هنوز به منزل نرسیده بودم که همان شیخ به استقبالم آمد و نامهای از خانوادهام آورد که نوشته بودند شهر آرام شده و آمدن مرا درخواست کرده بودند.17-
(1) محمّد بن هارون گوید: از اموال امام علیه السّلام پانصد دینار بر ذمّه من بود شبی در بغداد بودم و طوفان و ظلمت آنجا را فرا گرفته بود و هراس شدیدی بر من مستولی شد و در اندیشه دینی بودم که بر ذمّه داشتم، با خود گفتم: چند دکّان به پانصد و سی دینار خریدهام آنها را به امام علیه السّلام به پانصد دینار میفروشم، گوید: مردی آمد و آن دکّانها را تحویل گرفت با آنکه نامهای در این باب پیش از آنکه چیزی بر زبان آورم ننوشته بودم و به احدی هم خبر نداده بودم.
18-
(2) ابو القاسم: ابن أبی حلیس گوید: هر ساله در نیمه شعبان مقام عسکریین را زیارت میکردم سالی پیش از ماه شعبان به محلّه عسکر درآمدم و قصد داشتم در شعبان به زیارت نروم چون ماه شعبان فرا رسید با خود گفتم زیارت معهود خود را فرو ننهم و برای زیارت بیرون آمدم و هر وقت که برای زیارت به محلّه عسکر وارد میشدم با نامه یا رقعهای آنها را مطّلع میکردم ولی این بار به