responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 5  صفحه : 102

بی معنی خواهد بود.

ما در اینجا یک مثال سادهای را که معمولًا برای ذهن دانش آموزان به صورت یک «معمّا» میآورند از نظر منطقی تجزیه و تحلیل میکنیم تا معلوم گردد چگونه گاهی ذهن از طریق پلّه قرار دادن معلومات خود به مجهولی دست مییابد. فرض کنید پنج کلاه وجود دارد که سه تای آن سفید است و دو تا قرمز. سه نفر به ترتیب روی پلههای نردبانی نشستهاند و طبعاً آن که بر پلّه سوم است دو نفر دیگر را میبیند، و آن که در پله دوم است تنها نفر پله اول را میبیند، و نفر سوم هیچکدام از آندو را نمیبیند، و نفر اول و دوم مجاز نیستند که پشت سر خود نگاه کنند. در حالی که چشمهای آنها را میبندند، بر سر هر یک از آنها یکی از آن کلاهها را میگذارند و دو کلاه دیگر را مخفی میکنند و آنگاه چشم آنها را باز میکنند و از هر یک از آنها میپرسند که کلاهی که بر سر توست چه رنگ است؟ نفر سوم که بر پله سوم است پس از نگاهی که به کلاههای دو نفر دیگر میکند فکر میکند و میگوید من نمیدانم. نفر پله دوم پس از نگاهی به کلاه نفر اول که در پله اول است کشف میکند که کلاه خودش چه رنگ است و میگوید کلاه من سفید است. نفر اول که بر پله اول است فوراً میگوید: کلاه من قرمز است.

اکنون باید بگوییم نفر اول و دوم با چه استدلال ذهنی- که جز از نوع قیاس نمیتواند باشد- بدون آنکه کلاه سر خود را مشاهده کنند، رنگ کلاه خود را کشف کردند؟ و چرا نفر سوم نتوانست رنگ کلاه خود را کشف کند؟

علت این که نفر سوم نتوانست رنگ کلاه خود را کشف بکند این است که رنگ کلاههای نفر اول و دوم برای او دلیل هیچ چیز نبود، زیرا یکی سفید بود و دیگری قرمز، پس غیر آن دو کلاه سه کلاه دیگر وجود دارد که یکی از آنها قرمز است و دو تا سفید و کلاه او میتواند سفید باشد و میتواند قرمز باشد. لهذا او گفت من نمیدانم.

تنها در صورتی او میتوانست رنگ کلاه خود را کشف کند که کلاههای دو نفر دیگر هر دو قرمز میبود. در این صورت او میتوانست فوراً بگوید کلاه من سفید است، زیرا اگر کلاه آن دو نفر را میدید که قرمز است، چون میدانست که دو کلاه قرمز بیشتر وجود ندارد، حکم میکرد که کلاه من سفید است، ولی چون کلاه یکی از آن دو نفر قرمز بود و کلاه دیگری سفید بود، نتوانست رنگ کلاه خود را کشف کند. ولی نفر دوم همینکه از نفر سوم شنید که گفت من نمیدانم، دانست که کلاه خودش و کلاه نفر اول هر دو قرمز نیست، و الّا نفر سوم نمیگفت من نمیدانم، بلکه میدانست که رنگ کلاه

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 5  صفحه : 102
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست