responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 351

چه کسی گفته که دیدن باید تصاعد از طبیعت باشد، ممکن است تنازل از غیب باشد. لزومی ندارد چنین چیزی باشد، که روی این هم خیلی بحثها میشود. پس [در عالم خواب] واقعا دیدن است.

البته در حالت بیماری هم این جور چیزها پیدا میشود. مثل بوعلی ذکر میکنند بسیاری از بیمارهایی را که برایشان تجسمات پیدا میشود. امروز هم گویا مسلّم است که برای بعضی از بیمارها حالت تجسم پیدا میشود و مسلّم همان خیالات که قبلا حالت خیال و تصور داشت، بعد صورت تجسم پیدا میکند بدون اینکه در طبیعت چیزی وجود داشته باشد.

تجربه ای در دوره طلبگی

برای خود من در یک بیماری این قضیه به صورت بسیار روشن پیدا شد. تقریبا یک سال و نیم بود که رفته بودیم قم. گویا بیماری حصبه بود (خیلی عجیب بود). یادم هست که تبم شدید شد و متعاقب آن یکمرتبه این خیال برایم پیدا شد که من میخواهم بمیرم و یقین پیدا شد که میخواهم بمیرم. حال چطور شد این یقین برای من پیدا شد خودم نمیفهمم. روی تخت خوابیده بودم.

تابستان بود، حصیر پهن بود. آمدم روی حصیرها پایم را رو به قبله گذاشتم و من اصلا حالت احتضار را واقعا احساس کردم. تا شاید یک سال بعد هر وقت فکر میکردم آن حالت را، حالتی که آدم یقین میکند که در این لحظه دیگر دارد جدا میشود از پدرش، از مادرش، از خویشانش، از آرزوهای آیندهاش، آنوقت چه به آدم دست میدهد خدا میداند. یک حالت عجیبی بود. بعد تنم یخ کرد. نمیدانم همان خوابیدن روی حصیرها سبب شد یا چیز دیگر. کم کم حالت تب از من رفت، دیدم نه، من نمردم. هر چه که انتظار کشیدم دیدم نمردم. بلند شدم دومرتبه نشستم. آنگاه یک چیزهایی میدیدم. اولین چیزی که من آنجا دیدم این بود که یکدفعه دیدم این متّکایی که پهلویم هست تدریجا ورم میکند، مثل گوسفندی که آن را باد میکنند. اصلا به چشم خودم داشتم میدیدم.

با این دیدن اگر بگویید یک ذره تفاوت داشت (آخر دیدن خواب کمی ابهام دارد) یک ذره تفاوت نداشت.

رفقایی که آنجا بودند، خیال میکردند (خیال آنها هم البته درست بود) که من خلاصه هذیان دارم میگویم و من خیال میکردم آنها هم مثل من میبینند. یکدفعه دیدم رفیقم که پهلویم بود پیشانیاش شروع کرد به ورم کردن، تدریجا ورم میکرد. تو چرا این جور میشوی؟! باز آن یکی و آن یکی. بعد گفتم بروید ببینید در مدرسه هم چیزی ورم میکند یا ورم نمیکند و اختصاص دارد به این اتاق؟ بعد من به این چشم خودم دیدم دکتر مدرسی آمد برای من نسخه داد و به گوش خودم شنیدم صدای پای دکتر مدرسی را قبل از آمدن (که با صدای پایش آشنا بودم) که من گفتم بفرستید دنبال دکتر مدرسی، دکتر مدرسی است، صدای پایش را شنیدم. آمد در اتاق من صحبت کرد،

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 351
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست