليه السلام است و البته نظر (مورد مناقشه‌اي) آن را پس از قيام حضرت مهدي عليه السلام مي‌داند. ابوالحسن آبُري چنين گفته است:احاديث متواتر است و راويان زيادي از حضرت مصطفي صلي الله عليه و اله در اين باره؛ يعني در باره مهدي كه او از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و اله مي باشد، نقل كرده اند و اين كه او هفت سال بر روي زمين حكومت، زمين را از عدل و داد پر مي كند و اينكه حضرت عيسي خروج مي كند و حضرت مهدي را بر كشتن دجال كمك مي كند.»

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2ص 480، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.

مزّي به نقل از آبري

«مزي» كه از بزرگترين علماي رجال الحديث اهل سنت است، در كتاب تهذيب الكمال به نقل از آبري مي‌نويسد:

«قال أبو الحسن الابري: قد تواترت الاخبار واستفاضت بكثرة رواتها عن المصطفي صلي الله عليه وسلم، يعني في المهدي، وأنه من أهل بيته، وأنه يملك سبع سنين ويملا الأرض عدلا، وأنه يخرج عيسي بن مريم فيساعده علي قتل الدجال»

«ابوالحسن ابري گفته است: احاديث متواتر است و راويان زيادي از حضرت مصطفي صلي الله عليه و اله در اين باره؛ يعني در باره مهدي كه او از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و اله مي باشد، نقل كرده اند و اين كه او هفت سال بر روي زمين حكومت، زمين را از عدل و داد پر مي كند و اينكه حضرت عيسي خروج مي كند و حضرت مهدي را بر كشتن دجال كمك مي كند.»

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج25، ص149، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر عسقلاني به نقل از آبري

ابن حجر عسقلاني از ديگر دانشمندان رجال الحديث اهل سنت در دفاع از احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام، به نقل از «ابو الحسن الابري» گفته‌ است:

«و قد تواترت الأخبار واستفاضت عن رسول الله صلى الله عليه وسلم بذكر المهدي وأنه من أهل بيته وأنه يملك سبع سنين وأنه يؤم الأرض عدلا وأن عيسى يخرج فيساعده على قتل الدجال وأنه يؤم هذه الأمة ويصلي عيسى خلفه»

«قطعا احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام متواتر و مستفيض است و اين بخاطر راويان فراواني است كه اين احاديث را از حضرت محمد صلی الله عليه و آله نقل كرده‌اند. اين احاديث متواتر و مستفيض درباره اين است كه حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و آله است و حكومت آن حضرت هفت سال است و آن حضرت زمين را پُر از عدالت مي‌كند و حضرت عيسي بن مريم براي كمك به حضرت مهدي عليه السلام و از بين بردن دجّال خروج مي‌كند و حضرت مهدي عليه السلام امامت مي‌كند و حضرت عيسي پشت سر ايشان اقتدا خواهد كرد.»

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج9، ص126، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

سخاوي به نقل از آبري

سخاوي كه از علماي اواخر قرن نهم و آغاز قرن دهم هجري است، به نقل از آبُري احاديث مهدويت را از جمله احاديث متواتر دانسته و تصريح مي‌كند:

الاحاديث المتواتره: ... وَ (ذكر) الْآبُرِيُّ فِي مَنَاقِبِ الشَّافِعِيِّ حَدِيثَ الْمَهْدِي

«و آبري در كتاب مناقب شافعي احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام را از احاديث متواتر ذكر مي‌كند»

السخاوي، محمد بن عبد الرحمن، المتوفى: 902هـ،فتح المغيث بشرح ألفية الحديث، ج 4، ص 22،23،المحقق: علي حسين علي، الناشر: مكتبة السنة – مصر، اول، 1424هـ / 2003م

منكر احاديث متواتر، كافر و فاسق است

نظرات تعدادي از علماي اهل سنت را در متواتر بودن احاديث مهدويت دانستيم، بد نيست كه نظريه عده اي ديگر از علماي اهل سنت را در باره انكار حديث متواتر بدانيم:

1. محمد ابن عبد الوهاب در رساله خود منكر حديث متواتر را فاسق شمرده:

... ومن أنكر ذلك فقد أنكر المتواتر وحال منكره معلوم أقل مراتبه أن يكون فاسقاً.

... و كسيكه آن را انكار كند، پس متواتر را انكار كرده است و حالي منكر متواتر معلوم است و كمترين مراتب آن اين است كه فاسق است.

محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، رسالة في الرد علي الرافضة، ج1، ص41، تحقيق: الدكتور / ناصر بن سعد الرشيد، ناشر: مطابع الرياض، الرياض، الطبعةالأولي.

2. در كتاب« الفتاوي الهنديه» نيز آمده است:

وَمَنْ أَنْكَرَ الْمُتَوَاتِرَ فَقَدْ كَفَرَ.

وكسيكه متواتر را انكار كند، كافر شده است.

نظام وجماعة من علماء الهند، الفتاوي الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان، ج2، ص265، ناشر: دار الفكر، 1411هـ - 1991م.

جالب است كه برخي از علماي سني تصريح كرده اند كسي كه منكر ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شود، كافر شده است.

عن جابر بن عبد الله رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من أنكر خروج المهدي فقد كفر بما أنزل علي محمد صلي الله عليه وسلم ومن أنكر نزول عيسي ابن مريم عليه السلام فقد كفر ومن أنكر خروج الدجال فقد كفر.

از جابر بن عبد الله نقل شده است كه رسول خدا فرمود: هر كس خروج مهدي را انكار كند، به درستي كه كافر شده به آن چه كه بر محمد (ص) نازل شده است. هر كس نزول عيسي بن مريم و خروج دجال را منكر شود، كافر شده است.

الكشميري الهندي، محمد أنور شاه (متوفاي1352هـ)، التصريح بما تواتر في نزول المسيح، ج1، ص242، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الرابعة، 1402هـ - 1982م

حال با توجّه به ادّعاي تواتري كه در سخنان عده اي از علماي اهل سنت موجود است و عده اي نيز منكر احاديث متواتر را فاسق يا كافر دانسته اند، آيا ترديد يا انكار احاديث مهدويت مي تواند قابل قبول باشد؟

اشكال دوم ابن خلدون بر روايات مهدويت : تقديم جرح بر تعديل:

ابن خلدون براي تقويت ديدگاه خود در تضعيف احاديث امام مهدي، گفته است:

والجرح مقدم علي التعديل.

جرح و تضعيف اسناد حديث، بر تصحيح و تأييد آن اسناد مقدّم است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص312، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

وي ادعا دارد در تمامي روايات مهدويت افرادي هستند كه دچار تضعيف هستند ، و اين تضعيف بر توثيق مقدم شده و روايات مهدويت از كار مي‌افتد!

در توضيح اين مطلب به اختصار بايد گفت: در علم الحديث، بحثي مطرح است كه اگر يك راوي به وسيله برخي نكوهيده، و از طرف برخي ديگر ستوده شود و به عبارت علمي، اگر تعارض بين جرح و تعديل پديد آمد، چه بايد كرد؟

در حل اين تعارض، چند قول را آورده اند كه سيوطي آنها را آورده است، يكي از آن اقوال، همان است كه ابن خلدون به آن اشاره كرده است:

(وإذا اجتمع فيه) أي الراوي (جرح) مفسر (وتعديل فالجرح مقدم) ولو زاد عدد المعدل هذا هو الأصح عند الفقهاء والأصوليين.

وقتي كه دريك راوي، جرح تفسير كننده و تعديل، با هم جمع شوند، جرح بر تعديل، مقدم است اگر چه تعداد تعديل كننده ها بيش تر باشد، اين قول، در نزد فقها و اصوليين، صحيح تر است.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج1، ص309، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض.

پاسخ

الف:‌ ابن خلدون صلاحيت تضعيف روايات را ندارد:

عبد المحسن العباد، از علماي معاصر سني مذهب در پاسخ ابن خلدون گفته است كه او اصلا صلاحيت تضعيف روايات را ندارد:

وإنما حكم علي أكثرها بالضعف وهو ليس أهلا للحكم لكونه ليس من أهل الاختصاص.

ابن خلدون حكم به ضعيف بودن احاديث مهدي كرده است و حال اينكه وي صلاحيت تضعيف آنها را ندارد؛ زيرا او متخصص در علوم حديث نيست.

العباد، عبد المحسن بن حمد، «الرد علي من كذّب با لاحاديث الصحيحة الوارده في المهدي»، مجلة الجامعة الإسلامية - المدينة المنورة، العدد 45، قسمت 17، 1400هـ ق.

ب:‌ بسياري از روايات مهدويت توسط خود ابن خلدون تصحيح شده‌اند !

گذشت كه خود ابن خلدون ، بسياري از روايات مهدويت را تصحيح سندي كرده است !‌

پس اين اشكال در مورد آن روايات وارد نيست

ج:وقتي روايتي متواتر شد ، ديگر تضعيف سندي در مورد آن معني ندارد !

يكي از مسائل كه ابن خلدون از آن غفلت يا تغافل داشته است ، اين است كه در مساله مهدويت ، روايات به حد تواتر مي رسد ، و تواتر يقين آور است!‌و وقتي روايتي يقين آور بود ، ديگر نيازي به بحث ظني حجيت سند آن نيست (بحث تصحيح سندي ، ظن معتبر است، و بحث تواتر ، مساله يقين؛ و يقين از ظن معتبر قوي تر است!)

د: اختلاف علماي اهل سنت در معني تقديم جرح بر تعديل و يا مخالف با آن

اين نظر كه ابن خلدون ادعا كرده است ، در نظر غالب علماي اهل سنت به صورت مطلق صحيح نيست:

گروهي اعتقاد به تقديم تعديل بر جرح در صورت بيشتر بودن معدلين دارند

بايد گفت: در كنار اين قول، چند قول ديگر نيز وجود داردكه يكي از آنها اين است كه: اگر تعداد تعديل كننده ها بيش تر باشد، قول تعديل كننده مقدّم است و سيوطي اين قول را نيز آورده است:

وقيل إن زاد المعدلون قدم التعديل.

و گفته شده كه اگر تعداد تعديل كننده ها بيش تر باشد، قول تعديل كننده مقدّم است.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج1، ص310، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض.

جرح در صورتي مقدم است كه اجتهادي نباشد ! و مستند به دليل باشد

از اين گذشته؛ بعضي از كساني هم كه ديدگاه اوّل (تقديم جرح بر تعديل) را قبول كرده اند آن را به صورت مطلق و كلّي نپذيرفته اند؛ همچانكه سيوطي از ابن ابن دقيق العيد نقل كرده است كه وي بر اين قاعده قيد زده است:

وقيده ابن دقيق العيد بأن يبني علي أمر مجزوم به لا بطريق اجتهادي كما اصطلح عليه أهل الحديث في الاعتماد في الجرح علي اعتبار حديث الراوي بحديث غيره والنظر إلي كثرة الموافقة والمخالفة.

و ابن دقيق العيد، اين امر را مقيد كرده است، به اين صورت كه بايد علت جرح امري قطعي باشد و نه اينكه شخصي با اجتهاد خود او را جرح كرده باشد، همانطور كه اهل حديث نيز اينچنين قراردادي بين خود دارند كه روايت يك شخص را به خاطر (موافقت يا مخالفت با)روايات ديگر جرح كرده و يا نظر به كثرت موافقت و مخالفت مي كنند (و به اين دليل، به صورت اجتهادي حكم به جرح يا عدم آن مي كنند)

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج1، ص309، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض.

در اين جا مناسب است سخني را از سبكي شافعي در تحليل و توضيح چگونگي قبول جرح در مورد راويان احاديث ذكر كنيم كه چگونه او اين خطر را احساس مي كرده است:

فإنك إذا سمعت أن الجرح مقدم علي التعديل ورأيت الجرح والتعديل وكنت غرا بالأمور أو فدما مقتصرا علي منقول الأصول حسبت أن العمل علي جرحه فإياك ثم إياك والحذر كل الحذر من هذا الحسبان بل الصواب عندنا أن من ثبتت إمامته وعدالته وكثر مادحوه ومزكوه وندر جارحه وكانت هناك قرينة دالة علي سبب جرحه من تعصب مذهبي أو غيره فإنا لا نلتفت إلي الجرح فيه ونعمل فيه بالعدالة وإلا فلو فتحنا هذا الباب أو أخذنا تقديم الجرح علي إطلاقه لما سلم لنا أحد من الأئمة إذ ما من إمام إلا وقد طعن فيه طاعنون وهلك فيه هالكون

هرگاه شنيدي كه جرح مقدم است بر تعديل و جرح و تعديل را ديدي و فريب قاعده را خوردي و اكتفا كردي بر اصول ( قواعد) و گمان كردي كه بر حسب جرح بايد عمل كني، برحذر باش كه بر طبق اي گمان خود عمل كني، بلكه حق در نزد ما اين است كه هر كسي كه عدالتش ثابت شود و مدح كنندگان او زياد و جرح كنندگان او كم باشند و قرينه اي هم وجود داشته باشد كه سبب جرحش به سبب تعصّب مذهبي يا غير آن بوده، به جرح درباره او توجّه نكرده، بنا را بر عدالت او مي گذاريم. اگر اين باب گشوده شود و به طور مطلق جرح را بر تعديل مقدّم بداريم، هيچ يك از راويان بزرگ، در امان نخواهند ماند؛ زيرا به هر حال درباره هر يك از آنان از طرف برخي افراد ايرادها و طعن هايي وارد شده است.

وي از ابن عبدالبر نقل مي كند كه در اين باره گفته است:

ثم قال أبو عمر... أن من ثبتت عدالته وصحت في العلم إمامته وبالعلم عنايته لم يلتفت فيه إلي قول أحد إلا أن يأتي في جرحته ببينة عادلة تصح بها جرحته علي طريق الشهادات

ابن عبد البر گفته است...كسي كه عدالت او اثبات شده و پيشوايي او در علم، مورد قبول باشد... به سخن هيچ كس درباره اش توجّهي نمي شود، مگر جرح او با بينه اي عادل كه جرح يا سخن او صحيح باشد، به صورت شهادت اثبات شود.

السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج2، ص9 ـ 10، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ.

اشكالات رجالي ابن خلدون ، اشكالات اجتهادي و غير معتبر است

با توجّه به آن چه ذكر شد، روشن مي شود كه «الجرح مقدم علي العديل» قاعده كلّي نيست كه بتوانيم در همه جا از آن استفاده كنيم. از اين رو اين استناد ابن خلدون به صورت عام غير قابل قبول است؛ به ويژه در مورد احاديث امام مهدي كه تضعيف وي از برخي از راويان آن، بيش تر جنبه تعصّبي و فرقه اي داشته كه همان گونه كه پيش تر ذكر كرديم، چنين جرحي نزد اهل نظر اعتبار ندارد.

متأسفانه ابن خلدون حداقل در مورد 5 نفر از اين راويان بر اساس شيعي بودن داوري كرده كه عبارتند از:

1. قطن بن خليفه كه درباره او گفته است:

وقطن بن خليفة وإن وثقه أحمد ويحيي ابن القطان وابن معين والنسائي وغيرهم إلا أن العجلي قال حسن الحديث وفيه تشيع قليل وقال ابن معين مرة ثقة شيعي.

قطن بن خليفه را اگر چه احمدبن حنبل و يحيي ابن قطان وابن معين ونسائي وغير اينها توثيق كرده اند، ولي «عجلي» گفته است كه وي حسن الحديث است و در او كمي شيعه بودن است و ابن معين يك مرتبه اورا ثقه شيعه دانسته است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص313، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

2. عمار الدُهْني كه اسم وي را عمار الذهبي آورده و گفته است:

مع ما ينضم إلي ذلك من تشيع عمار الذهبي وهو وإن وثقه أحمد وابن معين وأبو حاتم النسائي وغيرهم فقد قال علي بن المدني عن سفيان أن بشر بن مروان قطع عرقوبيه قلت في أي شيء قال في التشيع.

بخاري ازوي حديثي نقل نكرده است با اينكه درباره عمار الذهبي تشيع او نيز منضم مي شود(ضعف وي را شديد مي كند) و اگر چه احمد وابن معين و ابو حاتم نسائي وغيراينها او را ثقه دانسته اند، ولي علي بن مدني عن سفيان نقل كرده است كه بشر بن مروان دو استخوان پاي او را قطع كرد، گفتم براي چه چيزي؟ گفت: به جهت تشيع او.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص319، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

3. هارون كه دربارة وي نيز آورده است:

سكت أبو داود عليه وقال في موضع آخر في هارون هو من ولد الشعية.

ابوداوود در باره وي سكوت كرده است و در جاي ديگر از كتابش گفته است كه او از فرزندان شيعه است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص314، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

4. عبدالرزاق بن همام: و كان مشهوراً بالتشيع.

فيه عبد الرزاق بن همام وكان مشهورا بالتشيع.

در اين حديث عبد الرزاق بن همام است و او مشهور به تشيع است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص320، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

5. يزيد بن ابي زياد كه وي را از بزرگان شيعه دانسته است:

ويزيد بن أبي زياد... وقال محمد بن الفضيل من كبار أئمة الشيعة.

يزيد بن أبي زياد... كه محمد بن فضيل در باره وي گفته كه او از بزرگان پيشوايان حديثي شيعه بوده است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص317، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

بنابراين نمي توان به استناد اين كه يك راوي را با انگيزه هاي فرقه اي و تعصّبي تضعيف كرده اند، اصل حديث را زير سؤال ببريم و از حجيت بيندازيم بدون توجّه به اين كه ديگران اين شخص را توثيق كرده اند.

راستي اگر چنين روشي معمول شود، آيا مي توان يك نفر از راويان احاديث اهل سنّت را از اين قاعده مستثنا دانست؟ كم تر راوي از راويان اهل سنت را مي توان يافت كه يك يا چند نفر او را تضعيف نكرده باشند. و اگر بخواهيم قاعده «الجرح مقدم علي التعديل» به صورت كلي و در باره تمام راويان سني مذهب اعمال كنيم، روايتي براي استنباط احكام شرعي باقي نمي ماند.

ابن خلدون و تضعيف راويان صحيحين به خاطر از كار انداختن احاديث مهدويت

در پايان اين قسمت، ذكر اين نكته خالي از فايده نيست و آن اين كه ابن خلدون كه در همين مقدّمه، صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتاب هاي صحاح و سنن را مي ستايد و آن ها را مهمترين كتابهاي حديثي معرفي مي كند، شروط پذيرش راوي را به ويژه در صحيحين مقبول و معتبر نزد همه عالمان اهل سنّت مي شمارد:

لأن الشروط التي اعتمدها البخاري ومسلم في كتابيهما مجمع عليها بين الأمة كما قالوه وشروط الطحطاوي غير متفق عليها... فلهذا قدم الصحيحان بل وكتب السنن المعروفة عليه لتأخر شرطه عن شروطهم ومن أجل هذا قيل في الصحيحين بالإجماع علي قبولهما من جهة الإجماع علي صحة ما فيهما من الشروط المتفق عليها.

زيرا شروط پذيرش راوي كه بر آن، بخاري و مسلم دركتابشان اعتماد كرده اند، مقبول و معتبر و مجمع عليه در نزد همه عالمان اهل سنّت مي باشد، همچنانكه گفته اند، ولي شروط طحطاوي متفق عليه نمي باشد...و براي همين صحيحين و كتابهاي سنن ديگر بر كتاب طحطاوي مقدم است، براي اينكه شرط طحطاوي در پذيرش روايت از شروط بخاري و مسلم و صاحبان سنن ديگر متأخر است و براي همين است كه در مورد صحيحين گفته شده است كه اجماع در مقبول بودن آنها وجود دارد به جهت اجماع در قبول شروط صحيحين كه متفق عليه است.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص445، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

در اينجا بايد به ابن خلدون گفت كه گويا خبر نداري كه تعدادي از اين راويان احاديث مهدي عليه السلام كه در اين بخش از كتاب شما جرح و تضعيف شده اند، از رجال يكي از صحيحين يا هر دو صحيح هستند؛ مانند:

1. عكرمة بن عمار العجلي:

ابن حجر در كتابش « تهذيب التهذيب» وي را از رجال صحيح بخاري و مسلم مي شمارد:

خت م 4 البخاري في التعاليق ومسلم والأربعة عكرمة بن عمار العجلي أبو عمار اليمامي بصري الأصل.

بخاري تعليقا و مسلم وچهار صحاح ديگر از عكرمة بن عمار العجلي أبو عمار يمامي كه اصليتش از بصره است، روايت كرده اند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج7، ص232، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

و همچنين كتاب «رجال صحيح بخاري» نيز وي را از رجال بخاري شمرده است:

1276 عكرمة بن عمار العجلي اليمامي كنيته أبو عمار.

عكرمة بن عمار العجلي از يمامه است و كنيه اش ابو عمار است.

الأصبهاني، رجال صحيح مسلم، أحمد بن علي بن منجويه أبو بكر( متوفاي: 428 ق)، رجال مسلم ج2، ص110، تحقيق عبد الله الليثي، ناشر: دار المعرفة - بيروت - الطبعةالأولي، 1407 ق.

2. يزيد بن ابن زياد الهاشمي:

ابن حجر در كتاب تقريب التهذيب وي را از رجال بخاري و مسلم مي داند:

7717 يزيد بن أبي زياد الهاشمي... خت م.

يزيد بن أبي زياد الهاشمي... بخاري تعليقا و مسلم از او روايت كرده اند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص601، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

3. عمرو بن ابي قيس:

ابن حجر عسقلاني وي را از رجال بخاري شمرده است:

5101 عمرو بن أبي قيس الرازي الأزرق كوفي نزل الري... خت

عمرو بن أبي قيس الرازي الأزرق؛ از اهل كوفه است و در ري ساكن شد... بخاري تعليقاّ از او روايت كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص5099، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

و همچنين «مزي» در «تهذيب الكمال» وي را جزء رجال صحيح بخاري مي داند:

خت 4: عَمْرو بن أَبي قيس الرازي الازرق... إستشهد به البخاري وروي له الاربعة.

بخاري تعليقا از عَمْرو بن أَبي قيس الرازي الازرق روايت كرده است... و بخاري به او استشهاد كرده است و صحاح اربعه از او روايت كرده اند.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج22، ص203، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

4. أسد بن موسي

ابن حجر عسقلاني وي را از رجال بخاري شمرده است:

399. أسد بن موسي بن إبراهيم بن الوليد بن عبد الملك بن مروان الأموي أسد السنة صدوق... خت د س.

اسد بن موسي موسي بن إبراهيم بن الوليد بن عبد الملك بن مروان أموي، اسد السنه، صدوق و راستگو است... (بخاري تعليقا - أبو داود - النسائي از او روايت كرده اند.)

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص396،تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

نكته مهمي كه لازم است در اينجا مورد توجه قرار گيرد اين است كه: تعدادي از روايات مهدويت كه ابن خلدون آن ها را ضعيف دانسته است، به سبب وجود يكي از اين چند نفر در سند آن احاديث بوده؛ در حالي كه همين چند نفر در سند رواياتي از هردو صحيح بخاري و مسلم و يا يكي از صحيحين و نيز ديگر كتب معتبر اهل سنّت حضور دارند.

البتّه ابن خلدون با زيركي و هوشمندي به منظور گريز، بلكه پيشگيري از اين اشكال، عباراتي بدين معنا مي نگارد:

ولا تقولن مثل ذلك ربما يتطرق إلي رجال الصحيحين فإن الإجماع قد اتصل في الأمة علي تلقيهما بالقبول والعمل بما فيهما وفي الإجماع أعظم حماية وأحسن دفعا.

مگو كه مانند اين (عيوب) چه بسا در راويان دو صحيح (بخاري و مسلم) نيز راه يافته است؛ زيرا در ميان امت، به اجماع، اخبار اين دو كتاب مقبول است و به آن ها عمل مي كنند، و اجماع، خود، نيكوترين دفاع و بزرگ ترين حمايت از حقيقت به شمار مي آيد

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص312، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

اما بايد به اين قاضي شهير گفته شود كه عالمان فريقين، در موضوع مهدويت نيز «اجماع» كرده اند؛ چنان كه متن عبارات آنان پيش تر نقل شد كه احاديث موضوع مهدويت را متواتر مي‌دانستند. چگونه است كه شما درباره «صحيحين»، اجماع را نيكوترين و بزرگ ترين مدافع مي‌دانيد؛ امّا در اعتقاد به ظهور منجي، همين اجماع، بي اثر و بدون ثمر مي شود؟! با اين كه درباره كتب بخاري و مسلم، فقط علماي اهل سنت اجماع كرده اند، نه شيعيان، برخلاف اعتقاد به مهدي كه همه فرقه هاي اسلامي بر آن اجماع كرده اند. آيا اين گونه داوري قابل توجيه است؟

كلمات منكرين بعد از ابن خلدون:

شبهات رشيد رضا:

يكي ديگر از منكران باور مهدويت، نويسنده معاصر سني مذهب، محمد بن رشيد، مشهور به رشيد رضا است كه تلاش كرده است با شبهه پراكني گوناگون، اين اعتقاد مسلمانان را خدشه دار نشان دهد.

شبهه اول: تعارض روايات مهدويت:

وي در تفسيرش آورده است:

وأما التعارض في أحاديث المهدي فهو أقوي وأظهر والجمع بين الروايات فيه أعسر والمنكرون لها أكثر والشبهة فيها أظهر.

و اما تعارض در احاديث مهدي قوي تر و آشكارتر و جمع بين روايات در آن مشكل تر و انكار كنندگان آن آن بيشتر و شبهه آن آشكارتر است.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج9، ص416، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

ودر جاي ديگر آورده اند:

أَنَّ أَحَادِيثَ الْمَهْدِيِّ لَا يَصِحُّ مِنْهَا شَيْءٌ يُحْتَجُّ بِهِ، وَأَنَّهَا مَعَ ذَلِكَ مُتَعَارِضَةٌ مُتَدَافِعَةٌ.

هيچ يك از روايات مهدي، روايات صحيحي نيست كه بتوان به آن احتجاج كرد؛ با اين حال با يكديگر متعارض و غير قابل جمع هستند.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج10، ص342، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

پاسخ ناصر الدين الباني:تعارض فرع اعتبار روايات است، ولي روايات مخالف مهدويت اصلا معتبر نيست!

قبل از اينكه به اين شبهه و ساير شبهات رشيد رضا پاسخ دهيم خوب است متذكر شويم كه پاسخ محمد ناصر الدين ألباني ـ كه از وي به « بخاري دوران» تعبير مي كنند ـ ما را از ساير پاسخها به شبهه رشيد رضا بي نياز مي كند، مخصوصا كه وي تصريح به خطاي گفتار رشيد رضا در اين زمينه نموده است. وي در پاسخ به كسي كه از او خواسته بوده كه براي مرتبه دوم كتابهاي رشيد رضا و محمد عبد الله السمان، را مطالعه نمايد، نوشته است:

نعم لقد كنت علي علم بما كتبه الشيخ رشيد -رحمه الله- وكذا بماكتبه الأستاذ السمان في كتابه الذي أسماه " الإسلام المصفي " ! وأنا أجزم بخطأ ما كتباه في هذه المسألة.

بله من آگاهم به آنچه كه شيخ رشيد رضا و استاد سمان در كتابش« الاسلام المصفي» نوشته است و من يقين دارم به خطاي آنچه كه آن دو نفر در اين مسأله نوشته اند.

ناصرالدين الباني، محمد، مجله التمدن الاسلامي)، شماره 22، مقاله «حول المهدي (عليه السلام، چاپ دمشق،سال 1371هـ ق.

ناصر الدين الباني سپس در پاسخ به شبهه تعارض روايات مهدويت مي نويسد:

وقد أعلها السيد بعلة أخري وهي التعارض ! وهذه علة مدفوعة لأنالتعارض شرطه التساوي في قوة الثبوت، وأما نصب التعارض بين قوي وضعيف فمما لا يسوغه عاقل منصف، والتعارض المزعوم من هذا القبيل.

وسيد محمد رشيد رضا احاديث مهدويت را به علت تعارض تضعيف كرده است، اين تضعيف مردود است؛ زيرا شرط تعارض، مساوي بودن در قوّت و ثابت بودن است؛ اما تعارض بين قوي و ضعيف را هيچ عاقل با انصافي جايز نمي شمارد و تعارضي كه در اينجا مورد گمان وي است از اين قبيل است.

ناصرالدين الباني، محمد، مجله التمدن الاسلامي)، شماره 22، ص643، مقاله «حول المهدي (عليه السلام، چاپ دمشق،سال 1371هـ ق.

شبهه دوم : در جزئيات مساله مهدويت تعارض وجود دارد!

سپس رشيد رضا تعارض در جزئيات و خصوصيات حضرت مهدي مي باشد را به عنوان نمونه اي از تعارض در احاديث مهدويت مي آورد:

ولاجل ذلك كثر الاختلاف في اسم المهدي ونسبه وصفاته وأعماله وكان لكعب الأحبار جولة واسعة في تلفيق تلك الأخبار. مِنْهَا: أَنَّ أَشْهَرَ الرِّوَايَاتِ فِي اسْمِهِ وَاسْمِ أَبِيهِ عِنْدَ أَهْلِ السُّنَّةِ أَنَّهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، وَفِي رِوَايَةٍ: أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، وَالشِّيعَةُ الْإِمَامِيَّةُ مُتَّفِقُونَ عَلَي أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ وَهُمَا الْحَادِي عَشَرَ وَالثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَئِمَّتِهِمُ الْمَعْصُومِينَ، وَيُلَقِّبُونَهُ بِالْحُجَّةِ وَالْقَائِمِ وَالْمُنْتَظَرِ.

وبراي همين تعارض در اخبار مهدي مي باشد كه در اسم مهدي و نسب او و صفات او و اعمال او اختلاف زياد شده است و براي كعب الاحبار فرصت وسيعي پيش آمده است براي تلفيق آن احاديث. از آن اختلاف احاديث اين است كه از مشهورترين روايات درباره اسم مهدي و اسم پدرش در نزد اهل سنت اين است كه او محمد بن عبد الله است و در يك روايتي: احمد بن عبد الله است و شيعه اماميه متفق القول هستند بر اينكه فرزند امام عسگري عليه السلام است كه اين دو يازدهم و دوازدهم از امامان معصومشان است و ايشان( مهدي) را لقب داده اند به « الحجة» و«القائم» وَ«المنتظَر».

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج9، ص418، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

پاسخ:وقتي اصل ثابت شده است ، تعارض در جزئيات اصل را زير سوال نمي‌برد !

در اينجا پاسخي كه ما مي دهيم اين است كه: بر فرض كه ما همه احاديث در باب مهدويت را از نظر قوت و ضعف مساوي بدانيم و متعارض بودن آنها را را بپذيريم؛ اين تعارض در جزئيات و خصوصيات حضرت مهدي مي باشد و در اصل و اساس اعتقاد به مهدويت هيچگونه تعارضي در بين اخبار و روايات نمي باشد و حال اينكه ما رواياتي كه مهدي را غير از فرزند امام عسگري عليه السلام مي داند را قبول نداريم.

شبهه سوم: احاديث مهدويت، تنها از طريق شيعه نقل شده است!

رشيد رضا مي‌نويسد:

أَنَّ أَحَادِيثَ الْمَهْدِيِّ لَا يَصِحُّ مِنْهَا شَيْءٌ يُحْتَجُّ بِهِ... وَأَنَّ مَصْدَرَهَا نَزْعَةٌ سِيَاسِيَّةٌ شِيعِيَّةٌ مَعْرُوفَةٌ،وَلِلشِّيعَةِ فِيهَا خُرَافَاتٌ مُخَالِفَةٌ لِأُصُولِ الدِّينِ لَا نَسْتَحْسِنُ نَشْرَهَا فِي هَذَا التَّفْسِير.

احتجاج كردن به هيچ كدام از احاديث مهدويت صحيح نيست،... و جايگاه صدور آنها انگيزش سياسي معروف شيعه است و براي شيعه در آنها خرافاتي است كه مخالف اصول دين است كه انتشار آن در اين تفسير خوب نيست.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج10، ص342، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

پاسخ ناصر الدين الباني به اين شبهه:بسياري از اسانيد مهدويت ربطي به شيعيان ندارد !

الباني در پاسخ مي‌نويسد:

هذا ثم إن السيد رشيد أو غيره لم يتتبعوا ما ورد في المهدي منالأحاديث حديثاً حديثاً، ولا توسعوا في طلب ما لكل حديث منها منالأسانيد، ولو فعلوا لوجدوا فيها ما تقوم به الحجة حتي فيالأمور الغيبية التي يزعم البعض أنها لا تثبت إلا بحديث متواتر! مما يدلك علي ذلك أن السيد رشيد -رحمه الله- ادعي أن أسانيدهالا تخلو عن شيعي ! مع أن الأمر ليس كذلك علي إطلاقه، فالأحاديثالأربعة التي أوردتها ليس فيها رجل معروف بالتشيع، علي أنه لوصحت هذه الدعوي لم يقدح ذلك في صحة الأحاديث لأن العبرة في الصحةإنما هو الصدق والضبط، وأما الخلاف المذهبي فلا يشترط في ذلككما هو مقرر في مصطلح علم الحديث ولهذا روي الشيخان في صحيحيهمالكثير من الشيعة وغيرهم من الفرق المخالفة واحتجا بأحاديث هذاالنوع.

رشيد رضا و غير او احاديث مهدويت را يكي يكي جستجو نكردند و تلاش براي اسانيد هريك از احاديث نكردند و اگر تلاش مي كردند؛ هر آيينه مي يافتند آنچه را كه با آن حجت اقامه مي شود حتي در امور غيبي كه به گمان بعضي ها، درآن امور غيبي فقط حديث متواتر ثابت و حجت است، و دليل اين مطلب براي شما اين است كه: رشيد رضا ادعا كرده است كه: «سندهاي احاديث مهدويت خالي از اشخاص شيعه نمي باشد» و حال اينكه مي بينيم كه به طو ر مطلق اينطور نيست، زيرا احاديث چهارگانه اي كه (پيش از اين)آوردم در آنها فردي كه معروف به تشيع باشد نبود (چهار حديث در باره حضرت مهدي را در قبل از اين آورده بود) و بر فرض كه اگر اين ادعاي رشيد رضا در شيعي بودن اسانيد اين احاديث صحيح هم بود، ضرري به صحيح بودن احاديث مهدويت نمي زد، زيرا معيار در صحيح بودن احاديث؛ راست بودن آن و ضابط بودن راوي آنها مي باشد، واما مخالف مذهب بودن راوي حديث؛ هرگز در مورد قبول بودن آن شرط نيست همچنانكه اين مطلب در علم الحديث( علم رجال و درايه) ثابت شده است، براي همين نيز بخاري و مسلم در كتابشان احاديث زيادي از مخالفين مذهب را آورده اند وبه اين نوع از احاديث احتجاج كرده اند.

ناصرالدين الباني، محمد، مجله التمدن الاسلامي)، شماره 22، ص643، مقاله «حول المهدي (عليه السلام، چاپ دمشق،سال 1371هـ ق.

شبهه چهارم: (نقل نشدن احاديث مهدويت درصحيح بخاري و مسلم):

رشيد رضا گفته است:

ولذلك لم يعتد الشيخان بشئ من رواياتها في صحيحيهما.

و براي همين بخاري و مسلم در صحيحشان به چيزي از روايات آن(مهدويت) اعتنا نكرده اند.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج9، ص416، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

در پاسخ به اين كلام رشيد رضا چند مطلب لازم به يادآوري است:

پاسخ اول: يافت نشدن حديثي در صحيحين دليلي بر ضعف آن نمي باشد:

روشن است كه اگر حديثي در صحيح بخاري و مسلم يافت نشد، هرگز دليلي بر ضعف آن حديث در نزد آن دو (بخاري و مسلم) نيست؛ زيرا هرگز از بخاري و مسلم چنين نقل نشده است كه گفته باشند همه احاديث صحيح را جمع آوري كرده اند و چيزي از احاديث صحيح باقي نمانده است، بلكه آنان در صدد جمع آوري همه احاديث صحيح نبوده اند و از خود آنها نيز نقل شده است كه: «ما همه احاديث صحيح را نياورده ايم.» ابن حجر عسقلاني در «مقدمه فتح الباري» به اين مطلب تصريح كرده است:

وروي الإسماعيلي عنه قال لم أخرج في هذا الكتاب الا صحيحا وما تركت من الصحيح أكثر... وقال أبو أحمد بن عدي سمعت الحسن بن الحسين البزار يقول سمعت إبراهيم بن معقل النسفي يقول سمعت البخاري يقول ما أدخلت في كتابي الجامع الا ما صح وتركت من الصحيح حتي لا يطول.

اسماعيلي از بخاري روايت كرده است كه بخاري گفت: در اين كتاب نياورده ام مگر حديث صحيح را و مقداري از احاديث صحيح را كه (در اينجا) نياورده ام بيشتر است (از آنچه آورده ام)... و ابراهيم بن معقل نسفي گفته است: از محمد بن اسماعيل(بخاري) شنيدم كه مي گفت: در اين كتاب جامع (صحيح بخاري) چيزي را وارد نكردم مگر آنچه كه صحيح بوده است و از احاديث صحيح نيز مقداري نياوردم تا كتاب طولاني نشود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج1، ص7، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة بيروت، 1379هـ.

و ابن حجر عسقلاني در كتاب «تغليق التعليق» نيز از قول «ابراهيم بن معقل» عين همين مطلب را آورده است:

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تغليق التعليق، ج5، ص420، تحقيق: سعيد عبد الرحمن موسي القزقي، ناشر: المكتب الإسلامي، دار عمار - بيروت، عمان - الأردن، الطبعة: الأولي، 1405هـ ق.

ذهبي نيز به اين مطالب اذعان دارد:

أخبرنا ابن الخلال أخبرنا الهمداني أخبرنا السلفي أخبرنا أبو عبد الله الرازي حدثنا عبدالله بن الوليد أخبرنا أحمد بن الحسن بن بندار أخبرنا أبو أحمد بن عدي سمعت الحسن بن الحسين البزاز سمعت إبراهيم بن معقل سمعت البخاري يقول ما أدخلت في هذا الكتاب إلا ما صح وتركت من الصحاح كي لا يطول الكتاب.

ابراهيم بن معقل گفت: شنيدم از محمد بن اسماعيل(بخاري) شنيدم كه مي گفت: در اين كتاب جامع( صحيح بخاري) چيزي را وارد نكردم مگر آنچه كه صحيح بوده است و از احاديث صحيح نيز مقداري را نياوردم تا كتاب طولاني نشود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج10، ص96 ـ 95؛ ج12، ص402، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

نووي نيز در مقدمه شر ح خود بر صحيح مسلم بر همين مطلب تاكيد كرده است:

فانهما لم يلتزما استيعاب الصحيح بل صح عنهما تصريحهما بأنهما لم يستوعباه وانما قصدا جمع جمل من الصحيح كما يقصد المصنف في الفقه جمع جملة من مسائله لا أنه يحصر جميع مسائله.

آن دو(بخاري ومسلم) ملتزم نشده اند كه تمام احاديث صحيح را آورده اند؛ بلكه صحت دارد از آن دو تصريح بر اينكه همه احاديث صحيح را جمع آوري نكرده و تنها قصد جمع آوري تعدادي از احاديث صحيح را داشته اند، همچنانكه مؤلف كتاب فقه جمع آوري تعدادي از مسائل فقه( ابوابي از فقه) را قصد مي كند نه اينكه تمام مسائل فقه را جمع كند.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج1، ص24، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

از ديگر نكاتي كه واضح و روشن مي كند كه بخاري در صدد جمع آوري تمام احاديث صحيح نبوده است، اين گفته ابن الصلاح در «علوم الحديث» مي باشد كه وي از بخاري نقل كرده است:

وقد قال البخاري أحفظ مائة ألف حديث صحيح ومائتي ألف حديث غير صحيح.

و بخاري گفته است: من صد هزار حديث صحيح و دويست هزار حديث غير صحيح از حفظ دارم.

الكردي الشهرزوري، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي643هـ)، مقدمة ابن الصلاح في علوم الحديث، ص23، تحقيق: تعليق وشرح وتخريج: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت- لبنان، الطبعة الأولي،1416هـ ق - 1995م، توضيحات: وبصدره مروياتنا عن أبي محمد نور الدين المكي.

ابن صلاح بعد از نقل اين سخن بخاري مي گويد:

وجملة ما في كتابه الصحيح سبعة آلاف ومائتان وخمسة وسبعون حديثا بالأحاديث المتكررة وقد قيل إنها بإسقاط المكررة أربعة آلاف حديث.

«... با اينكه تمام آنچه در صحيحش آورده است ـ آن هم با به حساب آوردن احاديث مكرر، 7275 (هفت هزار و دويست و هفتاد و پنج) حديث است، و بنابر نقلي با حذف احاديث مكرّر، تعداد آن، 4000 (چهار هزار) حديث مي باشد.»

الكردي الشهرزوري، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي643هـ)، مقدمة ابن الصلاح في علوم الحديث، ص23، تحقيق: تعليق وشرح وتخريج: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت- لبنان، الطبعة الأولي،1416هـ ق - 1995 م، توضيحات: وبصدره مروياتنا عن نور الدين المكي.

از ديگر شواهد و قرائني كه اين موضوع را ثابت مي كند، اين است كه حاكم نيشابوري كه از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است، در كتاب« المستدرك علي الصحيحين»، صدها حديث را آورده، ودر آنها تصريح نموده به اينكه بر اساس شرايط بخاري و مسلم و يا دست كم بر اساس شرط يكي از آن دو، اين احاديث صحيح هستند، و حال اين كه آن صدها احاديث در صحيح بخاري و مسلم يافت نمي شوند:

الحاكم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص57؛ ص59؛ ص61؛ ص62؛ ص65؛ ص68؛ ص73؛...،تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

ذهبي كه از علماي بزرگ اهل سنت است در اين باره مي گويد:

في المستدرك شيء كثير علي شرطهما وشيء كثير علي شرط أحدهما ولعل مجموع ذلك ثلث الكتاب.

در مستدرك (حاكم نيشابوري) احاديث زيادي است بنابر شرط آن دو ( بخاري و مسلم) و احاديث زيادي است بنابر شرط يكي ازآن دو( بخاري و مسلم)، و شايد مجموع آنها ثلث آن كتاب باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج17، ص175، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ملاحظه مي شود كه چگونه اين حديث شناس معروف اهل سنت تصريح دارد به اينكه در كتابي غير از صحيحين، احاديث فراواني وجود دارد كه صحيح هستند و در عين حال، بخاري و مسلم آنها را نياورده اند، پس اگر بر فرض كه بخاري و مسلم احاديث مربوط به حضرت مهدي را نياورده باشند، هرگز نمي تواند دليل و شاهدي براي صحيح نبودن اين احاديث قرار گيرد.

ابن صلاح نيز همين نكته (قرينه و شاهد) را در جواب ابن اخرم آورده است:

ثم إن أبا عبد الله بن الأخرم الحافظ قال قل ما يفوت البخاري ومسلما مما يثبت من الحديث يعني في كتابيهما ولقائل أن يقول ليس ذلك بالقليل فإن المستدرك علي الصحيحين للحاكم أبي عبد الله كتاب كبير يشتمل مما فاتهما علي شئ كثير.

ابو عبد الله ابن اخرم گفته است: روايت صحيح كمي است كه بخاري و مسلم آن را در كتابشان نياورده باشند، ولي بايد كسي به او بگويد: احاديث صحيحي كه در اين روايت نيامده است كم نيست، مستدرك علي الصحيحين ازحاكم ابو عبد الله نيشابوري؛ كتاب بزرگي است كه احاديث زيادي را كه در كتاب بخاري و مسلم نيامده است را دارد..

الكردي الشهرزوري، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي643هـ)، مقدمة ابن الصلاح في علوم الحديث، ص23- 22، تحقيق: تعليق وشرح وتخريج: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت- لبنان، الطبعة الأولي،1416هـ ق - 1995 م، توضيحات: وبصدره مروياتنا عن شيخنا أبي محمد محمد نور الدين المكي.

ابن صلاح چنين مي گويد:

ثم إن الزيادة في الصحيح علي ما في الكتابين يتلقاها طالبها مما اشتمل عليه أحد المصنفات المعتمدة المشتهرة لائمة الحديث كأبي داود السجستاني وأبي عيسي الترمذي وأبي عبد الرحمن النسائي وأبي بكر بن خزيمة وأبي الحسن الدارقطني وغيرهم منصوصا علي صحته فيها ولا يكفي في ذلك مجرد كونه موجودا في كتاب أبي داود وكتاب الترمذي وكتاب النسائي وسائر من جمع في كتابه بين الصحيح وغيره ويكفي مجرد كونه موجودا في كتب من اشترط منهم الصحيح فيما جمعه ككتاب بن خزيمة.

احاديث صحيح؛ افزون بر آنچه كه در دو كتاب بخاري و مسلم وجود دارد، جوينده احاديث صحيح مي تواند آن را در يكي از نوشته ها و مصنفات معتمد و مشهور امامان حديث از جمله ابو داوود سجستاني وابو عيسي ترمذي وابو عبد الرحمن نسائي وابو بكر بن خزيمة وابو حسن دارقطني وغير اينها كه تصريح دارند بر صحت آن احاديث، پيدا كند.

الكردي الشهرزوري، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي643هـ)، مقدمة ابن الصلاح في علوم الحديث، ص23 - 24، تحقيق: تعليق وشرح وتخريج: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت- لبنان، الطبعة الأولي،1416هـ ق - 1995م، توضيحات: وبصدره مروياتنا عن أبي محمد نور الدين المكي.

روشن شد كه حديث صحيح فقط حديثي نيست كه در صحيح بخاري و مسلم هست؛ بلكه تصحيح حديث و معتبر دانستن آن راههاي مختلفي دارد، كه يكي از آن راهها وجود آن حديث در اين دو كتاب است، ولي اين راه راه انحصاري نيست، همچنانكه سيوطي در تدريب الراوي به نقل از نواوي آورده است:

قال فما صححه ولم نجد فيه لغيره من المعتمدين تصحيحا ولا تضعيفا حكمنا بأنه حسن.

نواوي گفته: آنچه را كه حاكم نيشابوري صحيح بداند و از غير از او از معتمدين، تصحيح و تضعيفي در رابطه با ان ذكر نكرده باشد، ما حكم به صحيح بودن آن مي كنيم.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج1، ص107، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض.

پاسخ دوم:در احاديث صحيحين اشاره به حضرت مهدي عليه السلام شده است

درست است كه در صحيحين حديثي كه به صراحت اسم حضرت مهدي در آن ذكر شده باشد، نيامده است، ولي در صحيح بخاري يك حديث و در صحيح مسلم چند حديث آمده، كه با توجه به قرائن و شواهد، ترديدي وجود ندارد كه منظور از اين احاديث، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي باشد و جز اين، امكان تطبيقي ديگري، وجود ندارد:

در صيح بخاري؛ كتاب الانبياء؛ بَاب 50 (بَاب نُزُولِ عِيسَي بن مَرْيَمَ عَلَيْهِمَا السَّلَام) آمده است:

3265 حدثنا بن بُكَيْرٍ حدثنا اللَّيْثُ عن يُونُسَ عن بن شِهَابٍ عن نَافِعٍ مولي أبي قَتَادَةَ الْأَنْصَارِيِّ أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم كَيْفَ أَنْتُمْ إذا نَزَلَ بن مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ.

نافع مولاي ابو قتاده انصاري از ابو هريره نقل مي كند كه وي گفت كه رسول الله صلي الله عليه و اله فرمودند: شما چطور خواهيد بود زماني كه پسر مريم (حضرت عيسي) فرود آيد و در آن حال امام شما از خودتان باشد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1272، كتاب الانبياء؛ بَاب پنجاهم(بَاب نُزُولِ عِيسَي بن مَرْيَمَ عَلَيْهِمَا السَّلَام)؛ حديث 3265، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در صحيح مسلم نيز همين حديث آمده است وسندش، غير از دو نفر اول؛ همانند سند حديثي است كه بخاري آن را نقل كرده است:

مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص136، كِتَاب الْإِيمَانِ، باب 71 (باب نُزُولِ عِيسَي بن مَرْيَمَ حَاكِمًا بِشَرِيعَةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وسلم)؛ حديث155، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايت ديگري در اين زمينه فقط در صحيح مسلم آمده است:

156 حدثنا الْوَلِيدُ بن شُجَاعٍ وَهَارُونُ بن عبد اللَّهِ وَحَجَّاجُ بن الشَّاعِرِ قالوا حدثنا حَجَّاجٌ وهو بن مُحَمَّدٍ عن بن جُرَيْجٍ قال أخبرني أبو الزُّبَيْرِ أَنَّهُ سمع جَابِرَ بن عبد اللَّهِ يقول سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ علي الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إلي يَوْمِ الْقِيَامَةِ قال فَيَنْزِلُ عِيسَي بن مَرْيَمَ صلي الله عليه وسلم فيقول أَمِيرُهُمْ تَعَالَ صَلِّ لنا فيقول لَا إِنَّ بَعْضَكُمْ علي بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللَّهِ هذه الْأُمَّةَ.

ابو الزبير از جابر بن عبد الله انصاري شنيده است كه جابر مي گفت از رسول خدا صلي الله عليه واله شنيدم كه مي فرمود: پيوسته گروهي از امت من تا روز قيامت بر حق مي جنگند، فرمود: پس عيسي بن مريم فرود مي آيد، پس امير آنها به حضرت عيسي عليه السلام مي گويد بيا و براي ما نماز بخوان، حضرت عيسي عليه السلام مي گويد: نه؛ بعضي از شما (مسلمانان) براي بضي ديگر امير و حاكم هستيد؛ به جهت گرامي داشتن خداوند متعال اين امت را (مسلمانان را).

مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص136، كِتَاب الْإِيمَانِ، باب 71 (باب نُزُولِ عِيسَي بن مَرْيَمَ حَاكِمًا بِشَرِيعَةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وسلم)؛ حديث156، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

اين دو حديث كه متن آنها نقل شد تصريح دارند به اينكه در هنگام نزول حضرت عيسي علي نبينا و اله و عليه السلام، امام مسلمانان از خودشان خواهد بود؛ كنايه از اينكه حضرت عيسي علي نبينا و اله و عليه السلام امام مسلمانان نخواهد شد؛ بلكه امام مسلمانان از خودشان است، حال اين پرسش پيش مي آيد كه اين امامي كه در اين دو حديث بدان اشاره شد و اسمي از او به ميان نيامده، چه كسي است؟

جواب اين پرسش را مي توان به راحتي از رواياتي كه همين مضمون را نقل كرده اند ولي تصريح به نام آن حاكم و امام مسلمانان دارند؛ به دست آورد و از اين راه مي توان به راحتي فهميد كه مقصود از امام در آن دو حديثي كه در صحيح بخاري و مسلم آمده؛ چه كسي است؟

در كتاب «المنار المنيف» از مسند ابو اسامه نقل شده است:

وقال الحارث بن أبي أسامة في مسنده حدثنا إسماعيل بن عبد الكريم حدثنا إبراهيم بن عقيل عن أبيه عن وهب بن منبه عن جابر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ينزل عيسي بن مريم فيقول أميرهم المهدي تعال صل بنا فيقول لا إن بعضهم أمير بعض تكرمة الله لهذه الأمة وهذا إسناد جيد.

حارث بن ابي اسامة در مسندش از جابر بن عبد الله انصاري روايتي را آورده است كه جابر گفت: رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: عيسي بن مريم فرود مي آيد، پس امير آنها حضرت مهدي عليه السلام به حضرت عيسي عليه السلام مي گويد بيا و براي ما نماز بخوان، حضرت عيسي عليه السلام مي گويد: نه؛ بعضي از شما( مسلمانان) براي بعضي ديگر امير و حاكم هستيد؛ به به جهت گرامي داشتن خداوند متعال اين امت را(مسلمانان را).

سند اين روايت «جيد» است.

الحنبلي الدمشقي، أبو عبد الله محمد بن أبي بكر(متوفاي 751 هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج1، ص147، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعةالثانية، 1403 هـ.

بررسي سندي اين حديث:

1. الحارث ابن أبي أسامة:

ذهبي وي را «الحافظ الصدوق» دانسته است:

الحارث بن محمد ابن أبي أسامة واسم أبي أسامة داهر الحافظ الصدوق العالم مسند العراق... صاحب المسند المشهور.

الحارث بن محمد ابن ابي اسامة و اسم ابو اسامه، داهراست، حافظو راستگو و عالم مسند نويس عراق و صاحب مسند مشهور است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، سير أعلام النبلاء، ج13، ص388، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

2. اسماعيل بن عبد الكريم:

ذهبي در كتاب« الكاشف» آورده است:

392 إسماعيل بن عبد الكريم بن معقل... قال النسائي ليس به بأس.

اسماعيل بن عبد الكريم بن معقل... نسائي گفته است كه هيچ اشكالي در او نيست.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، الكاشف ج1، ص385، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلاني وي را « صدوق» دانسته است:

464 إسماعيل بن عبد الكريم بن معقل بن منبه بالموحدة أبو هشام الصنعاني صدوق من التاسعة د فق.

اسماعيل بن عبد الكريم بن معقل بن منبه ابوهسام صنعاني، صدوق(راستگو) از طبقه نهم است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص452، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

3. إبراهيم بن عقيل:

ذهبي در« الكاشف» آورده است:

177 إبراهيم بن عقيل اليماني... وثق.

ابراهيم بن عقيل بن معقل يمني... توثيق شده است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص219، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلاني وي را «صدوق» دانسته است:

218 إبراهيم بن عقيل بن معقل الصنعاني صدوق من الثامنة.

ابراهيم بن عقيل بن معقل صنعاني صدوق(راستگو) از طبقه هشتم است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص92، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

4. ابيه (عقيل بن معقل):

ذهبي گفته است كه احمد بن حنبل وي را موثق دانسته است:

3859 عقيل بن معقل...وثقه أحمد وقال كان قد قرأ التوراة والإنجيل والقرآن.

عقيل بن معقل... احمدبن حنبل وي را ثقه دانسته است و گفته است كه توراة و انجيل و قرآن را خوانده است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص31 ج1، ص219، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلاني وي را «صدوق» دانسته است:

4664 عقيل بن معقل بن منبه اليماني بن أخي وهب صدوق من السابعة.

عقيل بن معقل بن منبه يمني، پسر برادر وهب صدوق(راستگو) از طبقه هفتم است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص396، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

5. وهب بن منبه:

ذهبي در« الكاشف» وي را صدوق دانسته است:

6116 وهب بن منبه الصنعاني أخو همام... صدوق صاحب كتب.

وهب بن منبه الصنعاني برادر همام... راستگو و صاحب كتابها است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص358. تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلاني وي را ثقه دانسته است:

7485 وهب بن منبه بن كامل اليماني أبو عبد الله الأبناوي... ثقة من الثالثة.

وهب بن منبه بن كامل يمني ابو عبد الله ابناوي...ثقه است از طبقه سوم است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص585، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.علي بن عابس.

ناصر الدين الباني نيز اين حديث را تصحيح كرده است:

الألباني، محمد ناصر الدين، السلسلة الصحيحة: ج5، ص276،ح2236، الناشر: مكتبة المعارف ـ الرياض.

با توجه به تصريح اين حديثي كه بررسي سندي شد، معلوم مي گردد كه منظور از اميري كه در دو حديث منقول از صحيح بخاري و مسلم ذكر شد همان حضرت مهدي عليه السلام است و به همين سبب است كه ابن حجر عسقلاني درشرح خود(فتح الباري) در ذيل حديثي كه از بخاري ذكر شده بود، از ابو الحسن آبري در مناقب الشافعي نقل كرده كه:

«تواترت الاخبار بأن المهدي من هذه الامة و ان عيسي يصلي خلفه.»

احاديث متواترند بر اينكه مهدي از اين امت است و عيسي پشت سر وي نماز مي خواند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج6، ص494، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

در صحيح مسلم سه روايت ديگر وجود دارد كه مضمون هر سه يكي است و در آنها يك ويژگي از حضرت مهدي عليه السلام السلام بيان شده است، ولي به نام حضرت مهدي عليه السلام تصريح نشده است كه در اينجا يكي از آن سه روايت را مي آويم:

2913 حدثنا زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَعَلِيُّ بن حُجْرٍ واللفظ لِزُهَيْرٍ قالا حدثنا إسماعيل بن إبراهيم عن الْجُرَيْرِيِّ عن أبي نَضْرَةَ قال كنا عِنْدَ جَابِرِ بن عبد اللَّهِ... قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَكُونُ في آخِرِ أُمَّتِي خَلِيفَةٌ يَحْثِي الْمَالَ حَثْيًا لَا يَعُدُّهُ عَدَدًا.

از ابو نضره روايت است كه گفته است در نزد جابربن عبدالله انصاري بوديم... جابر گفت كه رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: در زمان آخر امت من خليفه اي مي باشد كه مي دهد اموال را به طوري كه شمردني نيست.

مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4،ص 2234و ص2235، ح2913و2214، كتاب الْفِتَنِ وَأَشْرَاطِ السَّاعَةِ، بَاب لَا تَقُومُ السَّاعَةُ...، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

در اين احاديث گرچه اسمي از حضرت مهدي عليه السلام به ميان نيامده است، ولي در روايات ديگري همين ويژگي با صراحت به آن حضرت نسبت داده شده است كه بيانگر آن است كه اين سه حديث نيز، گوياي همين مطلب است مثل روايتي كه ترمذي آن را آورده و سند آن را حسن دانسته است:

2232 حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ قَال سمعت زَيْدًا الْعَمِّيَّ قَال سمعت أَبَا الصِّدِّيقِ النَّاجِيَّ يحدث عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قال خَشِينَا أَنْ يَكُونَ بَعْدَ نَبِيِّنَا حَدَثٌ فَسَأَلْنَا نَبِيَّ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فقال إِنَّ في أُمَّتِي الْمَهْدِيَّ يَخْرُجُ يَعِيشُ خَمْسًا أو سَبْعًا أو تِسْعًا زَيْدٌ الشَّاكُّ قال قُلْنَا وما ذَاكَ قال سِنِينَ قال فَيَجِيءُ إليه رَجُلٌ فيقول يا مَهْدِيُّ أَعْطِنِي أَعْطِنِي قال فَيَحْثِي له في ثَوْبِهِ ما اسْتَطَاعَ أَنْ يَحْمِلَهُ قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ.

از ابوسعيد خدري روايت است كه گفت: ترسيديم كه بعد از پيامبر ما صلي الله عليه و اله حادثه اي رخ دهد، پس ما از پيامبر خدا صلي الله عليه و اله پرسيديم، پس فرمود: در امت من مهدي خروج مي كند؛ پنج يا هفت يا نه سال زندگي مي كند، ترديد از زيد(راوي) است، ابو سعيد مي گويد: گفتيم چه چيز است آن؟ فرمود: مردي مي آيد و مي گويد: (مردي مي آيد و مي گويد: اي مهدي چيزي به من بده، به دامنش مي ريزد آن قدري كه بتواند ببرد).ترمذي مي گويد اين حديث حسن است.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص506، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

از دانشمندان بزرگ وهابي معاصر؛ عبد المحسن العماد ـ قائم مقام دانشگاه مدينه منوره ـ در مجله «رسالة الثقلين» شماره 25، سال هفتم مي گويد:

فهذا الحديثان الواردان في الصحيحين و إن لم يكن فيها التصريح بلفظ المهدي تدل علي صفات رجل صالح يؤم المسلمين.

اين دو روايتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده، اگر چه در آن نام مهدي نيامده، ولي دلالت مي كند بر مرد صالحي كه پيش نماز مسلمين خواهد شد.

پس با توجه به اين توضيحاتي كه ذكر شد، روشن است كه هرچند در صحيحين، تصريحي به نام حضرت مهدي عليه السلام نشده است ولي شواهد و قرايني كه ذكر شد معلوم كرد كه اين چند حديث كه در صحيح بخاري و مسلم آمده است، مثل احاديث صريح هستند و از آنها مي توان عقيده مهدويت را ثابت كرد.

پاسخ سوم:مهدويت در صحيح مسلم به صورت صريح بوده و تحريف شده است !

برخي از علماي اهل سنت در كتابهاي خودشان، حديثي را از صحيح مسلم نقل مي كنند كه در اين حديث، از حضرت مهدي عليه السلام با صراحت اسم برده شده و وي را از فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها دانسته است، ولي اكنون در صحيح مسلم هيچ اثري از آن حديث نيست!

براي روشن شدن مطلب، عين حديث و عبارات چند نفر از علماي اهل سنت ـ كه دو نفر از آنان از شهرت خوبي در نزد اهل سنت برخوردارند ـ را در اينجا مي آوريم:

1. ابن حجر هيثمي است؛ در كتابش آورده است:

وسيأتي في الفصل الثاني جملة مستكثرة من الأحاديث المبشرة به، ومن ذلك ما أخرجه مسلم وأبو داود والنسائي وابن ماجة والبيهقي وآخرون ( المهدي من عترتي من ولد فاطمة )

در فصل دوم احاديث زيادي كه بشارت دهنده به حضرت مهدي عليه السلام هستند را مي آوريمو از آن احاديث، حديثي است كه آن را مسلم و ابو داوود و ابن ماجه و بيهقي و ديگران آورده اند: (مهدي از خاندان من از فرزندان فاطمه است.)

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص472، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.

2. متقي هندي در كتابش كنز العمال:

38662 - المهدي من عترتي من ولد فاطمة. (د، م - عن أم سلمة ).

مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه است. ( ابو داوود و مسلم از ام سلمه نقل كرده اند).

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج14، ص118، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

همان طور كه خود متقي هندي در مقدمه كتابش گفته: منظور از (د) ابوداود و منظور از (م) صحيح مسلم است.

وهذه رموزه ( خ ) للبخاري ( م ) لمسلم ( ق ) لهما ( د ) لأبي داود

رموز اين كتاب: (خ) براي بخاري؛ (م) براي مسلم؛ (ق) روايتي كه بخاري و مسلم نقل كرده اند؛ (د) روايتي كه ابوداود نقل كرده است.

كنز العمال، ج1، ص15

3. محمد علي صبان در كتابش « اسعاف الراغبين» چنين آورده است:

اخرج مسلم و ابوداود و النسائي و ابن ماجه والبيهقي و آخرون «المهدي من عترتي من ولد فاطمة».

مسلم و ابوداوود و نسائي و ابن ماجه و بيهقي و ديگران روايت كرده اند كه مهدي از عترت من ( رسول خدا صلي الله عليه و اله ) از فرزندان فاطمه سلام الله عليها است.

الصبان، محمدعلي( متوفاي 1303 )، اسعاف الراغبين، ج2، ص28.

4. حمزاوي مالكي در كتاب مشارق الانوار مي نويسد:

ففي مسلم و ابي داود و النسائي و ابن ماجه والبيهقي و آخرين «المهدي من عترتي من ولد فاطمة».

در كتابهاي مسلم و ابوداوود و نسائي و ابن ماجه و بيهقي و ديگران آمده كه مهدي از عترت من ( رسول خدا صلي الله عليه و اله ) از فرزندان فاطمه سلام الله عليها است.

حمزاوي مالكي ( متوفاي 1303 )، مشارق الانوار، ص112

با اين نقل هايي كه شد مي توان به راحتي ثابت كرد كه تصريح به نام حضرت مهدي دست كم، در صحيح مسلم وجود داشته است، كه عده اي از علماي اهل سنت، آن را با صراحت از مسلم نقل كرده اند، البته واضح و روشن است كه كسي نمي تواند ادعا كند كه اين علماي اهل سنت در ارجاع دادن دچار اشتباه شده اند، زيرا احتمال اشتباه در يك نفر ممكن است، اما در بيش از يك نفر احتمال آن بسيار كم است.

شبهه چهارم: (اعتقاد به مهدويت؛ آثار منفي را به دنبال دارد):

شبهه بعدي رشيد رضا اين است كه: فكر و انديشه مهدويت در جهان اسلام، تبعات و آثار منفي فراواني را بر جاي گذاشته است كه باعث اختلاف و كشتارهايي در جامعه اسلامي شده است:

وَقَدْ كَانَتْ أَكْبَرَ مَثَارَاتِ الْفَسَادِ وَالْفِتَنِ فِي الشُّعُوبِ الْإِسْلَامِيَّةِ؛ إِذْ تَصَدَّي كَثِيرٌ مِنْ مُحِبِّي الْمُلْكِ وَالسُّلْطَانِ، وَمِنْ أَدْعِيَاءِ الْوِلَايَةِ وَأَوْلِيَاءِ الشَّيْطَانِ، لِدَعْوَي الْمَهْدَوِيَّةِ فِي الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَتَأْيِيدِ دَعْوَاهُمْ بِالْقِتَالِ وَالْحَرْبِ، وَبِالْبِدَعِ وَالْإِفْسَادِ فِي الْأَرْضِ حَتَّي خَرَجَ أُلُوفُ الْأُلُوفِ عَنْ هِدَايَةِ السُّنَّةِ النَّبَوِيَّةِ، وَمَرَقَ بَعْضُهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...

عقيده مهدويت، يكي از بزرگترين عوامل و انگيزه هاي فساد و فتنه ها در امت اسلامي است؛ زيرا بسياري از دوستداران سلطنت و پادشاهي و اولياء شيطان، مدعي مهدويت مي شوند و براي تأييد ادعاي خود به جنگ و كشتار و بدعت و فساد در زمين متوسل مي شوند تا اينكه هزران هزار نفر از هدايت سنت نبوي خارج مي شوند و بعضي از آنها از دين خارج مي شوند همچنانكه تير از كمان خارج مي شود.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج9، ص416، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

همچنين وي شكايت مي كند كه چرا مسلمانان با اعتقاد به مهدويت، به جاي حركت به سوي انجام تكاليف اجتماعي خود مثل ايجاد عدل و داد و... انجام همه آن وظائف را موكول به ظهور حضرت مهدي مي نمايند وي در اين باره آورده است:

وَالْمُسْلِمُونَ لَا يَزَالُونَ يَتَّكِلُونَ عَلَي ظُهُورِ الْمَهْدِيِّ، وَيَزْعُمُ دَهْمَاؤُهُمْ أَنَّهُ سَيَنْقُضُ لَهُمْ سُنَنَ اللهِ تَعَالَي أَوْ يُبَدِّلُهَا تَبْدِيلًا، وَهُمْ يَتْلُونَ قَوْلَهُ تَعَالَي: فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَحْوِيلًا. فاطر: 43

و مسلمانان؛ پيوسته، تكيه بر ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) مي نمايند و گمان مي كنند كه مهدي براي آنها سنت هاي الهي را تغيير مي دهد، با اينكه آنها اين آيه شريفه را تلاوت مي كنند:

آيا آنها چيزي جز سنّت پيشينيان و(عذابهاي دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براي سنّت خدا تبديل نخواهي يافت، و هرگز براي سنّت الهي تغييري نمي يابي .

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج9، ص416، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

پاسخ:سوء استفاده از يك عقيده ، دليل بر بطلان آن نيست !

در پاسخ به اين شبهه، مي گوييم كه: اعتقاد به مهدويت، يك اعتقاد اصيل اسلامي است كه احاديث متواتر بر آن دلالت دارند، پس يك انديشه صحيح اسلامي است، و هميشه عده اي معدود در جامعه بوده اند كه از هر انديشه صحيح اسلامي سوء استفاده مي كردند، و با آنها مبارزه مي شده است و هيچگاه به جهت سوء استفاده عده اي قليل از يك اعتقاد صحيح اسلامي، منكر اصل آن اعتقاد صحيح اسلامي نمي شدند؛ براي همين ما مي بينيم كه بسياري از بزرگان شيعه، در عين قبول داشتن اعتقاد مهدويت، با سوء استفاده از آن و با فكرهاي غلط در رابطه با انتظار؛ به مقابله برخاسته اند و با كژانديشي هايي در اين زمينه مبارزه كرده اند:

مرحوم شهيد مطهري ـ رحمة الله عليه ـ با تقسيم انتظار به دو قسمت سازنده و ويرانگر، به نكوهش انتظار ويرانگر پرداخته اند كه خلاصه اي از گفتار ايشان در اينجا مي آيد:

اين كه بعد از آنكه دنيا پر از ظلم و جور شد، عدل كلي پيدا مي شود، مسأله اي را به وجود آورده است و آن اينكه بعضي از افراد با اتكا به همين مطلب، با هر اصلاحي مخالفند و مي گويند: دنيا پر از ظلم و جور شود تا پس از از آن انقلاب شود و عدل وداد صورت بشود.

مطهري، مرتضي(مستشهد 1358ش)، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ناشر: انتشارات صدرا ـ تهران، 1379ش.

و اگر اين سخن رشيد رضا دليل بطلان مهدويت باشد ، دليل بطلان نبوت و توحيد نيز خواهد بود ، زيرا افرادي هستند كه از عقيده نبوت سوء استفاده كردند ، و خود را نبي معرفي كردند ، و همچنين گروه ديگري از اعتقاد به خدا سوء استفاده كرده و خود را خدا معرفي كردند !

شبهه پنجم: خرافي بودن عقيده مهدويت:

يكي ديگر از شبهاتي كه رشيد رضا آورده است، خرافي بودن عقيده مهدويت باشد، وي در اين زمينه، عبارت كوتاهي دارد:

وَلِلشِّيعَةِ فِيهَا خُرَافَاتٌ مُخَالِفَةٌ لِأُصُولِ الدِّينِ لَا نَسْتَحْسِنُ نَشْرَهَا فِي هَذَا التَّفْسِير.

براي شيعه در اين عقيده مهدويت خرافاتي است كه مخالف با اصول دين است كه آوردن آن در اين تفسير نيكو نيست.

محمد رشيد بن علي رضا بن محمد (متوفاي 1354هـ)، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، ج10، ص342، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

پاسخ:بر فرض خرافي بودن بخشي از جزئيات اين عقيده ، آيا بايد اصل آن را منكر شد؟!

در اينجا ما نيز يك پاسخ اجمالي مي دهيم و پاسخ تفصيلي از اين شبهه در قسمت بعدي كه پاسخ به شبهات احمد امين مصري است، موكول مي كنيم كه تأكيد بيشتري بر اين شبهه نموده است، و اين پاسخ اجمالي اين است كه :

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اعتقاد به مهدويت، از اعتقادات اختصاصي شيعيان نيست؛ بلكه يك اعتقاد عمومي است و تمام مسلمانان بر آن اتفاق دارند و روايات متواتر فريقين نيز آن را تأييد مي كند. آيا چنين مسأله مي تواند يك مسأله خرافي باشد؟

شبهات احمد امين مصري:

احمد امين نيز چند شبهه از شبهات رشيد رضا را تكرار كرده است كه عبارتند از: ا. منحصر بودن احاديث مهدويت به شيعه (ادعاي شيعي بودن عقيده مهدويت)؛ 2. نقل نشدن احاديث حضرت مهدي در صحيح بخاري و مسلم؛ 3. آثار و عوارض منفي اعتقاد به مهدويت، كه پاسخ همه اينها داده شد. 4. خرافي بودن عقيده مهدويت.

پاسخ به شبهات اي شخص، همان پاسخ به شبهات رشيد رضا مي باشد؛ اما چونكه ـ همانطور كه قبلا نيز اشاره شد ـ احمد امين، از بين اين شبهات، بر شبهه خرافي بودن عقيده مهدويت، بيشتر تأكيد ورزيده است، پاسخ تفصيلي از اين شبهه در اينجا آورده مي شود.

شبهه اول: خرافه بودن مساله مهدويت

نخست عين كلمات وي را در اين باره مي آوريم، وي در اينجا چند گفتار را آورده است كه هركدام به طور جداگانه جواب داده مي شود.

حديث المهدي هذا حديث خرافة وقد ترتب عليه نتائج خطيرة في حياة المسلمين.

حديث مهدي، حديث خرافي است و بر آن، نتايج خطرناكي در زندگي مسلمانان مترتب است.

امين مصري ، احمد( متوفاي 1954م)، ضحي الاسلام ، ج3، ص243، مكتبة الاسرة، مصر،1999م.

احمد امين، درجايي ديگر، اخبار و احاديث حضرت مهدي عليه السلام را نوعي از خبر دادن از غيب مي داند و سپس به طور كلي وجود هر نوع اخبار غيبي در احاديث را منكر مي شود:

فامتلأت عقول الناس بأحاديث تروي وقصص تقص ونشأ باب كبير في كتب المسلمين اسمه الملاحم فيه أخبار الوقائع من كل لون فأخبار العرب والروم وأخبار في قتال الترك.

عقلهاي مردم پرشد از احاديث و قصه هايي و در كتابهاي مسلمانان، باب بزرگي پيدا شد كه اسم آن « مسائل غيبي» بود و در آن خبرهاي حوادث آينده از هر رنگ پيدا مي شد، مثل خبرهاي عرب و روم وخبرهايي در كشتار ترك.

امين مصري ، احمد (متوفاي 1954م)، ضحي الاسلام ، ج3، ص244، مكتبة الاسرة، مصر،1999م.

پاسخ عبد المحسن العباد به اين گفته احمد امين:

عبد المحسن بن حمد العباد به اين شبهه احمد امين پاسخ داده است و آن را در مجله اي كه مدير آن، مفتي اعظم سابق عربستان (بن باز) بوده است، جواب داده است و جواب وي در اين مورد براي هر شنونده با انصافي كافي است:

هذا القول فيه زيادة في الهلكة لما فيه من استنكار هذا الباب الذي اشتملت عليه دواوين السنة النبوية وهو باب الملاحم وما يندرج تحته من أحاديث عن أخبار بمغيبات وكثير من أحاديث هذا الباب موجودة في الصحيحين وفي غيرها.

در اين گفته احمد امين، زياده روي در به هلاكت افكندن گوينده است؛ زيرا در آن انكار بابي است كه بر آن مطالب سنت نبوي مشتمل است و آن مسائل و اخبار غيبي است و بيشتر احاديث اين باب در صحيحين موجود است.

العباد، عبد المحسن بن حمد، «الرد علي من كذّب با لاحاديث الصحيحة الوارده في المهدي»، مجلة الجامعة الإسلامية - المدينة المنورة، العدد 45، قسمت 17، 1400هـ ق.

شبهه دوم : وجود آثار منفي براي اعتقاد به مهدويت:

وي در ادامه با شمردن برخي از آثار منفي كه به گمان وي براي احاديث مهدويت به وجود آمده است، مي نويسد:

وجعلت هذه الأشياء كلها أحاديث بعضها نسبوه إلي النبي صلي اللّه عليه وسلم وبعضها إلي أئمة أهل البيت وبعضها إلي كعب الأحبار ووهب بن منبه وهكذا وكان لكل ذلك أثر سيئ في تضليل عقول الناس وخضوعهم للأوهام... وهذا كله من جراء نظرية خرافية هي نظرية المهدية وهي نظرية لا تتفق وسنة اللّه في خلقه ولا تتفق والعقل الصحيح"انتهي.

و براي همه اين اخبار غيبي، احاديثي جعل شد و بعضي از آن احاديث را به نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و اله و بعضي ديگر را به امامان اهل بيت عليهم السلام نسبت دادند و بعضي ديگر را به كعب الاحبار و وهب بن منبه ـ كه غير مسلمان بودند و بعدا مسلمان شدندـ نسبت دادند و براي هر كدام از آنها اثر بدي در گمراه كردن عقلهاي مردن و پناه بردن آنها به اوهام و خيال پردازي بود...و نظريه خرافي مهدويت، نظريه اي است كه با سنت خداوند و با عقل صحيح نمي سازد.

امين مصري ، احمد( متوفاي 1954م)، ضحي الاسلام ، ج3، ص244، مكتبة الاسرة، مصر،1999م.

پاسخ عبد المحسن العباد به اين گفته احمد امين:

وي ‌مي‌نويسد:

يجاب عنه بأن مثل ذلك لا يصلح أن يطلق عليه نظرية لأنه من الأمور الغيبية التي هي ليست محلا للرأي والنظر وإنما يتوقف قبول ذلك علي صحة الحديث به عن رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم وقد صاحت الأحاديث بخروج المهدي في آخر الزمان والعقل السليم لا يختلف مع النقل الصحيح بل يتفق معه إذ أن العقل تابع للنقل وهو معه كالعامي المقلد مع العالم المجتهد كما قال ذلك بعض العلماء وخروج المهدي في آخر الزمان متفق مع سنة اللّه في خلقه فإن سنة اللّه تعالي أن الحق في صراع دائما مع الباطل واللّه تعالي يهيئ لهذا الدين في كل زمان من يقوم بنصرته ولا تخلو الأرض في أي وقت من قائم للّه بحجته والمهدي فرد من أمة محمد صلي اللّه عليه وسلم ينصر الله به دينه في الزمن الذي يخرج فيه الدجال وينزل فيه عيسي بن مريم عليه الصلاة والسلام من السماء كما صحت الأخبار بذلك عن الذي لا ينطق عن الهوي صلي اللّه عليه وسلم.

جواب داده مي شود به اينكه: اطلاق نظريه چنين ادعائي اصلا صحيح نيست؛ زيرا اين گفته از امور غيبيه است كه نمي توان بر آن رأي و نظر گفت؛ زيرا قبول عقيده مهدويت متوقف است بر صحيح بودن حديث در باره آن از رسول اكرم صلي الله عليه و اله و احاديث نيز فرياد مي زنند بر خروج مهدي عليه السلام السلام در آخر الزمان و عقل سليم نيز هرگز با نقل صحيح اختلافي ندارد، بلكه با آن با آن همراه و متفق است؛ زيرا عقل تابع نقل است، و همراهي عقل با نقل، مثل تقليد عوام مردم با مجتهد مي باشد؛ همچنانكه بعضي از علما اين را گفته اند.

و خروج مهدي در آخر الزمان با سنت خداوند نيز متفق است، زيرا (در سنت خداوند) حق، دائما با باطل، در جنگ است و خداوند متعال هميشه براي ياري اين دين، كسي را آماده كرده است و زمين هيچ گاه خالي از حجت الهي نيست و مهدي عليه السلام السلام فردي از امت پيامبر صلي الله عليه و اله است كه خداوند به سبب او دينش را در زماني كه دجال خروج مي كند و حضرت عيسي از آسمان نزول مي كند، همچنانكه روايات؛ از كسي كه ار روي هوي و هوس سخن نمي گويد( پيامبر صلي الله عليه و اله) بر صحت اين مطلب گواهي مي دهند.

العباد، عبد المحسن بن حمد، «الرد علي من كذّب با لاحاديث الصحيحة الوارده في المهدي»، مجلة الجامعة الإسلامية - المدينة المنورة، العدد 45، قسمت 17، 1400هـ ق.

شبهه محمد فريد وجدي:

در متون روايات مهدويت مطالبي است كه از يقين به جعلي بودن اصل مهدويت مي‌كنيم

وي پس از نقل احاديث مهدي منتظر مي گويد:

والناظرون فيها من أولي البصائر لا يجدون في صدورهم حرجا من تنزيه رسول الله صلي الله عليه وسلم من قولها. فإن فيها من الغلو والخبط في التواريخ والاغراق في المبالغة والجهل بأمور الناس والبعد عن سنن الله المعروفة ما يشعر المطالع لأول وهلة أنها أحاديث موضوعة تعمد وضعها رجال من أهل الزيغ أو المتشايعين لبعض أهل الدعوة من طلبة الخلافة في بلاد العرب أو المغرب.

كساني كه با چشم بصيرت به اين احاديث بنگرد، ترديد نمي كنند كه بايد ساحت رسول خدا صلي الله عليه و اله از آن منزه كنند؛ زيرا اين روايات سرشار از غلو، اشتباهات تاريخي، اغراق، مبالغه و ناداني به امور مردم بوده و از سنت هاي مشهور خداوند دور است، كسي كه در آن ها مطالعه كند، در همان لحظه اول مي فهمد كه همه آن ها رواياتي است ساختگي كه عمدا توسط اهل گمراهي و برخي از پيروان طالبان خلافت در سرزمين هاي عربي و غربي ساخته شده است.

فريد وجدي، محمد، دائرة معارف القرن العشرين، ج10، ص480 ـ 481، الناشر: تصوير دار المعرفة، الطبعة الثالثة، 1971م.

پاسخ:

در واقع اين شبهه، يك مغالطه بسيار ساده است كه از فرق نگذاشتن بين اشياي متشابه به وجود مي آيد؛ ترديدي نيست كه ممكن است در روايات مهدويت، به ويژه آن ها كه از طريق غير اهل البيت عليهم السلام نقل شده اند، اشكالاتي وجود داشته باشد؛ اما اين دليل نمي شود كه اصل اعتقاد به مهدويت كه با روايات متواتر اسلامي ثابت شده، به خاطر اين روايات ضعيف زير سؤال برود.

و نيز ترديدي نيست كه روايات ضعيف و مخالف با عقل در همه ابواب و مسائل اعتقادي، مثل توحيد، نبوت، معاد و... به وفور يافت مي شود؛ مثل رواياتي كه در بخاري، مسلم و ديگر صحاح سته اهل سنت مبني بر جسمانيت خداوند وجود دارد و ثابت مي كند كه خداوند: دست، پنج انگشت، پا، كمر، صورت و... دارد، مانند ماه شب چهارده مي درخشد، سوار بر حيوانات مي شود و...

آيا كسي مي تواند ادعا كند كه چون چنين رواياتي در باره خداوند وجود دارد و با عقل و منطق و قرآن ناسازگار است؛ پس بايد اصل وجود خداوند را منكر شويم؟

در واقع اگر كسي بخواهد مانند او مغالطه كند مي تواند بگويد: «با اولين نظر در روايات توحيد، خرافات فراواني ديده مي شود؛ پس مساله توحيد خرافه است !!»

عقيده به مهدويت و ظهور منجي آخر الزمان، از اعتقادات مشترك تمام مسلمانان و بلكه از اعتقادات مشترك تمام اديان آسماني است، آيات قرآن كريم و روايات متواتر آن را ثابت مي كند، حال اگر روايت و يا رواياتي وجود دارد كه از آن بوي غلو، اغراق، مبالغه، جهل و... استشمام مي شود، وظيفه علما و بزرگان دين است كه آن روايات را رد و روايات صحيح و خالي از اشكال را براي مردم بخوانند، نه اين كه به محض ديدن يك يا چند روايت ضعيف و داراي اشكال، اصل اعتقاد به مهدويت را منكر شوند.

افزون بر افراد پيش گفته كه در مسئله مهدويت خدشه كرده‌ و با جبهه گيريعلماي اهل سنت در دفاع از مهدويت مواجه شده‌اند، افراد ديگري نيز همچون «سعد محمد حسن» در كتاب «المهديه في الاسلام» و «عبدالله محمود» در كتاب « لا مهدي ينتظر بعد الرسول خبر البشر» نيز حرفهاي منكران قبل از خود را تكرار كرده‌اند كه پاسخهاي علماي اهل سنت كه در همين مقاله ارائه شد، براي ردّ آنان كافي است.

دسته بندي روايات مهدويت در منابع اهل سنت:

در اينجا مناسب است كه به چند دسته از روايت در كتاب هاي اهل سنت در باره مهدويت اشاره كنيم:

دسته اول: احاديثي كه حضرت مهدي عليه السلام را همنام پيامبر مي داند:

ترمذي در سنن خود آورده است:

حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتي يَلِيَ. قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ

عبد الله بن مسعود روايت مي كند كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: مردي از اهل بيت من كه اسم او اسم من است؛ حكومت را به دست مي گيرد، ابو صالح از ابو هريره روايت كرده است كه اگر از دنيا يك روز هم باقي نماند، خداوند آن روز آنقدر طولاني مي كند تا اينكه مردي از اهل بيت من حكومت را به دست مي گيرد، ابو عيسي (ترمذي صاحب سنن) مي گويد: اين حديث حسن صحيح است.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص505، حديث 2231تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

دسته دوم: احاديثي كه نزول حضرت عيسي را در زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام بيان مي كند:

در صحيح مسلم آمده است:

156 حدثنا الْوَلِيدُ بن شُجَاعٍ وَهَارُونُ بن عبد اللَّهِ وَحَجَّاجُ بن الشَّاعِرِ قالوا حدثنا حَجَّاجٌ وهو بن مُحَمَّدٍ عن بن جُرَيْجٍ قال أخبرني أبو الزُّبَيْرِ أَنَّهُ سمع جَابِرَ بن عبد اللَّهِ يقول سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ علي الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إلي يَوْمِ الْقِيَامَةِ قال فَيَنْزِلُ عِيسَي بن مَرْيَمَ صلي الله عليه وسلم فيقول أَمِيرُهُمْ تَعَالَ صَلِّ لنا فيقول لَا إِنَّ بَعْضَكُمْ علي بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللَّهِ هذه الْأُمَّةَ

ابو الزبير گفت كه از جابر بن عبدالله انصاري شنيدم كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند: پيوسته عده اي از امت من برحق مي جنگند تا روز قيامت، پس حضرت عيسي فرود مي آيد، پس به فرمانرواي ( امام) مسلمانان مي گويد كه جلو بايست اي روح الله و براي ما نماز بخوان (امام جماعت باش) ولي حضرت عيسي مي فرمايد بعضي از شما در اين امت فرمانراوايان بعض ديگر هستيد به جهت گرامي داشتن خداوند اين امت را.

مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص137، كِتَاب الْإِيمَانِ، بَاب نُزُولِ عِيسَي بن مَرْيَمَ حَاكِمًا بِشَرِيعَةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ(ص)، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

مقدسي شافعي در كتاب عقد الدرر، اين حديث را در زير مجموعه بابي با اين عنوان نقل مي‌كند:

الباب العاشر في أن عيسى ابن مريم عليه السلام يصلي خلفه ويبايعه وينزل في نصرته

«باب دهم درباره اينكه حضرت عيسي بن مريم عليه السلام در پشت سر حضرت مهدي عليه السلام نماز مي‌خواند و با آن حضرت بيعت كرده و بخاطر ياري كردن آن حضرت از آسمان فرود مي‌آيد»

المقدسي الشافعي السلمي، جمال الدين، يوسف بن يحيي بن علي (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ص 291

نكته ديگر اينكه مقدسي در اين باب علاوه بر روايت مسلم بيش از ده روايت ديگر به مضمون روايت مسلم نقل مي‌كند كه در همه‌ي آنها به نام مقدس «مهدي» به عنوان فرمانرواي مسلمانان كه حضرت عيسي پشت سر ايشان نماز مي‌خواند تصريح شده است.

المقدسي الشافعي السلمي، جمال الدين، يوسف بن يحيي بن علي (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ص 291- 298

دسته سوم: احاديثي كه در آنها اوصافي از حضرت مهدي و از حالات زمان ظهور آن حضرت؛ بيان شده است:

1ـ مسلم در صحيح خود آورده است:

حدثنا زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَعَلِيُّ بن حُجْرٍ واللفظ لِزُهَيْرٍ قالا حدثنا إسماعيل بن إبراهيم عن الْجُرَيْرِيِّ عن أبي نَضْرَةَ قال كنا عِنْدَ جَابِرِ بن عبد اللَّهِ فقال يُوشِكُ أَهْلُ الْعِرَاقِ أَنْ لَا يُجْبَي إِلَيْهِمْ قَفِيزٌ ولا دِرْهَمٌ... ثُمَّ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَكُونُ في آخِرِ أُمَّتِي خَلِيفَةٌ يَحْثِي الْمَالَ حَثْيًا لَا يَعُدُّهُ عَدَدًا قال قلت لِأَبِي نَضْرَةَ وَأَبِي الْعَلَاءِ أَتَرَيَانِ أَنَّهُ عُمَرُ بن عبد الْعَزِيزِ فَقَالَا لَا.

از جريري روايت است كه ابو نضره گفت: در نزد جابر بن عبد الله انصاري بوديم كه گفت: زود است كه به اهل عراق پيمانه و درهمي نرسد... سپس گفت كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند: كه در آخر امت من خليفه اي خواهد بود كه اموال را بدون شمارش مي دهد( دليل بر سخاوت است)، جريري مي گويد به ابو نضره و ابو علاء گفتم آيا اين خليفله را عمر بن عبد العزيز مي دانيد؟ هر دو گفتند نه.

مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص2234، صحيح مسلم، كِتَاب الْفِتَنِ وَأَشْرَاطِ السَّاعَةِ، بَاب لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حتي يَمُرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرِ الرَّجُلِ فَيَتَمَنَّي أَنْ يَكُونَ مَكَانَ الْمَيِّتِ من الْبَلَاءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

2ـ ترمذي حديثي را در اين باره آورده و آن را صحيح دانسته است:

حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ قَال سمعت زَيْدًا الْعَمِّيَّ قَال سمعت أَبَا الصِّدِّيقِ النَّاجِيَّ يحدث عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قال خَشِينَا أَنْ يَكُونَ بَعْدَ نَبِيِّنَا حَدَثٌ فَسَأَلْنَا نَبِيَّ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فقال إِنَّ في أُمَّتِي الْمَهْدِيَّ يَخْرُجُ يَعِيشُ خَمْسًا أو سَبْعًا أو تِسْعًا زَيْدٌ الشَّاكُّ قال قُلْنَا وما ذَاكَ قال سِنِينَ قال فَيَجِيءُ إليه رَجُلٌ فيقول يا مَهْدِيُّ أَعْطِنِي أَعْطِنِي قال فَيَحْثِي له في ثَوْبِهِ ما اسْتَطَاعَ أَنْ يَحْمِلَهُ قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ.

از ابو سعيد خدري روايت است كه گفت: ما ترسيديم كه بعد از پيامبر ما صلي الله عليه و اله حادثه اي رخ دهد، پس از نبي مكرم صلي الله عليه و اله پرسيديم، پس فرمود: مهدي از امت من است و خروج مي كند، پنج، هفت و يا نه سال زندگي مي نمايد ـ ترديد از زيد است ـ گفتيم: او چند سال حكومت مي كند؟ فرمود: چند سال؛ پس مردي به سوي مي آيد و از او درخواست مال مي كند؛ پس او آن قدر به او مي دهد كه توانائي بردنش را داشته باشد. ابوعيسي (ترمذي) گفته است كه اين روايت حسن است.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص506، حديث 2231تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

حاكم نيشابوري حديثي را از ابوسعيد خدري نقل كرده است:

عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال يخرج في آخر أمتي المهدي يسقيه الله الغيث وتخرج الأرض نباتها ويعطي المال صحاحا وتكثر الماشية وتعظم الأمة يعيش سبعا أو ثمانيا يعني حججا.

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

از ابو سعيد خدري روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند: در آخر زمان امت من، مهدي خروج مي كند و خداوند او را از باران سيراب مي فرمايد و زمين روييدني هاي خود را خارج مي سازد و مال را به طور صحيح مي دهد امت بزرگ شمرده مي شود و آن حضرت هفت يا هشت سال حكومت مي كند.

اين حديث صحيح است، ولي آن را بخاري و مسلم نياورده اند.

الحاكم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص8672، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

دسته چهارم: احاديثي كه حضرت مهدي را از عترت پيامبرصلي الله عليه وآله و يا از فرزندان حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ شمرده اند:

ترمذي در سنن خود حديثي را از ابو هريره آورده و آن را صحيح دانسته است، در اين روايت آمده است كه حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله مي باشد:

2231 حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتي يَلِيَ قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

از عبدالله بن مسعود روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند: والي مي شود (حكومت را به دست مي گيرد) از اهل بيت من؛ مردي كه اسم او اسم من است، عاصم گفت كه ابوصالح از ابو هريره حديث كرد كه: اگر از دنيا باقي نماند؛ مگر يك روز؛ خداوند متعال آن روز را آن قدر طولاني مي كند تا اينكه او حكومت را به دست بگيرد، ابو عيسي (ترمذي) مي گويد: اين حديث حسن صحيح است.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص505، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايتي نيز در سنن ابن ماجه آمده است كه حضرت مهدي عليه السلام از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله عليها است:

حدثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ ثنا أَحْمَدُ بن عبد الْمَلِكِ ثنا أبو الْمَلِيحِ الرَّقِّيُّ عن زِيَادِ بن بَيَانٍ عن عَلِيِّ بن نُفَيْلٍ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيَّبِ قال كنا عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ فَتَذَاكَرْنَا الْمَهْدِيَّ فقالت سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول الْمَهْدِيُّ من وَلَدِ فَاطِمَةَ.

سعيدبن مسيب مي گويد در نزد ام سلمه بوديم كه از مهدي گفتگو كرديم، ام سلمه گفت كه ازرسول خدا صلي الله عليه و اله شنيدم كه فرمودند: مهدي از فززندان فاطمه است.

القزويني، محمد بن يزيد ابوعبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج2، ص1368، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

همچين همين روايت در سنن ابي داوود نيز آمده است:

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداوود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داوود، ج4، ص107، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

بررسي سندي اين حديث:

1ـ ابوبكر بن أبي شَيْبَةَ:

ذهبي در باره وي آورده است:

أبو بكر بن أبي شيبة الحافظ عديم النظير الثبت النحرير... قال أحمد أبو بكر صدوق هو أحب الي من أخيه عثمان وقال العجلي ثقة حافظ وقال الفلاس ما رأيت احفظ من أبي بكر بن أبي شيبة وكذا قال أبو زرعة الرازي... وقال الخطيب كان أبو بكر متقنا حافظا صنف المسند والاحكام والتفسير.

ابوبكر بن أبي شيبة، حافظ، بي نظير، مورد اعتماد، مرد زيرك و دانا است ... احمد بن حنبل گفته است: ابو بكر بسيار راستگو است و او دوست داشتني تر است براي من از برادرش عثمان بن ابي شيبه. عجلي گفته: او مورد اعتماد و حافظ است. فلاس گفته: من كسي را قوي تر از ابوبكر بن أبي شيبه در حفظ روايات نديدم، همين سخن را ابوزرعه نيز گفته است. و خطيب گفته است: ابو بكر، محكم كار و حافظ بود و مسند و احكام و تفسير را تأليف كرده است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص433 ـ 432، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

2ـ أَحْمَدُ بن عبد الْمَلِكِ:

أحمد بن عبد الملك بن واقد الحافظ الحجة محدث الجزيرة... قال أحمد رايته حافظا لحديثه صاحب سنة... قال أبو حاتم كان نظير النفيلي في الصدق والإتقان.

احمد بن عبد الملك بن واقد حافظ و حجت و محدث جزيرة است... احمد بن حنبل گفته است: او را حافظ حديث و صاحب صاحب سنت ديدم... و ابو حاتم گفته است: وي نظير نفيلي است در راستگويي و محكم بودن ( در نقل حديث).

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص463، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

سپس ذهبي همين حديث را از احمد بن عبد الملك آورده است بدون اينكه اين حديث را ضعيف بشمارد و يا خدشه اي در راويان ان بنمايد:

أخبرنا عبد الحافظ بن بدران انا عبد الله بن أحمد سنة 615 انا أبو الفتح بن البطي انا أبو الفضل بن خيرون انا الحسن بن أحمد البزاز انا أحمد بن محمد القطان انا أبو جعفر محمد بن غالب حدثني أحمد بن عبد الملك الحراني انا أبو المليح الرقي عن زياد بن بيان عن علي بن نفيل عن سعيد بن المسيب عن أم سلمة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال المهدي من ولد فاطمة عليها السلام.

سعيد بن المسيب از ام سلمه از پيامبر صلي الله عليه و اله نقل كرده است كه فرمودند: مهدي از فرزندان فاطمة سلام الله عليها مي باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص464، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

3ـ أبو الْمَلِيحِ الرَّقِّي:

ابن ابي حاتم از ابو زرعه نقل كرده كه ابو مَلِيحِ رَّقِّي؛ ثقه است:

حدثنا عبد الرحمن قال سئل أبو زرعة عن أبي المليح الرقي فقال اسمه الحسن بن عمر الفزاري وهو ثقة.

عبد الرحمن حديث كرد كه از ابوزرعه در باره ابو مليح رقي پرسيده شد، گفت كه اسم او حسن بن عمر فزاري است و او ثقه ( مورد اعتماد) است.

الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاي 327هـ)، الجرح والتعديل، ج3، ص24، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1271هـ ـ 1952م.

مزي در تهذيب الكمال از قول احمدبن حنبل و... تصريح بر ثقه بودن وي مي كند:

قال أبو الحسن الميموني، عن أحمد بن حنبل: ثقة، ضابط لحديثه، صدوق، وهو عندي أضبط من جعفر بن برقان... وَقَال أبو زُرْعَة (1): ثقة.

ابو الحسن ميموني از احمد بن حنبل نقل مي كند كه ابو مليح رقي ثقه ( مورد اعتماد) است و حديث را خوب حفظ مي كند و بسيار راستگو است و او در نزد من از جعفر بن برقان ضابطتر است( بيشتر بر حفظ حديث مهارت دارد)... و ابوزرعه وي را ثقه ( مورد اعتماد) دانسته است.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج6، ص227، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

4ـ زِيَادِ بن بَيَانٍ:

ذهبي در الكاشف؛ زياد بن بيان را صدوق (بسيار راستگو) مي داند:

زياد بن بيان الرقي عن ميمون بن مهران وجماعة وعنه أبو المليح وابن علية صدوق قانت لله الكاشف.

زياد بن بيان رقي از ميمون بن مهران و عده اي روايت نقل مي كند و از او ابو مليح و ابن علية روايت نقل مي كنند، او صدوق (بسيار راستگو) و عبادت كننده براي خداوند و كاشف است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص408، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر نيز وي را صدوق دانسته است:

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص218، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

« مزي» در تهذيب الكمال، كلماتي را در مدح وي از نسائي وابن حبان آورده است:

وَقَال النَّسَائي: ليس به بأس. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات"، وَقَال: كان شيخا صالحا.

و نسائي گفته: در او هيچ اشكالي نيست، و ابن حبان او را در كتاب « الثقات» آورده است و گفته است: شيخ صالح است.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج9، ص248، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

5ـ عَلِي بن نُفَيْلٍ:

ابن حجر در كتاب «تقريب التهذيب» آورده است:

علي بن نفيل بنون وفاء مصغر النهدي بنون الجزري لا بأس به.

علي بن نفيل، اشكالي در او نيست.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص406، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

ذهبي نيز قول ابو حاتِم را در باره وي آورده است كه هيچ اشكالي از عمل كردن به احاديث علي بن نفيل نيست:

علي بن نفيل بن زراعد ق أبو النهدي الحراني جد أبي جعفر النفيلي الحافظ...قال أبو حاتم: لا بأس به.

ابوحاتم گفته كه در علي بن نفيل اشكالي نيست.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج8، ص181، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

6ـ سَعِيد بن الْمُسَيّبِ:

از تابعين است و ذهبي وي را ثقه دانسته و چنين ستوده است:

سعيد بن المسيب بن حزن الإمام أبو محمد المخزومي أحد الأعلام وسيد التابعين عن عمر وعثمان وسعد وعنه الزهري وقتادة ويحيي بن سعيد ثقة حجة فقيه رفيع الذكر رأس في العلم والعمل.

سعيد بن المسيب بن حزن امام ابومحمد مخزومي يكي از مشاهير و سرور تابعين است كه از عمر، عثمان و سعد (بن أبي وقاص) روايت نقل كرده است و از او زهري و يحيي بن سعيد روايت كرده اند، سعيد بن المسيب؛ ثقه، حجت و فقيه بود، خوشنام و در علم و عمل پيشگام بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، الكاشف ج1، ص1953، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

ذهبي در كتاب ديگرش«سير أعلام النبلاء» مراسيل سعيد بن المسيب را حجت دانسته است:

ومراسيل سعيد محتج بها.

و به احاديث مرسل سعيد بن المسيب احتجاج مي شود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، سير أعلام النبلاء ج4، ص221، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

7ـ ام المؤمنين ام سلمه رضي الله عنها:

ام المؤمنين همسر گرامي نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله، است.

بنابراين در سند اين روايت هيچ اشكالي ديده نمي شود.

دسته پنجم: احاديثي كه سجاياي اخلاقي حضرت مهدي را مثل سجاياي اخلاقي پيامبر صلي الله عليه و اله مي داند:

ا. حديثي كه ابن حبان در اين زمينه آورده است:

ذكر البيان بأن المهدي يشبه خلقه خلق المصطفي صلي الله عليه وسلم:

6825- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَوْنٍ الرَّيَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ شُبْرُمَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَخُلُقُهُ خُلُقِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطًا وَعَدْلا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.

عبدالله بن مسعود از پيامبر صلي الله عليه و اله روايت كرده است: مردي از امت من خروج مي كند كه اسم او اسم من است و اخلاق او او اخلاق من است و رمين را پر از عدل و داد مي كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده است.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج15، ص237، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

روايات ديگري از روايات حضرت مهدي در كتابهاي شيعه و اهل سنت را نيز مي توان يافت، اما ما به ذكر همين مقدار بسنده مي كنيم و دوستان عزيز را به كتاب هاي تفصيلي مثل «معجم أحاديث المهدي» و... ارجاع مي دهيم.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله فرجه الشريف)




نام کتاب : پرسش و پاسخ نویسنده : پرسش و پاسخ    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست