responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 418

نیروهایی که ما با آنها آشنا هستیم. حالا من به ماهیت و حقیقتش فعلا کار ندارم که بگویم این نیرو مجرد است یا مجرد نیست، با شرایط مادی جور در میآید یا جور در نمیآید. آن باشد تا علیحده درباره آن بحث کنیم. ولی آن مقداری که بشر میتواند به دست بیاورد همین است که از طریق خواب مصنوعی و تعطیل کردن قوه حس و شعور و اراده و کنار زدن اینها میتواند قوه دیگری را که در روح او هست استخدام کند و از این قوه کارهای خارقالعاده ببیند. این، راه را باز میکند برای اینکه این سؤال مطرح شود که این قوه نهانی عجیب که در افراد هست و در حال خواب مصنوعی ظهور میکند آیا ممکن نیست به جای اینکه در اختیار یک فرد دیگر قرار بگیرد در اختیار شعور ظاهر خود انسان قرار بگیرد یعنی دیگر احتیاج نباشد ما شعور ظاهر را کنار بزنیم دیگری بیاید این قوه را به کار بیندازد، بلکه افرادی خودشان عامل باشند و خودشان معمول و به عبارت دیگر قوه اراده خودشان بر این شعور مرموز که در وجودشان حکمفرماست حکومت کند به طوری که هر وقت بخواهند و اراده کنند آن قوه را به کار بیندازند؛ بخواهد چیزی را حس نکند، حس نکند؛ بخواهد سدی در مقابل عوامل خارجی ایجاد کند، ایجاد کند. من خیال نمیکنم این مقدارها قابل تردید باشد.

داستان حاج شیخ حسن علی اصفهانی

شخصی است در مشهد به نام آقای سید ابوالحسن حافظیان که چند سال پیش ضریح حضرت رضا را ساخت یعنی اعلان کرد و مردم پول دادند و ساخت. وی شاگرد مرحوم آقا شیخ حسن علی اصفهانی معروف بوده که لابد کم و بیش اسمش را شنیدهاید و در اینکه او کارهای خارقالعاده زیاد داشته من خیال نمیکنم اصلا بشود تردید کرد. همین آقای آیت اللَّه خوانساری حاضر برای من از خود حاج شیخ حسنعلی بلاواسطه نقل کردند؛ میگفتند که در وقتی که مرحوم حاج شیخ حسنعلی در نجف بود وارد ریاضتهای زیادی بود و گاهی حرفهایی میزد که شاید برای او گفتنش جایز بود ولی برای ما شنیدنش جایز نبود یعنی ما پرهیز داشتیم بشنویم. گاهی میگفت من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت خوک میبینم یا به صورت خرس میبینم.

شاید برای او جایز بود بگوید ولی برای ما هتک حرمت یک مؤمن بود. میگفتند حاج شیخ حسن علی یک وقت گفت من پیاده تنها از نجف میآمدم به کربلا، به دزد برخورد کردم، تعبیرش این بود:

«در خود پنهان شدم» یعنی در حالی از جلوی آنها عبور کردم که آنها در حالی که نگاه میکردند مرا نمیدیدند. و افراد دیگری که از این مرد این جور کارهای خارقالعاده روحی زیاد دیدهاند فراوان هستند که اگر کسی بخواهد داستان حاج شیخ حسن علی را از افرادی که الآن هستند و خودشان مشاهده کردهاند بشنود به نظر من خودش یک کتاب میشود. آقای حافظیان شاگرد

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 418
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست